پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

جمهوری رضاخانی


جمهوری رضاخانی
در آغاز این سال، احمدشاه قاجار كه آذرماه سال پیش از اروپا بازگشته بود، به همراه ولیعهد خود محمدحسین میرزا لباس سرهنگی پوشید و در جشن سالگرد تاجگذاری اش از رژه نظامیان تحت فرمان سردار سپه سان دید. وی همچنین فرمان انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی را صادر كرد.
كار مخالفت سیدحسن مدرس با كابینه مستوفی الممالك بالا گرفت و گروهی از موافقین و مخالفین دولت در جلو مجلس دست به تظاهرات زدند. سرانجام مدرس توانست دولت مستوفی الممالك را به استیضاح در مجلس بكشاند. وی در نطق استیضاح خود، مستوفی الممالك را به شمشیر مرصع جواهرنشان زینتی تشبیه كرد و خواهان روی كار آمدن قوام السلطنه شد كه به تعبیر او، شمشیری تیز و برنده بود! مستوفی الممالك نیز در پاسخ مدرس گفت كه وی اهل بند و بست های پشت پرده نیست و دندان آجیل خوری ندارد! مستوفی الممالك عقیده داشت كه سیدحسن مدرس در پی رئیس الوزرایی می گردد كه وزرای خود را به پیشنهاد مدرس برگزیند و راه نفوذ او را در دولت بازگذارد. به هر روی مستوفی الممالك با گفتن این جمله تاریخی: «در این مملكت هم اشخاصی می خواهند داخل كار شوند و آجیل هایی هم بگیرند و آجیل هایی هم بدهند. من نه می گیرم، نه می دهم و اصراری هم به ماندن ندارم!» از كار كناره گرفت و خانه نشین شد. اكنون جنگ و ستیز و برادركشی سیاسی در جبهه آزادی خواهان و ملیون چنگ و دندان نشان می داد و سردار سپه و هواداران پرتكاپویش چشم به راه سودهای فراوان این خویش ستیزی بودند! مجلس چهارم به مشیرالدوله رای تمایل نشان داد و وی نیز سردار سپه را وزیر جنگ كابینه خود شناساند. شگفتا كه سردار سپه، گویی سرجهیزیه همه كابینه ها بود و كسی را یارای نادیده انگاشتن وی نبود! در آغاز تابستان این سال، روحانیون بلندپایه شیعی از بین النهرین تبعید شدند و به ایران آمدند تا فصل نوینی در تاریخ سیاسی این سرزمین آغاز كنند. آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله حاج میرزا حسین نائینی و آیت الله شهرستانی به همراه سایر روحانیون ایرانی ساكن عراق در اعتراض به قرارداد میان انگلستان و امیر فیصل حاكم عراق كه طبق آن می بایستی در عراق اجرای انتخابات و تشكیل مجلس موسسان صورت پذیرد، به عنوان اعتراض راهی ایران شدند. علمای تبعیدی در ایران با استقبال گرم دولت و مردم روبه رو شدند. سال بعد [۱۳۰۳] هنگامی كه سردار سپه رئیس الوزرا بود و قضیه اعلام جمهوریت وی با شكست مواجه شد، در قم به دیدار آیت الله اصفهانی و آیت الله نائینی رفت و مورد پشتیبانی آنان قرار گرفت. حمایت آیت الله اصفهانی و نائینی از سردار سپه تا بدان اندازه بود كه حتی پس از بازگشت آنان به عراق، آیت الله نائینی با فرستادن نامه و تمثال علی بن ابی طالب و یا به روایتی شمشیر حضرت عباس(ع)، برای سردار سپه موقعیت او را استوارتر كرد و چندی بعد، آیت الله اصفهانی و نائینی در بیانیه ای مشترك كه به دو زبان عربی و فارسی در مطبوعات ایران پراكنده شد، مخالفان دولت سردار سپه را دشمنان اسلام خواندند: «بر كافه مسلمین مخفی نماناد كه هر كس بر علیه حكومت ایرانی قیام نماید مثل كسی می ماند كه در روز بدر و خنین بر علیه پیغمبر خدا قیام نموده باشد و منزله او به منزله كسانی است كه خداوند تبارك و تعالی در كتاب مجید درباره آنها فرموده است: «می خواهند نورخدا را با دهان خود خاموش كنند، ولی خدای متعال نور خود را به اكمال می رساند هر چند كه مشركین مخالف آن باشند.» و جزای مشرك در دنیا قتل است و در قیامت عذاب. بنابراین لازم است كه به آنها ابلاغ شود كه بر حوزه محمدی كه ناشر علم رایت اسلامی است تعرض ننمایند و هر كسی كه برخلاف این امر رفتار نماید از جمله كفاری كه محو و اضمحلال این دین مبین را خواهان باشد، خواهد بود و بر طبق احكام و دلایل قرآنی تكفیر آنها واجب می گردد.» اكنون می توان فهمید كه چرا سردار سپه تنها در سال های رئیس الوزرایی اش، سروپا برهنه در دسته های سینه زنی شركت می كرد و پای برهنه به زیارت امام هشتم شیعیان می رفت. آن روحانیون پاك و ساده دل نمی دانستند كسی را بالا می كشند كه در آینده ای نه چندان دور، تیشه به ریشه نهاد روحانیت در ایران خواهد زد! در آغاز خزان این سال، ناگهان قوام السلطنه به وزارت جنگ احضار و پس از بازجویی به دستور سردار سپه زندانی شد. جرم او راه اندازی شبكه ای بود كه قصد ترور سردار سپه را داشت. با پادرمیانی احمدشاه، قوام السلطنه آزاد و به اروپا تبعید شد.
وی در اروپا همراه با برادرش وثوق الدوله- امضاكننده قرارداد ۱۹۱۹- سالیانی چند زیست تا آنكه پس از تغییر سلطنت از خاندان قاجاریه به پهلوی و در اوج قدرت رضاشاهی، هر دو برادر به ایران آمدند و مورد تكریم پهلوی اول قرارگرفتند. وثوق الدوله به وزارت و وكالت رسید و قوام السلطنه نیز پس از شهریور ،۱۳۲۰ دوباره وارد گود سیاست شد.
شگفت آور این كه درست همان روزی كه قوام السلطنه به تبعید رفت، دولت مشیرالدوله سقوط كرد و دو روز بعد، احمدشاه قاجار فرمان رئیس الوزرایی سردار سپه را دستینه نهاد! اكنون در آن هنگامه و آشوب زد و خورد میان مدرس و مستوفی الممالك و قوام السلطنه و مشیرالدوله و... و از پس آن شورش ها و انقلاب های ناكام میرزا كوچك خان جنگلی و كلنل پسیان و یاور لاهوتی و شیخ محمد خیابانی، كسی در بالاترین پلكان قدرت اجرایی ایران تكیه زده بود كه به آزادی و مشروطه و انقلابی گری و حقوق مردم، هیچ اعتقاد و اعتنایی نداشت! برای او مدرس و مصدق و دكتر ارانی بسی خطرناك تر از اسماعیل آقا سمیتقو و شیخ خزعل و نایب حسین خان كاشی بودند! دریغا از این همه ساده دلی و خویشتن ستیزی كه در میان آزادگان ایرانی، در جابه جای تاریخ خونبار این سرزمین به چشم می آید! مدرسی كه مستوفی الممالك را برنمی تابید، اكنون در چنگال سردار سپه گرفتار آمده بود! میرزاده عشقی آن شاعر جوان و احساساتی كه در اشعار خود می سرود «این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود، دیدی چه خبر بود؟!» و مدرس را به باد زشت ترین دشنام ها می بست، اكنون به تیر غیب سردار سپه گرفتار و آغشته در خون پاك خود بود! شگفتا شگفت! در حالی كه آزادیخواهان تهرانی دلشان را به این خوش كرده بودند كه روز كودتای سوم اسفند ،۱۲۹۹ چند جوان تهرانی در پاسخ به اعلامیه رضاخان كه با شعار «حكم می كنم» شروع شده بود، زیر اعلامیه نوشته بودند: «گه می خوری»؛ و این طنز را بیخ گوش یكدیگر می گفتند و به ریش رضاخان می خندیدند، رضاخان به سرعت دست به كار شده و اكنون در بالاترین مسند قدرت اجرایی كشور تكیه زده بود! مایه شگفتی است كه سردار سپه در كابینه خود نیز پست وزارت جنگ را رها نكرد و همانند كابینه های پیشین در این سمت ماند! در ماه های میانی این سال، هنوز سالی نگذشته، احمدشاه برای سومین بار هوس گردش اروپا كرد و سردار سپه نیز از خدای خواسته، او را تا مرز بدرقه كرد! شنیدن خبر تغییر رژیم سلطنتی در كشور عثمانی و تبدیل آن به جمهوری تركیه به رهبری ژنرال مصطفی كمال پاشا- آتاتورك بعدی- همان رویدادی بود كه سردار سپه چشم به راه آن بود. وقتی در كشور اسلامی همسایه، یك ژنرال ارتشی می توانست اعلام جمهوری كند و خود به ریاست مادام العمر آن منصوب شود، چرا در ایران اسلامی نتوان چنین كاری كرد؟ هواداران پرتحرك سردار سپه دست به كار شدند و در جراید و مطبوعات و سیل تلگرافات، خواهان خلع قاجاریه از سلطنت و تغییر رژیم به جمهوری شدند. در این هنگام مجلس پنجم نیز كه با دخالت و زمینه سازی فرماندهان نظامی شهرستان ها، اكثریت آن از هواداران سردار سپه از صندوق ها بیرون آمده بودند با نطق محمدحسن میرزا ولیعهد آغاز به كار كرد. در تهران اما، نظامیان نتوانسته بودند چندان اعمال نظر كنند و كسانی همچون مستوفی الممالك، مشیرالدوله، دكتر مصدق، سیدحسن مدرس، تقی زاده و سلیمان میرزا اسكندری به نمایندگی برگزیده شده بودند. در نخستین جلسات مجلس میان هواداران سردار سپه و سیدحسن مدرس درگیری و كشمكش پدید آمد و در بیرون مجلس نیز نظامیان سرخ پوش تظاهرات دامنه داری به هواداری از سردار سپه و جمهوریت برپا كردند. طولی نكشید كه در تهران و شهرستان ها موجی از هواداران جمهوری به پا خاست تا اینكه در یكی از كشمكش های مجلس، دكتر حسین خان احیاءالسلطنه یكی از نمایندگان بركشیده سردار سپه، سیلی محكمی به گوش سیدحسن مدرس نواخت و همین سیلی پایان كار جمهوریخواهان بود. گویی كه آن سیلی نه به گوش مدرس، بلكه به گوش جمهوری رضاخانی زده شد. اكنون نوبت به هواداران مدرس رسیده بود تا ضمن گردهمایی باشكوهی در مسجدشاه، به طرفداران سردار سپه بفهمانند كه سیلی زدن به گوش مجتهد جامع الشرایط طراز اولی همچون مدرس، چه تاوان سنگینی در پی دارد! چند تن از هواداران سردار سپه در این میان، به كاخ محمدحسن میرزا ولیعهد رفتند و از او خواستند كه استعفا كند و به سفر خارج از كشور برود. سرانجام در پایان این سال چنین طرحی با قید فوریت تقدیم مجلس شد: ماده اول- تغییر رژیم مشروطه به جمهوریت، ماده دوم- اختیار دادن به وكلای دوره پنجم تا در قانون اساسی موافق مصالح مملكت در رژیم تجدیدنظر نمایند، ماده سوم- پس از معلوم شدن نتیجه آرای عمومی، رژیم به وسیله مجلس شورای ملی اعلام شود.
حسن مرسلوند
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید