شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نشستن روبه روی دریا


نشستن روبه روی دریا
● نگاهی به مجموعه شعر «سنگ های ۹ماهه» اثر روجا چمنكار
مجموعه شعر «سنگ های ۹ماهه» از روجا چمنكار، شاعری كه قبل از این در كارنامه خود مجموعه «رفته بودی برایم كمی جنوب بیاوری» را دارد، مجموعه ای است شامل ۲۸ شعر در ۷۲ صفحه و۲۲۰۰ نسخه كه مدت هاست توسط نشر ثالث به بازار كتاب روانه شده است. این مجموعه شامل مولفه هایی است كه به وسیله آنها چمنكار فاصله بین شعر حرفه ای صرف و شعر عام را از آن خود می كند. منظور از شعر حرفه ای شعری است كه شعر غالب و مدرن دهه هفتاد سردمدار آن بود و جز مخاطبان حرفه ای مخاطب دیگری نداشت و شعر عام و مردمی كه می توان از فریدون مشیری، حمید مصدق، سیاوش كسرایی، معینی كرمانشاهی و... به عنوان برخی چهره های آن نام برد. «سنگ های ۹ماهه» با مولفه سادگی زبان به صحنه می آید. این مولفه به درصد فراوانی زیبایی شعری و زبانی او را بالا می برد. انتخاب و چینش كلمات ساده و زیبا و اصلاح شده، استفاده از لغات روان و روزنامه ای، اصلاح جملات و گاه حذف یكی از اركان آن و تغییر در ساختمان متعارف جمله، كه این رویه گاهی نزدیك به آشنایی زدایی های فرمالیسم دهه هفتاد می شود ولی چمنكار به خوبی از این زندان و ایدئولوژی فرار می كند. سادگی و روانی زبان شعر وی لا جرم حامل عاطفه شعری او نیز است. البته نه عاطفه ای كلیشه ای و رمانتیك بلكه متفاوت و بدیع تر. «هر روز / هر روز چیزی از بدنم كم می شود» (صفحه ۱۰)، «كه بوی مزرعه تنباكو می دهد / شانه هایت را می گویم» (صفحه ۲۰)، «لیلی!/ شب های ولی عصر و پنجره پاریس هم/ آرامم نمی كند دیگر» (صفحه ۳۵) این زبان ساده و روان مخاطب را به ادامه خود جلب می كند و حس زیبایی شناختی او را بالا می برد، در نتیجه او از متنی كه روبه رویش قرار دارد لذت كافی را می برد و در عین حال متن او را به تاویل و خوانش گوناگون خود دعوت می كند. مولفه روایت مولفه دیگری است كه مجموعه را در سیطره خود قرار می دهد. روایت ها، دیالوگ ها و كاراكتر های «من» و استحاله آنها در موجوداتی دیگر مثلاً اسب، بازیگر های سینما، سرباز، مرد، زن و... و اینكه شعر با فلاش بك به آغاز روایت به پایان می رسد و عناصری دیگر، حضور روایت را به مخاطب اعلام می كند. البته بدیهی است كه نوع این روایت با روایت در نوع قصوی خود فرق دارد. در «سنگ های ۹ ماهه» روایت یك روایت تكه و پاره و وهم گونه است كه فقط به آن اشاره ای می شود. زمانی بوده كه چیزی آغاز می شده است (نوستالژی) و زمانی هم هست كه چیزی یا همان چیز به پایان می رسد. پس این دو نقطه تشكیل دهنده روایت در كار چمنكار دیده می شود اما آنقدر خط بین آن پاره پاره است كه حضور روایت در نسبیت قرار می گیرد ولی در كل شعر او یك شعر روایی است. شعر«یك سكانس از یك فیلم خیلی طولانی» یك روایت است، روایت یك خودكشی برای معشوق. استحاله های شخصیتی- شیئی، دیالوگ و فضا سازی، این شعر را به مرز داستان نزدیك می سازد اما تنها زبان و كنش های آشنازدای آن است كه تمایز این دو را مشخص می سازد، حالا این روایت شعر را كمرنگ می كند یا پررنگ، بحث دیگری است.
«زنانگی» مولفه مشهور روجا چمنكار در این مجموعه است كه به وفور خود را فریاد می زند. گاهی مادر می شود، «لالای ات می كنم / روی دو پایم كه گهواره خالی شد» (ص۲۹)، گاهی زنی اجتماعی و معمولی«موهایم را/ زیر چرخ خیاطی گذاشتم/ و دوختمشان از ته» (ص۳۵)، گاهی پشیمان از زن شدن و زیبایی تاریخی و نقش فریبكار ثبت شده اش «و متهم، جادوگری/ كه بر اثر یك سوءتفاهم ساده زیبا شده/ اثر انگشتش جا مانده بر تمامی كتیبه های تاریخ...» (ص۴۰) و گاهی دیگر به زنانی دیگر با نگرشی شاعرانه نگاه می كند و آنها را در زبان خود دكلمه می كند. در این كتاب تمام اشیا و موجودات زنده اند و در عین حال زن اند، مثلاً خلیج، خلیج باردار یك نمونه از آن است. و در آن سو اشیای مرده وجود ندارند در حالی كه اشیای مرده همان مردانند. مرد وجود ندارد. «مرد توی چشمم مثل سبز می خشكد» (ص۱۶) و نه پدرش، كه بوی تنباكو می دهد و آنقدر بر نمی گردد كه رنگ پیراهنش را از یاد می برد و نه پسرش كه از سربازی و جبهه برنگشته است. یك اجبار عدم مرد و مذكریت در متن امروزی او كه كاملاً روشن است: «سنگ های ۹ ماهه». و حتی چیزی كه از آن حاصل می شود یك نوزاد دختر است، بی نام. زیرا مردی، همسری و پدری وجود ندارد كه نام های انتخابی مادر را تائید كند چون او یك زن است، زنی كه مدام تردید و شك می كند و قطعیت تصمیمی ندارد، می ترسد، می لرزد و بلاتكلیف است.
به جرات می توان گفت «سنگ های ۹ماهه» اجرای یك زن است. این زنانگی آنقدر بر متن سیطره دارد كه مولفه های دیگر از جمله «اسطوره» و«جنوب» را تحت سیطره خود قرار می دهد. اسطوره همان زن است كه تاریخ را تغییر داده و یا از شكست خود تاریخ را دل چركین ساخته است، همین طور جنوب، نخل ها، ماه، دریا و خلیج همگی زنی هستند كه یا آبستن اند و یا مشغول انتظار به گونه ای دیگر. این رویكرد به ناگاه مرا یاد اولین مجموعه شعر سیلویا پلات می اندازد به نام كلسوس، كه در آن اسطوره ماه نماد بزرگی بوده و به قول ضیاء موحد محصول اسطوره شناسی ابتدایی او و ماه زدگی او بوده است اما صدای اصلی پلات را نمی رساند. اما رویكرد سیلویا در مجموعه های بعدی خود دیگر رویكردی صرفاً اسطوره ای نیست ولی مشخص است كه اسطوره در او درونی شده است. شعر او الهه مهربان و عاشقی است كه به سنگ مسخ شده است ولی در وضعیت سنگی خود نیز وظیفه زنانگی و اجبار تاریخی- شرقی خود را فراموش نكرده و هنوز مثل زنان دیگر زندگی می كند. به هر ترتیب مجموعه روجا چمنكار شامل و جزیی از اشعاری می شود كه در دوران شعر فارسی به آنها عنوان شعر پساهفتاد خواهد چسبید یعنی این مجموعه به اجراهای پساهفتادی نزدیك است، البته نه شعری رادیكال یا آنارشیست است و نه محافظه كارانه، اما رویكرد متفاوت، ساده و ضدسیستم شعری حاكم سرودن او از دلایلی است كه داور شعر امروز آن را از خود نمی راند و نمره بدی به آن نمی دهد.
آرش الله وردی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید