جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دو نوع ایده آلیسم


دو نوع ایده آلیسم
شوپنهاور، ثنویت نومن و فنومن كانت را می پذیرد، اما نومن را به قلمرو ناشناختنی ها احاله نمی دهد. او افلاطونیسم را با آراء كانت و وجه منفی بودایی گری تركیب می كند. حاصل آن است كه همه پدیدارهای جهان نمایشی از خواهش اراده ای كر و كور و رنجبار است كه نشان آن را در همه مظاهر حیات درمی یابیم. سیستم شوپنهاور از آغاز تا پایان در عین مشابهت كلی با سیستم هگل سرسختانه با این سیستم سرجنگ دارد. هگل نیز چون شوپنهاور برآن بود كه نومن ناشناختنی در كار نیست بل هر آنچه بالفعل است تعقل پذیر و هر آنچه تعقل پذیر است بالفعل است. اما روح مطلقی كه به نزد هگل همه چیز تجلی حركت معقول و قانونمند اوست، نه تنها بنیادش بر شر و رنج نیست بلكه به سوی كمال پیش می رود. حاصل آن كه كانت، شوپنهاور و هگل هریك به نحوی جهان محسوس را در مقابل جهانی دیگر قرار می دهند.
اما شاید صورت جدید دو جهان انگاری افلاطونی و دینی در هیچ جا چون ایده آلیسم سوبژكتیو باركلی و ایده آلیسم استعلایی هوسرل مثال زدنی و بارز نباشد. برای آن كه مرعوب این اصطلاحات نشوید آنها را به زبان ساده توضیح می دهیم: اولاً ایده آلیسم در فلسفه به معنای عامیانه آن، یعنی خیال پردازی و آرمان گرایی ربطی ندارد (مگر غیرمستقیم). ایده آلیسم فلسفی را در تقابل با رئالیسم فلسفی بهتر می توان دریافت. آنچه به نزد فیلسوف ایده آلیست حقیقی است نه موجودات واقعی و محسوس بلكه ماهیات و ذواتی نامحسوس و ناواقعی به نام ایده یا مثال یا دیدار یا ماهیت است. ایده آلیسم یعنی اصالت دادن به همین ایده ها و ماهیت های نامحسوس و رئالیسم یعنی اصالت دادن یا حقیقی دانستن امور واقعی و موجود در جهان.
●ایده آلیسم قدیم و جدید
چنانكه در تمثیل غار دیدیم موجودات واقعی این جهان، مجازی و نسج وار و ایده های عالم مثل حقیقی و اصیل فرض می شدند. این تصویری است از ایده آلیسم افلاطونی كه چون ایده ها و ذات ها را خارج از ذهن ما و اساساً متعالی از این جهان می دانست ما آن را ایده آلیسم ابژكتیو یا عینی یا بیرونی می نامیم. افلاطون هنوز نمرده بود كه شاگردش ارسطو به مقابله با او برخاست. از نظر ارسطو ذات ها، ایده ها، ماهیت ها و خلاصه هویت حقیقی موجودات این جهان صرفاً در عالمی دور و مجزا از این عالم جا خوش نكرده اند، بلكه در خود این موجودات نهفته اند. هر موجودی دارای یك ماده و یك صورت یا ایده است؛ این صورت همان جوهر و ماهیت موجودات است و امكان ندارد كه آن را از موجودات بكنیم و به عالم مثل پرتابش كنیم. نظریه ارسطو سرچشمه جریانی گسترده و دیرپا در تاریخ تفكر شد كه آن را رئالیسم یا اصالت وجود نامیده اند و قرن ها پا به پای ایده آلیسم یا اصالت ماهیت ابراز وجود كرده است، اما نباید تصور كنیم كه فلاسفه،اصالت وجودی كه مسلمانان آنها را حكمای مشاء نامیده اند، به خدا معتقد نبوده اند. نه حكمای اشراق یا اصالت ماهیتی و نه حكمای مشاء یا اصالت وجودی از دیانت روی نمی گردانند چنانكه ابن سینا و ابن رشد دو نماینده بزرگ اصالت وجود یا حكمت مشاء و سهروردی سخنگوی بزرگ اصالت ماهیت و حكمت اشراق هریك با روش خاص خود وجود باری را اثبات كرده اند.
هوسرل و باركلی دو مثال بارز از ایده آلیست های جدیدی هستند كه عالم مثل یا ایده های افلاطونی را از ساحت بیرونی و متعالی آن به حیطه ذهن نازل می كنند. باركلی نیز چون افلاطون و حتی افراطی تر از او اساساً وجود عالم خارج را انكار می كرد؛ از همین رو در نزد ماركسیست هایی چون لنین باركلی سرسخت ترین دشمن ماتریالیسم (ماده انگاری) محسوب می شد. به نزد باركلی هستی و وجود هر چیزی اعم از میز، درخت یا خدا همان ادراك آن ها بود كه به صورت ایده های ذهنی درك می شوند. اغلب دو جمله لاتینی را گویای تفكر باركلی تلقی كرده اند؛ یكی esse est percipi (هستی مدرك است) و دیگری esse est percipere (هستی ادراك است). نخستین گزاره، خاص موجودات مادی و دیگری خاص موجودات غیرمادی از جمله خداست. باركلی كه خود یك اسقف بود با زبانی سكولار و بدون رجوع به متون مقدس كوشید تا وجود خدا را اثبات كند. داوری در صحت و سقم نظریات او البته منوط به بازخوانی آثار وی به ویژه اصول دانش انسانی (The Principles of Human Knowledge) است اما فعلاً ما به نتیجه فكر او كه آن را ایده آلیسم سوبژكتیو یا ذهنی می نامیم نظر داریم. پس از باركلی كه در قرن هجدهم می زیست بار دگر در قرن بیستم متفكری دیگر به نام ادموند هوسرل عالم ایده های افلاطونی را به حیطه آگاهی انسانی نازل كرد. هوسرل،پدر پدیدارشناسی است و در اینجا آن قدر می توانیم گفت كه پدیدارشناسی روش خاصی برای شناخت ایده ها یا ماهیات است كه با قطع نظر از عالم واقعی و بیرونی و همه احكام نظری راجع به آن یعنی با عزل نظر از تمام تاریخ فلسفه آغاز می شود. از كجا؟ از پدیدار. پدیدار چیست؟ پدیدار به نزد هوسرل معنای خاصی دارد: پدیدار یعنی آنچه با شهود و یقین بی چون و چرا در آگاهی حاضر می شود. این بدان معناست كه مثلاً شما می توانید در وجود یا عدم درختی كه در بیرون قرار دارد شك كنید، اما هرگز نمی توانید در تصور ذهنی این درخت شك كنید. هوسرل این تصور را پدیدار می نامد و پدیدارها را سرنخ فراتر رفتن یا استعلاء به ذات های ازلی و ابدی چیزها یا ایدوس ها قرار می دهد. هر چند این استعلاء از درون جمجمه ما فراتر نمی رود؛ اما به هر حال ایده آلیسم هوسرل ایده آلیسم استعلایی نام گرفته است. یادداشت های به دست آمده پس از مرگ هوسرل نشان می دهند كه این متفكر بزرگ و پركار در همین حیطه آگاهی به دنبال نشانی از خدا بوده است. پس بار دگر ما با تفكر سكولار مواجه می شویم كه جویای جهان معنوی و لایزالی است كه آدمی در ژرفای آگاهی خود می یابد و نشانی از خدا دارد.
سیاوش جمادی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید