جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


شاهنامه‌ و تفکر فردوسی‌


شاهنامه‌ و تفکر فردوسی‌
شاهنامه‌، تبارنامه‌ ملت‌ كهن‌ ماست‌ كه‌ در هرم‌ جگرسوز ایام‌، همواره‌ همچون‌ سروی‌ سایه‌فكن‌ خستگان‌ و مشتاقان‌ ایران‌ زمین‌ را به‌ خنكای‌ خویش‌ فراخوانده‌ است‌. بسا پهلوانانی‌ كه‌ در دامن‌ این‌ دایه‌ پیر بربالیده‌اند، با داستانهای‌ شگفت‌انگیزش‌ زندگی‌ كرده‌اند، با شنیدن‌ حكایت‌ رستم‌ و سهراب‌ باران‌ اشكی‌ بر گونه‌ افشانده‌اند؛ و از خاطره‌ خونین‌ سیاووش‌ بارها بر خویش‌ لرزیده‌اند.
شاهنامه‌، منظومه‌ مفصلی‌ است‌ كه‌ حدوداً از شصت‌ هزار بیت‌ تشكیل‌ شده‌ است‌ و دارای‌ سه‌ دوره‌ اساطیری‌، پهلوانی‌ و تاریخی‌ است‌. دوره‌ اساطیری‌ شاهنامه‌، عهد كیومرث‌ تا سلطنت‌ فریدون‌ را در بر می‌گیرد و دوره‌ پهلوانی‌ آن‌ شامل‌ قیام‌ كاوه‌ تا مرگ‌ رستم‌ است‌. قسمت‌ تاریخی‌ شاهنامه‌، شامل‌ اواخر عهد كیان‌ به‌ بعد می‌شود كه‌ این‌ قسمت‌ نیز با افسانه‌ها و داستانهای‌ حماسی‌ آمیخته‌ است‌.
به‌ عنوان‌ مهمترین‌ ماخذ فردوسی‌ در نظم‌ شاهنامه‌، در درجه‌ اول‌ از شاهنامه‌ ابومنصوری‌ می‌توان‌ نام‌ برد. علاوه‌ بر آن‌، داستانهایی‌ كه‌ درباره‌ رستم‌ و خاندان‌ گرشاسپ‌ وجود داشته‌ و راوی‌ اغلب‌ آنها، فردی‌ به‌ نام‌ آزادسرو بوده‌ است‌، و همچنین‌ داستان‌ها و روایاتی‌ پراكنده‌ كه‌ خود شاعر به‌ صورت‌ شفاهی‌ از دیگران‌ می‌شنید.
فردوسی‌ بر پیرنگ‌ منابع‌ بازمانده‌ كهن‌، چنان‌ كاخ‌ رفیعی‌ از سخن‌ بنیان‌ می‌نهد كه‌ به‌ قول‌ خودش‌ باد و باران‌ نمی‌تواند گزندی‌ بدان‌ برساند و گذشت‌ سالیان‌ خللی‌ در اركانش‌ وارد نمی‌كند.
در برخورد با قصه‌های‌ شاهنامه‌ و دیگر داستان‌های‌ اساطیری‌ فقط‌ به‌ ظاهر داستانها نمی‌توان‌ بسنده‌ كرد؛ تامل‌ و دقت‌ در آنها كه‌ گاه‌ حتی‌ به‌ نظر، ساده‌ می‌نمایند، بسیاری‌ از حقایق‌ وجود را بر ما آشكار می‌كنند. اساطیر، نمونه‌های‌ نخستین‌ و حقیقی‌ اتفاقات‌ جزیی‌ و كلی‌ در عالم‌ واقعیت‌ هستند و تنها آنان‌ كه‌ صاحب‌ تفكر و اهل‌ اندیشه‌اند می‌توانند از ژرفای‌ حقایق‌ موجود در داستان‌های‌ اساطیری‌ بهره‌مند شوند.
زبان‌ قصه‌یی‌ اساطیری‌، زبانی‌ آكنده‌ از رمز و سمبل‌ است‌؛ چنان‌ كه‌ بی‌توجهی‌ به‌ معانی‌ رمزی‌ اساطیر، شكوه‌ و غنای‌ آنها را تا حد قصه‌های‌ معمولی‌ تنزل‌ می‌دهد و حكیم‌ فردوسی‌ توصیه‌ می‌كند:
تو این‌ را دروغ‌ و فسانه‌ مدان‌
به‌ یكسان‌ روش‌ در زمانه‌ مدان‌
از او هر چه‌ اندر خورد با خرد
وگر بر ره‌ رمز معنی‌ برد
شاهنامه‌ روایت‌ نبرد خوبی‌ و بدی‌ است‌ و پهلوانان‌، جنگجویان‌ این‌ نبرد دائمی‌ در ناوردگاه‌ هستی‌اند. جنگ‌ فریدون‌ و كاوه‌ با ضحاك‌ ظالم‌، كین‌ خواهی‌ منوچهر از سلم‌ و تور، مرگ‌ سیاووش‌ به‌ دسیسه‌ سودابه‌ و ... همه‌ حكایت‌ از این‌ نبرد و ستیز دارند. تفكر فردوسی‌ و اندیشه‌ حاكم‌ بر شاهنامه‌ همیشه‌ مدافع‌ خوبیها در برابر بدی‌ وظلم‌ و تباهی‌ و تیرگی‌ است‌. ایران‌ كه‌ سرزمین‌ آزادگان‌ محسوب‌ می‌شود، همواره‌ مورد رشك‌ و آزار و اذیت‌ همسایگانش‌ قرار می‌گیرد.
زیبایی‌ و شكوه‌ ایران‌، آن‌ را در معرض‌ مصیبتهای‌ گوناگون‌ قرار می‌دهد و از همین‌ رو پهلوانانش‌ با تمام‌ توان‌ از موجودیت‌ این‌ كشور و ارزشهای‌ عمیق‌ انسانی‌ مردمانش‌ كه‌ جنبه‌ مقدس‌ و دینی‌ دارد، به‌ دفاع‌ برمی‌خیزد و جان‌ بر سر كار خویش‌ می‌نهند.
برخی‌ از پهلوانان‌ شاهنامه‌ چونان‌ نمونه‌های‌ متعالی‌ آدمی‌ بر خاك‌ هستند كه‌ عمر خویش‌ را به‌ تمامی‌ در خدمت‌ همنوعان‌ خویش‌ گذارده‌اند؛ پهلوانانی‌ همچون‌ فریدون‌، سیاووش‌، كیخسرو، رستم‌، گودرز و طوس‌ از این‌ دسته‌اند.
پهلوانان‌ دیگری‌ نیز همچون‌ ضحاك‌ و سلم‌ و تور وجودشان‌ آكنده‌ از شرارت‌ و بدخویی‌ و فساد است‌؛ گویی‌ ماموران‌ اهریمنند و قصد نابودی‌ و فساد در امور جهان‌ را دارند. قهرمانان‌ شاهنامه‌ با مرگ‌، ستیزی‌ هماره‌ دارند و این‌ ستیز نه‌ رویگردانی‌ از مرگ‌ است‌ و نه‌ پناه‌ بردن‌ و كنج‌ عافیت‌؛ بلكه‌ پهلوان‌ در مواجهه‌ و درگیری‌ با خطرات‌ بزرگ‌ به‌ جنگ‌ مرگ‌ می‌رود و در حقیقت‌، زندگی‌ را از آغوش‌ مرگ‌ می‌دزدد.
زبان‌ شعر فردوسی‌ نه‌ زبان‌ تغزل‌ است‌ و نه‌ زبان‌ ند و نصیحت‌. اگر چه‌ داستانهای‌ او در نهایت‌ به‌ تمامی‌ پند و مثل‌اند و شاعر در پایان‌ اغلب‌ داستانهایش‌ بی‌اعتباری‌ دنیا را فرا یاد خواننده‌ می‌آورد و او را به‌ بیداری‌ و تنبه‌ از غفلت‌ روزگار می‌خواند؛ و چون‌ هنگام‌ سخن‌ عاشقانه‌ می‌رسد، به‌ سادگی‌ و وضوح‌ و در نهایت‌ در شان‌ شكوه‌ و هیبت‌ پهلوانان‌ در این‌ میدان‌ گوی‌ می‌زند.
نگاهی‌ به‌ اسكندرنامه‌ نظامی‌ در قیاس‌ با شاهنامه‌، این‌ حقیقت‌ را بر ما نمایانتر می‌كند. شاعر عارف‌ كه‌ ذهنیتی‌ تغزلی‌ و زبانی‌ نرم‌ و خیال‌انگیز دارد، در وادی‌ حماسه‌ را فراموش‌ كرده‌ است‌؛ حال‌ آن‌ كه‌ حكیم‌ فردوسی‌ حتی‌ در توصیفات‌ تغزلی‌ در حد مقدورات‌ و شان‌ زبان‌ حماسه‌ از تخیل‌ و تصاویر بهره‌ می‌گیرد و از ازدحام‌ بیهوده‌ تصاویر در زبان‌ حماسی‌اش‌ پرهیز می‌كند. تصویر در شعر فردوسی‌ همواره‌ در كنار تجسم‌ وقایع‌ قرار دارد. شاعر حماسی‌سرا با تجسم‌ حوادث‌ و ماجراهای‌ داستان‌ در پیش‌ چشم‌ خواننده‌ او را همراه‌ با خود به‌ متن‌ حوادث‌ می‌برد؛ گویی‌ خواننده‌، داستان‌ را بر پرده‌ سینما به‌ تماشا نشسته‌ است‌.
تصویرسازی‌ و تركیب‌بندی‌ تخیل‌ در اثر فردوسی‌ چنان‌ محكم‌ و متناسب‌ است‌ كه‌ حتی‌ اغلب‌ توصیفات‌ طبیعی‌ درباره‌ طلوع‌، غروب‌، شب‌، روز و ... در شعر او حالت‌ و تصویری‌ حماسی‌ می‌یابند و ظرافت‌ و دقت‌ حكیم‌ طوس‌ در چنین‌ نكاتی‌ موجب‌ هماهنگی‌ جزیی‌ترین‌ امور در شاهنامه‌ با كلیت‌ داستان‌ها شده‌ است‌.
شاهنامه‌ زبانی‌ فاخر و مطنطن‌ دارد. موسیقی‌ در شعر فردوسی‌ از عناصر اصلی‌ شعر محسوب‌ می‌شود. انتخاب‌ وزن‌ متقارب‌ (فعولن‌ فعولن‌ فعولن‌ فعول) كه‌ هجاهای‌ بلند آن‌ كمتر از هجاهای‌ كوتاه‌ است‌، موسیقی‌ حماسی‌ شاهنامه‌ را چند برابر می‌كند.
علاوه‌ بر استفاده‌ از وزن‌ عروضی‌ مناسب‌، فردوسی‌ با به‌ كارگیری‌ قوافی‌ محكم‌ و هم‌ حروفیهای‌ پنهان‌ و آشكار، انواع‌ جناس‌، سجع‌ و دیگر صنایع‌ لفظی‌ تاثیر موسیقایی‌ شعر خود را تا حد ممكن‌ افزایش‌ می‌دهد.
اغراقهای‌ استادانه‌، تشبیهات‌ حسی‌ و القای‌ حالات‌ و نمایش‌ لحظات‌ طبیعت‌ و زندگی‌ از دیگر مشخصات‌ مهم‌ شعر فردوسی‌ است‌.
داوود نادمی‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید