پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
زمینهها و بسترهای شورش مسلحانه منافقین در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰
●زمینه و پیشینه
انقلاب اسلامی بهمن ماه ۱۳۵۷، به اذعان اغلب فعالان آن، انقلابی بود كه زودتر از پیشبینیها به ثمر رسید؛ از این رو فرصت مناسب، برای پرورش كادرهای جایگزین تشكیلات حكومت پیشین و سازماندهی مناسب نیروهای جدید فراهم نشد. «شورای انقلاب»، نخستین نهاد انقلابی تشكیل شده، «فعالیت تشكیلاتی» مدید و عمیقی را پیش از پیروزی انقلاب تجربه نكرده بود. رهبری قدسی و فراگیر امام خمینی(ره) تلاشهای محدود احزاب و سازمانهای متعدد سیاسی را تحتالشعاع قرار داده و شبكه تشكیلات روحانیت و مساجد و هیئات مردمی را به پشتوانه اصلی انقلاب تبدیل نمود.
تا هنگام پیروزی انقلاب، تحركات دیرهنگام احزاب و گروهها عمدتاً حول محور اتحاد و همبستگی شكل گرفت؛ و زمانی كه موج انقلاب از سرنگونی سلسلهٔ پهلوی خبر میداد، آنان خود را به حركت مردمی ملحق ساختند. هیچیك از احزاب و صاحبنظران وابسته به آنها، به انكار رهبری امام خمینی(ره) اقدام نكردند. آنچه بعد از پیروزی انقلاب غالباً محل نزاع واقع شد، سهمی بود كه هر یك از گروهها برای خود قایل میشدند.
بخش عمدهٔ شبكه بسیجگری انقلاب، در روحانیت و مساجد شكل گرفت: تشكیلات اصلی و فراگیری كه در مسیر پیروی از امام خمینی(ره) نقش عمدهای در بسیج عمومی داشت. البته هر از گاهی، بیانیهها و اعلامیههایی در تیراژهای محدود و با تأثیرگذاری نه چندان زیاد از سوی گروههای سیاسی صادر میشد. در این میان، تا آستانهٔ انقلاب، نیروهای عمدهٔ برخی از گروههای سیاسی از بستر اصلی جنبش اجتماعی منتهی به پیروزی انقلاب دور مانده بودند. آزادی گروههایی از زندانیان سیاسی در مهرماه و دی ماه ۱۳۵۷ آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار داد؛ تا آنجا كه توانایی انطباق حوزههای مطالعاتی تئوریك قبلی و درون زندان با فضای اجتماعی ملتهب انقلاب برای آنها دشوار شد. یكی از این گروهها «سازمان مجاهدین خلق» بود كه اصلیترین عناصر و سران آن در دی ماه ۵۷ از زندان آزاد شدند. این پسافتادگی از جریان اجتماعی، تبعات ذهنی و عینی بسیاری را به این سازمان تحمیل كرد. نخستین اطلاعیهٔ مجاهدین خلق از زندان در ۲۱ دی ماه ۱۳۵۷، در تأیید اعتصاب روزنامهنگاران، گویای این واقعیت است كه سران این سازمان، پس از مشاهدهٔ پیشرفتهای جنبش انقلابی كه در غیاب آنها به بار مینشست، بیش از هر چیز نگران و نیازمند یك تریبون تبلیغاتی وسیع بودند؛ و با این بیانیهٔ كوتاه دو سطری قصد داشتند علاوه بر جلبنظر روزنامهنگاران، تمایل خود را در معرفی و تبلیغ خویش نیز نشان دهند.(۱)
در میان تشكلها و گروههای سیاسی موجود در جامعهٔ سیاسی آن روز ایران كه مجزّا از جریان روحانیت محسوب میشدند، سه جریان وجود داشت كه درصدد ائتلاف با رهبری انقلاب برآمده بودند و عبارت بودند از:
الف) ملیّون: كه پایبندی جدی به اسلام نشان نمیدادند و ناسیونالیزم لیبرال را ترویج میكردند. برخی از وابستگان دور و نزدیك این گروهها، حتی در رژیم پهلوی نیز عهدهدار مسئولیتهای اجرایی بودند و یا با لایههایی از رژیم گذشته و مقامات امریكایی و غربی ارتباط داشتند.
ب) ملیّون مذهبی: این طیف با محوریت نهضت آزادی و معتقدان به تفسیر علمی(ساینتیفیك) از دین در عین پایبندی به لیبرالیسم و ملیگرایی، تمایلات اسلامی آشكار نیز داشتند.
ج) سازمان مجاهدین خلق: این گروه با ایدئولوژی مبتنی بر ماركسیسم كه داعیه التزام به «اسلام راستین» را مطرح مینمود و به رغم ادعاهای خود در اتخاذ مشی مسلحانه علیه رژیم پهلوی با ناكامی روبه رو شد، خود را پیشتاز نیروهای انقلاب و جایگزین (آلترناتیو) اصلی رژیم پهلوی میدانست.
امام خمینی (ره) كه در روند انقلاب هیچگاه مشی مسلحانه را تأیید نكرده بود و از آن سو محافظهكاری و حركات سازشكارانه ملیّون را نیز نسبت به رژیم پهلوی محكوم میكرد، به توصیهٔ استاد شهید مرتضی مطهری و تأیید شورای انقلاب، مذهبیترین و موجهترین چهرهٔ آن زمان در طیف میانه(مهندس مهدی بازرگان) را برای دوران كوتاه انتقالی ،مأمور تشكیل دولت موقت كرد. پس از پیروزی انقلاب، برای مجاهدین خلق ـ كه تجربیاتی در زمینههای سازماندهی و تشكیلات مخفی داشتند ـ این توهم و توقع ایجاد شد كه باید سهم قابل توجهی را در تسخیر مناصب حكومتی جمهوری اسلامی به دست آورند. ولی چون گروهی از ملیّون مذهبی، در مدیریتهای اجرایی و فعالیتهای اجتماعی و گروهی، پیشینهٔ بیشتری داشتند و از طرفی سازماندهی و مدیریت تشكیلات پنهان با مدیریت كلان جامعه سنخیتی نداشت، سازمان مجاهدین خلق از تصرف مصادر حكومتی مهم در دوران انتقالی ناامید شدند. بدین سبب بود كه پس از پیروزی انقلاب، شورای انقلاب، بازرگان و دولت موقت، به عنوان رقیب مورد حمایت امام(ره) آماج تبلیغات منفی مجاهدین خلق قرار گرفتند؛ تبلیغاتی كه بعدها صرفاً متوجه روحانیت و نیروهای همراه و پیرو امام(ره) شد. این حملات در شرایطی صورت میگرفت كه مجاهدین خلق احساس میكردند با كنار رفتن یك رقیب «صاحب تشكیلات» خود در درون حاكمیت، راه نفوذشان برای تصاحب كلی نظام گشوده میشود.
به موازات این حملات، تشكیلات اصلی انقلاب نیز كه نفوذ و جایگاه به سزا و خدشهناپذیری در میان اقشار گوناگون جامعه داشت یعنی روحانیت و تشكلها و نیروهای همسو با آن، با لفظ «ارتجاع» مورد هجوم گسترده مجاهدین خلق واقع شد. در بسیاری از موارد، وانمودههای سازمان بر این شعار مبتنی بود كه سرمایهداری و ارتجاع دو روی یك سكه و هر دو «جاده صافكن امپریالیسم»اند. تصور مجاهدین خلق از تشكیلات متكثر و متنوع روحانیت، نوعی از هم گسیختگی و بینظمی را در ذهن آنها تداعی میكرد؛ ولی انسجام نیروها و تشكیلات روحانیت، در واقع عمیقتر از تنوع گرایشها و سلیقهها بود؛ كه میتوان آن را سازمانی شبكهای عنوان نمود. از جمله شعارهای اصلی انقلاب («نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی») كه تشكیلات منسوب به امام(ره) نمایندگی میكرد، گویای گذشتن از لایههای «وابستگی» به «استقلال» بود؛ كه در همان زمان گویای مدرنیسم انقلاب اسلامی تلقی میشد. همین جلوهها بود كه اندیشمندانی چون «میشل فوكو» را نسبت به ماهیت و محتوای انقلاب اسلامی به وجد آورده بود.
پس از تسخیر سفارت امریكا و استعفای دولت موقت، تحلیلهای سازمان مجاهدین خلق با بنبست رو به رو شد؛ زیرا آنان در تحلیلهای خود سرنوشت دولت موقت با روحانیت و امام خمینی(ره) را یكسان جلوه میدادند؛ و از آنجایی كه به زعم سازمان هیچیك از این دو نمیتوانستند در عرصهٔ حاكمیت ماندگار شوند و از عهده برآیند،هر دو میبایست توأماً سرنگون شده حكومت به تمامی، به آنان اهدا شود. برخلاف انتظار سازمان و سایر گروههای چپ و مؤتلف آن، پس از استعفای دولت موقت، حاكمیت با نیروهای وفادار به رهبری انقلاب نوسازی شد و نیاز به گروههایی مانند مجاهدین خلق ـ عملاً ـ زمینهٔ بروز نیافت. همچنین برخلاف پیشبینی سازمان مزبور، با خروج ملیّون مذهبی، روحانیت از حاكمیت خارج نشد.
●دلایل عدم اعتماد رهبری انقلاب به سازمان مجاهدین خلق (منافقین)
روحانیت به رهبری امام خمینی(ره)، اعتماد كافی را در احراز مناصب اجرایی نظام جمهوری اسلامی نسبت به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) نداشتند؛ زیرا:
۱ـ رهبری انقلاب، طی دیدار دو تن از نمایندگان این گروه در سال ۱۳۵۱ با ایشان، با مواضع ایدئولوژیك مجاهدین خلق از نزدیك و بیواسطه آشنا شده بود. آنان طی جلسات متعددی (حدود ۲۴ جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خمینی(ره) را نسبت به خود جلب كنند. حضرت امام(ره) این دیدار را چنین تشریح كرده است:
« ... بعضی از این آقایانی كه ادعای اسلامی میكنند آمدند در نجف. یكیشان بیست و چند روز آمد در یك جائی؛ من فرصت دادم به او تا حرفهایش را بزند؛ او به خیال خودش كه میخواهد من را اغفال كند! معالاسف از ایران هم بعضی از آقایان كه تحتتأثیر آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان كند ـ آنها را هم اغفال كرده بودند، آنها هم به من كاغذ سفارش نوشته بودند... كه اینها «انّهم فتیهٔ» ـ قضیهٔ اصحاب كهف. من گوش كردم به حرفهای اینها كه ببینم اینها چه میگویند. تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهجالبلاغه... این آمده بود كه من را بازی بدهد؛ من همراهی كنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم. همهاش را گوش كردم. فقط یك كلمه را كه گفت « ما میخواهیم قیام مسلحانه بكنیم»، گفتم «نه، شما نمیتوانید قیام مسلحانه بكنید؛ بیخود خودتان را به باد ندهید». » (۲)
طرفه آن كه این نمایندگانی كه در سال ۱۳۵۱ با امام خمینی(ره) در نجف دیدار كردند، به فاصله اندكی پس از آن دیدار (در سال ۱۳۵۴) رسماً و علناً به ایدئولوژی كمونیسم پیوستند.(۳)
۲ـ سازمان مجاهدین خلق علاوه بر مواضع ایدئولوژیك و سیاسی خود در گذشته، همواره مبلغ افراطگرایی و تحول ماركسیستی بود؛ از تبلیغات سازمان مزبور نیز چنین بر میآید كه محتوی و روش انقلاب اسلامی را به رهبری امام خمینی(ره) نپذیرفته و آن را در چارچوب دیدگاهها و اعتقادات خود نمیدانستند. بعدها «رجوی» به این حقیقت اعتراف كرد:
« ... حتی یك سال قبل از ورود [امام] خمینی به ایران، از روی اطلاعیههایی كه میداد، تفكر و ماهیتش را [در زندان] به طور مكتوب تحلیل نموده و بر خصایص ارتجاعی او انگشت گذاشته بودیم. در این تحلیل، كه بعداً خبرش در زندان به گوش رفسنجانی هم رسید، آشكارا گفته بودیم كه اگر [امام] خمینی بیاید هیچ مسئلهای را از جامعه نخواهد توانست حل نماید و باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود. »(۴)
امام خمینی(ره) نیز از این گونه مواضع سازمان مجاهدین خلق مطلع بود اما تا هنگامی كه نقض آشكار قانون صورت نگرفته بود و شورشگری منتهی به جنگ مسلحانه به مرحلهٔ علنی و عینی نرسیده بود، با اعمال محدودیت وسیع نسبت به سازمان مزبور موافقت نكرد. آیتالله محمد یزدی در خاطرات خود به این نكته اشاره میكند:
« ... امام (ره) در پاسخ [یكی از روحانیون] فرمودند: «من اعضای مجاهدین را میشناسم و با مواضع آنها آشنایی دارم و كتابهایشان را هم خواندهام؛ اما تا زمانی كه اینها دست به اسلحه نبردهاند با آنها كاری نداریم. »
یكی از افراد شركت كننده در جلسه گفت: «حضرتعالی میفرمایید كتابهای اینها را خواندهاید؛ آیا اینها خطرشان از منافقین صدر اسلام بیشتر نیست؟» بعد، از این گروه برای اولین بار با تعبیر منافقین یاد كرد. امام مجدداً فرمودند: «من این طور نیست كه اینها رانشناسم؛ ولی تا آنها سلاح را برای جنگ با ما از رو نبستهاند، با آنها كاری نداریم.»
یكی دیگر از اعضای جلسه گفت: «یعنی شما واقعاً از جانب اینها در حال حاضر احساس خطر نمیكنید؟» امام بار دیگر همان جملهٔ خود را تكرار كردند و در واقع به سیرهٔ جدشان در مورد خوارج عمل كردند. بعد از آن، دیگر اجازه ندادند كه در آن جلسه بحث مزبور ادامه پیدا كند... »(۵)
با تداوم عملكرد منفی و خصومت بار سازمان مجاهدین خلق «منافقین» زمینهٔ تفاهم و گفت و گو میان رهبری انقلاب و سازمان كاملاً از بین رفت. آنان هرگونه اقدام و تحولی را كه خارج از خواستهها و برنامههای این سازمان در نظام جمهوری اسلامی شكل میگرفت، باطل میشمردند؛ و همواره انقلاب اسلامی را «قیام» ناتمام برمیشمردند كه بایستی توسط آنان به یك انقلاب تمام عیار دیگر تبدیل شود.
۳ـ تا هنگام پیروزی انقلاب، آنچه تحت عنوان «سازمان مجاهدین خلق» شناخته میشد، بخش ماركسیست شدهٔ این سازمان بود كه بیشتر در خارج از كشور فعالیت میكردند. افراد سازمان كه از زندان آزاد شدند، به رغم آن كه بسیاری از آنها و حتی خود رجوی مخفیانه تغییر ایدئولوژی داده بودند، نخست تشكیلات خود را با عنوان «جنبش ملی مجاهدین» در سراسر كشور معرفی كردند؛ و پس از مدتی، باز با نام مذكور معروف شدند. ناگفته نماند كه مركزیت ماركسیست شدهٔ سازمان تا اواسط سال ۱۳۵۷ در خارج از كشور به سر میبرد و بعد در هماهنگی با سران سازمان، تحت عنوان « سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر» به فعالیت پرداخت. اما همواره ابهام جدی و اساسی در هویت واقعی سازمان پس از انقلاب وجود داشت.۴ـ سازمان مجاهدین خلق، اساساً به مشاركت و همكاری صادقانه در اركان و نهادهای جمهوری اسلامی اعتقاد نداشت. تمامی اسناد و قراین نشان میدهند كه آنان پیوسته در صدد نفی تمامی نیروهای اصیل انقلاب بودهاند و از لحظهٔ پیروزی انقلاب به تدارك رویارویی مسلحانه پرداختهاند. آنان سال ۱۳۵۸ را «سال افشاگری ارتجاع» و سال ۱۳۵۹ را «سال مقاومت» اعلام كردند. این پدیده نشان میدهد كه مجاهدین خلق عرصهٔ سیاسی كشور را با دیدگاهی استراتژیك به عنوان صحنهٔ نبرد و رویارویی مینگریستند. در وهلهٔ اول قصد تضعیف پایگاه مردمی روحانیت بالاخص رهبری امام خمینی (ره) داشتند و در وهلهٔ بعد در پی یك حكومت جانشین برای جمهوری اسلامی بودند.
علاوه بر این، شواهد و قراین دیگری نیز وجود دارد كه به روشنی گویای قدمت و ریشهدار بودن موضع تمامیت خواهانهٔ مجاهدین خلق بود.
در خاطرات برخی فعالان سیاسی آن زمان چنین آمده است:
« با اوجگیری مبارزهٔ مردم در سال ۵۷، بچههای سازمان [مجاهدین خلق] از زندان پیغام فرستادند كه نظر ما این است كه انقلاب الآن دارد به سرعت پیش میرود و به طور زودرس پیروز میشود. با امام صحبت كنید كه به نحوی عمل شود كه بختیار ـ كه آن موقع نخستوزیر شده بود ـ فعلاً بماند و سقوطش به تأخیر بیفتد. استدلالشان این بود كه ما هنوز زندانیم و آمادگی نداریم.
این را صریح نمیگفتند ولی به طور تلویحی روشن بود كه سازمان ضربه دیده، آمادگی ندارد جنبش را رهبری كند و در پیروزی و تشكیل حكومت جدید نقش درجهٔ اول داشته باشد.»(۶)
گذشته از پیغامهایی كه از سوی سازمان مزبور به بیرون زندان فرستاده میشد و قصد داشتند تا انقلاب را در غیاب خود به تأخیر اندازند، سران مجاهدین خلق كوشش میكردند در زندان نیز این روند را پیش برند. از جمله در مراجعات سركردگان سازمان به بعضی روحانیون زندانی، تلاش میكردند تا از طریق ایشان به امام پیغام بدهند و القاء كنند كه تنها گروه تشكیلاتی كه پس از پیروزی قادر به در دست گرفتن قدرت است، سازمان مجاهدین است و امام باید امور را به آنها تفویض كند و تنها به آنان اتكاء نماید.
●جامعهشناسی انقلابها و زمینههای ۳۰ خرداد
مطابق نظریات جامعهشناختی معطوف به پدیدهٔ «انقلاب» همواره انقلاب در شرایطی بروز میكند كه بدیلهایی چون «رفرم» یا «تحولات بخشی» نه تنها پاسخگوی مطالبات نیست بلكه ممكن است حركت آن را با كندی مواجه كند. پس از پیروزی انقلاب تا استقرار نظم و نظام نوین، به دلیل مشكلات و چالشهای برآمده از فروپاشی رژیم قبل و فراوانی بحرانهای باقیمانده و اوجگیری مطالبات فزایندهٔ اقشار مختلف مردم، شرایط دشوار و پیچیدهای به وجود میآید.
در نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران نیز كه در فضای مقابله و دسیسه ابرقدرتها دچار مشكلات مضاعف بود، بسترهای تهدیدزا و بحرانآفرین بسیاری پدید آمدند.
سه چالش ناشی از تسریع پیروزی انقلاب اسلامی زمینهٔ بهرهبرداری گروههایی مانند سازمان مجاهدین خلق را فراهم ساخت و آنان با تجربهٔ تشكیلاتی سیاسی خود، این سه چالش در عرصهٔ : شكلگیری نظام، تحقق شعارها، و برنامهریزی حل مشكلات، را به سه فرصت سیاسی برای خویش تبدیل كردند.
فعالیتهای تبلیغی سازمان مزبور، همواره با توسل به شخصیتهای محبوب مردم انجام میشد. در ابتدا تظاهر به پیروی از امام خمینی(ره)، اظهار نزدیكی به آیتالله طالقانی و بعدها مصادرهٔ آنچه كه توسط مجاهدین خلق «محبوبیت سیاسی بنیصدر» تصور میشد، گویای این فرایند است.
از آنجا كه اختلافات سیاسی به مرور موجب آن شد كه پارههای پراكندهای از انواع مشروعیت سیاسی و اجتماعی، مورد اختلاف، معلّق و تصاحب نشده باقی بمانند و سازمان مجاهدین خلق به مصادرهٔ بخشهایی از این پارههای پراكندهٔ مشروعیتهای فاقد متولّی بپردازد، در مورد مشروعیت مطلق و همهجانبهٔ امام(ره) نیز دچار توهم گردید. سران سازمان از این واقعیت غافل بودند كه جذابیت تام و مقبولیت عام رهبری و گفتمان حضرت امام(ره) هیچگاه در فضای خرده مشروعیتهای سرگردان مبادله نمیشود. عدم درك صحیح این واقعیت، آنان را به ورطهٔ پیوند حیات سیاسی این سازمان با حیات سیاسی بنیصدر و سایر جریانهای ضدانقلاب سوق داد كه درنهایت به واقعهٔ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ منجر شد.
عرصهٔ پارههای حاشیهای قدرت، ناشی از دوران انتقالی و عدم استقرار كامل نظام جدید كه خارج از كنترل به نظر میرسید، همان عرصهای بود كه گروههای سیاسی معاند مانند مجاهدین خلق، پیكار، فدائیان خلق و ... در آن به تنازع و ادامهٔ حیات میپرداختند. واقعیت آن است كه اگر ادعای این گروهها مصداق واقعی و دقیقی در متن انقلاب داشت و ایشان صاحب سهمی اساسی در پیروزی جنبش انقلابی منتهی به انقلاب اسلامی بودند، نیازی به تبلیغات گسترده در «عرصههای خاكستری» جامعه نمیداشتند.
با مروری بر حقایق سالهای نخست انقلاب میتوان دریافت كه بیشترین عضوگیریها و گسترشهای سازمانی این گروهها، پس از پیروزی انقلاب صورت گرفته است. از جمله سازمان مجاهدین خلق در آستانهٔ پیروزی انقلاب مجموعاً تشكیلاتی با ۱۵۰ عضو بود؛ در حالی كه در نیمهٔ دوم سال ۱۳۵۹، پراكندگی دفاتر و اعضاء و هواداران تشكیلاتی به چند برابر رسیده بود.
این امر از یك سو خود گویای عدم توان و ظرفیت مجاهدین خلق در شكلگیری انقلاب بود و از سوی دیگر حاصل بهرهبرداری از چالشهای سهگانه پیش گفته و عرصههای خاكستری نقشهای اجتماعی بوده است.
در مقایسه با سایر انقلابها، سرعت و سهولت پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این انتظار را پدید آورده بود كه فاصله زیادی تا سرمنزل مقصود وجود ندارد و اگر برای تحقق آرمانها اقدام نمیشود، اراده و توان انقلابی، به عنوان پشتوانه، وجود ندارد. سازمان مجاهدین خلق با تكیه بر ضعفها و خلاءهای دولت موقت، كه به تصریح مهندس بازرگان از عوارض «سیاست گام به گام» بودند، به فضای یأس و بدبینی دامن میزد.
این تبلیغات با اشغال سفارت امریكا (كه نه توسط نیروهای مدعی «مبارزه با امپریالیسم» بلكه از سوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) كه هیچگونه پیوند و اعتقادی جز به حضرت امام(ره) نداشتند، صورت گرفت) دچار آسیبی جبرانناپذیر شد.
با همزمانی استعفای دولت مهندس بازرگان و اشغال سفارت امریكا، تلاش سازمان مجاهدین خلق (منافقین) برای جا انداختن برچسب «ارتجاع» و «وابستگی به امپریالیسم» دچار شكست شد. در مرحلهٔ بعد، مجاهدین خلق فرایند مشروعیت سیاسی خود را در پیوند با رئیس جمهور بنیصدر تعریف كردند و با تصور آنكه آرای انتخاباتی كسب شده توسط وی به معنی ـ یا قابل تبدیل به ـ مخالفت با امام (ره) است، روی بنیصدر سرمایهگذاری گستردهای كردند. این سرمایهگذاری همهجانبه حتی جنبه خانوادگی نیز یافت و پس از فرار از ایران، در یك پیوند تبلیغاتی، دختر بنیصدر به ازدواج رجوی درآمد. رودرروییهای بعدی بنیصدر با نیروهای پیرو خط امام و در نهایت رهبری انقلاب، نتایج جاهطلبیهای شخصی و تأثیر تبلیغات سازمان مزبور بر روی بنیصدر بود؛ شاید بتوان گفت كه مجموعهٔ طرحها و عملكردهای سازمان در رویكرد بنیصدر تأثیر اساسی و تعیین كننده داشت.
●تأخرها و فرصتهای مجاهدین خلق (منافقین)
با نگرش نظری به ضرورتها و استلزامات انقلابها و تبیین شرایط حاكم بر اوضاع قبل و بعد از انقلاب، میتوان چارچوبی را با عنوان تأخرها و فرصتهای سازمان مجاهدین خلق كه بعد از تیرماه ۱۳۵۹ در افكار عمومی به نام «سازمان منافقین» شهرت عام یافت، به این شرح تصویر و تبیین نمود:
●تأخرها
۱ـ تأخر تئوریك: مجاهدین خلق، مشی چریكی را كه در رژیم پهلوی سرلوحهٔ عمل خود قرار داده بودند، در فضای پس از انقلاب همچنان به عنوان خطمشی اصلی برگزیدند. در واقع این سازمان مانند چند گروه مسلح ماركسیست و مائوئیست، نسبت به فرمان تحویل سلاحها سرپیچی نمود و در این زمینه با هیچیك از نهادهای انقلابی و انتظامی همكاری نكرد.
با وجود آنكه این سازمان، قبل از انقلاب، از طیف ماركسیست شدهٔ خود (سازمان پیكار بعدی) انتقاد میكرد اما عملاً ماركسیسم را مبنای ایدئولوژیك خود میدانست. تأكید عمده بر مفهوم «تكامل» با رویكرد داروینیسم اجتماعی و با پیشفرضهای مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی و ... از نشانههای دوگانگی مبنایی یا التقاط ایدئولوژیك سازمان مزبور بود.
۲ـ تأخر استدراكی: در مباحث سازمان مجاهدین خلق، همواره التباس و اشتباهی بین جنبش چریكی و جنبش اجتماعی وجود داشت؛ گویی ذهنیت شرطی شدهٔ سازمان، جنبش اجتماعی را كه برآمده از یك جنبش چریكی نباشد، هضم نمیكرد. این در حالی بود كه تبیین انقلاب اسلامی و شرایط ایران پس از انقلاب، با تئوریهای جنبش چریكی به سان جای دادن اقیانوسی در یك استكان، غیرممكن و محال بود. بدین ترتیب خطای تحلیل سازمان مجاهدین خلق در عمق چارچوب استدراكی آن نهفته بود و سران سازمان تحتتأثیر جمود و تنگنظری در استدراك انقلاب، به خطاهای فاحش استراتژیكی و تاكتیكی مبتلا شدند.
۳ـ تأخر معرفتی: سران مجاهدین خلق، نسبت به میزان توان و امكانات خود، همواره دچار نوعی توهم و خودشیفتگی بودند. برآوردهای ایشان نسبت به سازمانشان، واقعیت را نشان نمیداد. در نتیجهٔ این تحلیل، به سیاست تهدید و عداوت قهرآمیز روی آوردند و با پیروی از رویهٔ «همه یا هیچ» ، در انتظار تصرف كامل حاكمیت سیاسی بودند. سران این سازمان هیچگاه درصدد شناخت نفوذ و محبوبیت فراگیر امام(ره) و نیروهای پیرو وی برنیامدند. این واقعیت كه برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بر روی آراء میلیونی بنیصدر سرمایهگذاری كردند، نشانگر بیاطلاعی آنان از گسترش عام گفتمان امام خمینی(ره) بود؛ چرا كه عمدهٔ آرای بنیصدر، ناشی از آن بود كه وی خود را پیرو خط امام خمینی(ره) نشان داده بود. مشروعیت بنیصدر نیز همانند مشروعیت دولت بازرگان، تبعی و نامستقل بود؛ زیرا در باور عمومی، رهبری قدسی امام خمینی(ره) تنها عنصر مشروعیت بخش نظام به شمار میرفت.
۴ـ تأخر محیطی: سران مجاهدین خلق در برقراری نسبتی صحیح با محیط و فضای اجتماعی انقلاب اسلامی دچار نوعی گنگی و ابهام بودند. آنها در فضای انقلاب و تظاهرات و اعتراضات خیابانی تنفس نكرده بودند؛ از این رو در چارچوب گفتمان محدود و بستهٔ زندان، خیال باز تولید وجههٔ سیاسی خود را داشتند. دریافت نادرست محیطی نسبت به شرایط، موجب آن شده بود كه سازمان مزبور تصور میكرد پس از یك انقلاب میلیونی، خواهد توانست از طریق جنگ چریكی شهری، یك نظام سیاسی دارای مشروعیت همهجانبه را به چالش طلبد.
۵ـ تأخر روش شناختی: روشهای تبلیغاتی و تاكتیكهای سیاسی مجاهدین خلق نیز كهنه بود. مشی چریكی و شورشگری به عنوان یك روش، دست كم نزد نظریهپردازان آن، استلزاماتی مانند حاكمیت چند پاره و بحران مشروعیت دارد. بنابراین اتخاذ این روش، در شرایط رهبری امام خمینی(ره) با شعار اصلی «وحدت كلمه» و افزایش روزافزون یكپارچگی و انسجام در بدنهٔ حاكمیت با ریشههای عمیق مردمی، به لحاظ روش شناختی، یك خطای فاحش استراتژیك به شمار میرفت.
۶ـ تأخر گفتمانی: تولیدات تبلیغی مجاهدین خلق در فاصلهٔ پیروزی انقلاب تا خرداد ۱۳۶۰ دارای مشخصههای قابل توجهی بوده است. در حالیكه گفتمان برآمده از انقلاب اسلامی، تعقل، آزادی خواهی ، باورمندی و آرمان خواهی را در میان مردم گسترش میداد، از جمله برجستهترین مشخصات گفتمان منافقین، لمپنیسم بود. بخش عمدهای از تلاشهای سازمان مزبور در آنتاگونیستی كردن تضادهای سیاسی و قطبی ساختن فضای بحث سیاسی، در گفتمان مبتنی بر لمپنیسم آن بروز میكرد كه پردهدری، برچسب زنی، فحاشی، رجزخوانی و قلدرمآبی از بارزترین نشانههای آن بود. اصطلاحات و لحن زبانی تولیدات تبلیغی سازمان گویای نگاه هژمونیك و تحكمآمیز آن بود. در مباحث تئوریك، عموماً از قیدهای اطلاق (قطعاً، به هیچوجه، مطلقاً و ...) استفاده شده است. هنگامی كه به لحاظ كاركردی این گفتمان به سمت تهییج میرود، نوعی رمانتیسیسم شبه شاعرانه در آن به چشم میخورد. هرگونه انتقادی به سازمان، در پاسخ آنها «لجنپراكنی» نامیده شده و به لجن كشیده میشد.عقبماندگیهای پیش گفته و تأخیر فازی كه سازمان منافقین را به ورطهٔ مقابله با ارادهٔ ملی عموم مردم ایران كشاند، سران این سازمان را بیش از پیش در گرداب اوهام و خیالات فروبرد.
اگر شناختی واقعگرایانه در آنان وجود میداشت، به خوبی درمییافتند كه مشی چریكی و مسلحانه، نحوهٔ سازماندهی متمركز، و كنترل استالینیستی و همهجانبه، در شرایط پس از انقلاب اسلامی موجب انحطاط و سیر ارتجاعی سازمان میگردد. آنان در دوران فعالیت علنی، از مشی مسلحانه فاصله نگرفتند، و با عدم تحویل اسلحه به دولت انقلاب، ایجاد خانههای تیمی و تلاش در جهت استخدام و كاشتن نفوذیهایی در درون نهادهای جمهوری اسلامی، به هسته اصلی جریان ضدانقلابی بدل گشتند.
در اردیبهشت ۱۳۶۰ سازمان مجاهدین خلق طی یك اقدام تاكتیكی و عوامفریبانه از امام خمینی(ره) درخواست ملاقات كرد. امام خمینی(ره) در پاسخ تأكید كرد كه اگر شما اسلحهها را تحویل دهید، من نزد شما میآیم. آشكار بود كه نه تنها هیچ تلاش مناسبی از سوی آنها صورت نگرفت بلكه روند تشدید خشونت و آمادهسازی شورش مسلحانه توسط منافقین گسترش یافت. در نتیجه، نزاعی شكل گرفت كه با آمادگی قبلی و سازماندهی منافقین در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به اوج خود رسید. قابل توجه است كه در این درگیری، تعداد كشتهها و زخمیهای حزبالله بیش از سازمان بود.
●●ویژگیها و فرصتها
۱ـ سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از معدود گروههای سیاسی بود كه در كار تشكیلاتی طبق الگوهای ماركسیستی، تجربهٔ ویژهای در پیشینهٔ خود داشت و از انسجام و پیوند شبه فرقهای برخوردار بود.
۲ـ سازمان مزبور با در اختیار داشتن اعضای سازمان یافتهٔ میلیشیا و اسلحهٔ فراوان، از ابتدا در انتظار ساعت «س» و گسترش و علنیسازی جنگ با نظام جمهوری اسلامی بود.
۳ـ سازمان برای آمادهسازی عملیات براندازی، افرادی را از ماه نخست پیروزی انقلاب اسلامی در اماكن حساس دولتی و امنیتی نفوذ داد.
۴ـ سازمان با هویت التقاطی و دوگانه از قدرت بسیج و بازتولید شعارهای انقلاب اسلامی به خوبی سوءاستفاده میكرد و از مفاهیم و ارزشهای انقلاب ـ همچون شهادت، ایثار، فداكاری و ... ـ حداكثر بهرهبرداری را در جذب هواداران به عمل میآورد.
۵ـ حركات سازمان غالباً حساب شده و برنامهریزی شده پیش میرفت و معمولاً تاكتیك و اسلوب حركات بعدی آن، پیشبینی و از قبل مشخص می گردید.
۶ـ پس از اتحاد كامل با بنیصدر، سازمان به وفور از امكانات مالی، امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی نهاد ریاست جمهوری استفادهٔ وسیع تشكیلاتی كرد.
۷ـ سازمان، توانایی عجیبی در نوسان و تغییر شیوهها و شعارهای خود داشت. فرصتطلبی سیاسی و چرخشهای گوناگون در مواضع و رفتارهای سازمان معمولاً برای هواداران با شیوههای پیچیدهٔ مغزشویی، توجیه میشدند و «پراگماتیسم» به مثابهٔ ركن اصلی ایدئولوژی آن تئوریزه و ترویج میگشت. میتوان سازمان منافقین را پیشگام و سرمشق عملگرایی منفعتجویانه ـ ولی ناكام ـ در تاریخ پس از انقلاب اسلامی محسوب نمود.
۸ـ این سازمان در انجام حركات تخریبی در موارد زیادی موفق بود و در این راه از هرگونه وسیله نامشروعی استفاده میكرد.
۹ـ سازمان مجاهدین خلق در بسط خشونت در جامعه، نقش اصلی را داشت. هم از طریق تبلیغ گستردهٔ فرهنگ خشونت و هم از راه رفتارهای خشونتگرایانه و تحریك به خشونت در عرصه سیاسی و در نهایت رسیدن به اوج خشونت ممكن در شورش مسلحانه ۳۰ خرداد ۶۰ و ترورهای وسیع مردم و مسئولان.
●واقعه سی ام خرداد ۱۳۶۰
در تبیین شرایط و عوامل ورود سازمان منافقین به شورش مسلحانه تمام عیار علیه نظام جمهوری اسلامی در ۳۰ خرداد ۶۰ به این واقعیت نیز بایستی تأكید شود كه سازمان توانسته بود تا پیش از آن به «محور» اصلی كلیه گروههای متخاصم و معاند نظام از طیف چپ تا راست تبدیل شود. سازمان بعد از بركناری بنیصدر از فرماندهی كل قوا توسط امام(ره) رسماً با صدور اطلاعیهای از وی حمایت كرد و با تظاهرات پراكنده در بعضی نقاط كشور مقدمات شورش علیه نظام را آغاز نمود.
پس از تصویب بررسی طرح عدم كفایت سیاسی بنیصدر در مجلس شورای اسلامی، سازمان كه میپنداشت بهانه و فرصت مناسبی برای اعلام شورش علیه امام و نظام جمهوری اسلامی به دست آورده است به سرعت به تدارك و آمادهسازی یك حركت مسلحانه وسیع و گسترده در ۳۰ خرداد ۶۰ پرداخت. سیام خرداد روزی بود كه طرح عدم كفایت رئیس جمهور در جلسهٔ علنی مجلس به بحث و رأیگیری گذاشته میشد.
در رهنمودهای درون گروهی به اعضاء و هواداران تشكیلاتی سازمان در آن زمان، اینگونه اعلام موضع شد:
«كارهای پراكنده كافیست و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است. راهپیماییهای مقطعی اثر خود را كرده و مرحله گذار كمی به كیفی رسیده است. زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده كنیم انقلاب انجام میشود. این قابل پیشبینی است كه پس از قیام ۳۰ خرداد تمامی امكانات سرخ [= غیرقابل استفادهٔ علنی] ما سفید بشود.» (۷)
عصر روز سیام خرداد درگیریهای وسیع و گستردهای توسط دستههای مسلح سازماندهی شدهٔ میلیشیا و هواداران سازمان در سطح شهر تهران رخ داد و در بعضی شهرستانها نیز اقدامات مشابهی از سوی عوامل سازمان انجام شد. با صدور اطلاعیه سیاسی نظامی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از آن تاریخ این سازمان رسماً وارد جنگ مسلحانه و قتل و كشتار مردم وفادار و علاقمند به نظام جمهوری اسلامی گردید.
بعد از این روز موج ترورهای گسترده سازمان در نقاط مختلف كشور اقشار گوناگون مردم از پیر و جوان و كسبه جزء، كارمند، كارگر، جهادگر، سپاهی، نمازگزاران مساجد، نیروهای بسیجی و نوجوانان و جوانان اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزی و دانشجویی و نظائر آنها را آماج خود قرار داد. در این حملات تروریستی چند هزار تن طی سالهای دههٔ ۶۰ به شهادت رسیدند. حتی به اعمال فجیعی مانند آتش زدن كانكس نیروهای جهادگر در زاهدان با یك نوزاد شیرخواره، به آتش كشیدن اتوبوس حامل مردم در شهر شیراز، شكنجه و سوزاندن منجر به شهادت سه تن از پاسداران، قتلعام یك خانواده روزهدار بر سر سفره افطار و اقداماتی از این دست كه در تاریخ گروههای تروریستی جهان كمسابقه و بعضاً بیسابقه بود، مبادرت نمودند. در این میان گروه زیادی از مسئولان خدمتگزار مردم در قوهٔ مقننه و مجریه و ائمه جمعه نیز قربانی تروریسم كور منافقین شدند كه انفجار ۷ تیر شهادت آیتالله بهشتی و ۷۲ تن، و ۸ شهریور شهادت رئیسجمهور رجایی و نخستوزیر باهنر، از موارد برجستهٔ آن بودند. جالب اینكه این سازمان در اعلامیههای رسمی منتشره در لندن و پاریس و نشریهٔ رسمی ارگان خود با عناوین مختلف رسماً مسئولیت اغلب اقدامات تروریستی را پذیرفته و گزارش آنها را مستنداً ارائه كردهاند.
همچنین مجموعهٔ جریان تروریسم ضدمردمی سازمان منافقین به مثابهٔ تكمیل عملیات ارتش بعث متجاوز عراق علیه تمامیت ارضی و استقلال كشور محسوب میگردید. پیوند سازمان و رژیم متجاوز صدام كه به طور محرمانه از سال ۵۹ آغاز گردیده بود و در سال ۶۱ به امضاء پیمان رسمی با طارق عزیزمنجر شد ، تا به آنجا رسید كه سازمان از سال ۱۳۶۴ علنآ و رسماً وارد خاك عراق شد و با استقرار در پادگانهای ارتش صدام به عنوان بخشی از سیستم سركوب و جنایت و تجاوز رژیم بعث به ایفای وظایف خویش پرداخته است.
انقلاب اسلامی بهمن ماه ۱۳۵۷، به اذعان اغلب فعالان آن، انقلابی بود كه زودتر از پیشبینیها به ثمر رسید؛ از این رو فرصت مناسب، برای پرورش كادرهای جایگزین تشكیلات حكومت پیشین و سازماندهی مناسب نیروهای جدید فراهم نشد. «شورای انقلاب»، نخستین نهاد انقلابی تشكیل شده، «فعالیت تشكیلاتی» مدید و عمیقی را پیش از پیروزی انقلاب تجربه نكرده بود. رهبری قدسی و فراگیر امام خمینی(ره) تلاشهای محدود احزاب و سازمانهای متعدد سیاسی را تحتالشعاع قرار داده و شبكه تشكیلات روحانیت و مساجد و هیئات مردمی را به پشتوانه اصلی انقلاب تبدیل نمود.
تا هنگام پیروزی انقلاب، تحركات دیرهنگام احزاب و گروهها عمدتاً حول محور اتحاد و همبستگی شكل گرفت؛ و زمانی كه موج انقلاب از سرنگونی سلسلهٔ پهلوی خبر میداد، آنان خود را به حركت مردمی ملحق ساختند. هیچیك از احزاب و صاحبنظران وابسته به آنها، به انكار رهبری امام خمینی(ره) اقدام نكردند. آنچه بعد از پیروزی انقلاب غالباً محل نزاع واقع شد، سهمی بود كه هر یك از گروهها برای خود قایل میشدند.
بخش عمدهٔ شبكه بسیجگری انقلاب، در روحانیت و مساجد شكل گرفت: تشكیلات اصلی و فراگیری كه در مسیر پیروی از امام خمینی(ره) نقش عمدهای در بسیج عمومی داشت. البته هر از گاهی، بیانیهها و اعلامیههایی در تیراژهای محدود و با تأثیرگذاری نه چندان زیاد از سوی گروههای سیاسی صادر میشد. در این میان، تا آستانهٔ انقلاب، نیروهای عمدهٔ برخی از گروههای سیاسی از بستر اصلی جنبش اجتماعی منتهی به پیروزی انقلاب دور مانده بودند. آزادی گروههایی از زندانیان سیاسی در مهرماه و دی ماه ۱۳۵۷ آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار داد؛ تا آنجا كه توانایی انطباق حوزههای مطالعاتی تئوریك قبلی و درون زندان با فضای اجتماعی ملتهب انقلاب برای آنها دشوار شد. یكی از این گروهها «سازمان مجاهدین خلق» بود كه اصلیترین عناصر و سران آن در دی ماه ۵۷ از زندان آزاد شدند. این پسافتادگی از جریان اجتماعی، تبعات ذهنی و عینی بسیاری را به این سازمان تحمیل كرد. نخستین اطلاعیهٔ مجاهدین خلق از زندان در ۲۱ دی ماه ۱۳۵۷، در تأیید اعتصاب روزنامهنگاران، گویای این واقعیت است كه سران این سازمان، پس از مشاهدهٔ پیشرفتهای جنبش انقلابی كه در غیاب آنها به بار مینشست، بیش از هر چیز نگران و نیازمند یك تریبون تبلیغاتی وسیع بودند؛ و با این بیانیهٔ كوتاه دو سطری قصد داشتند علاوه بر جلبنظر روزنامهنگاران، تمایل خود را در معرفی و تبلیغ خویش نیز نشان دهند.(۱)
در میان تشكلها و گروههای سیاسی موجود در جامعهٔ سیاسی آن روز ایران كه مجزّا از جریان روحانیت محسوب میشدند، سه جریان وجود داشت كه درصدد ائتلاف با رهبری انقلاب برآمده بودند و عبارت بودند از:
الف) ملیّون: كه پایبندی جدی به اسلام نشان نمیدادند و ناسیونالیزم لیبرال را ترویج میكردند. برخی از وابستگان دور و نزدیك این گروهها، حتی در رژیم پهلوی نیز عهدهدار مسئولیتهای اجرایی بودند و یا با لایههایی از رژیم گذشته و مقامات امریكایی و غربی ارتباط داشتند.
ب) ملیّون مذهبی: این طیف با محوریت نهضت آزادی و معتقدان به تفسیر علمی(ساینتیفیك) از دین در عین پایبندی به لیبرالیسم و ملیگرایی، تمایلات اسلامی آشكار نیز داشتند.
ج) سازمان مجاهدین خلق: این گروه با ایدئولوژی مبتنی بر ماركسیسم كه داعیه التزام به «اسلام راستین» را مطرح مینمود و به رغم ادعاهای خود در اتخاذ مشی مسلحانه علیه رژیم پهلوی با ناكامی روبه رو شد، خود را پیشتاز نیروهای انقلاب و جایگزین (آلترناتیو) اصلی رژیم پهلوی میدانست.
امام خمینی (ره) كه در روند انقلاب هیچگاه مشی مسلحانه را تأیید نكرده بود و از آن سو محافظهكاری و حركات سازشكارانه ملیّون را نیز نسبت به رژیم پهلوی محكوم میكرد، به توصیهٔ استاد شهید مرتضی مطهری و تأیید شورای انقلاب، مذهبیترین و موجهترین چهرهٔ آن زمان در طیف میانه(مهندس مهدی بازرگان) را برای دوران كوتاه انتقالی ،مأمور تشكیل دولت موقت كرد. پس از پیروزی انقلاب، برای مجاهدین خلق ـ كه تجربیاتی در زمینههای سازماندهی و تشكیلات مخفی داشتند ـ این توهم و توقع ایجاد شد كه باید سهم قابل توجهی را در تسخیر مناصب حكومتی جمهوری اسلامی به دست آورند. ولی چون گروهی از ملیّون مذهبی، در مدیریتهای اجرایی و فعالیتهای اجتماعی و گروهی، پیشینهٔ بیشتری داشتند و از طرفی سازماندهی و مدیریت تشكیلات پنهان با مدیریت كلان جامعه سنخیتی نداشت، سازمان مجاهدین خلق از تصرف مصادر حكومتی مهم در دوران انتقالی ناامید شدند. بدین سبب بود كه پس از پیروزی انقلاب، شورای انقلاب، بازرگان و دولت موقت، به عنوان رقیب مورد حمایت امام(ره) آماج تبلیغات منفی مجاهدین خلق قرار گرفتند؛ تبلیغاتی كه بعدها صرفاً متوجه روحانیت و نیروهای همراه و پیرو امام(ره) شد. این حملات در شرایطی صورت میگرفت كه مجاهدین خلق احساس میكردند با كنار رفتن یك رقیب «صاحب تشكیلات» خود در درون حاكمیت، راه نفوذشان برای تصاحب كلی نظام گشوده میشود.
به موازات این حملات، تشكیلات اصلی انقلاب نیز كه نفوذ و جایگاه به سزا و خدشهناپذیری در میان اقشار گوناگون جامعه داشت یعنی روحانیت و تشكلها و نیروهای همسو با آن، با لفظ «ارتجاع» مورد هجوم گسترده مجاهدین خلق واقع شد. در بسیاری از موارد، وانمودههای سازمان بر این شعار مبتنی بود كه سرمایهداری و ارتجاع دو روی یك سكه و هر دو «جاده صافكن امپریالیسم»اند. تصور مجاهدین خلق از تشكیلات متكثر و متنوع روحانیت، نوعی از هم گسیختگی و بینظمی را در ذهن آنها تداعی میكرد؛ ولی انسجام نیروها و تشكیلات روحانیت، در واقع عمیقتر از تنوع گرایشها و سلیقهها بود؛ كه میتوان آن را سازمانی شبكهای عنوان نمود. از جمله شعارهای اصلی انقلاب («نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی») كه تشكیلات منسوب به امام(ره) نمایندگی میكرد، گویای گذشتن از لایههای «وابستگی» به «استقلال» بود؛ كه در همان زمان گویای مدرنیسم انقلاب اسلامی تلقی میشد. همین جلوهها بود كه اندیشمندانی چون «میشل فوكو» را نسبت به ماهیت و محتوای انقلاب اسلامی به وجد آورده بود.
پس از تسخیر سفارت امریكا و استعفای دولت موقت، تحلیلهای سازمان مجاهدین خلق با بنبست رو به رو شد؛ زیرا آنان در تحلیلهای خود سرنوشت دولت موقت با روحانیت و امام خمینی(ره) را یكسان جلوه میدادند؛ و از آنجایی كه به زعم سازمان هیچیك از این دو نمیتوانستند در عرصهٔ حاكمیت ماندگار شوند و از عهده برآیند،هر دو میبایست توأماً سرنگون شده حكومت به تمامی، به آنان اهدا شود. برخلاف انتظار سازمان و سایر گروههای چپ و مؤتلف آن، پس از استعفای دولت موقت، حاكمیت با نیروهای وفادار به رهبری انقلاب نوسازی شد و نیاز به گروههایی مانند مجاهدین خلق ـ عملاً ـ زمینهٔ بروز نیافت. همچنین برخلاف پیشبینی سازمان مزبور، با خروج ملیّون مذهبی، روحانیت از حاكمیت خارج نشد.
●دلایل عدم اعتماد رهبری انقلاب به سازمان مجاهدین خلق (منافقین)
روحانیت به رهبری امام خمینی(ره)، اعتماد كافی را در احراز مناصب اجرایی نظام جمهوری اسلامی نسبت به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) نداشتند؛ زیرا:
۱ـ رهبری انقلاب، طی دیدار دو تن از نمایندگان این گروه در سال ۱۳۵۱ با ایشان، با مواضع ایدئولوژیك مجاهدین خلق از نزدیك و بیواسطه آشنا شده بود. آنان طی جلسات متعددی (حدود ۲۴ جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خمینی(ره) را نسبت به خود جلب كنند. حضرت امام(ره) این دیدار را چنین تشریح كرده است:
« ... بعضی از این آقایانی كه ادعای اسلامی میكنند آمدند در نجف. یكیشان بیست و چند روز آمد در یك جائی؛ من فرصت دادم به او تا حرفهایش را بزند؛ او به خیال خودش كه میخواهد من را اغفال كند! معالاسف از ایران هم بعضی از آقایان كه تحتتأثیر آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان كند ـ آنها را هم اغفال كرده بودند، آنها هم به من كاغذ سفارش نوشته بودند... كه اینها «انّهم فتیهٔ» ـ قضیهٔ اصحاب كهف. من گوش كردم به حرفهای اینها كه ببینم اینها چه میگویند. تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهجالبلاغه... این آمده بود كه من را بازی بدهد؛ من همراهی كنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم. همهاش را گوش كردم. فقط یك كلمه را كه گفت « ما میخواهیم قیام مسلحانه بكنیم»، گفتم «نه، شما نمیتوانید قیام مسلحانه بكنید؛ بیخود خودتان را به باد ندهید». » (۲)
طرفه آن كه این نمایندگانی كه در سال ۱۳۵۱ با امام خمینی(ره) در نجف دیدار كردند، به فاصله اندكی پس از آن دیدار (در سال ۱۳۵۴) رسماً و علناً به ایدئولوژی كمونیسم پیوستند.(۳)
۲ـ سازمان مجاهدین خلق علاوه بر مواضع ایدئولوژیك و سیاسی خود در گذشته، همواره مبلغ افراطگرایی و تحول ماركسیستی بود؛ از تبلیغات سازمان مزبور نیز چنین بر میآید كه محتوی و روش انقلاب اسلامی را به رهبری امام خمینی(ره) نپذیرفته و آن را در چارچوب دیدگاهها و اعتقادات خود نمیدانستند. بعدها «رجوی» به این حقیقت اعتراف كرد:
« ... حتی یك سال قبل از ورود [امام] خمینی به ایران، از روی اطلاعیههایی كه میداد، تفكر و ماهیتش را [در زندان] به طور مكتوب تحلیل نموده و بر خصایص ارتجاعی او انگشت گذاشته بودیم. در این تحلیل، كه بعداً خبرش در زندان به گوش رفسنجانی هم رسید، آشكارا گفته بودیم كه اگر [امام] خمینی بیاید هیچ مسئلهای را از جامعه نخواهد توانست حل نماید و باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود. »(۴)
امام خمینی(ره) نیز از این گونه مواضع سازمان مجاهدین خلق مطلع بود اما تا هنگامی كه نقض آشكار قانون صورت نگرفته بود و شورشگری منتهی به جنگ مسلحانه به مرحلهٔ علنی و عینی نرسیده بود، با اعمال محدودیت وسیع نسبت به سازمان مزبور موافقت نكرد. آیتالله محمد یزدی در خاطرات خود به این نكته اشاره میكند:
« ... امام (ره) در پاسخ [یكی از روحانیون] فرمودند: «من اعضای مجاهدین را میشناسم و با مواضع آنها آشنایی دارم و كتابهایشان را هم خواندهام؛ اما تا زمانی كه اینها دست به اسلحه نبردهاند با آنها كاری نداریم. »
یكی از افراد شركت كننده در جلسه گفت: «حضرتعالی میفرمایید كتابهای اینها را خواندهاید؛ آیا اینها خطرشان از منافقین صدر اسلام بیشتر نیست؟» بعد، از این گروه برای اولین بار با تعبیر منافقین یاد كرد. امام مجدداً فرمودند: «من این طور نیست كه اینها رانشناسم؛ ولی تا آنها سلاح را برای جنگ با ما از رو نبستهاند، با آنها كاری نداریم.»
یكی دیگر از اعضای جلسه گفت: «یعنی شما واقعاً از جانب اینها در حال حاضر احساس خطر نمیكنید؟» امام بار دیگر همان جملهٔ خود را تكرار كردند و در واقع به سیرهٔ جدشان در مورد خوارج عمل كردند. بعد از آن، دیگر اجازه ندادند كه در آن جلسه بحث مزبور ادامه پیدا كند... »(۵)
با تداوم عملكرد منفی و خصومت بار سازمان مجاهدین خلق «منافقین» زمینهٔ تفاهم و گفت و گو میان رهبری انقلاب و سازمان كاملاً از بین رفت. آنان هرگونه اقدام و تحولی را كه خارج از خواستهها و برنامههای این سازمان در نظام جمهوری اسلامی شكل میگرفت، باطل میشمردند؛ و همواره انقلاب اسلامی را «قیام» ناتمام برمیشمردند كه بایستی توسط آنان به یك انقلاب تمام عیار دیگر تبدیل شود.
۳ـ تا هنگام پیروزی انقلاب، آنچه تحت عنوان «سازمان مجاهدین خلق» شناخته میشد، بخش ماركسیست شدهٔ این سازمان بود كه بیشتر در خارج از كشور فعالیت میكردند. افراد سازمان كه از زندان آزاد شدند، به رغم آن كه بسیاری از آنها و حتی خود رجوی مخفیانه تغییر ایدئولوژی داده بودند، نخست تشكیلات خود را با عنوان «جنبش ملی مجاهدین» در سراسر كشور معرفی كردند؛ و پس از مدتی، باز با نام مذكور معروف شدند. ناگفته نماند كه مركزیت ماركسیست شدهٔ سازمان تا اواسط سال ۱۳۵۷ در خارج از كشور به سر میبرد و بعد در هماهنگی با سران سازمان، تحت عنوان « سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر» به فعالیت پرداخت. اما همواره ابهام جدی و اساسی در هویت واقعی سازمان پس از انقلاب وجود داشت.۴ـ سازمان مجاهدین خلق، اساساً به مشاركت و همكاری صادقانه در اركان و نهادهای جمهوری اسلامی اعتقاد نداشت. تمامی اسناد و قراین نشان میدهند كه آنان پیوسته در صدد نفی تمامی نیروهای اصیل انقلاب بودهاند و از لحظهٔ پیروزی انقلاب به تدارك رویارویی مسلحانه پرداختهاند. آنان سال ۱۳۵۸ را «سال افشاگری ارتجاع» و سال ۱۳۵۹ را «سال مقاومت» اعلام كردند. این پدیده نشان میدهد كه مجاهدین خلق عرصهٔ سیاسی كشور را با دیدگاهی استراتژیك به عنوان صحنهٔ نبرد و رویارویی مینگریستند. در وهلهٔ اول قصد تضعیف پایگاه مردمی روحانیت بالاخص رهبری امام خمینی (ره) داشتند و در وهلهٔ بعد در پی یك حكومت جانشین برای جمهوری اسلامی بودند.
علاوه بر این، شواهد و قراین دیگری نیز وجود دارد كه به روشنی گویای قدمت و ریشهدار بودن موضع تمامیت خواهانهٔ مجاهدین خلق بود.
در خاطرات برخی فعالان سیاسی آن زمان چنین آمده است:
« با اوجگیری مبارزهٔ مردم در سال ۵۷، بچههای سازمان [مجاهدین خلق] از زندان پیغام فرستادند كه نظر ما این است كه انقلاب الآن دارد به سرعت پیش میرود و به طور زودرس پیروز میشود. با امام صحبت كنید كه به نحوی عمل شود كه بختیار ـ كه آن موقع نخستوزیر شده بود ـ فعلاً بماند و سقوطش به تأخیر بیفتد. استدلالشان این بود كه ما هنوز زندانیم و آمادگی نداریم.
این را صریح نمیگفتند ولی به طور تلویحی روشن بود كه سازمان ضربه دیده، آمادگی ندارد جنبش را رهبری كند و در پیروزی و تشكیل حكومت جدید نقش درجهٔ اول داشته باشد.»(۶)
گذشته از پیغامهایی كه از سوی سازمان مزبور به بیرون زندان فرستاده میشد و قصد داشتند تا انقلاب را در غیاب خود به تأخیر اندازند، سران مجاهدین خلق كوشش میكردند در زندان نیز این روند را پیش برند. از جمله در مراجعات سركردگان سازمان به بعضی روحانیون زندانی، تلاش میكردند تا از طریق ایشان به امام پیغام بدهند و القاء كنند كه تنها گروه تشكیلاتی كه پس از پیروزی قادر به در دست گرفتن قدرت است، سازمان مجاهدین است و امام باید امور را به آنها تفویض كند و تنها به آنان اتكاء نماید.
●جامعهشناسی انقلابها و زمینههای ۳۰ خرداد
مطابق نظریات جامعهشناختی معطوف به پدیدهٔ «انقلاب» همواره انقلاب در شرایطی بروز میكند كه بدیلهایی چون «رفرم» یا «تحولات بخشی» نه تنها پاسخگوی مطالبات نیست بلكه ممكن است حركت آن را با كندی مواجه كند. پس از پیروزی انقلاب تا استقرار نظم و نظام نوین، به دلیل مشكلات و چالشهای برآمده از فروپاشی رژیم قبل و فراوانی بحرانهای باقیمانده و اوجگیری مطالبات فزایندهٔ اقشار مختلف مردم، شرایط دشوار و پیچیدهای به وجود میآید.
در نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران نیز كه در فضای مقابله و دسیسه ابرقدرتها دچار مشكلات مضاعف بود، بسترهای تهدیدزا و بحرانآفرین بسیاری پدید آمدند.
سه چالش ناشی از تسریع پیروزی انقلاب اسلامی زمینهٔ بهرهبرداری گروههایی مانند سازمان مجاهدین خلق را فراهم ساخت و آنان با تجربهٔ تشكیلاتی سیاسی خود، این سه چالش در عرصهٔ : شكلگیری نظام، تحقق شعارها، و برنامهریزی حل مشكلات، را به سه فرصت سیاسی برای خویش تبدیل كردند.
فعالیتهای تبلیغی سازمان مزبور، همواره با توسل به شخصیتهای محبوب مردم انجام میشد. در ابتدا تظاهر به پیروی از امام خمینی(ره)، اظهار نزدیكی به آیتالله طالقانی و بعدها مصادرهٔ آنچه كه توسط مجاهدین خلق «محبوبیت سیاسی بنیصدر» تصور میشد، گویای این فرایند است.
از آنجا كه اختلافات سیاسی به مرور موجب آن شد كه پارههای پراكندهای از انواع مشروعیت سیاسی و اجتماعی، مورد اختلاف، معلّق و تصاحب نشده باقی بمانند و سازمان مجاهدین خلق به مصادرهٔ بخشهایی از این پارههای پراكندهٔ مشروعیتهای فاقد متولّی بپردازد، در مورد مشروعیت مطلق و همهجانبهٔ امام(ره) نیز دچار توهم گردید. سران سازمان از این واقعیت غافل بودند كه جذابیت تام و مقبولیت عام رهبری و گفتمان حضرت امام(ره) هیچگاه در فضای خرده مشروعیتهای سرگردان مبادله نمیشود. عدم درك صحیح این واقعیت، آنان را به ورطهٔ پیوند حیات سیاسی این سازمان با حیات سیاسی بنیصدر و سایر جریانهای ضدانقلاب سوق داد كه درنهایت به واقعهٔ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ منجر شد.
عرصهٔ پارههای حاشیهای قدرت، ناشی از دوران انتقالی و عدم استقرار كامل نظام جدید كه خارج از كنترل به نظر میرسید، همان عرصهای بود كه گروههای سیاسی معاند مانند مجاهدین خلق، پیكار، فدائیان خلق و ... در آن به تنازع و ادامهٔ حیات میپرداختند. واقعیت آن است كه اگر ادعای این گروهها مصداق واقعی و دقیقی در متن انقلاب داشت و ایشان صاحب سهمی اساسی در پیروزی جنبش انقلابی منتهی به انقلاب اسلامی بودند، نیازی به تبلیغات گسترده در «عرصههای خاكستری» جامعه نمیداشتند.
با مروری بر حقایق سالهای نخست انقلاب میتوان دریافت كه بیشترین عضوگیریها و گسترشهای سازمانی این گروهها، پس از پیروزی انقلاب صورت گرفته است. از جمله سازمان مجاهدین خلق در آستانهٔ پیروزی انقلاب مجموعاً تشكیلاتی با ۱۵۰ عضو بود؛ در حالی كه در نیمهٔ دوم سال ۱۳۵۹، پراكندگی دفاتر و اعضاء و هواداران تشكیلاتی به چند برابر رسیده بود.
این امر از یك سو خود گویای عدم توان و ظرفیت مجاهدین خلق در شكلگیری انقلاب بود و از سوی دیگر حاصل بهرهبرداری از چالشهای سهگانه پیش گفته و عرصههای خاكستری نقشهای اجتماعی بوده است.
در مقایسه با سایر انقلابها، سرعت و سهولت پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این انتظار را پدید آورده بود كه فاصله زیادی تا سرمنزل مقصود وجود ندارد و اگر برای تحقق آرمانها اقدام نمیشود، اراده و توان انقلابی، به عنوان پشتوانه، وجود ندارد. سازمان مجاهدین خلق با تكیه بر ضعفها و خلاءهای دولت موقت، كه به تصریح مهندس بازرگان از عوارض «سیاست گام به گام» بودند، به فضای یأس و بدبینی دامن میزد.
این تبلیغات با اشغال سفارت امریكا (كه نه توسط نیروهای مدعی «مبارزه با امپریالیسم» بلكه از سوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) كه هیچگونه پیوند و اعتقادی جز به حضرت امام(ره) نداشتند، صورت گرفت) دچار آسیبی جبرانناپذیر شد.
با همزمانی استعفای دولت مهندس بازرگان و اشغال سفارت امریكا، تلاش سازمان مجاهدین خلق (منافقین) برای جا انداختن برچسب «ارتجاع» و «وابستگی به امپریالیسم» دچار شكست شد. در مرحلهٔ بعد، مجاهدین خلق فرایند مشروعیت سیاسی خود را در پیوند با رئیس جمهور بنیصدر تعریف كردند و با تصور آنكه آرای انتخاباتی كسب شده توسط وی به معنی ـ یا قابل تبدیل به ـ مخالفت با امام (ره) است، روی بنیصدر سرمایهگذاری گستردهای كردند. این سرمایهگذاری همهجانبه حتی جنبه خانوادگی نیز یافت و پس از فرار از ایران، در یك پیوند تبلیغاتی، دختر بنیصدر به ازدواج رجوی درآمد. رودرروییهای بعدی بنیصدر با نیروهای پیرو خط امام و در نهایت رهبری انقلاب، نتایج جاهطلبیهای شخصی و تأثیر تبلیغات سازمان مزبور بر روی بنیصدر بود؛ شاید بتوان گفت كه مجموعهٔ طرحها و عملكردهای سازمان در رویكرد بنیصدر تأثیر اساسی و تعیین كننده داشت.
●تأخرها و فرصتهای مجاهدین خلق (منافقین)
با نگرش نظری به ضرورتها و استلزامات انقلابها و تبیین شرایط حاكم بر اوضاع قبل و بعد از انقلاب، میتوان چارچوبی را با عنوان تأخرها و فرصتهای سازمان مجاهدین خلق كه بعد از تیرماه ۱۳۵۹ در افكار عمومی به نام «سازمان منافقین» شهرت عام یافت، به این شرح تصویر و تبیین نمود:
●تأخرها
۱ـ تأخر تئوریك: مجاهدین خلق، مشی چریكی را كه در رژیم پهلوی سرلوحهٔ عمل خود قرار داده بودند، در فضای پس از انقلاب همچنان به عنوان خطمشی اصلی برگزیدند. در واقع این سازمان مانند چند گروه مسلح ماركسیست و مائوئیست، نسبت به فرمان تحویل سلاحها سرپیچی نمود و در این زمینه با هیچیك از نهادهای انقلابی و انتظامی همكاری نكرد.
با وجود آنكه این سازمان، قبل از انقلاب، از طیف ماركسیست شدهٔ خود (سازمان پیكار بعدی) انتقاد میكرد اما عملاً ماركسیسم را مبنای ایدئولوژیك خود میدانست. تأكید عمده بر مفهوم «تكامل» با رویكرد داروینیسم اجتماعی و با پیشفرضهای مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی و ... از نشانههای دوگانگی مبنایی یا التقاط ایدئولوژیك سازمان مزبور بود.
۲ـ تأخر استدراكی: در مباحث سازمان مجاهدین خلق، همواره التباس و اشتباهی بین جنبش چریكی و جنبش اجتماعی وجود داشت؛ گویی ذهنیت شرطی شدهٔ سازمان، جنبش اجتماعی را كه برآمده از یك جنبش چریكی نباشد، هضم نمیكرد. این در حالی بود كه تبیین انقلاب اسلامی و شرایط ایران پس از انقلاب، با تئوریهای جنبش چریكی به سان جای دادن اقیانوسی در یك استكان، غیرممكن و محال بود. بدین ترتیب خطای تحلیل سازمان مجاهدین خلق در عمق چارچوب استدراكی آن نهفته بود و سران سازمان تحتتأثیر جمود و تنگنظری در استدراك انقلاب، به خطاهای فاحش استراتژیكی و تاكتیكی مبتلا شدند.
۳ـ تأخر معرفتی: سران مجاهدین خلق، نسبت به میزان توان و امكانات خود، همواره دچار نوعی توهم و خودشیفتگی بودند. برآوردهای ایشان نسبت به سازمانشان، واقعیت را نشان نمیداد. در نتیجهٔ این تحلیل، به سیاست تهدید و عداوت قهرآمیز روی آوردند و با پیروی از رویهٔ «همه یا هیچ» ، در انتظار تصرف كامل حاكمیت سیاسی بودند. سران این سازمان هیچگاه درصدد شناخت نفوذ و محبوبیت فراگیر امام(ره) و نیروهای پیرو وی برنیامدند. این واقعیت كه برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بر روی آراء میلیونی بنیصدر سرمایهگذاری كردند، نشانگر بیاطلاعی آنان از گسترش عام گفتمان امام خمینی(ره) بود؛ چرا كه عمدهٔ آرای بنیصدر، ناشی از آن بود كه وی خود را پیرو خط امام خمینی(ره) نشان داده بود. مشروعیت بنیصدر نیز همانند مشروعیت دولت بازرگان، تبعی و نامستقل بود؛ زیرا در باور عمومی، رهبری قدسی امام خمینی(ره) تنها عنصر مشروعیت بخش نظام به شمار میرفت.
۴ـ تأخر محیطی: سران مجاهدین خلق در برقراری نسبتی صحیح با محیط و فضای اجتماعی انقلاب اسلامی دچار نوعی گنگی و ابهام بودند. آنها در فضای انقلاب و تظاهرات و اعتراضات خیابانی تنفس نكرده بودند؛ از این رو در چارچوب گفتمان محدود و بستهٔ زندان، خیال باز تولید وجههٔ سیاسی خود را داشتند. دریافت نادرست محیطی نسبت به شرایط، موجب آن شده بود كه سازمان مزبور تصور میكرد پس از یك انقلاب میلیونی، خواهد توانست از طریق جنگ چریكی شهری، یك نظام سیاسی دارای مشروعیت همهجانبه را به چالش طلبد.
۵ـ تأخر روش شناختی: روشهای تبلیغاتی و تاكتیكهای سیاسی مجاهدین خلق نیز كهنه بود. مشی چریكی و شورشگری به عنوان یك روش، دست كم نزد نظریهپردازان آن، استلزاماتی مانند حاكمیت چند پاره و بحران مشروعیت دارد. بنابراین اتخاذ این روش، در شرایط رهبری امام خمینی(ره) با شعار اصلی «وحدت كلمه» و افزایش روزافزون یكپارچگی و انسجام در بدنهٔ حاكمیت با ریشههای عمیق مردمی، به لحاظ روش شناختی، یك خطای فاحش استراتژیك به شمار میرفت.
۶ـ تأخر گفتمانی: تولیدات تبلیغی مجاهدین خلق در فاصلهٔ پیروزی انقلاب تا خرداد ۱۳۶۰ دارای مشخصههای قابل توجهی بوده است. در حالیكه گفتمان برآمده از انقلاب اسلامی، تعقل، آزادی خواهی ، باورمندی و آرمان خواهی را در میان مردم گسترش میداد، از جمله برجستهترین مشخصات گفتمان منافقین، لمپنیسم بود. بخش عمدهای از تلاشهای سازمان مزبور در آنتاگونیستی كردن تضادهای سیاسی و قطبی ساختن فضای بحث سیاسی، در گفتمان مبتنی بر لمپنیسم آن بروز میكرد كه پردهدری، برچسب زنی، فحاشی، رجزخوانی و قلدرمآبی از بارزترین نشانههای آن بود. اصطلاحات و لحن زبانی تولیدات تبلیغی سازمان گویای نگاه هژمونیك و تحكمآمیز آن بود. در مباحث تئوریك، عموماً از قیدهای اطلاق (قطعاً، به هیچوجه، مطلقاً و ...) استفاده شده است. هنگامی كه به لحاظ كاركردی این گفتمان به سمت تهییج میرود، نوعی رمانتیسیسم شبه شاعرانه در آن به چشم میخورد. هرگونه انتقادی به سازمان، در پاسخ آنها «لجنپراكنی» نامیده شده و به لجن كشیده میشد.عقبماندگیهای پیش گفته و تأخیر فازی كه سازمان منافقین را به ورطهٔ مقابله با ارادهٔ ملی عموم مردم ایران كشاند، سران این سازمان را بیش از پیش در گرداب اوهام و خیالات فروبرد.
اگر شناختی واقعگرایانه در آنان وجود میداشت، به خوبی درمییافتند كه مشی چریكی و مسلحانه، نحوهٔ سازماندهی متمركز، و كنترل استالینیستی و همهجانبه، در شرایط پس از انقلاب اسلامی موجب انحطاط و سیر ارتجاعی سازمان میگردد. آنان در دوران فعالیت علنی، از مشی مسلحانه فاصله نگرفتند، و با عدم تحویل اسلحه به دولت انقلاب، ایجاد خانههای تیمی و تلاش در جهت استخدام و كاشتن نفوذیهایی در درون نهادهای جمهوری اسلامی، به هسته اصلی جریان ضدانقلابی بدل گشتند.
در اردیبهشت ۱۳۶۰ سازمان مجاهدین خلق طی یك اقدام تاكتیكی و عوامفریبانه از امام خمینی(ره) درخواست ملاقات كرد. امام خمینی(ره) در پاسخ تأكید كرد كه اگر شما اسلحهها را تحویل دهید، من نزد شما میآیم. آشكار بود كه نه تنها هیچ تلاش مناسبی از سوی آنها صورت نگرفت بلكه روند تشدید خشونت و آمادهسازی شورش مسلحانه توسط منافقین گسترش یافت. در نتیجه، نزاعی شكل گرفت كه با آمادگی قبلی و سازماندهی منافقین در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به اوج خود رسید. قابل توجه است كه در این درگیری، تعداد كشتهها و زخمیهای حزبالله بیش از سازمان بود.
●●ویژگیها و فرصتها
۱ـ سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از معدود گروههای سیاسی بود كه در كار تشكیلاتی طبق الگوهای ماركسیستی، تجربهٔ ویژهای در پیشینهٔ خود داشت و از انسجام و پیوند شبه فرقهای برخوردار بود.
۲ـ سازمان مزبور با در اختیار داشتن اعضای سازمان یافتهٔ میلیشیا و اسلحهٔ فراوان، از ابتدا در انتظار ساعت «س» و گسترش و علنیسازی جنگ با نظام جمهوری اسلامی بود.
۳ـ سازمان برای آمادهسازی عملیات براندازی، افرادی را از ماه نخست پیروزی انقلاب اسلامی در اماكن حساس دولتی و امنیتی نفوذ داد.
۴ـ سازمان با هویت التقاطی و دوگانه از قدرت بسیج و بازتولید شعارهای انقلاب اسلامی به خوبی سوءاستفاده میكرد و از مفاهیم و ارزشهای انقلاب ـ همچون شهادت، ایثار، فداكاری و ... ـ حداكثر بهرهبرداری را در جذب هواداران به عمل میآورد.
۵ـ حركات سازمان غالباً حساب شده و برنامهریزی شده پیش میرفت و معمولاً تاكتیك و اسلوب حركات بعدی آن، پیشبینی و از قبل مشخص می گردید.
۶ـ پس از اتحاد كامل با بنیصدر، سازمان به وفور از امكانات مالی، امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی نهاد ریاست جمهوری استفادهٔ وسیع تشكیلاتی كرد.
۷ـ سازمان، توانایی عجیبی در نوسان و تغییر شیوهها و شعارهای خود داشت. فرصتطلبی سیاسی و چرخشهای گوناگون در مواضع و رفتارهای سازمان معمولاً برای هواداران با شیوههای پیچیدهٔ مغزشویی، توجیه میشدند و «پراگماتیسم» به مثابهٔ ركن اصلی ایدئولوژی آن تئوریزه و ترویج میگشت. میتوان سازمان منافقین را پیشگام و سرمشق عملگرایی منفعتجویانه ـ ولی ناكام ـ در تاریخ پس از انقلاب اسلامی محسوب نمود.
۸ـ این سازمان در انجام حركات تخریبی در موارد زیادی موفق بود و در این راه از هرگونه وسیله نامشروعی استفاده میكرد.
۹ـ سازمان مجاهدین خلق در بسط خشونت در جامعه، نقش اصلی را داشت. هم از طریق تبلیغ گستردهٔ فرهنگ خشونت و هم از راه رفتارهای خشونتگرایانه و تحریك به خشونت در عرصه سیاسی و در نهایت رسیدن به اوج خشونت ممكن در شورش مسلحانه ۳۰ خرداد ۶۰ و ترورهای وسیع مردم و مسئولان.
●واقعه سی ام خرداد ۱۳۶۰
در تبیین شرایط و عوامل ورود سازمان منافقین به شورش مسلحانه تمام عیار علیه نظام جمهوری اسلامی در ۳۰ خرداد ۶۰ به این واقعیت نیز بایستی تأكید شود كه سازمان توانسته بود تا پیش از آن به «محور» اصلی كلیه گروههای متخاصم و معاند نظام از طیف چپ تا راست تبدیل شود. سازمان بعد از بركناری بنیصدر از فرماندهی كل قوا توسط امام(ره) رسماً با صدور اطلاعیهای از وی حمایت كرد و با تظاهرات پراكنده در بعضی نقاط كشور مقدمات شورش علیه نظام را آغاز نمود.
پس از تصویب بررسی طرح عدم كفایت سیاسی بنیصدر در مجلس شورای اسلامی، سازمان كه میپنداشت بهانه و فرصت مناسبی برای اعلام شورش علیه امام و نظام جمهوری اسلامی به دست آورده است به سرعت به تدارك و آمادهسازی یك حركت مسلحانه وسیع و گسترده در ۳۰ خرداد ۶۰ پرداخت. سیام خرداد روزی بود كه طرح عدم كفایت رئیس جمهور در جلسهٔ علنی مجلس به بحث و رأیگیری گذاشته میشد.
در رهنمودهای درون گروهی به اعضاء و هواداران تشكیلاتی سازمان در آن زمان، اینگونه اعلام موضع شد:
«كارهای پراكنده كافیست و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است. راهپیماییهای مقطعی اثر خود را كرده و مرحله گذار كمی به كیفی رسیده است. زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده كنیم انقلاب انجام میشود. این قابل پیشبینی است كه پس از قیام ۳۰ خرداد تمامی امكانات سرخ [= غیرقابل استفادهٔ علنی] ما سفید بشود.» (۷)
عصر روز سیام خرداد درگیریهای وسیع و گستردهای توسط دستههای مسلح سازماندهی شدهٔ میلیشیا و هواداران سازمان در سطح شهر تهران رخ داد و در بعضی شهرستانها نیز اقدامات مشابهی از سوی عوامل سازمان انجام شد. با صدور اطلاعیه سیاسی نظامی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از آن تاریخ این سازمان رسماً وارد جنگ مسلحانه و قتل و كشتار مردم وفادار و علاقمند به نظام جمهوری اسلامی گردید.
بعد از این روز موج ترورهای گسترده سازمان در نقاط مختلف كشور اقشار گوناگون مردم از پیر و جوان و كسبه جزء، كارمند، كارگر، جهادگر، سپاهی، نمازگزاران مساجد، نیروهای بسیجی و نوجوانان و جوانان اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزی و دانشجویی و نظائر آنها را آماج خود قرار داد. در این حملات تروریستی چند هزار تن طی سالهای دههٔ ۶۰ به شهادت رسیدند. حتی به اعمال فجیعی مانند آتش زدن كانكس نیروهای جهادگر در زاهدان با یك نوزاد شیرخواره، به آتش كشیدن اتوبوس حامل مردم در شهر شیراز، شكنجه و سوزاندن منجر به شهادت سه تن از پاسداران، قتلعام یك خانواده روزهدار بر سر سفره افطار و اقداماتی از این دست كه در تاریخ گروههای تروریستی جهان كمسابقه و بعضاً بیسابقه بود، مبادرت نمودند. در این میان گروه زیادی از مسئولان خدمتگزار مردم در قوهٔ مقننه و مجریه و ائمه جمعه نیز قربانی تروریسم كور منافقین شدند كه انفجار ۷ تیر شهادت آیتالله بهشتی و ۷۲ تن، و ۸ شهریور شهادت رئیسجمهور رجایی و نخستوزیر باهنر، از موارد برجستهٔ آن بودند. جالب اینكه این سازمان در اعلامیههای رسمی منتشره در لندن و پاریس و نشریهٔ رسمی ارگان خود با عناوین مختلف رسماً مسئولیت اغلب اقدامات تروریستی را پذیرفته و گزارش آنها را مستنداً ارائه كردهاند.
همچنین مجموعهٔ جریان تروریسم ضدمردمی سازمان منافقین به مثابهٔ تكمیل عملیات ارتش بعث متجاوز عراق علیه تمامیت ارضی و استقلال كشور محسوب میگردید. پیوند سازمان و رژیم متجاوز صدام كه به طور محرمانه از سال ۵۹ آغاز گردیده بود و در سال ۶۱ به امضاء پیمان رسمی با طارق عزیزمنجر شد ، تا به آنجا رسید كه سازمان از سال ۱۳۶۴ علنآ و رسماً وارد خاك عراق شد و با استقرار در پادگانهای ارتش صدام به عنوان بخشی از سیستم سركوب و جنایت و تجاوز رژیم بعث به ایفای وظایف خویش پرداخته است.
پینوشتها:
۱. مجموعهٔ اعلامیههای سازمان مجاهدین خلق، ج ۱، ۱۳۵۸، ص ۱۵.
۲. «صحیفهٔ نور»، ج ۱۳، صص ۱۹۸ـ۱۹۷ (با تلخیص).
۳. این دو نفر عبارت بودند از «تراب حقشناس» و «حسین احمدی روحانی»، كه پس از انقلاب در جرگهٔ مركزیت گروه ماركسیستی «سازمان پیكار» یا همان مجاهدین خلق پنجاه و چهار به بعد، درآمدند. عنوان این سازمان پس از انقلاب اسلامی از سازمان مجاهدین خلق تغییر یافت تا رجوی و همفكرانش فرصت تجدید سازمان با عنوان مجاهدین و بهرهبرداری از سوابق قبل از تغییر ایدئولوژی آن در سال ۵۴، را بیابند و بتوانند ماهیت ماركسیستی و الحادی خود را در پوشش نام اسلامی «مجاهدین» پنهان نمایند.
۴. مسعود رجوی، «جمع بندی یكساله»، چاپ پاریس، صص ۱۵ و ۱۸.
۵. خاطرات آیتالله محمد یزدی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰، صص ۴۸۹ـ۴۸۸.
۶. خاطرات حبیبالله پیمان، منتشره در برخی مطبوعات.
۷. تروریسم ضدمردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دیماه ۶۱، ص ۳۹.
۱. مجموعهٔ اعلامیههای سازمان مجاهدین خلق، ج ۱، ۱۳۵۸، ص ۱۵.
۲. «صحیفهٔ نور»، ج ۱۳، صص ۱۹۸ـ۱۹۷ (با تلخیص).
۳. این دو نفر عبارت بودند از «تراب حقشناس» و «حسین احمدی روحانی»، كه پس از انقلاب در جرگهٔ مركزیت گروه ماركسیستی «سازمان پیكار» یا همان مجاهدین خلق پنجاه و چهار به بعد، درآمدند. عنوان این سازمان پس از انقلاب اسلامی از سازمان مجاهدین خلق تغییر یافت تا رجوی و همفكرانش فرصت تجدید سازمان با عنوان مجاهدین و بهرهبرداری از سوابق قبل از تغییر ایدئولوژی آن در سال ۵۴، را بیابند و بتوانند ماهیت ماركسیستی و الحادی خود را در پوشش نام اسلامی «مجاهدین» پنهان نمایند.
۴. مسعود رجوی، «جمع بندی یكساله»، چاپ پاریس، صص ۱۵ و ۱۸.
۵. خاطرات آیتالله محمد یزدی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰، صص ۴۸۹ـ۴۸۸.
۶. خاطرات حبیبالله پیمان، منتشره در برخی مطبوعات.
۷. تروریسم ضدمردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دیماه ۶۱، ص ۳۹.
منبع : موسسه مطالعات وپژوهش های سیاسی
همچنین مشاهده کنید