جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


دستخطی‌ که‌ خط‌خطی‌ شد


دستخطی‌ که‌ خط‌خطی‌ شد
● نگاهی‌ به‌ «حباب‌ شیشه‌»؛ زندگینامه‌ نویسنده‌ به‌ قلم‌ خودش‌
درخت‌ انجیر درست‌ مابین‌ خانه‌ مرد یهودی‌ و صومعه‌ مسیحیان‌ سبز شده‌ است‌. فصل‌ انجیرها كه‌ می‌شود هر روز و در یك‌ زمان‌ مشخص مرد یهودی‌ و راهبه‌یی‌ زیبا برای‌ چیدن‌ انجیرها می‌آیند. قصه‌ همینطور ادامه‌ دارد و آن‌ دو همیشه‌ پس‌ از چیدن‌ انجیرهاشان‌ به‌ راه‌ خودشان‌ می‌روند. روزی‌ جوجه‌ پرنده‌یی‌ روی‌ شاخه‌ انجیر نشسته‌، توجه‌ یهودی‌ و راهبه‌ را به‌ خود جلب‌ می‌كند. آن‌ دو غرق‌ تماشای‌ جوجه‌ هستند كه‌ یك‌ مرتبه‌ دستشان‌ به‌ هم‌ می‌خورد. از فردای‌ آن‌ روز راهبه‌ برای‌ چیدن‌ انجیرها نمی‌آید. صومعه‌ پیشخدمت‌ پیر عبوسی‌ را می‌فرستد كه‌ در هنگام‌ چیدن‌ انجیرها مواظب‌ است‌ كه‌ درست‌ به‌ اندازه‌ مرد یهودی‌ بچیند. مبادا انجیری‌ بیشتر نصیب‌ مرد یهودی‌ شود و این‌ یهودی‌ را سخت‌ عصبانی‌ می‌كند.
لازم‌ است‌ همه‌ جا آینه‌ جیبی‌ داشته‌ باشی‌؛ وقتی‌ در اتوبوس‌ نشسته‌ یی‌ و در ترافیك‌ به‌ اطراف‌ نگاه‌ می‌كنی‌، وقتی‌ در میان‌ جمعیتی‌ انبوه‌ از سالن‌ سینما خارج‌ می‌شوی‌، وقتی‌ در صف‌ پمپ‌بنزین‌ ایستاده‌یی‌ و خلاصه‌ هر وقت‌ و هر جا، باید آینه‌ جیبی‌ داشته‌ باشی‌. آینه‌ برای‌ آن‌ لازم‌ است‌ كه‌ درست‌ در همین‌ زمان‌ها كه‌ به‌ فكر خویش‌ نیستی‌ و نمی‌دانی‌ كه‌ هستی‌ و چكار می‌كنی‌، درش‌ نگاه‌ كنی‌ و به‌ بودنت‌ ایمان‌ بیاوری‌. این‌ تازه‌ در حالی‌ است‌ كه‌ تصویر آینه‌ را مجازی‌ ندانی‌.
به‌ هر حال‌ تصویرت‌ در آینه‌، پیشخدمت‌ صومعه‌یی‌ است‌ كه‌ تو را از لذت‌ تماشای‌ جوجه‌ پرنده‌ بر شاخه‌ انجیر باز می‌دارد. تو چه‌ حقی‌ داری‌ كه‌ از جوجه‌ پرنده‌ لذت‌ ببری؟ تو فقط‌ باید انجیرت‌ را بچینی‌ و بروی؛ چرا كه‌ این‌ درخت‌ مشترك‌ است‌؛ مال‌ تو و مال‌ آن‌ راهبه‌ زشت‌ عبوس‌.
تمام‌ حرف‌ و حدیث‌ها بر سر آن‌ است‌ كه‌ «استر» شخصیت‌ اول‌ داستان‌ «حباب‌ شیشه‌» نوشته‌ سیلویا پلات‌ می‌خواهد عصیان‌ كند. عصیانی‌ كه‌ به‌ ظاهر حق‌ انسانی‌ اوست‌. او دوست‌ دارد برای‌ خودش‌ زندگی‌ كند نه‌ برای‌ دیگران‌. با این‌ همه‌ از همه‌ چیز آگاه‌ است‌. پس‌ این‌ چنین‌ است‌ كه‌ می‌گوید: «زندگی‌ام‌ را دیدم‌ كه‌ جلوی‌ چشمم‌، مثل‌ درخت‌ سبز انجیر آن‌ داستان‌، شاخه‌ می‌دهد. و از سر هر شاخه‌، مثل‌ یك‌ انجیر درشت‌ بنفش‌، آینده‌ درخشان‌ به‌ من‌ علامت‌ می‌داد و چشمك‌ می‌زد. یك‌ انجیر، شوهری‌ بود و خانواده‌ خوشبختی‌ و فرزندانی‌ و انجیر دیگر شاعره‌ بیهوده‌ و انجیر دیگر استاد دانشگاه‌ موفقی‌ و انجیر دیگر «ای‌.جی‌»، سردبیر شگفت‌انگیزی‌ بود، یك‌ انجیر دیگر اروپا، آفریقا و امریكای‌ جنوبی‌ بود... و بالای‌ فراز این‌ انجیرها، انجیرهای‌ دیگری‌ بود كه‌ دیگر نمی‌توانستم‌ ببینم‌.» (حباب‌ شیشه‌ ص‌ ۸۴)
«سیلویا پلات‌» شاعره‌ و نویسنده‌ معاصر امریكا، تقریبا به‌ همه‌ آن‌ انجیرها رسید. انگار این‌ نظریه‌ خاص‌، كه‌ در داستان‌ «حباب‌ شیشه‌» آمده‌، كاملا در مورد او صادق‌ بوده‌ است‌؛ «دلم‌ می‌خواست‌ تمام‌ كارها را یك‌ بار و برای‌ همیشه‌ انجام‌ بدهم‌ و خیال‌ خودم‌ را راحت‌ كنم‌» (حباب‌ شیشه‌ ص‌ ۱۳۶)
رمان‌ «حباب‌ شیشه‌» برای‌ اولین‌ بار در سال‌ ۱۹۶۳ یعنی‌ یك‌ سال‌ پس‌ از خودكشی‌ نویسنده‌ با نام‌ مستعار «ویكتور یالوكاس‌» در انگلستان‌ به‌ چاپ‌ رسید. چاپش‌ در امریكا به‌ علت‌ مسائلی‌ هفت‌ سال‌ به‌ تاخیر افتاد تا بالاخره‌ در ۱۹۷۰ منتشر شد.
در اینكه‌ «استر» شخصیت‌ اول‌ داستان‌ خود سیلویا پلات‌ است‌ و وقایع‌ و اتفاقات‌ رمان‌، وقایع‌ و اتفاقات‌ سال‌های‌ اولیه‌ جوانی‌ نویسنده‌ هستند، هیچ‌ شكی‌ نیست‌. نشانه‌هایی‌ در رمان‌ هست‌ كه‌ ما را به‌ این‌ نظریه‌ می‌رساند. اینكه‌ «استر» مدام‌ به‌ خودكشی‌ می‌اندیشد و همانند سیلویا پلات‌ بارها دست‌ به‌ این‌ كار می‌زند، اینكه‌ او به‌ بیماری‌ روانی‌ دچار می‌شود و بالاخره‌ اینكه‌ او به‌ مانند سیلویا پلات‌ از مادرش‌ خوشش‌ می‌آید و پدری‌ دارد كه‌ در موردش‌ می‌گوید: «فكر كردم‌ اگر پدر نمرده‌ بود، تمام‌ چیزها را در مورد حشره‌ها به‌ من‌ یاد می‌داد، چیزی‌ كه‌ تخصص دانشگاهی‌اش‌ بود.» (حباب‌ شیشه‌ ص‌ ۱۷۶) و این‌ درست‌ با پدر نویسنده‌ سنخیت‌ دارد، همه‌ و همه‌ نشانگر این‌ هستند كه‌ نویسنده‌ در متنی‌ واقع‌نگار، به‌ دنبال‌ نگارش‌ دغدغه‌ها و اتفاقات‌ زندگی‌ خودش‌ بوده‌ است‌. توضیح‌ آنكه‌ سیلویا پلات‌ با استفاده‌ از یك‌ بورس‌ به‌ دانشگاه‌ اسمیت‌ راه‌ یافت‌. پیش‌ از پایان‌ دانشگاه‌ او در یك‌ تابستان‌ برنده‌ مسابقات‌ سردبیری‌ مدعو مجله‌ «مادموازل‌» شد و به‌ مدت‌ یك‌ ماه‌ به‌ نیویورك‌ رفت‌ تا در دفتر بسیار مدرن‌ مجله‌ به‌ كار مشغول‌ شود. اما هنگامی‌ كه‌ به‌ خانه‌ بازگشت‌، خسته‌ و افسرده‌ بود.
سیلویا پلات‌ وقایع‌ و اتفاقات‌ اقامت‌ در نیویورك‌ و همینطور وقایع‌ و اتفاقات‌ پس‌ از بازگشت‌ از نیویورك‌ تا زمان‌ فارغ‌ شد از دانشگاه‌ را در قالب‌ داستان‌ بیان‌ می‌كند. با این‌ همه‌ این‌ واقعیت‌ نمی‌تواند ارزش‌ هنری‌ «حباب‌ شیشه‌» را از بین‌ ببرد زیرا كه‌ عمده‌ شهرت‌ سیلویا پلات‌ به‌ مجموعه‌ شعر او «غزال‌» و رمان‌ «حباب‌ شیشه‌» وابسته‌ است‌.
در اولین‌ خوانش‌ آنچه‌ دستگیر خواننده‌ «حباب‌ شیشه‌» می‌شود مواجهه‌ با یك‌ سری‌ رویدادها و اتفاقات‌ است‌ كه‌ همه‌ برای‌ دختری‌ اتفاق‌ می‌افتد كه‌ غیرطبیعی‌ و برخلاف‌ دیگران‌ است‌. او دوست‌ دارد عصیان‌ كند. عصیانی‌ كه‌ حق‌ طبیعی‌ اوست‌. زندگی‌ نكردن‌ برای‌ دیگران‌ و پرداختن‌ به‌ آن‌ زندگی‌ كه‌ اطمینان‌ دارد از آن‌ خودش‌ است‌، همین‌؛ عصیان‌ قهرمان‌ «حباب‌ شیشه‌» همین‌ است‌ نه‌ هیچ‌ چیز دیگر كه‌ نكوهیده‌ و زشت‌ باشد تا آدم‌ را به‌ واسطه‌ آن‌ مجازات‌ كنند و احتمالا محكوم‌ به‌ دیوانگی‌ كنند. مردم‌ اما «استر» را به‌ دیوانگی‌ محكوم‌ می‌كنند و به‌ آسایشگاه‌ روانی‌ می‌فرستند؛ «بیمار روانی؟ هان؟! اگر بیماری‌ روانی‌، خواستن‌ دو چیز متغایر در آن‌ واحد است‌ كه‌ من‌ از هر بیماری‌ بیمارترم‌. تا آخر عمر همینطور بین‌ یك‌ عنصر متغایر و عنصری‌ دیگر در پرواز خواهم‌ بود.» (حباب‌ شیشه‌ ص‌ ۱۰۲)
همه‌ چیز از یك‌ سوءتفاهم‌، یك‌ تفكر خلاف‌ وعده‌ پیش‌ آمده‌ است‌. «استر» سن‌ و سالی‌ ندارد. دختری‌ است‌ كه‌ خیلی‌ چیزها را تجربه‌ نكرده‌ و دلش‌ می‌خواهد تجربه‌ كند. مساله‌ همین‌ جاست‌؛ همه‌ ظاهرا از این‌ مرحله‌ عبور می‌كنند اما آنها نمی‌دانند كه‌ تحت‌ كنترل‌ دیگران‌ هستند و برای‌ دیگران‌ عوض‌ شوند؛ «او خیال‌ می‌كند كه‌ از پنجره‌ می‌پرد، ولی‌ نمی‌تواند از پنجره‌ بپرد چون‌ همه‌ پنجره‌ها میله‌های‌ فلزی‌ دارند.» (حباب‌ شیشه‌ ص‌ ۱۵۲)
مشكل‌ از همین‌ جا شروع‌ شده‌ است‌. پرنده‌یی‌ می‌خواهد از قفس‌ فرار كند با این‌ وجود نه‌ دری‌ باز است‌ و نه‌ راهی‌ برای‌ فرار وجود دارد. پیش‌ او تا چشم‌ كار می‌كند میله‌ است‌ و شبح‌ چیزهایی‌ پشت‌ میله‌. اگر شروع‌ كند احتمالا به‌ میله‌ها می‌خورد. «استر» مدام‌ به‌ میله‌ها می‌خورد. بال‌هایش‌ می‌شكند، تنش‌ خونین‌ و مالین‌ می‌شود و بالاخره‌ از حال‌ می‌رود و تسیلم‌ آن‌ آدم‌هایی‌ می‌شود كه‌ تنها شبح‌شان‌ از پشت‌ میله‌ها پیدا است‌.
«حباب‌ شیشه‌» نگاهی‌ انسانی‌ به‌ انسان‌ دارد. اگر خواسته‌ باشیم‌ داستان‌ را تعریف‌ كنیم‌ باید از وقایع‌ و اتفاقات‌ زندگی‌ نویسنده‌ یاری‌ بگیریم‌. هر آن‌ چیزی‌ كه‌ در مورد نویسنده‌ گفته‌ شد در مورد قهرمان‌ «حباب‌ شیشه‌» هم‌ صادق‌ است‌. «استر» به‌ نیویورك‌ می‌رود. آنجا میان‌ آدم‌ها و ماشین‌ها و ساختمان‌ها احساس‌ غریبگی‌ می‌كند.احساس‌ می‌كند همه‌ چیزها مصنوعی‌ هستند، مثل‌ یك‌ آگهی‌ تبلیغ‌ تصنعی‌ كه‌ برای‌ خوشامد آدم‌ها ساخته‌ شده‌، تصنعی‌ كه‌ بر زندگی‌ آدم‌ها تاثیر دارد و اصلا خودش‌ در میان‌ آدم‌ها، مغرور و متكبر زندگی‌ می‌كند، «خب‌ می‌دانستم‌ كه‌ اتومبیل‌ها صدا می‌كردند و مردمی‌ كه‌ توی‌ آنها یا پشت‌ پنجره‌های‌ روشن‌ عمارت‌ها نشسته‌اند صدا می‌كردند و رودخانه‌ صدا می‌كرد، ولی‌ من‌ كمترین‌ صدایی‌ نمی‌شنیدم‌. شهر، صاف‌ مثل‌ یك‌ آگهی‌ تبلیغاتی‌ از پنجره‌ام‌ آویزان‌ بود، با تلالو و چشمك‌، ولی‌ اگر هم‌ نمی‌بود، تفاوتی‌ نمی‌كرد چون‌ در حال‌ من‌ تاثیری‌ نداشت‌.» (حباب‌ شیشه‌ ص‌ ۲۶)
«استر» زندگی‌ نیویورك‌ را تاب‌ نمی‌آورد، به‌ خانه‌ برمی‌گردد و درست‌ در همین‌ زمان‌ خبر می‌رسد كه‌ او در كلاس‌ نویسندگی‌ پذیرفته‌ نشده‌ است‌. با این‌ همه‌ این‌ مشكل‌ «استر» نیست‌، مشكل‌ او این‌ است‌ كه‌ نه‌ می‌تواند بخوابد و نه‌ می‌تواند بخواند. او دچار بیهودگی‌ و پوچی‌ شده‌ است‌. هیچ‌ كاری‌ برای‌ انجام‌ دادن‌ ندارد یا اگر داشته‌ باشد همه‌ بیهوده‌ به‌ نظر می‌رسند. كار به‌ دیوانگی‌ می‌كشد.
هرچند حالا دیگر قرون‌ وسطی‌ نیست‌ كه‌ دیوانه‌ها را نماد شیطان‌ بدانند و بیرون‌ شهر در خرابه‌ها شكنجه‌شان‌ كنند، ولی‌ باز هم‌ نگاه‌ آدم‌ها به‌ افراد غیرعادی‌ جور دیگری‌ است‌. «غیرعادی‌»، بله‌ همین‌طور است‌. انگار باید در زندگی‌ تمام‌ كوشش‌ آدم‌ این‌ باشد كه‌ غیرعادی‌ جلوه‌ نكند. كسی‌ باشد مثل‌ همه‌ و گرنه‌ دیگران‌ دیوانه‌اش‌ می‌خوانند و احتمالا به‌ جرم‌ دیوانگی‌ به‌ بندش‌ می‌كشند. این‌ همان‌ اتفاقی‌ است‌ كه‌ برای‌ «استر» می‌افتد. «استر» را به‌ آسایشگاه‌های‌ روانی‌ مختلف‌ می‌فرستند تا بالاخره‌ در جایی‌ مداوا می‌شود و بهبود می‌یابد. در پایان‌ او به‌ دانشگاه‌ بازمی‌گردد در حالی‌ كه‌ نامزدی‌اش‌ با «بادی‌ ویلارد» را به‌ كلی‌ منتفی‌ ساخته‌ است‌.
در خوانش‌ این‌ داستان‌ شاید اشاره‌ به‌ یك‌ داستان‌ معروف‌ «بیگانه‌» آلبر كامو جالب‌ به‌ نظر برسد. در نزد قهرمان‌ «بیگانه‌» هر چیزی‌ به‌ نفس‌ خودش‌ خوب‌ است‌. سنگ‌ برای‌ اینكه‌ سنگ‌ است‌ خوب‌ است‌ و انسان‌ برای‌ اینكه‌ انسان‌ است‌. اگر قرار است‌ كاری‌ انجام‌ شود باید آن‌ كار به‌ نفس‌ خودش‌ انجام‌ پذیرد. غذا خوردن‌ به‌ نفس‌ غذاخوردن‌، خوابیدن‌ به‌ نفس‌ خوابیدن‌ و خلاصه‌ زندگی‌ كردن‌ به‌ نفس‌ زندگی‌ كردن‌. فلسفه‌ جالبی‌ به‌ نظر می‌رسد یك‌ فلسفه‌ مدرن‌ كه‌ انسان‌ را بدون‌ تمسك‌ جستن‌ به‌ بت‌ها و تابوها از پوچی‌ می‌رهاند.
«استر» می‌خواهد اینگونه‌ باشد. زندگی‌یی‌ داشته‌ باشد كه‌ از لحظه‌ تشكیل‌ شود. همه‌ كارها را برای‌ آنكه‌ كاری‌ هستند و وجود دارند تجربه‌ كند نه‌ به‌ این‌ خاطر كه‌ مثلا قرار است‌ با انجام‌ این‌ كار به‌ جایی‌ برسد و اصلا این‌ كار پلی‌ است‌ برای‌ كارهای‌ دیگر و خلاصه‌ اینگونه‌ است‌ كه‌ او دیوانه‌ می‌شود یا حداقل‌ او را دیوانه‌ می‌خوانند.
«حباب‌ شیشه‌» نقدی‌ بر جهان‌ مدرن‌ و نقدی‌ بر كل‌ تمدن‌ انسانی‌ است‌. در مورد اولی‌ همان‌ بس‌ كه‌ چاپش‌ در امریكا با مشكل‌ روبرو شد و در مورد دومی‌ اینكه‌ در نقد تمدن‌ انسانی‌ این‌ پیش‌فرض‌ مطرح‌ است‌ كه‌ پلات‌ نه‌ به‌ مانند «ژان‌ ژاك‌ روسو» فرانسوی‌ معتقد است‌ كه‌ انسان‌ با بازگشتن‌ به‌ طبیعت‌ و پیروی‌ از اصول‌ و قواعد آن‌، پاكی‌ و اصالت‌ خود را باز می‌یابد كه‌ در نزد او كار از ریشه‌ و اساس‌ خراب‌ است‌. این‌ را از یك‌ داستان‌ فرعی‌ كه‌ در كل‌ داستان‌ می‌آید می‌فهمیم‌. «استر» برای‌ دیدن‌ تولد بچه‌یی‌ به‌ همراه‌ بادی‌ نامزدش‌ به‌ اتاق‌ عمل‌ می‌رود. بچه‌ وقتی‌ به‌ دنیا می‌آید، آن‌ هنگام‌ كه‌ در دستان‌ پزشك‌ است‌، درست‌ توی‌ صورت‌ پزشك‌ قضای‌ حاجت‌ می‌كند.
نمادها ساده‌ هستند، نفرین‌ ابدی‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ كسی‌ كه‌ او را به‌ دنیا آورده‌ است‌. این‌ نظرگاه‌ پلات‌ است‌. اینگونه‌ می‌شود كه‌ او همواره‌ خود را در حباب‌ شیشه‌، در میان‌ مایعی‌ بدبو و آزمایشگاهی‌ حس‌ می‌كند. درست‌ مثل‌ جنینی‌ كه‌ در مایعی‌ گذاشته‌اند تا دانشجویان‌ پزشكی‌ آن‌ را ببینند و استنباط‌ خودشان‌ از ماجرا را ارایه‌ دهند.
پلات‌ معتقد است‌ این‌ اتفاقات‌ هستند كه‌ زندگی‌ را می‌سازند. انسان‌ وقایع‌ را كنترل‌ نمی‌كند. انسان‌ آنقدر كوچك‌ است‌ كه‌ آنگاه‌ كه‌ وسط‌ خیابانی‌ در ترافیك‌ مانده‌، نمی‌داند چقدر آدم‌ این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ او در ماشین‌هایشان‌ نشسته‌اند و چه‌ فكرها و چه‌ خیالاتی‌ می‌كنند. جالب‌ اینجاست‌ كه‌ این‌ فكرها و خیالات‌ همه‌ در زندگی‌ او تاؤیر دارند و اصلا زندگی‌ او را می‌سازند.
در تحلیل‌ «حباب‌ شیشه‌» باید به‌ دو نكته‌ اشاره‌ كرد. نكته‌یی‌ كه‌ ذكر رفت‌ یعنی‌ جنین‌ در مایع‌ آزمایشگاهی‌ كه‌ شاید بسط‌ آن‌ بتواند بسیاری‌ از رمزهای‌ داستان‌ را بازگشایی‌ كند و شخصیت‌ «جوآن‌» یكی‌ از آشنایان‌ «استر» كه‌ همزمان‌ با او و در همان‌ آسایشگاهی‌ كه‌ «استر» را بستری‌ كرده‌اند، بستری‌ می‌شود.
در چارچوب‌ كه‌ زندگی‌ می‌كنی‌ باید خودت‌ را با اصول‌ و قواعد چارچوب‌ تطبیق‌ كنی‌. با این‌ همه‌ تو كه‌ به‌ زندگی‌ اصیل‌ انسانی‌ فكر می‌كنی‌، تولد دوباره‌یی‌ لازم‌ داری‌ و این‌ تولد دوباره‌ با نقش‌ جنینی‌ كه‌ در مایع‌ آزمایشگاهی‌ است‌، تصویر می‌شود. باید خود قبلی‌، خود عصیان‌گر، آنكه‌ تو را از زندگی‌ معمولی‌ باز داشته‌ است‌ را از بین‌ ببری‌، آنگاه‌ می‌توانی‌ به‌ زندگی‌ات‌ ادامه‌ دهی‌.
«جوآن‌» كه‌ در خوانش‌ اول‌ داستان‌ آشنای‌ «استر» است‌ در بازشناسی‌ دوباره‌ خود «استر» است‌ كه‌ یك‌ زندگی‌ مانند او دارد. او نیز زمانی‌ عاشق‌ «بادی‌ ویلارد» نامزد سابق‌ «استر» بوده‌ است‌ و اكنون‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ كه‌ دیگر او را دوست‌ ندارد.
او هم‌ به‌ مانند «استر» روانی‌ شده‌ و اصلا در آسایشگاهی‌ به‌ سر می‌برد كه‌ او زندگی‌ می‌كند و بالاخره‌ او هم‌ به‌ مانند «استر» به‌ فكر خودكشی‌ است‌. این‌ وجه‌ شخصیت‌ «استر» تا زمانی‌ كه‌ او در وضعیت‌ قبلی‌ مانده‌ و اصلا اصرار دارد همانطور باشد، در كنارش‌ می‌ماند. اما وقتی‌ «استر» بهبود پیدا می‌كند و راهی‌ دانشگاه‌ می‌شود و خلاصه‌ از شرش‌ آسایشگاه‌ روانی‌ خلاص‌ می‌شود، او خودش‌ را می‌كشد و این‌ پایان‌ قصه‌ است‌. مرگ‌ «جوآن‌» كه‌ وجهی‌ از وجوه‌ شخصیت‌ «استر» است‌ تولد دوباره‌ «استر» و بازگشتش‌ به‌ زندگی‌ عادی‌ است‌، «برای‌ كسی‌ كه‌ درون‌ شیشه‌ بود، بی‌روح‌، بی‌حركت‌، مثل‌ یك‌ جنین‌ مرده‌، دنیا به‌ تنها یك‌ كابوس‌ بود.» (حباب‌ شیشه‌ ص‌ ۲۴۸)
كابوس‌ تمام‌ شده‌، كابوسی‌ كه‌ قصه‌اش‌ نگاشته‌ شده‌، اما كابوس‌ زندگی‌ همچنان‌ هست‌. اینكه‌ نوشتن‌ برای‌ فراموش‌ كردن‌ است‌، برای‌ همه‌ انسان‌ها صادق‌ است‌ جز انسان‌های‌ باهوش‌. انسان‌های‌ باهوش‌ حقایق‌ زندگی‌ خود را از یاد نمی‌برند. ممكن‌ است‌ غفلتا به‌ فراموشی‌ بیفتند، اما فراموشی‌ جاودانه‌، راهی‌ به‌ زندگی‌ نابغه‌ها ندارد. سیلویا پلات‌ از حقیقت‌ ذهنی‌ خود فرار می‌كرد اما این‌ فرار، فراری‌ موقتی‌ بود كه‌ او با آن‌ راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برد. اینچنین‌ بود كه‌ در فوریه‌ ۱۹۶۲ خودكشی‌ كرد.
محمدجواد صابری‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید