سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


جانی گیتار، وسترن داغ هنرمندانه


جانی گیتار، وسترن داغ هنرمندانه
● نگاهی به ارزش‌های هنری فیلم جانی گیتار
موسیقی فیلم جانی‏گیتار تا این زمان با ده‏ها اجرای مختلف تنظیم شده‌است و كمتر رادیو و تلویزیونی در جهان وجود دارد كه بارها قطعه‏ای از آن را پیش و بعد از برنامه‏های اصلی خود به گوش شنوندگان و تماشاگران نرسانیده باشد.
ویكتور یانگ آهنگساز جانی‏گیتار، پیش و بعد از این فیلم، برای فیلم‏هایی مانند «سامسون و دلیله»، «زنگ‏ها برای كه به صدا در می‏آیند»، «شین» و «دور دنیا در هشتاد روز» موسیقی تدوین كرده بود، اما به اعتقاد اكثر صاحب‏نظران، جاودانه‏ترین آهنگ‏های این ویلونیست چیره‏دست، فیلم سامسون و دلیله و همین جانی‏گیتار می‏باشند و نه حتی فیلم دور دنیا در هشتاد روز كه پس از مرگ به‏خاطر آن جایزه اسكار گرفته بود.
«لئونارد برنستاین»، آهنگساز برجسته آمریكایی و رهبر سابق اركستر فیلارمونیك نیویورك كه خود نیز علاوه بر ساختن آهنگ‏های كلاسیك، برای فیلم‏هایی مانند «دربارانداز» و «داستان وست‏ساید»، موسیقی نوشت، بر این اعتقاد بود كه انطباق موسیقی و تصویر در فیلم جانی‏گیتار به عالی‏ترین سطح ممكنه می‏رسد. اگر تماشاگر، صدای فیلم را خاموش، دیالوگ‏ها را از روی نوشته بخواند و در همان حال موسیقی فیلم را از دستگاه دیگری بشنود، به ذوق سرشار و خلاقیت ویكتور یانگ در انتخاب ملودی‏ها و پاساژهای منطبق بر فضاها، چهره‏های شخصیت و دیالوگ‏ها پی می‏برد.
خودِ فیلم جانی‏گیتار از دید صاحب‏نظران مختلف، از همین اعتبار برخوردار است و به اتكای تلاش و زحمت فیلمنامه‏نویس و كارگردان و فیلمبردار و نیز بازی هنرپیشه‏ها توانسته است جایگاه خاصی به خود اختصاص دهد - فیلمی لطیف و عاشقانه در ژانر وسترن، با گرایش عمیق روشنفكری و روانشناسی.
این فیلم در سال ۱۹۵۴ میلادی بر اساس رمان خسته‏كننده، ازهم گسیخته و نه‏چندان موفق «روی چنسلر» ساخته شده است. «فیلیپ یوردان»، فیلمنامه‏نویس چیره‏دستی كه فیلمنامه‏هایی مانند «شاه‏شاهان»، «ال‏سید»، «یك وجب خاك»، «شجاعان» و «سقوط امپراتوری رم» را در كارنامه خود دارد، با همكاری «نیكلاس ری»، كارگردان فیلم، داستان روی چنسلر را به‏صورتی برای فیلم نوشت كه یكپارچگی كل موضوع و وحدت هدف فیلم، به‏سطحی عالی ارتقاء یافت. این دو نفر، با پنج بار بازنویسی فیلمنامه و روزها جر و بحث، توانستند شاهكاری تمام و كمال خلق كنند؛ تا جایی‏كه محتوی فیلم عملاً ژانر وسترن را به عنصری دست دوم تبدیل می‏كند و به حوزه روانشناسی - روشنفكری راه می‏یابد. به لحاظ ریخت‏شناسی هنری، در این فیلم عاشقانه، عشق و نفرت، نه در حد رمان‏های داستایفسكی، اما در سطحی نو و حتی قابل ارجاع، به نمایش در می‏آید. شیوه انتقال عشق، نفرت، التهاب، گرایش عاطفی، تحقیر و حیرت به تماشاگر، شیوه‏ای حساب شده است و نیكلاس ری، برای این منظور، از میمیك صورت، نوع نگاه، سكوت، دیالوگ‏های كوتاه، انتخاب فضا، و حتی حركت اشیا، مثلاً افتادن گیلاس از روی پیشخوان، استفاده می‏كند.
در این فیلم، جانی لوگان، ششلول‏بند ماهر، پنج سال بعد از آن‏كه محبوبه‏اش، ویانا را رها می‏كند و قول ازدواج با او را زیر پا می‏گذارد، به شهری می‏رود كه ویانا در آن‏جا زندگی می‏كند و صاحب یك بار است. ویانا به‏شدت مورد نفرت یك زن بانكدار و با نفوذ به اسم «اما اسمال» است. ثروتمندان و مارشال ایالتی هم از «اما» حمایت می‏كنند؛ درنتیجه بیشتر مردهای شهر عملاً در تقابل با ویانا قرار می‏گیرند. وقتی برادرِ «اما» كشته می‏شود و «اما» این جنایت را زیر سر ویانا می‏داند، تقابل به اوج خود می‏رسد. این اوج، درست نقطه شروع فیلم است و نیم ساعت اول آن را تشكیل می‏دهد.
در این نیم ساعت، به‏جز جانی لوگان، كه خود را جانی‏گیتار معرفی می‏كند، و باب مستخدم بار، بقیه عصبی‏اند. فضا به‏شدت سرشار از تشنج و تنش است. كارگردان، كلیه شخصیت‏های فیلم را در همین فضا، دور هم جمع می‏كند. خلق فضا و حال و هوای عده‏ای انسانِ عصبانی در یك فضای بسته در یك فیلم وسترن - كه اساساً مكان (لوكیش) اصلی رخدادهایش فضای آزاد است - و هدایت بازیگران و كل فیلم، یكی از نقاط قوت كارنامه هنری كارگردانی نیكلاس ری است. توفان پر سر و صدای گرد و خاك كه در تمام این نیم ساعت لحظه‏ای قطع نمی‏شود، به نوای اصلی این سكانس تبدیل می‏شود و وقفه بین دیالوگ‏های پرخاشگرانه شخصیت‏ها را پر می‏كند. چهره‏ها عبوس و حالت‏ها تهاجمی است، گروه چهارنفره راهزن كه ورودی پر غوغا دارد، نگاه‏های چپ چپ مالیگان (ارنست بورگناین) یكی از این چهار نفر و آمادگی دست‏هایش برای شلیك، سرفه ناگهانی كُری (جان كارادین)، گیتار نواختن جانی گیتار و رقص كوتاه جیم سردسته راهزن‏ها(اسكات بریدی) با «اما» كه نوعی تخلیه عصبی است - آن‏هم با شروعی عالی و یك ایست عالی‏تر - تمهیداتی است برای شخصیت‏سازی و در عین‏حال واقعه‏پردازی.
جانی‏گیتار هم، تلاطم درونی‏اش را - به‏دلیل دیدن ویانا و احساس ندامت و ابهام آینده - پنهان می‏كند، اما خونسرد جلوه می‏كند. او از جیمِ عصبانی سیگار و از ثروتمندترین فرد جمع كبریت می‏گیرد، و از سیگار و قهوه خوب و نیز حضور در آن‏جا ابراز خشنودی می‏كند، اما وقتی سردسته راهزن‏ها می‏گوید كه جانی‏گیتار اسم نیست، موقعیت خود را نشان می‏دهد و آمرانه می‏پرسد: «كسی هست كه بخواهد عوضش كند؟»
درهم آمیختن نفرت، عشق، كینه و آزاد و بسط آنها تا حد یك فیلم پركشش و مؤثر و دقت در اجتناب از خنثی شدن سكانس‏هایی از فیلم، باعث شده كه بخش روایی فیلم هم از تعلیقی مؤثر برخوردار شود. مثلاً ویانا برای زجر دادن جانی‏گیتار، حكایت می‏كند كه طی پنج سال گذشته، با مردهای زیادی بوده است. جانی نمی‏خواهد این حرف‏ها را بشنود، اما ویانا كه هنوز جانی را دوست دارد، به‏طرز بیمارگونه‏ای ادامه می‏دهد تا او را آزار دهد؛ چون هنوز جانی را دوست دارد. گویی به قول داستایفسكی می‏خواهد كسی را كه دوست دارد، زجر دهد. این كنش و واكنش، كه در دو سكانس - با فاصله‏بندی اقناع‏كننده - به تصویر كشانده می‏شوند، به لحاظ روانشناختی بیانگر روح بیزاری عاشقانه است؛ آن چیزی كه ادگار آلن پو، بودلر و هدایت در تصویر و توصیفش استادی به خرج می‏دهند. گره مستتر در این سكانس‏ها به دلیل غیرفونكسیونال بودنش، كشش نیم ساعت اول را ندارد، ولی به هر حال برای تماشاگر تعلیقی ایجاد می‏كند كه سرانجام با شادمانیِ آشتی جانی و ویانا به اوج می‏رسد، و ویانا كه خود با گفتن چنان حرف‏هایی، بیشتر از جانی زجر می‏كشید، به خنده واقعی دست می‏یابد. به این ترتیب خنده هم، كه تا آن زمان نقشی جز نفی خنده و شادی یا فرافكنی نداشت، جایی در فیلم پیدا می‏كند. نیكلاس ری، اجازه نمی‏دهد این وصال و بازتاب سكون‏گرایانه آن در فیلم، چندان دوام بیاورد. بعد از رد و بدل نگاه عاشقانه جانی و ویانا، به‏سرعت به فیلم دینامیسم می‏بخشد: ویانا و جانی را به بانكِ «اما» می‏كشاند و در همین هنگامه همان گروه چهار نفره راهزن به بانك دستبرد می‏زنند. ساعتی بعد، «اما» این سرقت را به گردن ویانا می‏اندازد تا بتواند او را به كلی نابود كند. چهارنعل تاختن «اما» و پرت شدن روسری عزایش در گرد و خاك از جلوه‏های ناب هنری این فیلم است.
نیكلاس ری از این به‏بعد هم، ساختار منسجم و پركشش فیلم را حفظ می‏كند. تعلیق‏هایی كه حركات دوربین، میزانس‏ها و دیالوگ‏ها به وجود می‏آورند و گره‏های داستانی شكل‏گرفته در فرایند فیلم، تماشاگر را تا به آخر همراه فیلم می‏كشانند. نشانه‏ای از دیالوگ‏های طولانی و شعارگونه نیست. آن‏جا هم كه گفتگو طولانی می‏شود (سكانس هجوم مردان مسلح مارشال و بانكداران به خانه ویانا، درحالی‏كه او پیانو می‏زند و خود را خونسرد نشان می‏دهد)، تماشاگر انتظار دارد كه هر لحظه چیزی اتفاق بیفتد - كه چنین هم می‏شود.
فیلم در سطح خود زیر سلطه دو زن است، اما در عین‏حال، در لایه زیرینش، نگرش مردسالارانه اجتماع آن روز آمریكا را به تصویر می‏كشاند و گرایش قدرتمندان و ثروتمندان را به زورگویی، خصوصاً بر زن‏ها، نشان می‏دهد.
این وسترن، فیلمی عمیقاً عاشقانه و لطیف است در فضایی تشنج‏آلود، كه سرانجام با گذشتن جانی و ویانا از زیر ریزش آب (نماد تطهیر) و صدای دلنشین پگی لی به اتمام می‏رسد.
استرلینگ هیدن در نقش جانی‏گیتار (یا جانی‏لوگان) بازی معمولی خود را ارائه كرد. جون كرافورد هنرپیشه نامدار كه به شكل درخشانی در فیلم‏های «میلدرد پیرس» و «محموله عجیب» ظاهر شده بود، در حد و اندازه‏های همیشگی نبود - خصوصاً در صحنه‏ای كه از «اما» تیر می‏خورد. جان كارادین، در نقش ششلول‏بندِ سارق و همیشه بیمار و همیشه كتابخوان، و تا حدی رئوف و جوانمرد، یكی از بهترین نقش‏هایش را ایفا كرد. ارنست بورگناین در جلد ششلول‏بند بی‏احساسی كه به لباس، نوشیدنی، زن و اسب بی‏توجه بود و فقط خودش را دوست دارد، بازی ارزنده‏ای داشت. اما بی‏تردید، قوی‏ترین بازی به مرسدس مك كمبریج تعلق داشت كه در نقش «اما»، زنی حسود، عقده‏ای، سرشار از كینه و نفرت، تماشاگر را میخكوب می‏كند؛ خصوصاً در سكانس‏هایی كه مردها را به هجوم به خانه ویانا تحریك می‏كند، و نیز آتش زدن سادیستی بار، و موقع دار زدن ویانا. چهره «اما»، زمانی كه ویانا در آستانه اعدام است و «اما» بار او را به آتش می‏كشاند، عقب عقب رفتن «اما»، چرخیدن و لبخند هیستریك او چنان است كه تا مدت‏ها از یاد نمی‏رود.
بازنمایی واقعیتِ این زن، شخصیت‏های فیلم‏های را در چنان فضای عصبی و سرشار از تشویشی گرفتار می‏كند، كه نه خودِ او و نه آنها، فرصت فكر كردن به خوبی و بدی را ندارند. همه، از فرط آشفتگی ذهنی و نفرت و نیز قدرت‏نمایی، به ناتوانی عملی و یا عمل خارج از دایره اراده، رانده می‏شوند. تنها شخصیت تك بعدی این فیلم هم، همین «اما» است كه دلیل وجودی او با منطق فیلمنامه همخوانی دارد.
چه خوب بود اگر اصل رمان و نیز هر پنج نسخه فیلمنامه یوردان - ری در دسترس فیلمسازان جوان ایران قرار می‏گرفت تا به ارزشِ مشقت هنرمندانه پی می‏بردند و كشف می‏كردند كه چه‏گونه می‏توان حتی رمانی ضعیف را به یك فیلم وسترن «داغ» ِ عاشقانه - روشنفكرانه - روانشناسانه تبدیل كرد.
فتح‌الله بی‌نیاز
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید