جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

‌مجسمهٔ‌ برفی‌


‌مجسمهٔ‌ برفی‌
اشغال‌ نظامی‌ ایران‌ و سقوط‌ رضاشاه‌ در شهریور ۱۳۲۰ فضای‌ بهت‌انگیز عجیبی‌ را بر جامعه‌ ایران‌ حاكم‌ ساخت. مردم‌ نمی‌دانستند كه‌ این‌ دو رویداد تلخ‌ و شیرین‌ را چگونه‌ برتابند؛ از اشغال‌ سرزمین‌ و نقض‌ استقلال‌ كشورشان‌ بنالند یا بر سقوط‌ دیكتاتوری‌ ظالمانه‌ رضاخانی‌ لبخند بزنند.
به‌ هر روی‌ وقتی‌ كه‌ وقایع‌ شهریور سال‌ ۱۳۲۰ را مرور می‌كنیم‌ درمی‌یابیم‌ كه‌ ریشه‌های‌ اشغال‌ ایران‌ و همچنین‌ سقوط‌ رضاشاه‌ را باید در زمینه‌های‌ تاریخی‌ آن‌ جست‌ و گذشته‌ را مرور نمود. سیر رقابتها و رفاقتهای‌ انگلیس‌ و روس‌ در مورد ایران‌ و چگونگی‌ به‌ قدرت‌ رسیدن‌ رضاخان‌ كه‌ به‌ تدریج‌ و با برنامه‌ریزی‌ انجام‌ گرفته‌ بود و با حمایت‌ كاملا شگفت‌انگیز دولت‌ استعمارگر! انگلیس‌ و حكومت‌ بولشویكی! روسیه‌ به‌ پادشاهی‌ رسیده‌ بود بسیار حساس‌ و قابل‌ توجه‌ است. مقاله‌ زیر را در این‌ خصوص‌ مطالعه‌ فرمایید.
انتظار ملت‌ از انقلاب‌ مشروطه‌ در سال‌ ۱۲۸۴ ش‌ استقلال، آزادی‌ و استقرار حكومتی‌ ملی‌ اسلامی‌ بود كه‌ در نخستین‌ ماه‌های‌ صدور فرمان‌ مشروطیت، گشایش‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ و به‌ویژه‌ گفت‌وگو بر سر متمم‌ قانون‌ اساسی‌ به‌ یاس‌ و ناكامی‌ انجامید. نزدیكی‌ سیاستهای‌ شوم‌ روس‌ و انگلیس‌ پس‌ از یك‌ قرن‌ رقابت‌ موجب‌ انعقاد قراردادهای‌ ۱۲۸۶ش/۱۹۰۷ م‌ و ۱۲۹۴ ش/۱۹۱۵ م‌ در تقسیم‌ ایران‌ به‌ مناطق‌ نفوذ گردید كه‌ به‌ منظور جلوگیری‌ از حضور دیگر كشورها صورت‌ گرفت. در جنگ‌ بین‌الملل‌ اول‌ (۱۹۱۸---۱۹۱۴) با نقض‌ بیطرفی‌ ایران‌ قسمتهایی‌ از كشور به‌ اشغال‌ قوای‌ متخاصم‌ درآمد و ایران‌ صحنه‌ جنگ‌ روس، انگلیس‌ و عثمانی‌ شد. عدم‌ كارایی‌ دولتها و سقوط‌ پی‌درپی‌ آنها، ناامنی‌ و صدمات‌ و خسارات‌ جنگ، نهضتهایی‌ را در گوشه‌ و كنار مملكت‌ به‌ همراه‌ داشت‌ تا آنجا كه‌ احتمال‌ تجزیه‌ كشور می‌رفت. سقوط‌ رژیم‌ روسیه‌ تزاری‌ كه‌ از سلاطین‌ قاجار حمایت‌ می‌كرد و جایگزینی‌ بلشویكها كه‌ فریاد رهایی‌ سرمی‌دادند؛ بر تلاش‌ دولت‌ انگلیس‌ افزود تا نه‌ تنها منطقه‌ را در برابر خطر انقلاب‌ شوروی‌ حفظ‌ كند؛ بلكه‌ جای‌ رقیب‌ سابق‌ را گرفته‌ و همچنان‌ امتیازات‌ نفتی‌ را در اختیار داشته‌ باشد. قرارداد وثوق‌الدوله‌ كاكس‌ كه‌ ایران‌ را زیر چتر حمایت‌ انگلیس‌ قرار می‌داد؛ در سال‌ ۱۲۹۸ش/۱۹۱۹ م‌ به‌ امضا رسید و مانع‌ ورود ایران‌ به‌ كنفرانس‌ صلح‌ ورسای‌ گردید. استاروسلسكی، فرمانده‌ روسی‌ قزاق‌ با نظر ژنرال‌ آیرون‌ ساید انگلیسی‌ كنار گذاشته‌ شد و سردار همایون، فرماندهی‌ كل‌ قزاق‌ را در اختیار گرفت. موج‌ خروشان‌ اعتراض‌ بر ضد قرارداد ۱۹۱۹ در داخل‌ و خارج‌ كشور و همچنین‌ عدم‌ پذیرش‌ صریح‌ آن‌ از جانب‌ احمدشاه، انگلیس‌ را به‌ تغییر سیاست‌ در مورد ایران‌ وادار ساخت. با تشكیل‌ حكومتی‌ قدرتمند می‌شد از پیشروی‌ ارتش‌ سرخ‌ كه‌ تا گیلان‌ پیش‌ آمده‌ بود، جلوگیری‌ كرد، مانع‌ رشد نهضتهای‌ مردمی‌ گردید و نمودار تحقق‌ خواسته‌های‌ ملت‌ شد. مذاكرات‌ آیرون‌ ساید با رضاخان‌ و سیدضیاالدین‌ در قزوین‌ بسیار سرنوشت‌ساز بود. رضاخان‌ از مدتها قبل‌ به‌ وسیله‌ اردشیرجی‌ عامل‌ زبردست، آگاه‌ و صاحب‌اختیار دولت‌ انگلیس، شناسایی‌ و ارزیابی‌ شده‌ و تعلیمات‌ لازم‌ را دیده‌ بود، از این‌ رو، بر نامزدهای‌ دیگر پیشی‌ گرفت‌ و مجری‌ كودتای‌ سوم‌ اسفند ۱۲۹۹ شد.
رضاخان‌ میرپنج‌ فرزند عباسقلی‌ خان‌ سوادكوهی‌ معروف‌ به‌ داداش‌ بیك‌ در سال‌ ۱۲۵۶ش‌ در روستای‌ آلاشت‌ متولد شد. در سن‌ ۲۲ سالگی‌ به‌ نیروی‌ قزاق‌ پیوست‌ و در مدت‌ ۲۰ سال، مراحل‌ نظامی‌ را تا فرماندهی‌ هنگ‌ قزاقخانه‌ همدان‌ (آتریاد) طی‌ كرد. آنگاه، چنین‌ تصمیم‌ گرفته‌ شد كه‌ بر اریكه‌ قدرت‌ تكیه‌ زند. به‌ احمدشاه‌ جوان‌ آخرین‌ شاه‌ سلسله‌ قاجار هم‌ اطمینان‌ خاطر داده‌ شد كه‌ هیچ‌ خطری‌ از جانب‌ كودتا او را تهدید نمی‌كند و در عین‌ حال، وادار گردید تا فرمان‌ نخست‌وزیری‌ سیدضیاالدین‌ را امضا كرده‌ و عنوان‌ سردار سپه‌ را به‌ رضاخان‌ اعطا نماید.
در پی‌ كودتای‌ نیمه‌ شب‌ دوشنبه‌ سوم‌ اسفندماه، پایتخت‌ را اشغال‌ كردند و كودتاگران‌ توانستند با ایجاد سر و صدا، تیراندازیهای‌ بی‌مورد و زد و خوردهای‌ نه‌ چندان‌ جدی، مردم‌ را وحشتزده‌ و مضطرب‌ نمایند. فردای‌ آن‌ روز، جمع‌ زیادی‌ از رجال‌ و دولتمردان‌ گذشته‌ را بازداشت‌ كردند و اقداماتی‌ در جهت‌ جلب‌ نظر مردم‌ انجام‌ دادند.
سیدضیاالدین‌ طباطبایی‌ به‌ منظور عوام‌فریبی‌ و كسب‌ وجاهت‌ سیاسی، قرارداد ۱۹۱۹ را كه‌ به‌ همت‌ دلیر مردانی‌ همچون‌ آیت‌الله‌ مدرس‌ كارایی‌ خود را در عمل‌ از دست‌ داده‌ بود؛ لغو كرد و انگلستان‌ نیز برای‌ اغفال‌ مردم‌ ایران، لغو قرارداد را با خشنودی‌ كامل‌ پذیرفت‌ تا كابینه‌ مورد نظر، كابینه‌ای‌ ملی‌ و ضدانگلیسی‌ جلوه‌ كند.
عهدنامه‌ مودت‌ ایران‌ و شوروی‌ كه‌ متضمن‌ انصراف‌ از امتیازات‌ تزارها در ایران‌ بود، در تاریخ‌ ۱۷ اسفند ۱۲۹۹ امضا گردید. اندكی‌ بعد سردار سپه‌ به‌ جای‌ مسعود كیهان، وزیر جنگ‌ شد و سیدضیا را در مبارزه‌ قدرت‌ به‌ تبعید فرستاد. رضاخان‌ تا ۲۶ خرداد ۱۳۰۲ ش‌ با حضور در كابینه‌های‌ قوام، مشیرالدوله‌ و مستوفی‌الممالك‌ با عنوان‌ وزیر جنگ‌ تصمیم‌ گیرنده‌ اصلی‌ بود. وی‌ با ادغام‌ دیویزیون‌ قزاق، ژاندارمری‌ دولتی، بریگاد مركزی‌ و دیگر قوای‌ پراكنده‌ نظامی‌ مثل‌ پلیس‌ جنوب‌(SPR) ارتش‌ متحدی‌ را بنیان‌ نهاد كه‌ تنها مجری‌ دستورهای‌ وزیر جنگ‌ باشد. در همین‌ زمان‌ هم‌ به‌ پاره‌ای‌ از نهضتها از جمله‌ نهضت‌ جنگل‌ و قیام‌ كلنل‌ پسیان‌ پایان‌ داده‌ شد.
نهضت‌ جنگل‌ بر پایه‌ ظلم‌ستیزی‌ و آرمان‌خواهی‌ و تفكر دینی‌ توسط‌ میرزا كوچك‌ جنگلی‌ در شمال‌ كشور شكل‌ گرفت‌ و در مقطع‌ كوتاهی‌ توانست‌ در برابر قوای‌ بیگانه‌ روس‌ و انگلیس‌ ایستادگی‌ كند. پس‌ از پیروزی‌ بلشویكها و سرنگونی‌ حكومت‌ تزاری، در روسیه‌ اگرچه‌ این‌ نهضت‌ در مقطع‌ بسیار كوتاهی‌ مورد حمایت‌ بلشویكها قرار گرفت؛ اما با چرخش‌ سیاست‌ خارجی‌ شوروی‌ در هشتمین‌ كنگره‌ حزب‌ كمونیست، مبنی‌ بر اعلام‌ سیاست‌ سازش‌ با دولتها و انصراف‌ از سیاست‌ حمایت‌ انقلاب‌ جهانی، میرزا كوچك‌ جنگلی‌ نیز قربانی‌ توافقات‌ بین‌المللی‌ شد و قوای‌ رضاخان‌ توانست‌ باقیمانده‌ نیروهای‌ او را متلاشی‌ كند. سردار سپه‌ در خرداد ۱۳۰۲ فرمان‌ نخست‌وزیری‌ را از احمدشاه‌ گرفت‌ و موجبات‌ سفر سوم‌ او را به‌ اروپا فراهم‌ ساخت‌ (۱۰ آبان‌ ۱۳۰۲) قتل‌ ماژور ایمبری--- كنسول‌ ایالات‌ متحده‌ امریكا در ایران‌ تا مدتی‌ علاقه‌ این‌ كشور را به‌ حضور در منطقه‌ كمرنگ‌ كرد و بهانه‌ای‌ به‌ دست‌ سردار سپه‌ داد تا در تیرماه‌ ۱۳۰۳ حكومت‌نظامی‌ برقرار كند.
استیضاح‌ اقلیت‌ مجلس‌ كه‌ روند فعالیت‌ نخست‌وزیر را برخلاف‌ اصول‌ قانون‌ اساسی‌ مشروطیت‌ می‌دانست، به‌ جای‌ بركناری‌ رضاخان، به‌ تضعیف‌ مجلس‌ انجامید و رضاخان‌ با حمایت‌ همان‌ اقلیت، در تاریخ‌ ۱۴ بهمن‌ ۱۳۰۳ فرماندهی‌ كل‌قوا را هم‌ به‌ عهده‌ گرفت‌ و در پی‌ سركوب‌ سركشانی‌ چون‌ سیمیتقو و بركناری‌ شیخ‌ خزعل‌ از مسند قدرت‌ در خوزستان‌ نفت‌خیز، خود را قهرمان‌ ملی‌ جلوه‌ داد كه‌ نه‌ تنها مخالفان‌ داخلی‌ خلع‌ سلاح‌ شوند؛ بلكه‌ شورویها نیز اغفال‌ گردند. رضاخان‌ برای‌ تصاحب‌ قدرت‌ بیشتر به‌ فكر تغییر رژیم‌ و احراز مقام‌ ریاست‌ جمهوری‌ افتاد؛ زیرا نه‌ میل‌ قدرت‌طلبی‌ او با تصدی‌ پست‌ نخست‌وزیری‌ ارضا می‌شد و نه‌ استعمار انگلستان، این‌ هدف‌ محدود را در ایران‌ دنبال‌ می‌كرد. رضاخان‌ و انگلیسیها، هر دو در اندیشه‌ تغییر سلطنت‌ در ایران‌ بودند، از آنجا كه، در ابتدای‌ نخست‌وزیری‌ رضاخان‌ طرح‌ تغییر سلطنت‌ از قاجاریه‌ به‌ پهلوی‌ ممكن‌ نبود و مقاومت‌ جدی‌ جامعه‌ را به‌ دنبال‌ داشت؛ بنابراین، برای‌ آماده‌ كردن‌ افكار عمومی‌ شعار جمهوری‌ مطرح‌ گردید؛ زیرا مقارن‌ همین‌ ایام‌ در تركیه‌ نیز رژیم‌ امپراتوری‌ منحل‌ و نظام‌ جمهوری‌ مستقر شده‌ بود. این‌ امر، بهانه‌ خوبی‌ به‌ دست‌ طرفداران‌ رضاخان‌ داد تا تبلیغات‌ وسیعی‌ به‌ راه‌ بیندازند و خواهان‌ استقرار نظام‌ مشابهی‌ در ایران‌ شوند. وجود مجلس، بهترین‌ راه‌ برای‌ این‌ تغییر بود كه‌ می‌توانست‌ چنین‌ اقدامی‌ را قانونی‌ جلوه‌ دهد. این‌ جریان‌ در آغاز انتخابات‌ مجلس‌ پنجم‌ شكل‌ گرفت‌ كه‌ سردار سپه‌ با قدرت‌ قشون‌ و وزارت‌ داخله‌ با مجلس، شورایی‌ آراسته‌ ترتیب‌ داده‌ بودند.
اگرچه، در انتخابات‌ این‌ دوره‌ اقلیتی‌ چون‌ مدرس، مصدق، ملك‌الشعرای‌ بهار، حایری‌زاده‌ و نظایر آنها به‌ مجلس‌ راه‌ یافتند؛ اما از ولایات، دست‌نشاندگان‌ رضاخان‌ و امیران‌ لشگرها بر دیگران‌ پیشی‌ گرفتند و در برابر دو حزب‌ اصلاح‌طلبان‌ و سوسیالیستها، حزب‌ دیگری‌ به‌ نام‌ دمكرات‌ مستقل‌ تشكیل‌ دادند كه‌ پس‌ از چندی‌ با نام‌ حزب‌ تجدد فعالیت‌ گسترده‌ای‌ را آغاز كرد.حزب‌ جدید قصد داشت، به‌ محض‌ آمادگی‌ مجلس‌ و پیش‌ از تصویب‌ اعتبارنامه‌های‌ اقلیت، لایحه‌ جمهوریت‌ را به‌ مجلس‌ آورده‌ و به‌ تصویب‌ برساند و چنانچه‌ با مخالفت‌ اقلیت‌ روبرو گردید، اعتبارنامه‌ افراد مخالف‌ را رد كند.
طرفداران‌ رضاخان‌ (با نام‌ فراكسیون‌ تجدد) و مخالفان‌ وی‌ به‌ رهبری‌ مرحوم‌ مدرس‌ (با نام‌ اقلیت) مدتی‌ در كشمكشهای‌ مجلس‌ قرار گرفتند و در این‌ گفت‌وگوها، به‌ خوبی‌ ارتباط‌ كودتا با قرارداد ۱۹۱۹ م‌ رابطه‌ غوغای‌ جدید جمهوریخواهی‌ با كودتا و نقش‌ افراد فعال‌ آن‌ آشكار شد و واكنش‌هایی‌ را در مجلس‌ و جامعه‌ پدید آورد.
از آنجا كه‌ مدرس‌ می‌دانست، رضاخان‌ با اِ‌عمال‌ نفوذ و تقلب‌ در انتخابات، موفق‌ شده، عده‌ای‌ از طرفداران‌ خود را به‌ عنوان‌ نماینده‌ به‌ مجلس‌ بفرستد، تصمیم‌ گرفت‌ تا با اعتراض‌ به‌ اعتبارنامه‌ آنان، با حضورشان‌ در مجلس‌ مخالفت‌ كند.
اعتراضات‌ مدرس‌ و نطقهای‌ افشاگرانه‌ او تاثیر خود را گذاشت‌ و مجلس، اعتبارنامه‌ چند تن‌ از نمایندگان‌ را رد كرد. افشاگریهای‌ مدرس، نمایندگان‌ موافق‌ را چنان‌ خشمگین‌ ساخت‌ كه‌ در یكی‌ از روزها، به‌ هنگام‌ تنفس، احیاالسلطنه‌ (حسین‌ بهرامی) سیلی‌ محكمی‌ به‌ گوش‌ مدرس‌ بزند. این‌ عمل، مردم‌ را به‌ مقابله‌ با جمهوری‌ رضاخانی‌ واداشت‌ و بسیاری‌ از تلاشهای‌ طرفداران‌ رضاخان‌ بی‌اثر شد. به‌ دنبال‌ تظاهرات‌ مردم‌ در میدان‌ بهارستان‌ كه‌ در حمایت‌ از مدرس‌ و اعتراض‌ به‌ قشون‌كشیهای‌ رضاخان‌ و برخورد با مردم‌ صورت‌ گرفت، برخوردی‌ بین‌ موتمن‌الملك‌ --- رییس‌ مجلس‌ --- و رضاخان‌ پیش‌ آمد كه‌ به‌ معذرت‌خواهی‌ سردار سپه‌ و آزادی‌ زندانیان‌ انجامید. سردار سپه‌ از پیشبرد نقشه‌ جمهوری‌ به‌ دلیل‌ مخالفت‌ روحانیت‌ مایوس‌ شده‌ بود، بر آن‌ گردید تا با طرح‌ مساله‌ سلطنت، یكه‌تاز میدان‌ سیاست‌ شود.
او با اجرای‌ برنامه‌ ارسال‌ تلگرافها، طومارها و نامه‌ها از ولایات‌ در مخالفت‌ با سلطنت‌ قاجاریه‌ و احمدشاه‌ كه‌ به‌ تحریك‌ فرماندهان‌ ارتش‌ و حاكمان‌ و والیان‌ مطیع‌ خود صورت‌ می‌داد؛ شرایطی‌ پدید آورد۱ كه‌ مجلس‌ دوره‌ پنجم‌ در جلسه‌ ۹ آبان‌ ۱۳۰۴ ماده‌ واحده‌ای‌ با اكثریت‌ ۸۰ رای‌ از ۸۵ نماینده‌ حاضر در مجلس‌ به‌ تصویب‌ رساند.۲ مضمون‌ این‌ ماده‌ واحده‌ چنین‌ بود: «مجلس‌ شورای‌ ملی‌ به‌ نام‌ سعادت‌ ملت، انقراض‌ سلطنت‌ قاجاریه‌ را اعلام‌ نموده‌ و حكومت‌ موقتی‌ را در حدود قانون‌ اساسی‌ و قوانین‌ موضوعه‌ مملكتی‌ به‌ شخص‌ آقای‌ رضاخان‌ پهلوی‌ واگذار می‌نماید، تعیین‌ تكلیف‌ حكومت‌ قطعی‌ موكول‌ به‌ نظر مجلس‌ موسسان‌ است‌ كه‌ با تغییر اصول‌ ۳۶، ۳۷، ۳۸ و۴۰ متمم‌ قانون‌ اساسی‌ تشكیل‌ می‌شود.» ده‌ روز پس‌ از خلع‌ احمدشاه، سفیر انگلستان‌ نزد رضاخان‌ رفت‌ و در یادداشتی‌ از سوی‌ دولت‌ انگلستان‌ حكومت‌ وی‌ را به‌ رسمیت‌ شناخت. فردای‌ همان‌ روز نیز سفیر شوروی‌ به‌ رسمیت‌ شناختن‌ حكومت‌ او توسط‌ دولت‌ متبوعش‌ اعلام‌ كرد. مجلس‌ موسسان‌ در ۵ آذر ۱۳۰۴ با ریاست‌ میرزا صادق‌خان‌ مستشارالدوله‌ تشكیل‌ شد و در ۵ جلسه‌ با تغییر اصول‌ یاد شده، رضاخان‌ را به‌ سلطنت‌ برگزید و سلطنت‌ را در خاندان‌ وی‌ موروثی‌ اعلام‌ كرد. شاه‌ جدید در تاریخ‌ ۴ اردیبهشت‌ ۱۳۰۵ تاجگذاری‌ نمود.
برخورد زمامداران‌ روسیه‌ با رضاخان‌ براساس‌ تحلیل‌ ماركسیستی‌ آنان‌ از پایگاه‌ اجتماعی‌ وی‌ استوار بود. آنان، رضاخان‌ را به‌ عنوان‌ عامل‌ توانمندی‌ بورژوازی‌ ملی‌ در برابر فئودالیسم‌ پوسیده‌ سنتی، تلقی‌ می‌كردند و معتقد بودند كه‌ او می‌تواند ایران‌ را از حالت‌ نیمه‌ فئودالی‌ خارج‌ نموده‌ و با ملاكین‌ و زمینداران‌ بزرگ‌ و روحانیان‌ مبارزه‌ كند. از این‌رو، به‌ حمایت‌ از او برخاستند. براساس‌ همین‌ تحلیل، نمایندگان‌ سوسیالیست‌ مجلس‌ پنجم‌ كه‌ همواره‌ از روسها پیروی‌ می‌كردند؛ با حمایت‌ از رضاخان‌ به‌ اهداف‌ انگلستان‌ در ایران‌ كمك‌ نمودند. سلیمان‌میرزا و پانزده‌ نفر از نمایندگان‌ چپ‌ در طرح‌ تغییر سلطنت‌ به‌ پادشاهی‌ رضاخان‌ رای‌ مثبت‌ دادند و به‌ این‌ ترتیب، در ایجاد دیكتاتوری‌ پهلوی‌ سهیم‌ شدند.
رضاخان‌ با تظاهر شدید به‌ رعایت‌ مذهب، پذیرش‌ نظرات‌ روحانیان، اظهار علاقه‌مندی‌ به‌ احكام‌ دین‌ و حمایت‌ بخشی‌ از روحانیان‌ كه‌ سقوط‌ سلطنت‌ قاجار و استقرار نظم‌ جدید را به‌ نفع‌ جامعه‌ می‌دانستند، به‌ قدرت‌ رسیده‌ بود؛ اما، از آغاز سلطنت‌ خود، سیاستی‌ متفاوت‌ در پیش‌ گرفت؛ چنان‌ كه‌ مقارن‌ دوره‌ ششم‌ مجلس، در مساله‌ نظام‌ و روحانیت‌ روشی‌ مخالفت‌آمیز پیشه‌ كرد و این‌ روش، اجتماع‌ علمای‌ معترض‌ را در قم‌ به‌ دنبال‌ داشت. پشت‌كردن‌ به‌ قوانین‌ مشروطیت‌ و آزادیخواهی‌ و مخالفت‌ با جریانهای‌ اصیل‌ مردمی‌ و همسو با مذهب، سر به‌ نیست‌ كردن‌ رهبران‌ مردم‌ و رجال‌ كشور، اندیشه‌گران‌ و مبارزانی‌ را كه‌ در آغاز، تصور در ایجاد امنیت‌ و ثبات‌ توسط‌ رضاخان‌ را در ایران‌ داشتند، به‌ مرور در زمره‌ مخالفان‌ وی‌ درآورد.
تبدیل‌ محضرهای‌ شرعی‌ به‌ دفترخانه‌های‌ رسمی، روحانیون‌ را از امور جاری‌ باز داشت، تفكیك‌ دین‌ از سیاست‌ به‌ صورت‌ یك‌ اصل‌ در آمد و موقوفات‌ در اختیار دولت‌ قرار گرفت.
در مساله‌ تغییر لباس، كشف‌ حجاب‌ و اسلام‌زدایی‌ تا آنجا پیش‌ رفت‌ كه‌ در سال‌ ۱۳۱۴ فاجعه‌ مسجد گوهرشاد و كشتار عمومی‌ پیش‌ آمد. وی‌ ماموران‌ ویژه‌ای‌ در كوچه‌ها و خیابانهای‌ شهر گماشت‌ تا چادر را به‌ زور از سر زنان‌ بكشند، رضاخان‌ برای‌ تضعیف‌ روحانیان‌ دستور داد كه‌ آنان‌ نیز لباس‌ مخصوص‌ خود را كنار بگذارند و از دخالت‌ در امور اجتماعی‌ پرهیز كنند، عزاداری‌ سیدالشهدا قدغن‌ شد و انجام‌ بسیاری‌ از آداب‌ مذهبی‌ ممنوع‌ گردید. مساجد، تكایا، حسینیه‌ها و اوقاف‌ به‌ حال‌ تعطیل‌ درآمد و این‌ روند تا پایان‌ سلطنت‌ وی‌ ادامه‌ داشت.
مجلس‌ شورای‌ ملی‌ از دوره‌ ششم‌ تا دوازدهم‌ با نظم‌ خاصی‌ تداوم‌ یافت‌ و به‌ مركز منتخبین‌ رضاخان‌ مبدل‌ شد كه‌ مصوبات‌ آنها براساس‌ خواسته‌ شاه‌ بود. آخرین‌ اقلیت‌ مجلس‌ مربوط‌ به‌ دوره‌ هفتم‌ است. از دوره‌ هفتم‌ به‌ بعد، انتخابات‌ تمام‌ نقاط‌ كشور با دخالت‌ دولت‌ انجام‌ گرفت. هر دولت‌ با اراده‌ رضاخان‌ تشكیل‌ می‌شد، با اشاره‌ او هم‌ ساقط‌ می‌گردید. محمدعلی‌ فروغی، میرزا حسن‌ خان‌ مستوفی‌الممالك، مهدی‌قلی‌خان‌ هدایت، محمودجم، احمد متین‌دفتری‌ و رجبعلی‌ منصور در دوران‌ سلطنت‌ او به‌ ترتیب‌ مامور تشكیل‌ كابینه‌ شدند. نظمیه‌ رضاخان‌ با ریاست‌ سرهنگ‌ محمد درگاهی‌ آغاز به‌ كار كرد و بعد از محمدصادق‌ خان‌ كرهال، محمدحسین‌ آیرم‌ عهده‌دار این‌ سمت‌ بود. او سالها با اختیارات‌ فراوان‌ و خشونت‌ و قساوت‌ بسیار نظارت‌ عمومی‌ را به‌ عهده‌ داشت‌ تا نظام‌ دیكتاتوری‌ مستقر متزلزل‌ نگردد؛ تا آن‌ جا كه‌ اجازه‌ نظمیه‌ برای‌ مسافرت‌ از شهری‌ به‌ شهر دیگر، لازم‌ بود. در اجرای‌ سیاستهای‌ مستبدانه‌ شاه‌ بسیاری‌ از مخالفان‌ و حتی‌ موافقانی‌ كه‌ رضاخان‌ را در رسیدن‌ به‌ قدرت‌ یاری‌ كردند مانند نصرت‌الدوله، تیمور تاش، سردار اسعد، اسدی‌ و درگاهی‌ نابود شدند. مطبوعات، زیر قیچی‌ خبری‌ شدیدی‌ قرار گرفتند و یكی‌ پس‌ از دیگری‌ تعطیل‌ شده‌ و مدیران‌ آنها به‌ مجازات‌ رسیدند. تنها جرایدی‌ باقی‌ ماندند كه‌ از پهلوی‌ تجلیل‌ می‌نمودند. از سال‌ ۱۳۱۰ و با تغییر قانون‌اساسی، وزیر دادگستری‌ در نقل‌ و انتقال‌ قضات‌ مجاز گردید و در نتیجه، قوه‌ قضاییه‌ نیز در اختیار دیكتاتوری‌ رضاخانی‌ قرار گرفت.
انگلیس‌ كه‌ با دارسی‌ در سال‌ ۱۹۰۱ امتیاز قرارداد استخراج‌ و صدور نفت‌ ایران‌ را در اختیار داشت، علاقه‌مند بود كه‌ تمدید قرارداد را از تصویب‌ مجلس‌ بگذراند. این‌ كشور در سال‌ ۱۳۱۰ به‌ یكباره‌ از پرداخت‌ درآمد ناچیز سهم‌ ایران‌ خودداری‌ نمود و آن‌ را به‌ میزان‌ زیادی‌ كاهش‌ داد. موضوع‌ به‌ سازمان‌ ملل‌ كشیده‌ شد كه‌ دو طرف‌ را دعوت‌ به‌ سازش‌ و حل‌ موضوع‌ از طریق‌ مذاكره‌ نمود. در ۱۶ آذر ۱۳۱۱ شاه‌ كه‌ از به‌ نتیجه‌ نرسیدن‌ گفت‌وگوها برآشفته‌ بود، امتیازنامه‌ دارسی‌ و پرونده‌ مربوط‌ به‌ آن‌ را در آتش‌ بخاری‌ سوزاند و دستور داد تا مجلس‌ لغو امتیاز دارسی‌ را اعلام‌ نماید. شركت‌ نفت، بر مقابله‌ خود افزود و تبلیغات‌ گسترده‌ای‌ علیه‌ ایران‌ آغاز گردید. برای‌ نخستین‌بار در این‌ دوره، مردم‌ به‌ خاطر مقابله‌ با انگلیس‌ ابراز خوشوقتی‌ می‌كردند. براساس‌ توصیه‌ سازمان‌ ملل، مذاكرات‌ بین‌ دو طرف‌ ادامه‌ یافت‌ و قرارداد ۱۳۱۲ش/۱۹۳۳م‌ با تمدید امتیاز به‌ مدت‌ شصت‌ سال‌ دیگر به‌ دستور رضاخان‌ امضا شد و به‌ تصویب‌ مجلس‌ رسید و هرگونه‌ بحث‌ درباره‌ آن‌ ممنوع‌ گردید كه‌ این‌ قرارداد نیز براساس‌ خواسته‌ انگلیس‌ بود. شورویها با وجود مراقبت‌ دستگاه‌ پلیسی، عناصر كمونیست‌ را تقویت‌ می‌كردند تا اینكه‌ در سال‌ ۱۳۰۸ ژرژآقاپگف‌ --- كارمند بازرگانی‌ شوروی‌ در تهران‌ --- به‌ سفارت‌ انگلیس‌ پناهنده‌ شد. وی‌ اسرار شبكه‌ جاسوسی‌ شوروی‌ در ایران‌ را فاش‌ ساخت، در این‌ رابطه، اشخاصی‌ دستگیر شدند و روابط‌ ایران‌ و شوروی‌ تیره‌ گردید، همچنین‌ در قوانین‌ كشوری‌ مجازات‌ سنگینی‌ برای‌ فعالیتهای‌ كمونیستی‌ پیش‌بینی‌ شد. در سال‌ ۱۳۱۶ شبكه‌ كمونیستی‌ دیگری‌ متشكل‌ از ۵۳ ایرانی‌ كشف‌ گردید كه‌ دكتر تقی‌ ارانی‌ در راس‌ آنان‌ بود. رضاخان‌ در ۱۳۱۴ سفر یك‌ ماهه‌ای‌ به‌ تركیه‌ كرد و ملاقاتی‌ با مصطفی‌ كمال‌ --- آتاترك‌ --- رییس‌جمهور آن‌ كشور داشت. او تحت‌ تاثیر تحولات‌ تركیه‌ قرار گرفت‌ و در بازگشت، روند حركت‌ به‌ سوی‌ غرب‌ را تشدید نمود. در اوایل‌ سلطنت‌ رضاخان، حق‌ كاپیتولاسیون‌ لغو گردید، ارتباط‌ با دیگر كشورها گسترش‌ یافت، اختلافات‌ مرزی‌ با همسایگان‌ از راه‌های‌ مختلف‌ مرتفع‌ شد و بارها، بر حق‌ حاكمیت‌ ایران‌ نسبت‌ به‌ بحرین‌ تاكید گردید؛ بدون‌ اینكه‌ اقدام‌ جدی‌ و عملی‌ كه‌ مستلزم‌ مقابله‌ با انگلیس‌ باشد، صورت‌ پذیرد. در سال‌ ۱۳۱۱ قرارداد تعیین‌ خط‌ مرزی‌ ایران‌ و تركیه‌ با انضمام‌ آرارات‌ شرقی‌ به‌ خاك‌ تركیه‌ منعقد شد.
در ۱۳۱۳ قانون‌ تعیین‌ حدود آبهای‌ ساحلی‌ و منطقه‌ نظارت‌ دولت‌ در دریا به‌ تصویب‌ رسید. در ۱۳۱۴ با رای‌ حكمیت‌ دولت‌ تركیه، قرارداد تعیین‌ حدود با افغانستان‌ امضا شد، ۴۵ سال‌ پیش‌ از آن، براساس‌ نظری‌ كه‌ ژنرال‌ مالكین‌ و كلنل‌ ماكماهون‌ انگلیسی‌ داده‌ بودند؛ ایران‌ باید از بخش‌ وسیعی‌ از خراسان، بلوچستان‌ و سیستان‌ چشم‌پوشی‌ می‌كرد. عهدنامه‌ سرحدی‌ ایران‌ و عراق‌ در سال‌ ۱۳۱۶ بسته‌ شد و درخصوص‌ رود هیرمند هم‌ در ۱۳۱۸ قراردادی‌ با افغانستان‌ به‌ امضا رسید.
با نمایان‌ شدن‌ آثار جنگ‌ جهانی‌ اول، روابط‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ با آلمان‌ گسترش‌ بیشتری‌ یافت. رضاخان‌ ابتدا، بر پایه‌ خواستهای‌ بریتانیا، در راستای‌ تقویت‌ اقتصادی‌ آلمان‌ به‌ منظور جلوگیری‌ از نفوذ اندیشه‌های‌ كمونیستی‌ در آن‌ كشور گام‌ برداشت. ساخت‌ بسیاری‌ از ساختمانها و تاسیسات‌ كشور و از جمله‌ راه‌آهن‌ به‌ وسیله‌ كارشناسان‌ آلمانی‌ انجام‌ می‌گرفت. تاسیس‌ دانشگاه‌ تهران، گسترش‌ مراكز آموزشی، اعزام‌ دانشجو به‌ خارج‌ و تصویب‌ قوانین‌ ترجمه‌ شده‌ غربی‌ مربوط‌ به‌ این‌ دوره‌ است. پس‌ از به‌ قدرت‌ رسیدن‌ حزب‌ ناسیونال‌ سوسیالیست‌ هیتلری‌ در سال‌ ۱۹۳۳ م‌ و با شروع‌ جنگ، انگلیسها مانع‌ حمل‌ كالاهای‌ آلمانی‌ از راه‌ دریا به‌ ایران‌ شدند. آلمان‌ نیز راه‌ شوروی‌ را انتخاب‌ كرد. اگر چه‌ سیاست‌ بریتانیا قطع‌ رابطه‌ با دولت‌ هیتلری‌ بود، اما رضاخان‌ تعلل‌ می‌نمود.آلمان‌ در اوایل‌ تیر ۱۳۲۰ به‌ خاك‌ شوروی‌ حمله‌ كرد. چرچیل‌ با وجود تمام‌ دشمنی، متحد شوروی‌ شد. مساله‌ رساندن‌ مهمات‌ به‌ جبهه‌ روسیه‌ تنها از طریق‌ راه‌آهن‌ ایران‌ حل‌ می‌گردید؛ اما مشكل، اعلام‌ بیطرفی‌ ایران‌ بود. در ۲۷ تیر ۱۳۲۰ انگلیس‌ و روسیه‌ یادداشتهای‌ مشابهی‌ به‌ ایران‌ تسلیم‌ نموده‌ و از فعالیت‌ آلمانیها در ایران‌ ابراز نگرانی‌ كردند و از وی‌ خواستند كه‌ تعداد آلمانیهای‌ مقیم‌ ایران‌ را به‌ یك‌ پنجم‌ كاهش‌ دهد. پیغام‌ خصوصی‌ انگلیس‌ هم‌ واگذاری‌ راه‌ بود كه‌ ایران‌ به‌ آن‌ توجهی‌ نشان‌ نداد.
اخطار دو كشور انگلیس‌ و روسیه‌ و نیز پیام‌ هیتلر، رضاخان‌ را در وضع‌ بغرنجی‌ قرار داد، وی‌ سیاست‌ دفع‌الوقت‌ را در پیش‌ گرفت. ایران‌ در سحرگاه‌ سوم‌ شهریور ۱۳۲۰ از شمال‌ و جنوب‌ مورد تجاوز قرار گرفت.۳ به‌ هنگام‌ ورود قوای‌ بیگانه، ارتشی‌ كه‌ تمام‌ هم‌ رضاخان‌ صرف‌ آن‌ شده‌ بود؛ توان‌ مقاومت‌ نداشت‌ و از جانب‌ ملت‌ هم‌ مورد حمایت‌ قرار نگرفت‌ و از هم‌ پاشید.
رضاخان‌ برای‌ بقای‌ بر قدرت، به‌ تقویت‌ انگلیسیها نیاز داشت؛ اما جلب‌ رضایت‌ آنان‌ در آن‌ شرایط‌ كار ساده‌ای‌ نبود. وی‌ ناگزیر به‌ فروغی‌ متوسل‌ شد كه‌ سالها او را كنار گذاشته‌ بود، روسها به‌شدت‌ مخالف‌ روی‌ كار ماندن‌ رضاخان‌ بودند، تا آنجا كه‌ سخن‌ از بازگشت‌ قاجاریه‌ و تغییر رژیم‌ سلطنت‌ به‌ جمهوری‌ پیش‌ آمد. این‌ مساله‌ در ظاهر، با مهارت‌ و سوابق‌ فراماسونری‌ فروغی‌ منتفی‌ شد و چنین‌ توافق‌ گردید كه‌ رضاخان‌ از سلطنت‌ كناره‌گیری‌ كند و محمدرضا --- پسرش‌ --- به‌ سلطنت‌ برسد. با این‌ روش، همچنان‌ نفوذ سیاست‌ انگلیس‌ در هیات‌ حاكمه‌ ایران‌ باقی‌ ماند. رضاخان‌ در پی‌ استعفای‌ از سلطنت‌ به‌ جزیره‌ موریس‌ تبعید شد.۴ وی‌ كه‌ به‌ هنگام‌ كودتا نه‌ مِلكی‌ داشت‌ و نه‌ كارخانه‌ای، در زمان‌ استعفا دارای‌ چندین‌ هزار سند مالكیت‌ بود و از ثروتمندان‌ جهان‌ به‌ شمار می‌رفت، املاك‌ او در ایران‌ كه‌ دعاوی‌ بسیاری‌ را در دادگستری‌ مطرح‌ ساخت‌ تا سالها، در جریان‌ رسیدگی‌ قرار داشت‌ و ازگرفتاریهای‌ دستگاه‌ قضایی‌ به‌ حساب‌ می‌آمد.
پی‌نوشتها:
۱- رضاخان‌ سردار سپه‌ در دوران‌ نخست‌وزیری‌ هیاتی‌ ۸ نفره‌ را برای‌ مشاوره‌ انتخاب‌ كرد كه‌ هفته‌ای‌ یك‌ یا چند بار با آنها جلسه‌ داشت.بنا بر نوشته‌ یحیی‌ دولت‌آبادی‌ در جلد چهارم‌ خاطرات‌ یحیی‌ اعضای‌ این‌ هیات‌ عبارت‌ بودند از حاج‌ یحیی‌ دولت‌آبادی‌ مستوفی‌الممالك، دكتر محمد مصدق، محمدعلی‌ فروغی، حسین‌ علا، تقی‌زاده، حاج‌ مخبرالدوله‌ هدایت‌ و مشیرالدوله. دولت‌آبادی‌ در این‌ رابطه‌ می‌نویسد كه: سردار سپه‌ پس‌ از بازگشت‌ از خوزستان‌ در جلسه‌ شورای‌ خصوصی‌ گفت: «با این‌ دو بردار یعنی‌ احمدشاه‌ و ولیعهد نمی‌توانم‌ كار كنم» حاضرین‌ از روی‌ حیرت‌ به‌ هم‌ نگاه‌ می‌كنند، سردار سپه‌ سخن‌ را تكرار می‌كند و جواب‌ می‌خواهد. مشیرالدوله‌ می‌گوید: «این‌ كار محذور قانونی‌ دارد و باید در اطراف‌ آن‌ مطالعه‌ كرد...»در جلسه‌ بعد، در خانه‌ حسین‌ علا اكثریت‌ موافق‌ می‌شوند بر جواب‌ منفی‌دادن...
‌در جلسه‌ دیگر، مشیرالدوله‌ با تمام‌ قوت‌ قانوندانی‌ به‌ سردار سپه‌ حالی‌ می‌كند كه‌ ما نمی‌توانیم‌ به‌ لحاظ‌ قانون‌ اساسی‌ با سلطنت‌ شما موافقت‌ كنیم. سردار سپه‌ افسرده‌ می‌شود... بالاخره‌ از یكی‌ از موارد قانون‌ استنباط‌ می‌كنند كه‌ مجلس‌ شورا می‌تواند در مقام‌ ضرورت‌ به‌ كسی، فرماندهی‌ كل‌ قوا را بدهد و این‌ استنباط‌ را دكتر محمدخان‌ مصدق‌ السلطنه‌ می‌كند كه‌ عالِم‌ حقوق‌ است. سردار سپه‌ پس‌ از اطمینان‌ یافتن‌ از هیات‌ مشاوره... به‌ حامیان‌ خود در مجلس‌ می‌سپارد، چنین‌ پیشنهادی‌ به‌ مجلس‌ بدهند و چنین‌ قانونی‌ را بگذرانند (حیات‌ یحیی، ج‌ ۴، ص‌ ۳۳۲).
۲- دوره‌ پنجم‌ مجلس‌ شورا به‌ پایانش‌ نزدیك‌ می‌شد. وكلا در صورت‌ مخالفت‌ رییس‌الوزرا(رضاخان) كه‌ فرماندهی‌ كل‌ قوا را هم‌ داشت، نمی‌توانستند از محل‌ خود انتخاب‌ شوند. از این‌رو، وقتی‌ داور طرح‌ تغییر سلطنت‌ را تهیه‌ كرد، در یكی‌ از اطاقهای‌ زیرین‌ خانه‌ رییس‌الوزرا نشست، یك‌یك‌ وكلا آمدند و طرح‌ را امضا كردند. این‌ طرح، احمدشاه‌ را عزل‌ و سردار سپه‌ را به‌ عنوان‌ نایب‌ سلطنت‌ معین‌ می‌كرد و موظف‌ می‌ساخت‌ تا مجلس‌ موسسان‌ را تشكیل‌ دهد تا سلطنت‌ را در خاندان‌ پهلوی‌ برقرار نماید. این‌ طرح‌ در مجلس‌ مطرح‌ شد، مصدق‌السلطنه، حسین‌علا، سیدحسن‌ مدرس‌ و تقی‌زاده‌ با آن‌ مخالفت‌ كردند و طرح‌ با اكثریت‌ قاطع‌ تصویب‌ شد. نكته‌ قابل‌ توجه‌ این‌ كه‌ آن‌ مخالفتی‌ كه‌ با جمهوریت‌ شد، با تغییر سلطنت‌ ظاهر نگردید؛ زیرا مردم‌ دل‌خوشی‌ از سلطنت‌ قاجار نداشتند (كتاب‌ پنجاه‌ و پنج، ماجرای‌ جمهوریت، ص‌ ۱۳۲)
۳- در اوایل‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم، انگلیس‌ و فرانسه‌ از خُردكردن‌ شوروی‌ به‌ وسیله‌ ارتش‌ آلمان‌ خوشحال‌ بودند، اما با پیشرفتهای‌ سریع‌ آلمان‌ منافع‌ غرب‌ مخصوصا در خاورمیانه‌ به‌ خطر افتاد و تصمیم‌ گرفتند، به‌ حمایت‌ شوروی‌ بشتابند. ایران‌ بهترین‌ راه‌ برای‌ كمك‌ بود؛ اما از عناصر آلمانی‌ در ایران‌ وحشت‌ داشتند. دولت‌ ایران‌ از ابتدا اعلام‌ بیطرفی‌ كرده‌ بود و حق‌ این‌ بود كه‌ شركت‌كنندگان‌ در جنگ‌ این‌ موضوع‌ را رعایت‌ نمایند. متفقین‌ دنبال‌ بهانه‌ می‌گشتند و از دولت‌ ایران‌ اخراج‌ آلمانیها را خواستند. دولت‌ این‌ پیشنهاد متفقین‌ را رد كرد و خود را بیطرف‌ می‌دانست. در یادداشت‌ دیگری‌ اسامی‌ كارشناسان‌ آلمانی‌ را خواستند و پیشنهاد كردند، به‌ جای‌ كارشناسان‌ آلمانی، كارشناس‌ به‌ ایران‌ اعزام‌ نمایند. ایران‌ در دوم‌ شهریور رسما درخواست‌ انگلیس‌ و شوروی‌ را رد كرد. از طرف‌ دیگر، آلمانها اعلام‌ می‌داشتند، به‌ زودی‌ از طریق‌ قفقاز به‌ ایران‌ می‌رسند. ساعت‌ ۴ صبح‌ سوم‌ شهریور ۱۳۲۰ سفیران‌ انگلیس‌ و شوروی‌ به‌ طور جداگانه‌ یادداشتهایی‌ تسلیم‌ دولت‌ ایران‌ نمودند كه‌ چون‌ دولت‌ ایران‌ در مقابل‌ متفقین‌ و درخواستهای‌ آنان‌ سیاست‌ مبهمی‌ در پیش‌ گرفته‌ و در اخراج‌ عمال‌ آلمان‌ اقدامی‌ نكرده، ارتشهای‌ شوروی‌ و انگلیس‌ وارد ایران‌ شده‌ و مشغول‌ پیشروی‌ هستند. نیروهای‌ شوروی‌ در سه‌ ستون‌ وارد خاك‌ ایران‌ شدند. یك‌ ستون، كروخوی‌ را تا ساحل‌ دریاچه‌ ارومیه‌ اشغال‌ كرد و متوجه‌ رضائیه‌ و تبریز شد. ستون‌ دوم‌ از كرانه‌ بحر خزر وارد بندرانزلی‌ شد و با تصرف‌ گیلان‌ و مازندران‌ تا قزوین‌ پیش‌ رفت‌ و ستون‌ سوم‌ گرگان‌ و خراسان‌ را تصرف‌ كرد و تا سمنان‌ پیش‌ رفت. قوای‌ انگلیس‌ هم‌ از دو جبهه‌ وارد شدند، جبهه‌ اول، از شط‌العرب‌ گذشته‌ و با حمله‌ به‌ آبادان، نیروی‌ دریایی‌ ایران‌ را زیر آتش‌ قرار دادند، اهواز را نیز بمباران‌ كردند و هواپیماهای‌ ایران‌ را روی‌ زمین‌ از بین‌ بردند. در جبهه‌ دوم، ارتش‌ انگلیس‌ از مرز خسروی‌ عبور كرد و تاسیسات‌ نفت‌ شاه‌ را تصرف‌ كرد و به‌ سوی‌ كرمانشاه‌ پیشروی‌ نمود. در این‌ قسمت، نیروهای‌ ایران‌ مقاومت‌ كردند و تلفات‌ دادند. در پنجم‌ شهریور ۲۰ فرمان‌ ترك‌ مقاومت‌ به‌ كلیه‌ واحدهای‌ نظامی‌ در ایران‌ ابلاغ‌ شد. قوای‌ انگلیس‌ و شوروی‌ به‌ هم‌ پیوستند. ارتش‌ رضاشاه‌ كه‌ آن‌ همه‌ برای‌ آن‌ هزینه‌ شده‌ بود؛ از همان‌ ابتدای‌ تجاوز به‌ لحاظ‌ نبود ایمان‌ و اعتقاد افرادش‌ متلاشی‌ شد. ملت‌ ایران‌ كه‌ دوران‌ استبداد را به‌ یاد می‌آورد؛ طبعا ارتش‌ را یاری‌ نكرد. اگر مردم‌ مقاومت‌ می‌كردند؛ اشغال‌ كشور به‌ سادگی‌ عملی‌ نبود و اگر اشغال‌ می‌شد؛ با تلفات‌ روزانه‌ مواجه‌ بود. با اشغال‌ ایران‌ با اینكه‌ تمام‌ تصمیمات‌ به‌وسیله‌ شاه‌ اتخاذ می‌شد، علی‌ منصور --- نخست‌وزیر --- سقوط‌ كرد و فروغی‌ زمامدار شد و به‌ دولتهای‌ اشغالگر اعلام‌ نمود كه‌ ایران‌ با حسن‌ نیت‌ ترك‌ جنگ‌ نموده؛ اما بمباران‌ شهرهای‌ ایران‌ ادامه‌ دارد و خواستار توقف‌ آن‌ شد. ۱۵ شهریور متفقین‌ تعطیل‌ سفارت‌ آلمان، ایتالیا، مجارستان‌ و رمانی‌ را خواستند. در ۱۹ شهریور اولتیماتوم‌ ۴۸ ساعته‌ دادند. در ۲۵ شهریور به‌ سوی‌ تهران‌ حركت‌ كردند و در همین‌ روز رضاشاه‌ استعفا داد.
متن‌ استعفا: «نظر به‌ اینكه‌ من‌ همه‌ قوای‌ خود را در این‌ چند سال‌ مصروف‌ امور كشور كرده! و ناتوان‌ شده‌ام، حس‌ می‌كنم‌ كه‌ اینك‌ وقت‌ آن‌ رسیده‌ است‌ كه‌ یك‌ قوه‌ و بنیه‌ جوان‌تر به‌ كارهای‌ كشور كه‌ مراقبت‌ دایم‌ لازم‌ دارد، بپردازد؛ بنابراین، امور سلطنت‌ را به‌ ولیعهد و جانشین‌ خود تفویض‌ كردم...»
۴ ـبا سقوط‌ رضاشاه‌ ایران‌ یكباره، میدان‌ جوش‌ و خروش‌ و حركت‌ و بحث‌ و جدال‌ شد. (سقوط‌ صدام‌ در عراق‌ به‌ سال‌ ۱۳۸۲ با تفاوتهایی، سقوط‌ رضاخان‌ را در سال‌ ۱۳۲۰ تداعی‌ می‌كند) مردم‌ احساس‌ آزادی‌ كردند و توانستند، اطراف‌ مسایل‌ بیست‌ ساله‌ فكر كرده‌ و سخن‌ بگویند و خواستار خروج‌ اشغالگران‌ از خاك‌ كشور شوند. مطبوعات، بسیاری‌ از فجایع‌ دوران‌ استبداد را بازگو می‌كردند. در چهاردهم‌ آبان‌ ۱۳۲۰ (۹۲ سال‌ قبل) رادیو لندن‌ تفسیری‌ از سیاست‌ انگلیس‌ نسبت‌ به‌ ایران‌ ارایه‌ می‌كند كه‌ توام‌ با اعترافاتی‌ است. اگرچه‌ می‌تواند مبین‌ سیاست‌ امروز انگلیس‌ هم‌ باشد. تفسیر چنین‌ است: «شما از سیاست‌ دولت‌ انگلیس‌ در ایران‌ آگاه‌ نیستید. این‌ سیاست‌ ساده‌ و روشن‌ است، اما كسی‌ به‌ آن‌ پی‌ نمی‌برد. سیاست‌ انگلیس‌ در ایران‌ مبنی‌ بر دوستی‌ است! دوستی‌ دو قسم‌ است، دوستی‌ بی‌غرض‌ و دوستی‌ با غرض. دوستی‌ بی‌غرض‌ به‌ ملت‌ ایران‌ مخصوص‌ دانشمندان‌ است، اما دوستی‌ دولت‌ انگلیس‌ نسبت‌ به‌ ایران‌ و نسبت‌ به‌ هیچ‌ كشور دیگری‌ دوستی‌ بی‌غرض‌ نیست‌ و نمی‌تواند باشد. در سیاست، بی‌غرض‌ نمی‌توان‌ بود. نهایت‌ اینكه‌ غرض‌ ممكن‌ است، صالح‌ باشد و ممكن‌ است، فاسد باشد. سیاست‌ دولت‌ انگلیس‌ نسبت‌ به‌ ایران‌ مبنی‌ بر غرض‌ صالح‌ است، به‌ این‌ معنی‌ كه‌ ما مصلحت‌ خود را چنین‌ تشخیص‌ داده‌ایم‌ كه‌ ایران‌ باید مستقل‌ و تمامیت‌ خاكی‌ آن‌ محفوظ‌ و نظم‌ و امنیت‌ در آن‌ مستقر باشد؛ چرا كه‌ ایران‌ نه‌ فقط‌ دروازه‌ هندوستان‌ است، بلكه‌ دروازه‌ تمام‌ آسیا است‌ و عدم‌ استقلال‌ و بی‌نظمی‌ و اغتشاش‌ در آنجا برای‌ ما مضر، بلكه‌ خطرناك‌ است. این‌ است‌ وجه‌ دوستی‌ ما نسبت‌ به‌ ایران‌ كه‌ از روی‌ غرض‌ است...» دولت‌ انگلیس‌ از این‌ سیاست‌ اصلی‌ منحرف‌ نمی‌شود، مگر به‌ یكی‌ از دو علت: یكی‌ اینكه‌ مایوس‌ شود از اینكه‌ دولت‌ ایران‌ بر پای‌ خود بماند و دیگر اینكه‌ منافع‌ حیاتی‌ خود را در ایران‌ در مخاطره‌ ببیند. در این‌ صورت‌ چاره‌ ندارد از اینكه‌ هر دست‌ و پایی‌ می‌تواند بزند و كسی‌ هم‌ حق‌ ندارد كه‌ بر او ملامت‌ كند. مثلا قراردادی‌ كه‌ ما در سال‌ ۱۹۲۷ م‌ با دولت‌ تزاری‌ روس‌ بر سر ایران‌ بستیم‌ و آن‌ را به‌ منطقه‌های‌ نفوذ تقسیم‌ كردیم؛ از جهت‌ این‌ بود كه‌ آن‌ زمان، پس‌ از چندین‌ سال‌ مجاهده‌ مایوس‌ شده‌ بودیم، از اینكه‌ دولت‌ ایران‌ بتواند استقلال‌ خود را حفظ‌ كند و می‌دیدیم‌ كه‌ به‌ سرعت‌ زیردست‌ دولت‌ تزاری‌ می‌رود و به‌وسیله‌ آن‌ قرارداد خواستیم، یك‌ اندازه‌ از تجاوزات‌ روسیه‌ تزاری‌ جلوگیری‌ كنیم. همچنین‌ در زمان‌ جنگ‌ بین‌المللی‌ اول، ما در كارهای‌ ایران‌ ملاحظه‌ كردیم؛ چون‌ كه‌ به‌ سبب‌ شیطنتهای‌ آلمانها و عثمانیها منافع‌ خودمان‌ را در خطر می‌دیدیم‌ و نیز در سال‌ ۱۹۱۹م‌ كه‌ قراردادی‌ با ایران‌ بستیم‌ و بسیاری‌ مردم‌ گمان‌ بردند، ما می‌خواهیم‌ ایران‌ را تحت‌ حمایت‌ خود درآوریم، به‌ سبب‌ آن‌ بود كه‌ از مشاهده‌ وقایع‌ چندین‌ ساله‌ مایوس‌ شده‌ بودیم‌ كه‌ ایرانیها بتوانند امور خود را اداره‌ كنند.
پس‌ از آنكه‌ دیدیم، ایرانیها نسبت‌ به‌ آن‌ قرارداد بدبین‌اند و آن‌ را مبتنی‌ بر فرض، غرض‌ فاسد می‌دانستند، قرارداد را امضا كردیم‌ و در عوض‌ از دولت‌ ایران‌ تقویت‌ و مساعدت‌ كردیم‌ كه‌ نظم‌ و اقتدار را در كشور خود برقرار نماید. تقویت‌ و مساعدت‌ ما از رضاشاه‌ سرش‌ این‌ بود و باید انصاف‌ داد كه‌ او در چند سال‌ اول‌ زمامداری‌ خود به‌ اصلاح‌ امور كشور پرداخت؛ لیكن‌ متاسفانه، آن‌ پادشاه‌ به‌ مرور زمان‌ هر چه‌ قدرتش‌ بیشتر شد، از راه‌ صحیح‌ بیشتر منحرف‌ شد و به‌ كارهای‌ بی‌قاعده‌ دست‌ برد و ملت‌ ناراضی‌ شد و گمان‌ نكنید، ما هم‌ راضی‌ بودیم؛ اما چه‌ می‌توانستیم‌ بكنیم؟ دشمنان‌ القا می‌كردند كه‌ رضاشاه‌ را ما اداره‌ می‌كنیم‌ و هر چه‌ می‌كند به‌ دستور ما است، ولی‌ چنین‌ نبود. تا وقتی‌ كه‌ دیدیم، شیطنت‌ آلمانها و غفلت‌ شاه‌ منافع‌ ما را دارد به‌ خطر می‌اندازد. این‌ بود كه‌ برخلاف‌ میل‌ خودمان‌ این‌ اقدام‌ اخیر را كردیم‌ و اطمینان‌ می‌دهیم‌ كه‌ به‌ محض‌ اینكه‌ مخاطره‌ فعلی‌ رفع‌ شد، خاك‌ شما را تخلیه‌ كنیم‌ و شما را در امور كشور خودتان‌ آزاد و مختار گذاریم‌ و دولت‌ شوروی‌ هم‌ كه‌ با ما متحد است، همین‌ نسبت‌ را دارد!؟»
‌جلال‌الدین‌مدنی‌
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید