جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


کافی شاپ؛ خوب، بد، زشت!


کافی شاپ؛ خوب، بد، زشت!
تیك تیك ساعت نشان می داد كه دیگه هیچ وقتی باقی نمانده وسایلم را جمع و جور و به ساعتم نگاه كردم تقریبا ۴۵ دقیقه وقت باقی مانده بود، آدرس را نگاه كردم با یه جمع و تفریق سردستی دیدم می رسم، راه افتادم. هنوز یك ربع وقت داشتم كه رسیدم نمی دونم كافی شاپ بود یا قصر خانم هاویشام. درب ورودی شیشه ای ستونهای برافراشته و ۶۵ تا پله كه تا درب ورودی ادامه داشت، با مجسمه های شیر اطراف ستونها آدم را یاد قصر پادشاههای قدیمی می انداخت داخلش هم دست كمی از بیرونش نداشت با كلی آینه كه آدم یاد موزه آبگینه می افتاد و تقریبا می شه گفت تا چند دقیقه ای آدم را مجذوب تزئین محیط با صفاش می كرد بعد از این كه محیط به طور كامل برام شناخته شد و به قول دوستان شم خبری ام فروكش كرد تازه یادم افتاد برای چی به اینجا آمده بودم توی قیافه كسانی كه اونجا نشسته بودند دنبال قیافه آشنای دوستم مریم گشتم توی هر قیافه ای كه نگاه می كردم با نگاهی متعجب نگاهم می كردند و انگار با زبون بی زبونی می خواستند بدانند برای چی نگاهشون می كنم. من كه هیچ وقت كم نمی آوردم این دفعه كم آوردم و از نگاه شون شرمنده شدم همان طوری كه پشت میز می نشستم توی دلم برای مریم نقشه می كشیدم چه جوری حالش رو بگیرم آخه این دوست بی كار بنده برای تنوع امسال تصمیم گرفته جشن تولد ۲۲ سالگی را توی اینجا بگیره.
برای گریز از نگاه پرسشگر جمع، خودم رو مشغول خواندن «منو» كردم توی دلم گفتم مریم خانم یك لیست پرخرجی روی دستت بگذارم كه دیگه هوس نكنی منو اینجا بكاری. فعلا با یه آب پرتقال شروع می كنم تا سفارش بعدی، تا می خواستن آبمیوه را بیارن فرصتی بود تا كمی محیط را ورانداز كنم.
فضا بسیار، تاریك بود و تنها یك لامپ این فضا را روشن می كرد، گوشه ای از كافی شاپ پر شده بود از دود سیگار دختران و پسرانی را می دیدم كه به سیگار پك می زنند، آیا كافی شاپ كه می گویند، همین است... به یاد حرفهای مادربزرگم می افتم به قول مامان بزرگم كه همیشه می گه: «كافی شاپ همان قهوه خونه فانتزی و به قول امروزی ها قهوه خونه تحصیلكرده خارج رفته است و فروشنده اش همان مش داود خودمون كه امروز براش كت و شلوار خریدن و اسمش شده دیوید و چرتكه اش فرنگ رفته شده كامپیوتر و سماورش هم اسپرسو شده، كلاهاشون را هم دادن و كروات خریدن، توش هم به جای چای، قهوه می دن و هزار جور شكم پركن اجق وجق نمی دونم، چه اسم هایی، كوكتل میوه، كوكتل انار، شیك موز، سان شاین، كوپ شكلات و...»
خوب توی این قهوه خونه های جدید از تكنولوژی برتر استفاده می كنند و یه شی چند ولتی زیبا مسئولیت نور را انجام می ده خلاصه با به یاد آوردن حرفهای مادربزرگم خنده‌ام گرفت. توی فكر بودم واقعا اینجور جاها جای خوبیست!؟ آیا از اونجور جاهاست كه بعد از یك مدت اوضاعش بی ریخت می شه؟ توی این فكرها نظرم طرف دو دختر كه میز كناری ام نشسته بودند جلب شد كه خیلی مودب و متین در حال صحبت بودند از ظاهرشون معلوم بود خیلی با هم صمیمی هستند وقتی كه من را متوجه خودشان دیدن یكی شان با لبخندی پرسید: اتفاقی افتاده؟ با خنده خودم را معرفی كردم و گفتم نه حقیقتش داشتم به این فكر می كردم كه اینجا خوبه یا بد؟ كه نظرم جلب شما شد می توانم نظر شما را بدونم و بپرسم برای چی این جا را انتخاب كردید. با خنده گفت: من مائده ام (۲۴ ساله) دانشجوی زبان آلمانی هستم حقیقتش این كه به نظرم اینجاها جاهای بدی نیست همین كه توی محیط سالم می شه نشست و یك آبمیوه، چیزی خورد و كسی هم مزاحم آدم نمی شه و از اسیدپاشی و چاقو كشی و شیشه شكستن و تهدید و دزدی و متلكهای جورواجور خبری نیست! خیلی ارزش داره خوب این هم باید اضافه كرد كه می دونی اگر چیزی می خوری مطمئنی سالمه و بعدا مریض نمی شوی!
سعید، ف (۲۷ ساله) خودش را با زیركی وارد جمع می كند و می گوید: من به اتفاق دوستانم خیلی به اینجا می آیم و تا حالا چیز بدی ندیدم حتی من و نامزدم برای اولین بار كه میخواستیم با هم صحبت كنیم تا بیشتر با نظرات هم آشنا بشویم به اینجا آمدیم تا توی محیط ساكت و راحت بدون هیچ رودربایستی با هم صحبت كنیم تا به نتیجه ای برسیم البته این پیشنهاد از طرف دوستم و همسرش بود كه نامزد بنده خواهر دوستم هستند و این خودش یك پوئن مثبت بود كه فردا روز برامون حرف نسازند و به قولی الكی وقت هم را نگرفته باشیم اول حرف زدیم بعد قرار خواستگاری و مراحل بعدی طی شد. به نظر من اینجور جاها چه كافی شاپ چه كافی نت هیچ فرقی نداره هر چه بیشتر تاسیس بشه تا جوانها به جای رفتن به پاركها و دوستی هایی كه معلوم نیست، آخرش آدم سر از كجا درمی آورد بیان اینجا تا با كسانی كه حداقل ۲ تا كتاب بیشتر خونده باشند و به قول قدیمی ها ۲ تا پیراهن بیشتر پاره کرده باشند! توی اینجور جاها تقریبا افراد خاصی رفت و آمد می كنند و می شود از تجربیات و نظرات مختلف استفاده كرد و دوستیهای بهتری شكل می گیرد!
شهین محمدی ۴۰ ساله كه متوجه بحث ما شده بود با یه قیافه حق به جانب می گوید: ای بابا همش كه شد جوون جوون، مگه بقیه دل ندارن خود من به عنوان یك مادر با دوستام، خواهرم، یا دختر و پسرم از این مكانها استفاده می كنم و با این عقیده موافق هستم، اگر جوانها از این مكانها استفاده كنند خیلی بهتره تا چند تایی با هم جمع بشن توی یه خونه یا برن جایی كه بعدا زمینه ساز مشكلات بعدی باشه، همین اندازه كه این جور مكانها جو و مقررات خاصی داره خیلی ارزش داره البته فرقی هم نداره از این مكانها بقیه هم می توانند استفاده كنند من و همسرم تا حالا چندین بار به اتفاق دوستها و بچه ها اینجا آمدیم واقعا محیط خوبی داره و می تونم بگم محیط پاكی است كه یك پدر و مادر می توانند با خیال راحت اجازه بدهند فرزندشان از این محیط استفاده كنند.
از او می پرسم، نظرتان در رابطه با سیگار كشیدن جوانان در این محل چیست؟ كه او می گوید: نمی توان خرده گرفت بعضی از جوانان هستند كه اصلا از سیگار بدشان می آید و شاید صد تا دوست سیگاری داشته باشند، اما خودشان لب به سیگار نزنند، عده ای هم ممكن است، از سیگار خوششان بیاید، كاری نمی توان انجام داد...
می پرسم: آخر من می بینم كه عده ای در این جا، با افه های خاصی لب به سیگار می زنند و اصلا معلوم است كه تقلیدی را انجام می دهند.
و در پاسخ می شنوم كه: خب این حرف شما تا حدودی درست است، البته عده ای هستند كه عقده خود بزرگ بینی دارند، اما نباید هر كسی را كه به این مكان می آید، این طور در نظر گرفت.
پویا م ۲۰ ساله با خنده می گوید: خدا را شكر بالاخره توی این جمع، همه موافق اینجور جاها هستن من كه در برخورد با بعضی ها با حرفهایی مواجه می شم كه واقعا آدم می مونه اینها از پشت كوه آمدند یا واقعا راست می گویند! از نظر من آدم می تونه از همه جا استفاده خوب بكند و هم استفاده بد و حالا در جاتش فرق می كنه و اینكه بگویم اینجا خوب و اونجا بد اصلا درست نیست، به نظر من ما خودمون فرهنگ خوب و بد را جا انداختیم. اگر از اول در مورد جایی اطلاعات كافی را در اختیار همه قرار بدهیم دیگه نمی خواهد بعد از مدتی كلی برنامه و حرف بزنیم كه اثرات منفی آنجا را نشان بدهیم.
خوب حرفمون گل انداخته بود كه سر و كله مریم خانم پیدا شد، با همان خنده همیشگی در حالی كه عرق تصنعی شرمندگی را از روی پیشانیش به زمین می ریخت جلو آمد و شروع به عذرخواهی كرد البته تا این لحظه به من خوش گذشته بود ولی برای كنف كردنش یك كمی براش قیافه گرفتم. بعد از معرفی مریم به جمع براش توضیح دادم كه دیر كردنش علاوه بر آفتی كه به جیبش زد برای من كلی حسن به دنبال داشت و سعی كردم كمی فضای صحبت را براش باز كنم.
مریم در این زمینه گفت: ما همه جوون هستیم و دوست داریم با دوستامون بگوییم و بخندیم، ولی همیشه خانواده هامون حوصله شنیدن حرفهای ما را ندارن و به قولی همیشه صدای خنده ما را نمی توانند تحمل كنند بالاخره حق هم دارند، به خاطر این كه هم خودم و هم خانواده ام و همچنین دوستانمون بتونیم در محیطی راحت به دور از مسائل حاشیه ای چند دقیقه ای با هم گپ بزنیم، خود من بیشتر مواقع از كافی شاپ استفاده می كنم و به نظرم می رسد كه جای مناسبی است (با خنده) مثل همین امروز تولدم مبارك نه!
این حرف مریم باعث شد همه به خنده بیفتند و جمع حاضر در بحث نیز تولدش را تبریك بگویند، وقتی داشتم خداحافظی می كردم. صدای گروهی نگاهم را به سمت دیگری جلب كرد عده ای در حالی كه با هم می گفتن و می خندیدند وارد كافی شاپ شدند از مریم خداحافظی كردم و سوار ماشین شدم، دیدن آن گروه باعث شده بود تمام فكر و ذكرم حول اتفاقات امروز بگردد و تمام حرفها مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمم رد شود، اما باز هم این سوال توی ذهنم نقش بست كه بلاخره كافی شاپ جای خوبیه یا بد؟ شما چی فكر می كنید؟
در این باره یكی از كارشناسان امر می گوید: باید نگاهمان را عوض كنیم. خیلی ها بر این عقیده اند كه «كافی شاپ ها» مظهری از جوامع غربی هستند كه جای قهوه خانه ها را گرفته اند، اما به نظر من از هر مكانی باید به درستی استفاده كرد، اگر مسائل شرعی را در این مكانها رعایت كنیم، فكر نكنم كه كافی شاپ جای بدی برای جوانان باشد، اما همان كه گفتم، شاید همین كافی شاپ ها هم روزی به یك معضل تبدیل شوند، من بر این عقیده هستم كه ممكن است، در یك قهوه خانه هم، مسائل خلاف شرع ببینیم، مهم درست استفاده كردن از محیط است.
یكی از صاحبان كافی شاپ در خیابان ولی عصر تهران می گوید: «ما اولین كاری كه می كنیم، این است كه تابلویی روی شیشه نصب می كنیم به این مضمون لطفا حجاب اسلامی را رعایت فرمایید»... و از پذیرفتن خواهران بدحجاب معذوریم. اگر ما این نكات را رعایت نكنیم كه سریع در مغازه مان توسط اماكن تخته می شود. وی در رابطه با هم نشینی ها در كافی شاپ می گوید: «جوانانی كه به این جا می آیند، فكر نكنم كاری خلاف شرع كنند، البته عده ای هستند كه ما صاحبان كافی شاپ ها را محكوم می كنند، اما همان طور كه گفتم اگر ما اعمالی خلاف انجام بدهیم، سریع مغازه مان بسته می شود. البته اگر موردی در مغازه از سوی جوانان ببینیم به آنها گوشزد می كنیم، چرا كه ما دوست داریم مغازه باز بماند.»
از صاحب فروشگاه در رابطه با موزیك هایی كه در كافی شاپ ها پخش می شود، پرسیدم و او می گوید: «ما موزیك های بدون كلام لایت (آرام) پخش می كنیم تا نه سیخ بسوزد، نه كباب.»
به هر حال این گزارش را خواندید، حالا كافی شاپ خوبه یا بد!؟
نرگس رسولی
منبع : مجله خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید