شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


۵ انحصار


۵ انحصار
ادبیات‌ توسعه‌ از حیث‌ نظری‌ و عملی‌ خاستگاه‌ شكل‌گیری‌ فرآیند جهانی‌ را به‌ نظریه‌ همگرایی‌، نظریه‌ امپریالیسم‌ لنین‌، نظریه‌ وابستگی‌ قدیم‌ و جدید، نظریه‌ نظام‌ جهانی‌ و نظریه‌های‌ نوسازی‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌ و سیاسی‌ ارجاع‌ می‌دهد. «هستنه‌» براین‌ باور است‌ كه‌ نظریه‌ توسعه‌ برخوردار از دو تعصب‌ بومی‌گرایی‌ و برون‌ زادگرایی‌ بوده‌ است‌.
تعصب‌ اول‌ مربوط‌ به‌ نظریه‌ نوسازی‌ و تعصب‌ دوم‌ از آن‌ نظریه‌ وابستگی‌ است‌. به‌ نظر او در دوره‌ جدید باید برای‌ فایق‌ آمدن‌ براین‌ دوگانگی‌ در پی‌ یافتن‌ سنتزی‌ جدید بود زیرا در واقع‌ هیچ‌ كشوری‌ وجود ندارد كه‌ كاملاً مستقل‌ و خود اتكا باشد، هیچ‌ كشوری‌ نیز وجود ندارد كه‌ صرفاً به‌ عنوان‌ انعكاسی‌ از آنچه‌ ورای‌ مرزهای‌ ملی‌اش‌ جریان‌ دارد توسعه‌ یابد یا توسعه‌ نیافته‌ شود. به‌ علاوه‌، برگشت‌ها و انعكاس‌های‌ كشورهای‌ از نظر اقتصادی‌ مسلط‌ روی‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ هم‌ مثبت‌ و هم‌ منفی‌ است‌.
«هستنه‌» با لحاظ‌ كردن‌ فرآیند جهانی‌ شدن‌ در ارتباط‌ با نظریه‌ توسعه‌ براین‌ ایده‌ تاكید دارد كه‌ باید در دوره‌ جدید با توجه‌ به‌ شرایط‌ جهانی‌ مفهوم‌ وابستگی‌ متقابل‌ را جایگزین‌ مفهوم‌ وابستگی‌ كرد. به‌ لحاظ‌ عملی‌ پایان‌ یافتن‌ جنگ‌ سرد و فروپاشی‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ و فراگیر شدن‌ حركت‌های‌ دموكراتیك‌ در مقیاس‌ جهانی‌ به‌ رشد و گسترش‌ ابعاد نظری‌ مباحث‌ مربوط‌ به‌ جهانی‌ شدن‌ كمك‌ كرده‌اند. جهانی‌ شدن‌ به‌ عنوان‌ نوعی‌ فرآیند به‌ رغم‌ گسست‌هایی‌ كه‌ داشته‌ است‌ فرآیندی‌ قدیمی‌ تلقی‌ می‌شود. نزدیك‌ترین‌ قدمتی‌ كه‌ برای‌ آن‌ قایل‌ هستند، اوایل‌ قرن‌ شانزدهم‌ و شروع‌ دوره‌ تجدد است‌. گیدنز جهانی‌ شدن‌ را در ادامه‌ فرآیند تجدد مطرح‌ می‌كند و رابرتسون‌ سال‌های‌ ۱۷۵۰ـ ۱۴۰۰ را دوره‌ اول‌ جهانی‌ شدن می‌داند... «واترز» در بحث‌ از فرآیند جهانی‌ شدن‌ به‌ طرح‌ سه‌ احتمال‌ می‌پردازد:
۱) جهانی‌ شدن‌ فرآیندی‌ است‌ كه‌ از ابتدای‌ تاریخ‌ بشر وجود داشته‌ و از همان‌ زمان‌ تاثیرات‌ آن‌ رو به‌ فزونی‌ بوده‌ است‌، اما اخیراً یك‌ شتاب‌ ناگهانی‌ در آن‌ پدیدار شده‌ است‌.
۲) جهانی‌ شدن‌ فرآیندی‌ است‌ كه‌ به‌ دوران‌ اخیر برمی‌گردد یعنی‌ به‌ عبارت‌ دیگر فرآیندی‌ متاخر است‌ كه‌ با سایر فرآیندهای‌ اجتماعی‌ نظیر فراصنعتی‌ شدن‌، فرانوگرایی‌ یا شالوده‌ شكنی‌ سرمایه‌داری‌ همراه‌ است‌.
۳) جهانی‌ شدن‌ با نوگرایی‌ و توسعه‌ سرمایه‌داری‌ همزمان‌ بوده‌ است‌ اما اخیراً در آن‌ شتابی‌ ناگهانی‌ به‌ وجود آمده‌ است‌.
جهانی‌ شدن‌ یك‌ فرآیند تاریخی‌ در ابعاد اجتماعی‌، سیاسی‌، فرهنگی‌ و اقتصادی‌ است‌ كه‌ منجر به‌ ورود عوامل‌ غیربومی‌ در حوزه‌ها و قلمروهای‌ بومی‌، می‌شود و از منظر برنامه‌یی‌ بودن‌ نیز مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌ كه‌ با این‌ نوع‌ نگاه‌، جهانی‌ شدن‌ فرآیندی‌ تلقی‌ می‌شود كه‌ موجب‌ غربی‌ شدن‌ و امریكایی‌ شدن‌ جهانی‌ می‌شود. چنان‌كه‌ عنوان‌ می‌شود جهانی‌ شدن‌ می‌تواند در لباس‌ جامعیت‌ و جهانی‌ بودن‌، قالب‌هایی‌ نواز امپریالیسم‌ بیافریند. در حقیقت‌ هنوز این‌ خطر وجود دارد كه‌ جهانی‌ شدن‌ درست‌ مانند نظریه‌ كهنه‌ نوسازی‌ كه‌ جهانی‌ شدن‌ تا اندازه‌یی‌ جانشین‌ و استمرار آن‌ قلمداد می‌شود همچون‌ ردایی‌ مبدل‌ برتن‌ غربی‌ شدن‌ و حتی‌ امریكایی‌ شدن‌ بی‌امان‌ دنیا عمل‌ كند.
با این‌ نوع‌ نگاه‌ جهانی‌ شدن‌ صرفاً به‌ عنوان‌ فرآیندی‌ كه‌ همگونی‌ و یكنواختی‌ را تقویت‌ می‌كند دیده‌ می‌شود. در حالی‌كه‌ جهانی‌ شدن‌، ناهمگونی‌ و تنوع‌ را نیز ارتقا داده‌ است‌.
درخصوص‌ پیوند فرآیند جهانی‌ شدن‌ با نظام‌ سرمایه‌داری‌ عنوان‌ شده‌ سرمایه‌داری‌ یك‌ ساختار تولید است‌ كه‌ در آن‌ فعالیت‌های‌ اقتصادی‌ در درجه‌ نخست‌ و بیش‌ از همه‌ در جهت‌ انباشت‌ مازاد است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، تولید كنندگان‌ سرمایه‌دار (كه‌ ممكن‌ است‌ افراد، شركت‌های‌ خصوصی‌، موسسات‌ بازرگانی‌ عمومی‌ یا سایر عاملان‌ جمعی‌ باشند) سعی‌ دارند در جهت‌ تحقق‌ نیازهای‌ حیاتی‌ خود منابع‌ هرچه‌ بیشتری‌ را گردآوری‌ كنند. تولید سرمایه‌داری‌ با اقتصاد معیشتی‌ (كه‌ در آن‌ هر نوع‌ مازادی‌ بلافاصله‌ از طریق‌ مصرف‌ تجملی‌ به‌ اتمام‌ می‌رسد) در تضاد است‌.
به‌ نظر پل‌ سوییزی‌ جهانی‌ شدن‌ یك‌ وضعیت‌ یا یك‌ پدیده‌ نو ظهور نیست‌ بلكه‌ یك‌ روند است‌ كه‌ برای‌ مدتی‌ بسیار طولانی‌ جریان‌ داشته‌ است‌. در واقع‌ از زمانی‌ كه‌ سرمایه‌داری‌ به‌ عنوان‌ یك‌ شكل‌ قابل‌ دوام‌ جامعه‌ انسانی‌ پا به‌ جهان‌ گذاشت‌، یعنی‌ از چهار یا پنج‌ سده‌ پیش‌ تاكنون‌ جهانی‌ شدن‌ هم‌ جریان‌ داشته‌ است‌. به‌ نظر سوییزی‌ سرمایه‌داری‌ در بطنی‌ترین‌ كنه‌ و ذات‌ خود، چه‌ از لحاظ‌ درونی‌ و چه‌ از جهت‌ بیرونی‌ یك‌ نظام‌ گسترش‌ یابنده‌ است‌. هنگامی‌ كه‌ این‌ نظام‌ ریشه‌ دوانید، هم‌ رشد می‌كند و هم‌ به‌ اطراف‌ خود گسترش‌ و تسری‌ می‌یابد.
نظام‌ سرمایه‌داری‌ مبتنی‌ بر منطق‌ است‌ كه‌ در آن‌ نیل‌ به‌ انباشت‌ و دستیابی‌ به‌ مازاد و وارد كردن‌ آن‌ در چرخه‌ تولید مجدد اصلی‌ كلیدی‌ است‌ كه‌ در تمامی‌ بخش‌های‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ آن‌ جریان‌ دارد و براین‌ مبنا است‌ كه‌ نیروی‌ مادی‌ برحسب‌ ساختارهای‌ تولید در كنار سایر عوامل‌ نقش‌ مهمی‌ در جهانی‌ شدن‌ داشته‌اند. بویژه‌ اقتصاد سیاسی‌ ماركسیستی‌ تصریح‌ كرده‌ است‌ كه‌ سرمایه‌داری‌ نیروی‌ محركه‌ جهانی‌ شدن‌ است‌. آنچنان‌ كه‌ ماركس‌ در «گروندریسه‌» نوشت‌ سرمایه‌ بخاطر ماهیت‌ خود همه‌ موانع‌ مكانی‌ را در می‌نوردد و كل‌ دنیا را برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ بازار تسخیر می‌كند.
هرچند كه‌ به‌ نظر سوییزی‌، ماركس‌ هرگز این‌ پرسش‌ را مطرح‌ نكرد كه‌ آیا یك‌ سرمایه‌داری‌ كاملاً جهانی‌ شده‌ یعنی‌ سرمایه‌داری‌یی‌ كه‌ هیچ‌ فضایی‌ غیر سرمایه‌داری‌ دیگری‌ نداشته‌ باشد تا در آن‌ و به‌ طرف‌ آن‌ گسترش‌ یابد، آیا دیگر قابل‌ دوام‌ است‌ یا نه‌ ولی‌ «روزا لوكزامبورگ‌» در خصوص‌ این‌ پرسش‌ این‌ نظریه‌ را مطرح‌ كرد كه‌ سرمایه‌داری‌ از نخستین‌ روزهای‌ پیدایش‌ آن‌ تاكنون‌ تنها با گسترش‌ خویش‌ در فضای‌ غیرسرمایه‌داری‌ پیرامون‌ خود زندگی‌ كرده‌ است‌ و تنها از همین‌ طریق‌ می‌توانسته‌ زندگی‌ كند.
ماركسیست‌ها دوره‌ كنونی‌ را نه‌ عصر جهانی‌ شدن‌ بلكه‌ حالت‌ جدیدی‌ از امپریالیسم‌ غربی‌ می‌دانند كه‌ تحت‌ سلطه‌ نیازها و مقتضیات‌ تامین‌ سرمایه‌ در دولت‌های‌ اصلی‌ سرمایه‌داری‌ جهان‌ قرار دارد.
ساز و كارهایی‌ كه‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ برای‌ جهانی‌ شدن‌ خود مورد استفاده‌ قرار داده‌ است‌ عبارتند از:
جست‌وجوی‌ بازارهای‌ جهانی‌، نظام‌ حسابداری‌ فرامرزی‌ برای‌ تعیین‌ قیمت‌های‌ هماهنگ‌ و تامین‌ سود حداكثر، منبع‌ یابی‌ جهانی‌ و استفاده‌ از ارتباطات‌ جهانی‌ و جریانات‌ مالی‌ جهان‌.
«سمیر امین‌» در این‌ خصوص‌ از پنج‌ انحصار نام‌ می‌برد كه‌ به‌ كمك‌ نظام‌ جهانی‌ سرمایه‌داری‌ آمده‌اند.
این‌ پنج‌ انحصار عبارتند از: انحصار كنترل‌ تكنولوژی‌، جریان‌های‌ مالی‌ جهانی‌ ، دسترسی‌ به‌ منابع‌ طبیعی‌ كره‌ زمین‌، رسانه‌های‌ جمعی‌ و ارتباطات‌ و سلاح‌های‌ كشتار جمعی‌. در نتیجه‌ صاحبنظرانی‌ كه‌ بر فرآیند روابط‌ بین‌ كشورها به‌ عنوان‌ یكی‌ از پیش‌ شرطهای‌ تقویت‌ فرآیند جهانی‌ شدن‌ تاكید می‌نمایند، شكل‌گیری‌ برنامه‌های‌ كمك‌ و در نهایت‌ برنامه‌ «نظم‌ اقتصادی‌ نوین‌ بین‌المللی‌» را موجب‌ بسط‌ روابط‌ بین‌كشورها و در نهایت‌ جهانی‌ شدن‌ اقتصاد و تولید می‌دانند. برنامه‌یی‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۷۴ مطرح‌ شد و در قالب‌ آن‌ جبران‌ نابرابری‌ بین‌ كشورها مورد توجه‌ قرار گرفت‌ هر چند كه‌ مفاد این‌ برنامه‌ در عمل‌ به‌ صورت‌ كامل‌ به‌ اجرا در نیامده‌ است‌ و نابرابری‌ جهانی‌ همچنان‌ تشدید شده‌ و خواهد شد. به‌ تعبیر مگداف‌ به‌ رغم‌ دگرگونی‌های‌ برجسته‌ و نمایانی‌ كه‌ از پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ تاكنون‌ در نظام‌ جهانی‌ سرمایه‌داری‌ روی‌ داده‌ است‌ دو مشخصه‌ عمده‌ و اصلی‌ متمایز كننده‌ جهان‌ سوم‌ تغییر كلی‌ نكرده‌ است‌.
یكی‌ اینكه‌ در مفهوم‌ بنیادی‌ كلمه‌، قیود وابستگی‌ كه‌ پیرامون‌ را در اسارت‌ كانون‌ نگاه‌ می‌دارد، همچنان‌ به‌ جای‌ خود باقی‌ است‌ و دوم‌ اینكه‌ شكاف‌ و فاصله‌ میان‌ كانون‌ و پیرامون‌، همان‌گونه‌ كه‌ در سراسر طول‌ تاریخ‌ سرمایه‌داری‌ شاهد بوده‌ایم‌، روز به‌ روز بزرگتر و عمیق‌تر می‌شود.
شدت‌ این‌ شكاف‌ و وابستگی‌ برای‌ كشورهایی‌ كه‌ اقتصادشان‌ متمركز بر فعالیت‌های‌ صادرات‌ مواد استخراجی‌ خام‌ و صنایع‌ سنگین‌ است‌ بیشتر است‌.
صاحبنظران‌ دیدگاه‌ وابستگی‌ كه‌ رابطه‌ نابرابر بین‌ كشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ و توسعه‌ نیافته‌ را به‌ عنوان‌ نقطه‌ محوری‌ همواره‌ در كانون‌ توجه‌ خود دارند معتقدند: «سرمایه‌داران‌ بین‌المللی‌، به‌صورت‌ آگاهانه‌ از تخصیص سرمایه‌ برای‌ كنترل‌ الگوی‌ توسعه‌ در كشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ استفاده‌ می‌كنند و شكوفایی‌ سرمایه‌داری‌ در كشورهای‌ پیشرفته‌ را منوط‌ به‌ جلوگیری‌ آگاهانه‌ از توسعه‌ صنایع‌ بومی‌ در كشورهای‌ كمتر توسعه‌ یافته‌ می‌دانند.
علاوه‌ بر نظریه‌ پردازان‌ رویكرد وابستگی‌ ساختار گرایانی‌ كه‌ در محافل‌ بین‌المللی‌ نیز فعال‌ بودند بر این‌ باور بودند كه‌ برنامه‌های‌ كمك‌ و روابط‌ بین‌ كشورهای‌ كمتر توسعه‌ یافته‌ و توسعه‌ نیافته‌ موجب‌ تشدید نابرابری‌ در صحنه‌ جهانی‌ شده‌ است‌. آن‌ چنان‌ كه‌ در قالب‌ نظریه‌ «سینجر پربیش‌» عنوان‌ شد.
دولت‌های‌ غنی‌ دارای‌ اقتصاد پویایی‌ هستند كه‌ متعهد به‌ توسعه‌ تكنولوژی‌ است‌ و در این‌ اقتصادها شركت‌های‌ انحصاری‌ و اتحادیه‌های‌ نفوذ كارگری‌ می‌توانند قیمت‌ كالاهای‌ ساخته‌ شده‌ را كنترل‌ كنند. در حالی‌ كه‌ دولت‌های‌ فقیر دارای‌ الگوی‌ سرمایه‌گذاری‌ ضعیف‌ و نیروی‌ كار سازمان‌ یافته‌ هستند كه‌ این‌ به‌ معنای‌ فشار دایم‌ برای‌ كاهش‌ قیمت‌ كالاها است‌ و هیچ‌ انگیزه‌یی‌ هم‌ برای‌ تنوع‌ بخشیدن‌ به‌ صنعت‌ در آنها دیده‌ نمی‌شود. چنین‌ رابطه‌یی‌ موجب‌ پیدایش‌ نوعی‌ گرایش‌ دایمی‌ به‌ سوی‌ افزایش‌ نابرابری‌ بین‌ قیمت‌ كالاهای‌ ساخته‌ شده‌ و مواد خام‌ می‌شود كه‌ توسعه‌ را ناممكن‌ می‌سازد.
حتی‌ وقتی‌ كه‌ بر اجرای‌ سیاست‌ مبتنی‌ بر صادرات‌ هم‌ در كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ تاكید می‌شود به‌ اعتقاد طرفداران‌ وابستگی‌ این‌ سیاست‌ به‌ وابستگی‌ بیشتر و به‌ اقتصاد جهانی‌ و یا در خوش‌ بینانه‌ترین‌ حالت‌ به‌ توسعه‌ وابسته‌ منجر می‌شود. به‌ نظر «سمیر امین‌» كشاورزی‌ معیشتی‌ نمی‌تواند با بازار جدید هماهنگ‌ شود، كشاورزی‌ مبتنی‌ بر فروش‌ محصول‌، جایگزین‌ كشاورزی‌ معیشتی‌ می‌شود. نفس‌ توسعه‌ كشاورزی‌ مبتنی‌ بر تولید محصول‌ فروش‌، كشاورزی‌ را به‌ سرمایه‌داری‌ وابسته‌ می‌كند.
كشاورزان‌ كوچك‌، ضعیف‌ و به‌ قیمت‌های‌ تعیین‌ شده‌ محصولات‌ كشاورزی‌ در جهان‌ اول‌ وابسته‌ هستند. از این‌ رو در آمد آنها بطور مستمر كاهش‌ می‌یابد و سرانجام‌ ورشكست‌ می‌شوند.
تنها كشاورزی‌ ماشینی‌ و بزرگ‌ مقیاس‌ می‌تواند به‌ فعالیت‌ خود ادامه‌ دهد و این‌ موجب‌ بیرون‌ رانده‌ شدن‌ كشاورزان‌ از زمین‌هایشان‌، شهری‌ شدن‌ در مقیاس‌ وسیع‌، بیكاری‌ درون‌ شهرها و ایجاد طبقه‌ شبه‌ كارگر شهری‌ (لومین‌ پرولتاریا) در كشورهای‌ مستعمره‌ می‌شود.
به‌ رغم‌ اینكه‌ طرفداران‌ جهانی‌ شدن‌ بخصوص‌ در قالب‌ جامعه‌ شناسی‌ توسعه‌ كاركرد گرا فرآیند جهانی‌ شدن‌ را عاملی‌ برای‌ تحقق‌ بسط‌ انتخاب‌های‌ عقلانی‌ می‌دانند كه‌ به‌ زعم‌ آنها زمینه‌سازی‌ نوسازی‌ و توسعه‌ است‌. مخالفان‌ فرآیند جهانی‌ شدن‌ بخصوص‌ ماركسیست‌های‌ جدید بر این‌ باورند كه‌ یكپارچگی‌ جهان‌ از طریق‌ انتخاب‌ عقلانی‌ صورت‌ نمی‌گیرد بلكه‌ ناشی‌ از سلطه‌ یك‌ شیوه‌ تولید كالایی‌ خاص‌، یعنی‌ شیوه‌ تولید سرمایه‌داری‌ است‌. این‌ شیوه‌ تولید آنچنان‌ موثر است‌ كه‌ قدرت‌ اجتماعی‌ بسیار زیادی‌ را در اختیار كسانی‌ قرار می‌دهد كه‌ كنترل‌ تولید را در دست‌ دارند. سرمایه‌داران‌ از این‌ قدرت‌ برای‌ تحمیل‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ به‌ حوزه‌های‌ اجتماعی‌ و جغرافیایی‌ كه‌ پیشتر جزو اقمار آنها نبوده‌ است‌، استفاده‌ می‌كنند.
آنها برخلاف‌ جامعه‌شناسان‌ كاركردی‌ ساختی‌ كه‌ با اختیار نمودن‌ روش‌ شناسی‌ درونگرایانه‌ زمینه‌ها و عوامل‌ مربوط‌ به‌ توسعه‌ نیافتگی‌ را در ساختارهای‌ درونی‌ جوامع‌ جست‌وجو می‌كنند، روش‌ شناسی‌ برون‌ گرایانه‌ را اختیار كرده‌ و توسعه‌ نیافتگی‌ را بر مبنای‌ نوع‌ روابط‌ بین‌ كشوری‌ (روابط‌ بین‌ قمر و مركز) تبیین‌ می‌كنند و حتی‌ شكل‌گیری‌ ساختار درونی‌ كشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌ را ناشی‌ از نوع‌ و ماهیت‌ رابطه‌ بین‌ این‌ كشورها و كشورهای‌ صنعتی‌ توسعه‌ یافته‌ می‌دانند. تبیین‌ برون‌ گرایانه‌ یكی‌ از زمینه‌های‌ مقوم‌ توجه‌ به‌ فرآیند جهانی‌ شدن‌ بوده‌ است‌. به‌ گونه‌یی‌ كه‌ لنین‌ با طرح‌ نظریه‌ امپریالیسم‌ به‌ مثابه‌ بالاترین‌ و آخرین‌ مرحله‌ سرمایه‌داری‌ و سپس‌ مباحث‌ مطرح‌ شده‌ در مكتب‌ اكلا، نظریه‌ وابستگی‌ در اشكال‌ جدید و قدیم‌ آن‌ و در نهایت‌ نظریه‌ نظام‌جهانی‌ زمینه‌ها و خاستگاههای‌ اولیه‌ نظریه‌ جهانی‌ شدن‌ را تشكیل‌ می‌دهد.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید