جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


شلوغ پلوغ


شلوغ پلوغ
● نگاهی به فیلم چند می گیری گریه كنی ساخته شاهد احمدلو
چند می گیری گریه كنی؟ قصه پیرمردی است كه مقیم آمریكا است و زمانی كه می فهمد در آستانه مرگ قرار گرفته به ایران می آید تا در وطن خود بمیرد و چون دوست و فامیلی در كشورش ندارد، دنبال آدم هایی می گردد تا پس از مرگش برایش گریه و زاری كنند. استخدام گریه كن حرفه ای برای مراسم ختم یك پیرمرد موقعیتی عالی برای لحظه های كمدی را ایجاد می كند. در جریان این مراسم البته اتفاقات دیگری رخ می دهد و...
محسن طنابنده نویسنده این فیلم می گوید كه این فیلم مرز بین خنده و گریه و یك كمدی موقعیت است.
او می گوید: «یك روز در روزنامه ای به چشمم خورد كه شركتی برای مراسم تدفین برنامه انجام می دهد و گریه كن برای كسی كه فامیل یا آشنایی ندارند دعوت می كند كه این ایده همان جا شكل گرفت.»
محسن طنابنده در مورد طنز موقعیت و كلامی فیلمنامه «چند می گیری گریه كنی؟» می گوید: «مضمون فیلمنامه را اگر مورد بررسی قرار دهیم متوجه می شویم خود موضوع یك كمدی موقعیت است، یعنی یك فرد زنده می خواهد مراسم ترحیمش را به چشم ببیند و به همین خاطر یك سری گریه كن حرفه ای استخدام می كند. این یك موقعیت بسیار عالی برای خلق لحظه های كمدی است و البته كمدی كلام هم در فیلم مورد استفاده قرار گرفته است.»
• فیلم اول
در كارنامه هر فیلمسازی فیلم اولش می تواند بسیار تعیین كننده باشد. در واقع اگر فیلم اول موفق باشد، آن وقت تماشاگران، تهیه كنندگان و حتی همكاران یك فیلمساز روی كار او حساب جداگانه ای باز خواهند كرد و روی آینده اش حساب می كنند. مثلاً واروژ كریم مسیحی با فیلم اولش یكی از بهترین آثار سینمای پس از انقلاب را ساخت و كلی جایزه گرفت و تحسین شد. اما كارنامه او تاكنون به همان یك فیلم بلند محدود شده است. در عوض آرش معیریان و سامان مقدم با فیلم های اول شان، نشان دادند كه راه ورود به مناسبات سینمای ایران را خوب بلدند و اینچنین شد كه به سرعت جذب سینمای تجاری شدند. «چند می گیری گریه كنی؟» فیلم اول شاهد احمدلو است. مشخص است كه این فیلمساز جوان به شیوه فیلمسازی از نوع معیریان و مقدم گرایش دارد تا كریم مسیحی. در این جور موارد، فروش فیلم تضمین كننده آینده فیلمساز است. با وجود اهدای جایزه ای كه این فیلم در جشنواره گرفت و با وجود بدسلیقگی داوران جشنواره در اهدای جایزه بهترین بازیگر نقش مكمل به حمید لولایی، منتقدان استقبال خوبی از فیلم اول شاهد احمدلو نكردند. پس با توجه به اكران این فیلم در آستانه مسابقات جام جهانی (زمان نه چندان مناسب) احمدلو باید این شانس را داشته باشد كه فیلمش تحت هر شرایطی به فروش قابل قبولی دست یابد. در غیر این صورت ممكن است آینده حرفه ای او به خطر بیفتد. البته فراموش نكنیم كه او فیلم دومش را هم ساخته و ظاهراً آماده نمایش دارد. از ظواهر امر برمی آید كه فیلم دوم او هم از نظر شیوه كار، مشابه اولی است. یعنی به سینمای تجاری تعلق دارد و برای فروش داخلی ساخته شده. اگر این دو فیلم او بفروشد، مطمئن باشید او یكی از پركارترین فیلمسازان سال های بعد خواهد بود و در غیر این صورت ممكن است در همین ابتدای كار به سرنوشت بعضی از همكارانش دچار شود.
• شاهد احمدلو
تاكنون مهمترین حضورش در سینما مربوط می شود به بازی در «دندان مار» مسعود كیمیایی. شاهد احمدلو با سن كمی كه در آن زمان داشت، در مقام بازیگر فوق العاده ظاهر شد. الان از آن فیلم سال ها می گذرد و احمدلو تبدیل به فیلمساز شده است و اتفاقاً در اولین فیلمش با گروهی از حرفه ای ترین عوامل سینما همكاری كرده است. احمدلو سال ها پیش با فیلم های كوتاهی كه ساخت استعدادش را به خوبی نشان داد. علاوه بر فیلم خوب «برجك»، او كار كوتاه دیگری به نام «سیاهی لشكر» دارد كه مستندی است درباره سیاهی لشكرهای سینمای ایران. جالب اینجا است كه در «چند می گیری گریه كنی؟» تعداد زیادی از سیاهی لشكرهای سینمای ایران حضور دارند. از این جهت شاید بتوان فیلم احمدلو را در سینمای ایران صاحب یك ركورد دانست.


• قصه
ماجرای پیرمردی است كه در آستانه مرگش دنبال «گریه كن» می گردد. او هیچ كس را ندارد و دربه در دنبال كسی می گردد كه پس از مرگش، به شیوه آبرومند برایش مجلس ختم بگیرد. او سروكارش به گروهی كلاهبردار می افتد كه سردسته شان با گروهی كه در اختیار دارد، همه جور كاری می كند. دو دوست در این ماجرا حضور دارند كه اولی درصدد تهیه سوروسات ازدواج است و به دلیل مشكلات مالی نمی تواند این كار را بكند. سرانجام ماجرا اینگونه رقم می خورد كه پیرمرد پیش از مردنش ترتیب عروسی دو دلداده را می دهد و مراسمی كه قرار بود برای عزای او گرفته شود تبدیل به برگزاری مراسم عروسی می شود.
• شخصیت ها و روایت
شاید مهمترین ایراد فیلم شاهد احمدلو این باشد كه توجه كافی به شخصیت پردازی نداشته، مثلاً پیرمردی كه نقش او را مرحوم منوچهر نوذری بازی می كند اصلاً در قصه جا نیفتاده است. می پذیریم كه در موقعیتی گروتسك او درصدد این است تا مراسم مرگ به شكلی باشكوه برگزار شود اما ورود او به جریان های فرعی و رابطه دوستانه اش با گروهی بزهكار، اصلاً درنیامده است. خط اصلی قصه فیلم آدم را یاد فیلم «مادر» ساخته علی حاتمی می اندازد. اما باید روی این نكته تاكید كرد كه فقط «یادآوری» می كند وگرنه تفاوت های زیادی است میان آن فیلم و فیلم احمدلو. قضیه اصلی فیلم «مادر» هم این است كه زنی در آستانه مرگ، تلاش می كند تا با برنامه ریزی درست، مراسم مرگش برگزار شود. در آن فیلم تمام حواشی، خرده داستان ها، شخصیت های مكمل و... در ارتباط با همین خط اصلی است. در حالی كه برعكس در فیلم «چند می گیری گریه كنی؟» روابط اصلی در همان ابتدا فراموش می شود و ماجرا وارد فازهای دیگری می شود. مشخص نیست كه شخصیت اصلی قصه كیست (مرد در آستانه مرگ، جوان آماده ازدواج یا سردسته كلاهبردارها) و چرا ماجراها اینقدر درهم برهم و شتاب زده است. برای قابل فهم كردن یك موقعیت، گاهی تاثیر سكوت خیلی بیشتر از دیالوگ های طولانی و اطلاع رسانی های ساده است. در طول «چند می گیری گریه كنی؟» انگار از دیالوگ نه به عنوان یك عنصر مهم برای پیشبرد روایت، بلكه به عنوان راهنما استفاده شده است. همه پشت سر هم حرف می زنند و گاهی حرف هایشان آنقدر نامفهوم است كه حوصله آدم را سر می برد.
• اختلاط ژانری
مشكل اساسی دیگر فیلم احمدلو این است كه قصه اش را با یك موقعیت جذاب شروع می كند اما به تدریج فراموش می كند كه این موقعیت جز در فضای عجیب و غریب جواب نمی دهد. در میانه های فیلم، وقتی قضیه ازدواج زوج خوشبخت جدی می شود، فیلم به كلی لحن كمدی خودش را از دست می دهد و ناگهان جدی می شود. این ایراد البته به فیلمنامه مربوط می شود. چون باید این مسائل در مراحل اولیه فیلمنامه پیش بینی می شد كه قرار است چه جور فیلمی ساخته شود كمدی، ملودرام و یا هجو. جالب است كه حتی گاهی فیلم لحن آثار دلهره آور و ترسناك را پیدا می كند. این تفاوت لحن ها و فضاها تنها كاری كه می كنند این است كه تاثیر یكدیگر را از بین می برند.
● موسیقی
موسیقی در این فیلم یعنی صدای ممتد و اصوات مختلف روی صحنه ها كه قرار است تاثیر آنها را بیشتر كند اما واقعیت این است كه اصلاً نمی گذارد تماشاگر برای لحظه ای با آرامش فیلم را ببیند. سروصدای سازهای فراوان به اسم موسیقی متن در اكثر دقایق فیلم شنیده می شود، بدون اینكه هیچ ضرورتی داشته باشد.
● بازیگران
حتی اگر فقط و فقط برای دیدن آخرین تصویر مرحوم نوذری به دیدن این فیلم بروید، چیز زیادی عایدتان نخواهد شد چون بازی او تفاوت چشمگیری دارد با خاطرات خوبی كه از نوذری داریم.
بازی او در بهترین دقایق این فیلم، چیزی است در حد حضورهای گاه و بی گاهش در سریال های تلویزیونی. بازی ابوالفضل پورعرب توجیه كامل غیبت چندساله او از سینما و به حاشیه رفتنش است. شهرام حقیقت دوست و الناز شاكردوست میان صحنه های شلوغ پلوغ فیلم، فرصتی برای بروز استعدادهایشان پیدا نمی كنند و غم انگیزتر از همه حمید لولایی است كه نمونه كارش را این روزها در تلویزیون می بینیم.
آرزو ضیایی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید