پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دموکراسی فرزند جسارت است، نه ترس


دموکراسی فرزند جسارت است، نه ترس
هرگز مجبور نیستیم بین آن هایی که نمی خواهیم برگزینیم، بین بوش و کری، همیشه راه سومی هست، راهی که به سوی دمکراسی است و تنها با اراده دمکراتیک مردم باز می شود. ادواردو گالیانو، یکی از برجسته ترین تحلیل گران معاصر با قلم شیوای معروف خود یک نمونه را این جا معرفی می کند.
چند روز قبل از انتخابات رئیس جمهور جهان در آمریکای شمالی، در آمریکای جنوبی چند انتخابات ویک همه پرسی در یک کشور کمی ناشناس و تقریبا سری به نام اوروگوا برگزار شد. درانتخابات ها، برای اولین بار در تاریخ این کشور، چپ پیروز شد. و در همه پرسی برای نخستین بار در تاریخ جهان، خصوصی کردن آب توسط آرای عمومی رد شد، و بدین ترتیب حق عموم مردم بر آب مورد تاکید قرار گرفت.
●●●
جنبشی که در راس آن رئیس جمهور منتخب تابره واسکز قرار داشت به انحصار دو حزب سنتی ؟ احزاب بلانکو و کلرادو- که از زمان خلقت جهان بر اروگوا حکومت می کردند، خاتمه داد.
و بعد از هر انتخاباتی معمولا چنین اظهار شگفتی هایی به گوش شما می خورد: " من تصور می کردم ما بلانکوها می بریم، ولی در عوض ما کلرادو ها بردیم" ? یا برعکس. آری از روی اپورتونیسم بود ، ولی همین طور این هم بود که دو حزب بعداز این همه سال حکومت با هم یک تن شده بودند، اما در دو لباس.
بیزار از فریب خوردن ها، این بار مردم از آن وسیله ای که کم از آن استفاده می شود
- عقل سلیم - استفاده کردند. مردم از خود سوال کردند، چرا آن ها به ما قول تغییر می دهند اما از ما می خواهند دایم همان و همان چیز را انتخاب کنیم؟ چرا هیچ یک از این تغییرات بی نهایت را همان موقع که در قدرت بودند ایجاد نکردند؟
هرگز مغاک بین کشور واقعی و قول های انتخاباتی این همه روشن نبوده است. در کشور واقعی- که بد طوری مجروح بود، وتنها چیزی که در آن رشد داشت رقم مهاجران و گدایان بود، اکثریت ترجیح دادند گوش های خود را بگیرند تا خطابه های این اهالی مارس را که با کلمات پرطمطراقی که از ماه وارد شده بود با هم برای حکومت بر ژوپیتر رقابت می کردند، نشنوند.
●●●حدود سی و اندی سال پیش، جبهه وسیع"فرنته آمپلیو" بر این دشت های جنوبی سبز شد:
" برادر، نرو ? امید هست "، این خواهشی بود که جنبش در میان می گذاشت.
ولی بحران شتاب زده تر از امید حرکت می کرد، خونریزی ازجوانان کشور شتاب می گرفت. رویای سویس آمریکا، پایان یافت، و کابوس خشونت و فقر آغاز شد، که در یک دیکتاتوری نظامی که اورو گوا را به اتاق شکنجه فراخی تبدیل کرده بود به اوج خود رسید.
بعدها، وقتی دموکراسی بازگشت، سیاست مداران غالب آن چیز اندکی راهم که از سیستم تولید باقی مانده بود منهدم کردند و اوروگوا را به یک بانک بزرگ تبدیل نمودند. و همانطور که غالبا معمول است وقتی کشور مورد حمله بانک دارها قرار گرفت، بانک ورشکست شد و اورگوئه خود را تهی شده از مردم و لبالب از قرض یافت.
در تمام این سال های مصیبت پس از مصیبت ما، جمعیت انبوهی را از دست دادیم. و مثل یک شوخی زهرآگین، حتی به این قناعت نشد که جوانان از کشور رانده شوند، بلکه این سیستم متصلب آن ها را از رای دادن هم محروم کرد - کاری که نادر کشورهایی کرده اند. توضیح این امر دشوار به نظر می رسد، ولی قابل توضیح است: این مهاجرین به که رای می دادند؟ صاحبان کشور به شدت مظنون بودند، ودلایل خوبی هم داشتند.
نامزد معاونت رئیس جمهور از حزب کلرادو در آخرین پرده کارزار انتخاباتی اش اعلام کرد اگر چپ این انتخابات را ببرد، تمام اوروگوئه ای ها باید مثل هم لباس بپوشند، مانند چین تحت حکومت مائو.
او فقط یکی از ماموران بی شمار و غیرارادی تبلیغ انتخاباتی چپ ظفرمند بود. حتی خستگی ناپذیرترین کارکنان انتخاباتی برای پیروزی چپ آن قدر کار نکردند که تریبون های سراسر کشوری کسانی که به مردم هشدار میدانند چه خطر عظیمی در آن نهفته است که دمکراسی به دست دشمنان خودکامه آزادی، و تروریست ها، آدم رباها و آدم کشانی که دشمن دموکراسی اند بیفتد. حملات آن ها به طور فوق العاده ای موثر بود: هرچه بیشتر آن ها شیطان را لعن کردند، مردم بیشتر به جهنم رای دادند.
عمدتا به شکرانه این جارچی های مغاک وحشت بود که چپ با اکثریت مطلق پیروز شد، بدون نیاز به انتخاب تکمیلی. مردم علیه ترس رای دادند.
●●●همه پرسی در مورد آب نیز پیروزی بر ترس بود. اوروگوئه ای ها را با زهره کشی، تهدید و رشوه بمباران کردند: رای علیه خصوصی کردن آب یعنی محکوم شدن به داشتن چاه های پر از فاضلاب و تالاب های پر از تعفن.
مانند انتخابات ها، در همه پرسی هم عقل سلیم پیروز شد. مردم با آرای شان تسجیل کردند، آّب این منبع طبیعی کمیاب و محدود باید حق همه مردم باشد نه یک امیتاز ویژه برای آن ها که قادر به پرداخت اند. مردم هم چنین نشان دادند می دانند که دیری نخواهد پائید که در یک جهان تشنه، مخازن آب تازه به همان اندازه ? اگر نه بیشتراز ? مخازن نفت در معرض طمع خواهد بود. کشورهایی که فقیرند ولی از آب غنی، باید بیاموزند که از خود دفاع کنند. بیش از پنج قرن از زمان کلمبوس گذشته است. چند قرن می توان به معاوضه طلا با مهره های شیشه ای ادامه داد؟
آیا لازم و مفید نیست که سایر کشورها هم مساله آب را به همه پرسی بگذارند؟ در یک دموکراسی، دموکراسی واقعی، که باید تصمیم بگیرد؟ بانک جهانی، یا شهروندان هر کشور؟ آیا حقوق دمکراتیک به واقع وجود دارد، یا از آن ها باید فقط برای دکور یک کیک مسموم استفاده کرد؟
در ۱۹۹۲ اروگوا تنها کشوری در جهان بود که خصوصی کردن شرکت های متعلق به عامه را به رای عمومی گذاشت: ۷۲ درصد با آن مخالفت کردند. آیا این شیوه ای دمکراتیک نخواهد بود که در همه کشورها به همین ترتیب عمل شود؟
●●●طی قرن ها، آمریکای لاتینی ها را برای ناتوانی تربیت کردند. این شیوه تربیتی بود که از زمان استعمار جاری بود و به کمک سربازان خشن، معلمان ترسو، قدرگرایان نحیف آموزش داده شده و در روح ما این باور را به وجود آورده بود که واقعیت غیر قابل تکان دادن است و همه ی کاری که ما می توانیم بکنیم این است که رنجی را که هر روزمان با خود به همراه می آورد، در سکوت فرو دهیم.
روزهای از نوع دیگر اوروگوا استثنا بود. این که اوروگوا آموزش رایگان عمومی را قبل از انگلستان تصویب کرد، حق رای زنان را قبل از فرانسه ، هشت ساعت کار در روز را قبل از ایالات متحده، وحق طلاق را قبل از اسپانیا - هفتاد سال قبل از اسپانیا اگر بخواهیم دقیق بگوئیم.حالا ما داریم این انرژی خلاق را احیا می کنیم و به خاطر می آوریم که اوروگوای آن دوره درخشان فرزند جسارت بود، نه فرزند ترس.
●●●این آسان نخواهد بود. واقعیت سنگدل به سرعت به یاد ما خواهد آورد فاصله زیادی است بین آن چه می طلبیم و آن چه ممکن است. چپ در یک کشور درهم شکسته روی کار می آید که در گذشته دور پیشرو پیشرفت جهانی بود، ولی امروز یکی از عقب مانده ترین ها ست که تا بنا گوشش مقروض و اسیر دیکتاتوری مالی بین المللی است که رای نمی دهد بلکه به سادگی وتو می کند.
امروز فضای مانور ما بسیار محدود است. ولی آن چه را که معمولا دشوار- و حتی غیر ممکن-است، می توان خواست و حتی به دست آورد، اگر ما با کشورهای همسایه پیوند برقرار کنیم، همانطور که با همسایه های مان پیوند برقرار کردیم.
●●●در اولین تظاهرات های "جبهه وسیع" که دریایی از مردم را در خیابان ها به حرکت درآورد، کسی نیمه شوخی نیمه ترسیده فریاد زد: بگذار جرات کنیم و ببریم. سی سال بعد این به حقیقت پیوست.
شناختن این کشور آسان نیست. اوروگوئه ای ها آن قدر باورنکردنی هستند که حتی پوچ گرایی هم از آن ها عقب می ماند. حالا شروع کرده اند به باور کردن، و چه ملتهبانه. و امروز این مردم سودایی مزاج و رام، که در نخستین نگاه به نظر می رسد آرژانتینی هایی هستند که والیوم خورده اند، تا به فلک دست افشان اند.
برنده بار هولناکی از مسوولیت بردوش دارد. این تولد دوباره آرمان و احیای شادمانی باید با دقت مورد مراقبت قرار گیرد. ما باید هر روز به خاطر بیاوریم کارلوس کوئیجانو چقدر برحق بود وقتی که می گفت خیانت به امید تنها گناهی است که نمی توان آن را بخشید.
ادواردو گالیانو
ادواردو گالیانو یک نویسنده اوروگوئه ای است. این کتاب ها از اوست: "رگ گشوده آمریکای لاتین"، "خاطره آتش"، " فوتبال در آفتاب و سایه"
برگردان:س.آ
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید