جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مادر جنگ


مادر جنگ
● یادداشت امیر قادری در باره گیلانه
حالا دیگر می شود شعار را كنار گذاشت و واقعاً درباره چیزی به اسم «احساس مادرانه» یك كارگردان حرف زد. كارگردانی به اسم رخشان بنی اعتماد. مسئله سر زن بودن این فیلمساز نیست. مسئله عمق نگاه مردم گرایانه ای است كه با خلق چند تا آدم معمولی بر پرده شكل می گیرد. آدم هایی كه به نحوی قربانی شرایط زندگی و محیطی شان هستند و فیلمسازی كه به شكل اصیلی كنار این آدم ها ایستاده است.
نگاه مردم گرای بنی اعتماد، با فیلم زیر پوست شهر و بعد روزگار ما و حالا گیلانه، به اوج خودش رسیده. شخصیت های داستان، موقعیت ها و گره های دراماتیك در فیلم های اخیر بنی اعتماد طوری است كه به شكل باورپذیری، فیلمساز را در كنار و حامی آدم های داستانش قرار می دهد. بنی اعتماد از سطح شعار خارج شده، از دام احساسات پیش پا افتاده مثلاً انسان دوستانه در رفته و به عمقی رسیده كه نمونه اش در سینمای ایران، نادر و كمیاب است. اگر این فیلمساز در زیر پوست شهر، از میان سیاست و اجتماع ملتهب آن سال ها عبور كرد و كنار مادری ایستاد كه غصه از هم پاشیده شدن خانواده اش را می خورد، حالا همین اتفاق در مورد جنگی افتاده كه دیگر مهم نیست طرف برحقش كدام است و نیروی مهاجمش كدام. مسئله مردمی هستند كه زیر این فشار له می شوند و مادری كه باز نگران از هم پاشیده شدن خانواده اش است. گیلانه یك فیلم جنگی است كه در آن هیچ وقت مستقیماً جبهه جنگ را نمی بینیم، بیشتر با خانواده ای همراه هستیم كه ارتباط مادر و فرزند، تنها چیزی است كه برایش مانده است و درام اصلی همین جا خودش را نشان می دهد، اگر این مادر هم نباشد، دیگر چی برای این خانواده باقی می ماند. به این ترتیب بنی اعتماد موفق می شود مادر را به خاك وطن شبیه كند. كسی كه همیشه نگران به قول خودش «ستون» (تنه) فرزندی است كه از درون خودش رشد كرده و حالا هر آن امكان دارد سقوط كند و نابود شود. اسم فیلم هم گیلانه است. هم نشانی از وطن در آن وجود دارد و هم تانیث و زنانگی.
اما به لحاظ اجرا هم گیلانه، فیلم بی ادا و اصولی است كه ساختار نسبتاً محكمی دارد. حالا باید درباره بخش دوم فیلم حرف بزنیم كه خیلی خیلی از بخش اول آن بهتر و دوست داشتنی تر است. ماجرای ساخته شدن فیلم را هم كه لابد می دانید. بخش دوم درجه یك فیلم را، بنی اعتماد اول ساخت. بخشی از یك فیلم سه اپیزودی كه یكی از بخش هایش را همین گیلانه تشكیل می داد. اما بعد این بخش را جدا كرد و تصمیم گرفت به یك فیلم بلند تبدیلش كند. یك جورایی هم حق داشت. بعید نبود كه اپیزود مذكور قربانی كوتاه بودنش شود. مشكلات فیلم هم درست از اینجا شروع شد. بخشی كه بنی اعتماد بعداً ساخت و به عنوان بخش اول به آن اپیزود درخشان اضافه كرد، واقعاً ضعیف تر و كم تاثیرتر است. بازی خوب فاطمه معتمدآریا، در این بخش هم وجود دارد، در عوض از ایجاز و عمق و میزانسن های ساده اما به شدت تاثیرگذار نیمه دوم (یا اگر به لحاظ زمان ساخت حساب كنیم، اپیزود اول) خبری نیست. باز اگر این نیمه ضعیف تر برای خودش بود و كاری به بخش اصلی فیلم نداشت، خیالی نبود. اما مشكل این جاست كه روشن شدن خیلی چیزها، به بخش نهایی هم لطمه زده. آنهایی كه ابتدا اپیزود فرزند مجروح و مادر پرستار و زجر كشیده را دیده اند، به هیچ وجه نمی توانند تاثیر اولیه فیلم را برای تماشاگران محصول فعلی، بازگو كنند. آن اپیزود بخشی از تاثیرش را از نگفتن ها می گرفت. با توجه به بازی خوب رادان و معتمدآریا، و فیلمنامه به شدت حساب شده، خیلی زود با شخصیت ها همدردی می كردیم بی این كه خیلی چیزها را بدانیم و همین بیچاره مان می كرد. این كه آدم های قصه از كجا آمده اند و چطور به این روز افتاده اند. این كه قبلاً جوری زندگی می كرده اند را در ذهن خودمان می ساختیم. این نگفتن های داستانی ذهن مان را درگیر می كرد و استفاده خوب بنی اعتماد از لوكیشن و شخصیت های فرعی جذاب اش (مثل همیشه با بازی خیلی خیلی خوب شاهرخ فروتنیان در نقش دكتر) ما را با خودش می برد. آن وقت ها فیلم درست به همان تپه سرسبزی می مانست كه مادر و فرزند معلول روی آن زندگی می كردند. بالای تپه را می دیدیم و كل فضا را نه. حالا اما برای رسیدن گیلانه به مدت زمان یك فیلم بلند، همه چیز آنقدر گفته می شود كه تاثیر سابق از بین می رود. (بخش اول فعلی فیلم، یك عیب دیگر هم دارد. بهرام رادان كه در نقش مرد معلول خیلی خوب است، نقش كوتاهش به عنوان پسر رشید خانواده را زیادی «آرتیستی» بازی می كند.)
با این وجود بروید فیلم را ببینید و باور كنید كه هنوز تاثیرگذار است. كم تر فیلمی در سینمای ایران ساخته شده كه این قدر لج آدم را از جنگ درآورد. كارگردان های اپیزود اول این قدرت را دارند كه با امكان محدود و هزینه اندك، فضای پر از خوف و درد جنگ را در توقفگاه های اتوبوس گیلانه و فرزندش بسازند. آدم آرزو می كند دیگر چنین شرایطی پیش نیاید. زیر پوست شهر را كه می دیدیم، خیال مان راحت بود كه خیلی از مشكلات آن خانواده فقیر برای ما پیش نخواهد آمد، یا حداقل بعید است. جنگ اما معمولاً اهل مساوات است. با همه یك جور رفتار می كند.
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید