پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

فرهنگ سازی در نهج البلاغه


فرهنگ سازی در نهج البلاغه
● فرهنگ و فرهنگ سیاسی
در تعریف فرهنگ, تعابیر فراوانی وجود دارد. انسان شناسان كلاسیك, فرهنگ را در یك معنای وسیع, معادل (سبك زندگی) تعریف می كنند; ولی جامعه شناسان, فرهنگ را مجموعه ای از اندیشه ها و ارزش ها می دانند.(۲)در جای دیگری, فرهنگ مشخص كننده باورداشت ها, مسلك ها و اسطوره ها, یعنی صور ذهنی دسته جمعی یك اجتماع كه به تعبیری, عوامل روحی و روانی آن جامعه می باشد, تعریف شده است.(۳) به بیان دیگر, فرهنگ, عناصر زیادی را در سطوح مختلف از جمله: عقاید, عواطف, ارزش ها, هدف ها, كردارها, تمایلات و اندوخته ها را در بر می گیرد.(۴)
در جای دیگر آمده است كه فرهنگ, مجموعه ای است از فضایل و هنرها و آداب و دانش ها و معارف و كلیه نیروهای اخلاقی و روحی كه بشر را از حالت بدوی و ابتدایی خارج ساخته و به سوی كمال معنوی سوق می دهد. (۵)
(ادوارد تایلور), مردم شناس انگلیسی, در سال ۱۸۷۱ میلادی در كتاب فرهنگ ابتدایی, فرهنگ را كلیتی درهم بافته شامل: دانش, هنر, اخلاق, قانون, آداب و رسوم و هرگونه قابلیت و عادت كه به وسیله انسان, به عنوان عضوی از جامعه, كسب شده است, می داند.(۶)
از مجموع این تعاریف, می توان این گونه استنباط و استخراج كرد كه: (فرهنگ, مجموعه دانش ها, بینش ها, نگرش ها, منش ها و ارزش های یك ملت) محسوب می شود.
برای این فرهنگ, ویژگی هایی را مطرح می كنند كه اولا, هویت دهنده است; ثانیا, مصونیت آور است; ثالثا, هم پویا و هم پایاست; رابعا, تإثیرپذیر است; خامسا, فطرت ثانوی است.(۷)
بنابراین, وقتی كه می توان گفت فرهنگ, مجموعه ای از دانش ها, بینش ها, نگرش ها, منش ها و ارزش های یك ملت می باشد, پس می توان گفت كه فرهنگ هر جامعه نیز به عنوان پدیده ای بی همتا, به تدریج, در حیات جامعه شكل گرفته و قوام می یابد.
نخستین منبع موثر در شكل گیری فرهنگ هر جامعه, بنیان گذاران, مدیران و رهبران شاخص جامعه می باشند.(۸)
فرهنگ سیاسی نیز (مجموعه ارزش ها, باورها و ایستارهای احساسی مردم نسبت به نظام سیاسی خودشان) تعریف شده است.(۹)
كاركرد فرهنگ سیاسی را در دو مقوله باید بررسی كرد: اول این كه فرهنگ سیاسی, مشروعیت دهنده به نظام سیاسی, فرآیند تصمیم گیری و سیاست گزاری می باشد; دوم این كه انگیزه مشاركت به مردم می دهد. از این روست كه گفته می شود, آنچه نظام سیاسی را شكل می دهد, باورهای سیاسی جامعه است و یا به عبارت دیگر, گفته می شود نظام سیاسی, مانند درختی ریشه در آداب و سنن و رسوم و هنجارهای جامعه دارد. این باورهاست كه كنش های اجتماعی و سیاسی خاصی را شكل می دهد و تعامل این كنش ها, زندگی سیاسی و نظام سیاسی خاصی را درست می كند. به بیان دیگر, همین رفتار و كنش های نشإت گرفته از باورها و پندارها, موجب بروز نقش های اجتماعی برای انسان می شود و این نقش ها در طول زمان استمرار یافته و به خلق الگوهای جمعی مشترك و مستمر انجامیده و در نهایت, نهادهای اجتماعی از آن متولد می گردد.(۱۰)
● ویژگی های فرهنگ جاهلی
آنچه را كه می توان به عنوان ویژگی های فرهنگ جاهلی عرب در دوره امام علی(ع) بیان نمود, عبارتند از:
۱ ـ زندگی قبیله ای كه در آن فرد, مسوولیتی ندارد و كل قبیله, حتی در قبال اعمال اشخاص, پاسخ گو می باشد;
۲ ـ مبارزه دایمی با طبیعت به دلیل كمبود منابع حیات و به تبع, جنگ و خونریزی و قتل و غارت دایمی;
۳ ـ بت پرستی;
۴ ـ نژادپرستی و تعصب نژادی و به تبع, نابرابری اجتماعی بین عرب و غیر عرب, حتی در قبایل و در بین جنس زن و مرد;
۵ ـ فحشا, فساد و حرام خواری.
این ویژگی ها در برخورد با بعثت پیامبر(ص) ; به خصوص در مدینه و در دوران حكومت پیامبر اكرم(ص), دچار انقلاب شدند و به این ترتیب, زیربنای تمدن اسلامی با فرهنگ ناب توحیدی پایه گذاری شد. اما پس از رحلت پیامبر(ص) بعضی از این ویژگی ها, دوباره زنده شد و حیات مجدد آنها تا زمان حكومت امام علی(ع) ادامه یافت.
عمده ترین این ویژگی ها, تعصب نژادی, برتری نژاد عرب و قریش و انتصاب گرایی به جای شایسته سالاری است كه اوج این فرهنگ, در زمان خلافت عثمان می باشد. لذا بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) عنصر شیخوخیت در فرهنگ عرب (ساختار قبیله ای), ابوبكر را حاكم نمود و منزلت قریش به وی مشروعیت داد و سپس در سایر خلفای تا دوره علی(ع) ادامه یافت.
با توضیحاتی كه گذشت, فرهنگ سیاسی عرب را می توان در قالب فرهنگ محدود ـ تبعی تعریف كرد; چون تنها به منافع خود و خویشاوندان می اندیشیدند و مفهوم كشور و منافع ملی برای آنان بیگانه بود.
بر این اساس در جنگ های جمل, صفین و نهروان, مردم متوجه نبودند كه حفظ كشور و نظام اسلامی واجب است, اگر چه با كشتن مسلمانان محقق شود; لذا علیه نظام اسلامی خروج كردند. و به دلیل این عدم آگاهی, به راحتی تحت تإثیر تبلیغات امثال معاویه در جنگ صفین قرار گرفتند.
دیگر این كه با توجه به سطوح چهارگانه ای كه در قبیله بود (شیخ, اشراف, اعضای عادی و بردگان), قشربندی اجتماعی در این زمان عبارت بود از:
۱ ـ شیوخ و روسای قبایل;
۲ ـ ثروتمندانی كه از راه تجارت مال فراوان اندوخته بودند;
۳ ـ طبقه متوسط (شامل بازرگانان جزء و عشیره های متنفذ);
۴ ـ بردگان و ستم كشان.
امام علی(ع) با توجه به این كه در دامان پیامبر گرامی اسلام(ص) تربیت شده بودند, شخصیت ایشان با فرهنگ مذهبی اسلام رشد كرده بود و از فرهنگ عرب جاهلی, بسیار فاصله داشت. مراد از فرهنگ مذهبی, فرهنگی است كه هنجارها, سنت ها, آداب و رسوم و ارزش های آن, همه از سرچشمه وحی نشإت گرفته باشد و یا مورد تإیید منبع وحی الهی باشد.
نكته مهم این كه فرهنگ مذهبی اسلام كه با بعثت پیامبر اكرم(ص) مطرح شد, نتوانست به طور كامل جایگزین فرهنگ سنتی عرب جاهلی بشود; لذا هرچند در زمان حضور پیامبر اكرم(ص) با توجه به ویژگی های شخصیتی ایشان, حالت غلبه بر فرهنگ جاهلی را نشان می داد; اما در زمان بعد از رحلت پیامبر اكرم(ص) نشان داد كه فرهنگ مذهبی غلبه كاملی بر فرهنگ سنتی عرب جاهلی پیدا نكرده است. اگر چه در زمان خلیفه اول و دوم, به دلیل تقید حفظ ظواهر, بحران تعارض فرهنگ ها خود را نشان نداد; ولی در زمان خلیفه سوم كه مدافع ارزش های فرهنگ سنتی عرب جاهلی بود و نیز در زمان حكومت امام علی(ع) كه به شدت مدافع ارزش های فرهنگ مذهبی اسلام بود و با ارزش های جاهلی مبارزه می كرد, بحران به صورت جدی بروز نمود.
● ویژگی های فرهنگ مذهبی اسلام
۱ ـ خدا محوری
گفتیم كه از ویژگی های فرهنگ سنتی عرب جاهلی, بت پرستی و تكثر در الوهیت بوده است; اما آنچه در فرهنگ مذهبی اسلام به عنوان اولین ارزش مورد توجه می باشد, یكتاپرستی و خدامحوری است كه در عینیت فرهنگ و سیاست جلوه هایی دارد.
۲ـ عدالت خواهی و تساوی همه افراد در برابر قانون
در فرهنگ سنتی عرب جاهلی, حق و حقوق و قانون, جایگاه مشخصی نداشت تا نیازمند سنجشی به نام عدل باشد. هر آنچه كه رئیس قبیله به عنوان حاكم مطرح می كرد, همان, قانون و حق بود و بقیه مجبور به اطاعت و فرمان برداری بودند; اما در فرهنگ مذهبی اسلام, قانون الهی مطرح است و از فرد و جامعه, هر كدام حقوقی دارند كه برای اجرای درست قانون و استیفای دقیق حقوق, سنجش عدالت مطرح است و افراد و حاكمان براساس این معیار, عادل و یا ظالم خوانده می شوند. در این كه در حكومت امام علی(ع) این فرهنگ بیش از شاخصه های دیگر مورد توجه بوده, جای هیچ شك و شبهه ای نیست و در مباحث مختلف این تحقیق نیز به این معنا اشاره شده است.
۳ ـ شایسته سالاری
در فرهنگ سنتی عرب جاهلی, شایستگی ها جایگاهی در عزل و نصب ها نداشت; بلكه نژاد و خون و نیز انتصاب به قبیله بود كه در موقعیت های اجتماعی و سیاسی, بیشترین دخالت را داشت. اما در فرهنگ مذهبی اسلام, تقوا(۱۱), جهاد(۱۲) و علم(۱۳) از جمله ارزش هایی است كه برای افراد شایستگی درست می كند و جز مقام انبیا و ائمه كه نصب خاص الهی دارد,همه جایگاه های دیگر اجتماعی براساس شایستگی های خاص, قابل تعریف می باشد.
۴ ـ مصلحت گرایی
آنچه در فرهنگ جاهلی مطرح بود, برتری یك نژاد و افرادی از یك قبیله و این كه باید تنها منافع ایشان مد نظر باشد. اما در فرهنگ مذهبی كه امام علی(ع) معلم ومروج آن است, مصلحت جامعه جایگاه ویژه ای دارد; به طوریكه امام(ع) در مقابل وقایعی كه پس از رحلت پیامبر اكرم(ص) اتفاق افتاد, با این كه امامت و جانشینی از آن حضرت(ع) بود; ولی وقتی كه مصلحت چنین ایجاب كرد كه جامعه اسلامی نوپا دچار پراكندگی نشود, از حق فردی خود گذشت و به مصلحت عمومی جامعه اندیشید و نه تنها مخالفتی با آنچه انجام گرفته بود, ابراز نداشت; بلكه به شهادت تاریخ, خلفای سه گانه را نیز یاری نمود تا جامعه اسلامی از بحران مصون بماند.
۵ ـ مسوولیت فردی و اجتماعی
از شاخصه های فرهنگ جاهلی, این بود كه اشخاص در برابر اجتماع و حتی در قبال اعمال خود هیچ مسوولیتی نداشتند و تنها قبیله, پاسخ گوی اعمال ایشان بود. اما در فرهنگ مذهبی اسلام, فرد در برابر اعمال خود مسوولیت دارد; لذا امام(ع) در فرمان حكومتی خود به مالك اشتر, هشدار می دهد كه تو و خاندانت و نزدیكانت, همگی موظف هستید كه با مردم با انصاف رفتار كنید: (إنصف الناس من نفسك ومن خاصه إهلك...).(۱۴)مسوولیت های اجتماعی را نیز حضرت(ع) در موارد متعدد یادآور شده است كه به ذكر چند مورد اكتفا می كنیم:
حضرت(ع) در نامه ۳۱ خود, به چهار ارزش مهم كه در واقع, مسوولیت های اجتماعی نیز محسوب می شوند, توصیه می فرماید:
الف ـ امر به معروف ونهی از منكر;
ب ـ تحمل سختی ها و مشكلات در راه حق و در مسیر جهاد فی سبیل الله;
ج ـ یاری مستمندان (در این فراز, امام(ع) حقیقت انفاق را سرمایه گذاری برای آخرت خود می داند);
د ـ قرض الحسنه.
۶ ـ ملت گرایی
در فرهنگ جاهلی, شاخصه پراكندگی از ویژگی های مهم آن فرهنگ بوده است; چون ساختار جامعه, یك ساختار قبیله ای بود. اما با ظهور اسلام و در تحت لوای آن, همه افراد یك جامعه علی رغم داشتن عقاید مختلف, اولا, در برابر قانون مساوی هستند و ثانیا, از حقوق طبیعی وسیاسی ـ اجتماعی برخوردار بوده و دولت موظف است كه از حقوق همه افراد ولو غیر مسلمان دفاع كند. از این رو, در فرهنگ مذهبی اسلام, پراكندگی وجود نخواهد داشت و مفهوم ملت و كشور به شكل امروز, تحقق پیدا می كند.
در فرهنگ مذهبی كه حاكم بر حكومت امام علی(ع) بود, حتی اهل كتاب (یهودیان, مسیحیان, زرتشت و...) هم باید احساس امنیت, برابری در برابر قانون و نیز امكان استیفای حقوق خود را داشته باشند; لذا حضرت(ع) ضمن سفارش زرتشتیان به حاكم فارس, تإكید می نماید كه باید با ایشان خوش رفتاری شود و نسبت به شكایت دهقانان این منطقه, به والی فارس هشدار می دهد.(۱۵)
همچنین عتاب امام(ع) در جریان حمله به شهر انبار كه اموال مسلمین و غیر مسلمین غارت شده بود و خلخال از پای زن یهودی كشیده بودند,(۱۶) دلالت بر این دارد كه امام(ع) به كل جامعه و ملت به جهت این كه زیر مجموعه نظام اسلامی هستند, توجه خاص دارد.
۷ ـ تقوا گرایی
از جمله تإكیدات حضرت, ارزش هایی است كه انسان را در زمره متقین و پارسایان قرار می دهد. روایت شده است كه یكی از یاران پرهیزكار امام(ع) به نام همام بن شریح گفت: ای امیرمومنان! پرهیزكاران را برای من, آن چنان وصف كن كه گویا آنان را با چشم می نگرم. امام(ع) در پاسخ او, درنگی كرد و فرمود: (ای همام! تقوای الهی پیشه كن و نیكوكار باش كه خداوند با پرهیزكاران و نیكوكاران است).(۱۷) اما همام قانع نشد و اصرار ورزید, تا آن كه امام(ع) تصمیم گرفت صفات پرهیزكاران را بیان فرماید. سپس خدا را سپاس و ثنا گفت و بر پیامبرش درود فرستاد و صفات متقین را برشمرد.(۱۸)
۸ ـ پاسداری از كرامت انسان
در مسیر حركت امام(ع) به شام در جنگ صفین, عده ای از دهقانان شهر انبار به امام(ع) برخورد كردند, از اسبان و اشتران خود پیاده شدند و پیشاپیش آن حضرت(ع) می دویدند. حضرت(ع) فرمود: چرا چنین می كنید؟ گفتند: این كار در فرهنگ و عادت ما, برای بزرگداشت و احترام فرمان روایان می باشد. حضرت(ع) فرمود:
والله ما ینتفع بهذا إمراوكم وانكم لتشقون علی إنفسكم فی دنیاكم وتشقون به فی آخرتكم, وما إخسر المشقه ورإها العقاب, ورابح الدعه معها الامان من النار;(۱۹) به خدا سوگند كه امیران شما از این كار سودی نبردند, و شما در دنیا با آن, خود را به زحمت می افكنید و در آخرت, دچار رنج و زحمت می گردید, و چه زیان بار است رنجی كه عذاب درپی آن باشد, و چه سودمند است آسایشی كه با آن, امان از آتش جهنم باشد.
در مورد مشابهی نیز حضرت(ع) فرمود:
ارجع فان مشی مثلك مع مثلی فتنه للوالی و مذله للمومن;(۲۰) برگرد, كه چنین حركتی از چونان تویی (رئیس قبیله) با چون منی(امام و زمامدار), زمامدار را عامل انحراف خواهد بود و مومن را موجب زبونی.
● فرهنگ سیاسی حكومت علوی
نهج البلاغه مجموعه ای از كلمات كسی است كه خود را امام, رهبر و هادی جامعه می داند. نهج البلاغه كه نقش اول را در فرهنگ سازی دارد, محتوی فرهنگ عمومی و خصوصی جامعه می باشد. در واقع, نهج البلاغه آینه تمام نمای راه ها و چاه ها, سعادت ها و شقاوت هاست. نهج البلاغه یك كتاب تربیت و تكامل در بعد فردی و اجتماعی برای همه زمان ها و مكان هاست و گویی برای امروز و فردا و فرداها نوشته شده است كه با مرور زمان كهنه نمی شود, بلكه تازه تر می گردد.
نهج البلاغه پس از قرآن, بزرگ ترین منبع شناخت معارف دین, ارزش ها و ضد ارزش هاست; لذا خود حضرت(ع) می فرماید: (ینحدر عنی السیل ولا یرقی الی الطیر(۲۱); سیل علوم و معرفت, از دمن كوهسار من جاری است و مرغان دورپرواز اندیشه ها به ندای ارزش من نتوانند پرواز كرد).
ابن ابی الحدید, شارح نهج البلاغه در این باره می گوید: (وجری الوادیفتم علی القری(۲۲); سیل در بیابان به جریان افتاد; ولی به آخر نرسید و در بیابان فرورفت).
از آن جا كه باورهای دینی به جامعه و نهادهای آن, شكل خاصی می دهد و باورهای سیاسی نیز شكل خاصی از نظام سیاسی ایجاد می كند, مردم هر جامعه ای بر اساس باورهایشان بانظام سیاسی ارتباط برقرار می كنند و همچنان كه معیار مشروعیت نظام اسلامی, تبعیت از قرآن و سنت است, معیار مقبولیت (مشروعیت سیاسی) نیز به رابطه حمایتی و نظارتی مردم بستگی دارد. بر این اساس, در فرهنگ دینی, فرهنگ سیاسی ـ مشاركتی معیار و اساس می باشد.
۱ ـ فرهنگ سیاسی مشاركتی
بحث فرهنگ سیاسی مشاركت بحثی گسترده است كه مجال دیگری را می طلبد. در این جا تنها به عناوینی كه در نهج البلاغه, در این باره, مورد استناد قرار گرفته است, اشاره می كنیم:
۱) مقبولیت مردمی (مشروعیت سیاسی مبتنی بر مقبولیت مردم);
۲) تقویت نظارت مردمی با ابزارهایی, همچون امر به معروف و نهی از منكر, نصیحت ائمه مسلمین;
۳) بهره گیری از رإیزنی;
۴) دوری از راه و رسم مستكبران. حضرت(ع) توجه به عاقبت گذشتگان در مطالعه تاریخ پادشاهان و سلاطین و درس آموختن از وضعیت آنانی كه با روحیه استكباری و با پیرایه های زور و زر زندگی كردند, را از مظاهر تقوای الهی معرفی كرده و پرهیز از این رویه را توصیه می فرماید,(۲۳) و چه زیبا در خطبه قاصعه, سبب دوری ابلیس از درگاه الهی را استكبار و كبرورزی وی معرفی نموده و می فرماید:
فلو رخص الله فی الكبر لاحد من عباده لرخص فیه لخاصه إنبیائه و إولیائه ولكنه سبحانه كره الیهم التكابر ورضی هلم التواضع...;(۲۴) اگر قرار براین می شد كه خداوند به بنده ای از بندگانش كبر را رخصت دهد, بی شك به انبیا و اولیای برگزیده اش چنین رخصتی می داد; اما می بینیم كه خداوند سبحان, كبروزری را برایشان ناخوش داشته و فروتنی را پسندیده است. چنان كه گونه های خویش را به زمین و جبین هاشان را بر خاك می ساییدند و در برابر مومنان همواره خفض جناح و فروتنی داشتند و خود از مستضعفان بودند كه خداوند با گرسنگی بیازمودشان; به سخت كوشی وا داشتشان; با حوادث هولناك, امتحانشان كرد و با صافی ناكامی ها, بپالودشان.
۵) مبارزه با سالوس صفتی. پیش از این یادآور شدیم كه از اصول و خط مشی های كلی سیاست حضرت(ع) ترویج فرهنگ (تملق گریزی و نصیحت پذیری) بوده است. لذا هم خود بر این ارزش اصرار می ورزید(۲۵) و هم به دیگران نیز چنین توصیه می فرمود كه حق گویانی كه تلخ سخن هستند, باید برگزیدگان نزد تو باشند و از مجیزگویان شیرین سخن كه كارهای ناكرده را بزرگ می شمارند و ثناگویی آنها مایه خودخواهی می شود, بپرهیز.(۲۶)
حضرت(ع) در فراز دیگری از نامه ۵۳, به مالك اشتر هشدار می دهد:
وایاك والاعجاب بنفسك, والثقه بما یعجبك منها, وحب الاطرإ, فان ذلك من إوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق ما یكون من احسان المحسنین;(۲۷) مبادا هرگز دچار خود پسندی گردی! و به خوبی های خود اطمینان كنی, و ستایش را دوست داشته باشی, كه اینها همه از بهترین فرصت های شیطان برای هجوم آوردن به توست; و كردار نیك, نیكوكاران را نابود می سازد.
از علائم غیب امام(ع) این كه, روزی مردی كه در دل نسبت به امام(ع) بدبین بود; ولی در ظاهر, افراط در ثناگویی امام(ع) می كرد, این جملات را از امام(ع) شنید: (انا دون ما تقول وفوق ما فی نفسك;(۲۸) من كم تر از آن هستم كه بر زبان آوردی, و برتر از آن هستم كه در دل داری).
۶) نفی روابط رسمی(ترویج سادگی و صمیمیت). حضرت(ع) در جایی از یاران, اطرافیان و مردم می خواهد:
وبدان سان كه رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است, با من سخن مگویید و آن چنان كه از زورمندان خشمگین پروا می كنند, از من فاصله مگیرید و با ظاهرسازی با من رفتار نكنید, و گمان مبرید اگر حقی به من پیشنهاد دهید, بر من گران آید; یا درپی بزرگ نشان دادن خویشم; زیرا كسی كه شنیدن حق, یا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد,عمل كردن به آن برای او دشوارتر خواهد شد.(۲۹)
اینها همه, زمینه مشاركت مردم را در حكومت و میل به مشاركت را تقویت می كند.
نظامی كه بر اساس اهداف عالی, برقراری عدالت و مساوات, ترویج ارزش های الهی و معنوی, مردم محوری و استكبار ستیزی شكل می گیرد, بدیهی است كه مردم وظیفه خود می دانند كه با حكومت در نیل به اهداف فوق مشاركت كنند و حكومت هم این مشاركت را مغتنم شمرده و از آن در تسریع حركت نظام به سوی كمال مطلوب استفاده می كند.۲ ـ ترویج لزوم تبعیت از حاكمیت الهی
در این كه آیا فرهنگ سیاسی اسلام, وفاق گرا است یا منازعه گرا; با وجود شاخصه های ذیل به راحتی می توان گفت كه این فرهنگ سیاسی وفاق گراست نه منازعه گرا.
۱) تإكید بر وحدت در منابع اسلامی به خصوص در قرآن و نهج البلاغه;
۲) تإكید بر نرمش و انعطاف در برخوردهای سیاسی و حكومتی;
۳) ارزش قرار دادن عقد اخوت در فرهنگ سیاسی اسلام;
۴) تإكید بر تإلیف قلوب غیر مسلمین وصرف منابع مالی اسلامی در راه تإلیف قلوب.
ـ احیای ارزش های دینی, الهی و معنوی
از اهداف عالیه حكومت اسلامی كه متذكر شدیم, تربیت است و این تربیت نیازمند آگاهی دادن, جامعه پذیری و تبیین ارزش ها و ضد ارزش ها می باشد.
۱) خود آگاهی
سخن در اهمیت علم از نظر اسلام نیست; بلكه سخن در تلاش وجهاد برای افزایش آن است كه به عنوان یك اصل در قرآن(۳۰) و سنت(۳۱) مورد تإكید قرار گرفته و نفی آن یعنی احساس استغنا را زمینه ساز طغیان معرفی كرده است.(۳۲)
براین اساس, امام(ع) یكی از اصول كلی سیاسی را همین اصل قرار داده و از هر فرصتی برای آموزش مدیران و كارگزاران خود به طور خصوص و مردم به طور عموم, استفاده می كند و خطبه ها و به خصوص نامه های حضرت(ع) شاهدی بر این مدعاست.
حضرت(ع) در مهم ترین نامه خود كه خطاب به مالك اشتر نخعی است, دو ركن مدیریت كه تعهد و تخصص می باشد را متذكر می شود و در بخش تخصص, مالك را به ازدیاد مراوده با علما و حكما ترغیب می نماید:
واكثر مدارسه العلمإ ومناقشه الحكمإ فی تثبیت ما صلح علیه إمر بلادك و اقامه ما استقام به الناس قبلك;(۳۳) درآموختن حقایق از دانشمندان ودر كاوش باحكمابه طورفراوان باآنان هم نشین باش,برایفراگیریوتثبیت مصالح جامعه عم.ت ساه تشادا خودوبرپاداشتنآنچه كه مردم راپیش ازتو(درزندگی صحیح)پابرجاداشته است.
۲)
● تربیت محوری (جامعه پذیری از طریق خانواده)
انسان های بزرگ در آخرین لحظات عمر خود, خلاصه و چكیده نظرات خود را در قالب وصایا و سفارشات, برای اطرافیان خود مطرح می نمایند. امام علی بن ابی طالب(ع) نیز وصایای جامع و كاملی را نه تنها برای فرزندان و اطرافیان خود بیان فرموده است; بلكه از آن جا كه ایشان امام المتقین من الاولین والآخرین می باشد, وصایایی برای بشریت در طول تاریخ مطرح نموده كه بخشی از آن در قالب وصیت یك پدر به یك فرزند, در نامه ۳۱ در نهج البلاغه تنظیم شده است. این وصیت نامه با توصیفی زیبا از جایگاه انسان در فراز و نشیب حوادث روزگار شروع شده است: (من الوالد الفان... الی المولود المومل ما لا یدرك). برخی وصیت نامه تربیتی ـ فرهنگی حضرت(ع) را در محورهای ذیل دسته بندی كرده اند:(۳۴)
ـ تبیین قلب جوان و تشبیه آن به زمین خالی آماده هر كشت و زرع, به عنوان بهترین زمینه تربیت; كه وظیفه والدین, تعلیم و تربیت آن مرزعه پاك می باشد, قبل از این كه سخت شود.(۳۵)
ـ تبیین تإثیر جلب اعتماد در تربیت; حضرت(ع) با عبارت فوق, وصیت را با تحریك عواطف و اظهار خیرخواهی و محبت دلبستگی شروع می فرماید(۳۶) و در ادامه وصیت, سیزده مرتبه از كلمه (بنی) كه نوعی به كارگیری عواطف ومحبت را به همراه دارد, استفاده می فرماید.(۳۷) و در بخشی دیگر, با بیان خلاصه ای از بهترین تجارب گذشتگان, این مهم را دنبال می كند. حضرت به خوبی در این وصیت می فرماید كه وظیفه والدین تنها تإمین خوراك و پوشاك نیست; بلكه رسیدگی به آنچه به رشد روح و روان اولاد مربوط می شود نیز از جمله آنها وظایف والدین محسوب می شود.(۳۸)
ـ تبیین این ارزش كه گذشته می تواند چراغ راه آینده باشد و باید از تجارب دیگران در امر تربیت استفاده نمود.(۳۹)
ـ تبیین تإثیر توجه به مبدإ در تربیت(۴۰), حضرت(ع) در این بخش با تإكید بر شناخت خداوند تبارك و تعالی, به بیان تإثیر ابعاد این شناخت در تربیت می پردازد كه عمده ترین آن, دعا و درخواست از خدای تعالی می باشد. وقتی انسان به توانمندیهای خالق قادر متعال پی ببرد, سعی خواهد نمود تا ضمن تقویت حسن ظن به امداد رسانی خداوند, توانمندیهای آن خالق یكتا را نیز در جهت رشد خود استمداد بطلبد.
ـ تبیین تاثیر توجه به معاد در تربیت;(۴۱) حضرت(ع) در این بخش, توجه به مرگ را به عنوان قاطع لذات و مهم ترین علامت فنای دنیا و انتقال انسان به سرای جاویدان و توجه به مواقف و عوالم پس از مرگ را از مهم ترین عوامل تربیت انسان معرفی می فرماید و این كه از آثار این توجه, اولا, آمادگی انسان برای مرگ و ثانیا, عدم وابستگی به دنیای فانی و ثالثا, تهیه زاد و توشه برای عالم پس از مرگ می باشد.
ـ تبیین اهمیت خودسازی ومراحل آن;(۴۲) در این بخش, حضرت(ع) به بیان تقوا و بیداری دل و اهمیت كسب شناخت و آگاهی دین و جایگاه صبر و استقامت و تلاش, و مجرای احتیاط و میانه روی (اعتدال), و لزوم وقت شناسی و اهمیت پرهیز از صفات ناپسند (هواپرستی, عجب و خودبینی, آفات زبان و طعام حرام) پرداخته, و دخالت این عوامل را در خود سازی بیان می فرماید.
ـ تبیین مسوولیت های اجتماعی; از قبیل: امر به معروف و نهی از منكر.
۳) تعادل
حضرت(ع) بیش از هر چیزی در نهج البلاغه به این حقیقت اشاره فرموده است كه اگر تو به موقتی بودن سرای دنیا و جاویدان بودن سرای آخرت توجه بشود, نگاه انسان به زندگی فردی و اجتماعی دگرگون خواهد شد. لذا در جایی این نوع دنیاگرایی صحیح و نگاه ابزاری به دنیا و هدف قرار دادن آخرت را, گام مهمی در خودسازی معرفی فرموده(۴۳) و در جایگاهی دیگر, این نگرش را راز نجات از فتنه می شمارد,(۴۴) و در موقعیتی دیگر, سلامت نظام را منوط به این تفكر می داند(۴۵) و گاه به تفاوت مردم و اشراف و یا دنیاپرستان و زاهدان در این ذائقه فرهنگی (نگاه ابزاری به دنیا)(۴۶) می پردازد,() و در یك كلام, این نوع نگاه را لازمه زهد و آزادگی و عدم وابستگی به دنیا تلقی نموده و بیش از هر چیز دیگر, دنیاپرستی دنیاگرایان را نكوهش می نماید و پیآمدهای وابستگی مادی و دنیا زدگی را گوشزد فرموده كه عبارتند از:ازخودبیگانگی و اسارت(۴۷), خودفروشی(۴۸), دین فروشی(۴۹), خیانت(۵۰), آشفتگی و افسردگی(۵۱), فساد سیاسی و اجتماعی(۵۲), جنگ و خونریزی(۵۳), انحطاط فرهنگی(۵۴), محرومیت از آزاداندیشی(۵۵), جهادگریزی(۵۶), ركود معنوی(۵۷) و...
این ذائقه فرهنگی جلوه ها و نمودهایی دارد كه از جمله آن, تعادل می باشد.
آنچه كه انسان ها را از مسیر درست استفاده كردن از دنیا, منحرف ساخته است, طریق افراط و یا تفریط بوده است. رهروان طریق افراط, آن قدر به دنیا گرایش پیدا كرده اند كه باید ایشان را دنیاپرست نامید و به چیزی غیر از دنیا نمی اندیشند و از طرف دیگر, رهروان طریق تفریط, چنان از دنیا بریده اند كه گویی مسیر دیگری غیر از دنیا برای آخرت وجود دارد. اما آنچه كه از روح اسلام بر میآید, آن است كه استفاده بهینه از دنیا و آنچه تعلق به دنیا دارد, نه تنها مذموم نیست; بلكه ممدوح نیز می باشد,(۵۸) كه این همان طریق تعادل یا طریق وسطی می باشد كه نه آن قدر غرق در دنیا بشود, و نه این كه رها كننده كامل دنیا باشد. از كلمات جامع امام(ع) در این باره, بیانی است كه حضرت(ع) در مقابل یكی از خوارج كه در حال نكوهش دنیا بود, ایراد فرموده است:
ان الدنیا دار صدق لمن صدقها, و دار عافیه لمن فهم عنها و دار غنی لمن تزود منها, و دار موعظه لمن اتعظ بها, مسجد احیإالله و مصلی ملائكه الله و مهبط وحی الله, و متجر اولیإ الله كتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنه...;(۵۹) همانا دنیا,سرای راستی برای راست گویان, و خانه تندرستی برای دنیاشناسان, و خانه بی نیازی برای توشه گیران و خانه پند برای پندآموزان است. دنیا سجده گاه دوستان خدا, نمازگاه فرشتگان الهی, فرودگاه وحی خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست, كه در آن رحمت خدا را به دست آورده و بهشت را سود بردند.
۴) وفاداری به تعهداتی كه انسان با خدا و خلق خدا دارد
وقتی انسان این دنیا را سرای زراعت و عمل دانسته و سرای آخرت را سرای محصول و عكس العمل تلقی كند, سعی در انجام تعهدات الهی كه همان حفظ واجبات و ترك محرمات است, دارد(۶۰) و به تعهداتی كه با بندگان خدا, منعقد می كند, پایبند خواهد بود ولو مسلمان نباشند.(۶۱)
۵) استكبار ستیزی و پرهیز از زورمداری و زرمحوری(۶۲)
۶) صلابت و صراحت(۶۳)
۷) تبیین آداب معاشرت
از جمله سفارشات امام(ع) در این محور, آن است كه انسان آنچه برای خود می پسندد, باید برای دیگران نیز بپسندد و آنچه برای خود ناروا می داند, برای دیگران نیز ناروا بداند و ستم نكرده و نیكی كند; همان طوریكه دوست دارد به او ستم نگردد و نیكی بشود, باید در برابر دیگران كظم غیظ داشته باشد و با نرمی و حسن ظن با دیگران رفتار كند.
امام(ع) در جای دیگر, ضمن بیان ارزش های واقعی برای یك دوست خوب, صفات یكی از یاران(۶۴) خود را به عنوان یك دوست خوب, این گونه توصیف می فرماید:
كان لی فیما مضی اخ فی الله, وما یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عنیه و كان خارجا من سلطان بطنه, فلا یشتهی ما لا یجد ولا یكثر اذا وجد, وكان اكثر دهره صامتا, فان قال بذ القائلین ونقع غلیل السائلین وكان ضعیفا مستضعفا....(۶۵)
امام(ع) در این كلام شریف, ارزش هایی را كه قابل دوستی و برقراری ارتباط با صاحب آن ارزش می باشند, دسته بندی فرموده است:
۱. كوچكی دنیا در چشم;
۲. پرهیز از شكم پرستی;
۳. نه به آنچه نداشت, گرایش داشت و نه در مصرف آنچه می یافت, زیاده روی می كرد;
۴. سكوت در اكثر عمر و در هنگام سخن, سخن ور و پاسخ دهنده پرسش پرسش گران;
۵. به ظاهر ناتوان و مستضعف و در برخورد, جدی, چون شیر بیشه در خروش و چون مار بیابان در حركت;
۶. طرح برهان, تنها در نزد قاضی و دادگاه صالحه;
۷. عدم سرزنش دیگران, قبل از شنیدن عذر آنها;
۸. عدم شكوه در مقابل درد, مگر پس از تندرستی و بهبودی;
۹. عمل به آنچه می گفت و نگفتن آنچه عمل نمی كرد;
۱۰. در هنگام پیشی گرفتن سخن بر او, در سكوت مغلوب نمی گردید;
۱۱. آزمندی بیشتر بر شنیدن تا گفتن;
۱۲. مخالفت با خواسته های نفس, در مواقعی كه بر سر دو راهی قرار می گرفت.
در پایان حضرت(ع) می فرماید:
فعلیكم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فیها فان تستطیعوها فاعلموا ان اخذ القلیل خیر من ترك الكثیر;(۶۶) پس بر شما باد كه با روی آوردن به این گونه ارزش های اخلاقی, در كسب آنها با یكدیگر رقابت كنید, و اگر نتوانستید, بدانید كه به دست آوردن برخی از آن ارزش های اصلاحی, بهتر ازرها كردن همه آنهاست.
۸) تبیین ارزش هایی كه انسان را در جهت هماهنگی با اهداف آفرینش قرار می دهدحضرت(ع) در خطبه ای معروف به خطبه (غرا) كه از خطبه های شگفت آور امام(ع) خوانده شده است,(۶۷) بعد از بیان صفات الهی و سفارش به پرهیز كاری و بعد از تبیین ماهیت دنیا و رستا خیز, به اوصاف احوال بندگان خدا پرداخته و ارزش های ذیل را در جهت هماهنگی انسان با اهداف آفرینش معرفی می نماید:
۱. گام برداشتن در راه صحیح و صراط مستقیم;
۲. تلاش در جهت كسب رضای خداوند;
۳. عشق به سبقت در جهت نیكوكاری;
۴. تلاش در جهت كسب تقوای الهی و پروا داشتن از خداوند;
۵. تقویت روحیه عذر خواهی و اعتراف به خطاها;
۶. تلاش در جهت پیمودن راه راهنمایان الهی;
۷. تلاش در جهت طهارت باطن; ۸. علم در جهت آبادانی برای آخرت.(۶۸)

۹) تبیین سایر ارزش ها و ضد ارزش ها
اگر بخواهیم تنها به بیان ارزش ها از دیدگاه نهج البلاغه بپردازیم, نیازمند پژوهش وكندوكاو جدی هستیم, كه از طاقت این مختصر خارج است. لذا در این بخش, تنها به ذكر برخی دیگر از ارزش هایی كه حضرت(ع)در موارد متعدد متذكر شده است, بسنده می كنیم:
همسویی فكری ـ رفتاری با خاندان پیامر اكرم(ص) (انظروا اهل بیت نبیكم فالزموا سمتهم...);(۶۹)
راستی و صداقت: نامه ۲۰, خطبه ;۱۷۴
حق گرایی: نامه های ۵۳ و ;۱۷
قاطعیت: نامه ;۶۳
تواضع و فروتنی: خطبه ۲۰ و نامه های ۵۳ و ;۵۰
واقع بینی: خطبه های ۱۵۰ و ;۱۲۱
وفا: خطبه۲۳۴.
هجرت: حكمت ۴۱ و نامه ;۶۴
همت: نامه ;۴۴
هوشیاری: نامه های ۴۸ و ;۳۸
نشاط: نامه ۵۷ و خطبه ;۵۳
نصیحت: خطبه ;۵۳
نماز: خطبه های ۵۳ و ;۲۳۴
مساوات: نامه ;۵۸
مدارا: خطبه ۳۱۳ ونامه ;۶۹
كار و كوشش: نامه ۲۱ و حكمت ;۱۷۵
متانت: نامه های ۵۴ و ;۵۳
تعقل: حكمت ;۱۶۵
فرصت یابی: حكمت ۱۸۳ و خطبه ;۱۸۹
فداكاری: خطبه های ۱۹۶ و ;۱۱۲
شهادت طلبی: خطبه ;۱۸۴
شجاعت: حمكت ;۲۹۰
شرح صدر: نامه ;۵۳
عدالت: خطبه ;۱۶۳
صراحت: خطبه ;۲۱۴
عیب جویی: حكمت ;۳۵۰
پرحرفی: خطبه ۱۹۱ و حكمت ;۳۵۰
اختلاف: خطبه ;۱۱۲
اختناق و استبداد: حكمت ۲۰۶ و نامه ;۵۳
تفاخر: حكمت ۳۹۰ و خطبه ;۲۰۷
تحریف: خطبه های ۴۱, ۱۵۲, ;۱۵۰
ستم و تجاوز وجفا: خطبه ۲۰۵ و نامه های ۱۹, ۴۵, ۵۱, ;۵۳
جهل و كینه توزی: حكمت ;۱۶۳
ریاست طلبی: خطبه ;۲۰۱
ریاكاری: خطبه ;۲۰۱
رشوه خواری: خطبه های ۳۲ و ;۲۰۶
زورگویی: خطبه ;۱۳۰
سعایت: خطبه ;۳۷
سستی: حكمت ;۲۳۱
شكم بارگی: حكمت ۱۰۳ و خطبه ;۳۴
سودجویی: خطبه های ۳, ۵۶ و نامه ;۴۵
شخصیت زدگی: خطبه ;۱۹۲
شرك: نامه های ۱۶ و ;۱۹
شك: خطبه های ۱۱۳ و ;۱۷۷
شهوت: حكمت ۷۰۷ و خطبه ;۱۰۸
غرور: حكمت;۲۸۳
غفلت: خطبه های ۱۰۸ و ;۱۰۹
لجاجت: نامه ;۷۳
ناامیدی: خطبه ;۱۸۵
نفاق: خطبه های ۱۳, ۵۰, ۱۷۵, ;۲۱۴
نژادپرستی: خطبه های ۱۴۷, ;۲۳۴
هوس: خطبه ۱۹۶ و نامه ;۱۳
هرزگی: خطبه ;۱۹۱
حسادت: نامه های ۲۸, ;۶۲ خطبه های ۱۳۳, ۱۶۸ و ۲۳۴.
۱۰) تبیین مرزهای فرهنگی
۱. مرز بین انسان و حیوان و درندگان (ان البهائم همها بطونها...)(۷۰);
۲. مرز بین مومن واقعی و بدعت گذار (واعلموا عبادالله ان المومن... متبع سرعه و مبتدع بدعء...)(۷۱);
۳. مرز بین عبادت تجار, عبید و احرار (ان قوما عبدوالله رغبه...)(۷۲);
۴. مرز بین عالم و جاهل (عالم مستعمل بعلمه...)(۷۳);
۵. مرز بین جواد و فقیر (جواد لایبخل بمعروفه...)(۷۴);
۶. مرز بین صبور و ناشكیبا (من صبر...)(۷۵);
۷. مرز بین ستایش و چاپلوسی (الثنإ باكثر من الاستحقاق ملق...)(۷۶);
۸. مرز بین عدالت و اسراف (اتامرونی ان اطلب...)(۷۷);
۹. مرز بین قاطعیت و دگراندیشی;(۷۸)
۱۰. مرز بین فرهنگی جهادگران و دژخیمان;(۷۹) و در جایی, حضرت(ع) تعادل را مرز كلی بین ارزش ها و ضدارزش ها تبیین می فرماید.(۸۰)
نویسنده:محمدمهدی ماندگار
پی نوشت ها:
۱ـ حـجه الاسلام والمسلمین محمد مهدی ماندگار, كارشناس ارشد علوم سیاسی از موسسه آموزش عالی باقرالعلوم(ع).
۲ ـ برگرفته از: مسعود چلبی, جامعه شناسی نظم, ص ۵۴.
۳ ـ مـوریـس دوورژه, جـامـعه شـناسی سیاسی, ترجمه دكتر ابوالفضل قاضی, (تهران: دانشگاه تهران, ۱۳۶۷), ص ۱۶۰.
۴ ـ محمدتقی جعفری, فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو, ص ۲۲.
۵ ـ رضا ثـقفی, (مفاهیم فرهنگ در ادبیات فارسی), مجله فرهنگ و زندگی, شماره ۱, سال ۱۳۴۸, ص ۲۵.
۶ - Milton Singer "Culture internasional Encyclopedia of social sciencesvol, ۳, ۱۹۹۶,P,۵۲۷
۷ ـ عـلی باقی نصرآبادی, مبانی جامعه شناسی (جزوه درس دانشگاه آزاد كاشان), صص ۲۲ ـ۲۵
۸ ـ لذا گفته می شود: (الناس علی دین ملوكهم).
۹ ـ عـبـدالرحمن عالم, بنیادهای علم سیاست, چاپ چهارم, (تهران: نشرنی, ۱۳۷۷), ص ۱۳.
۱۰ ـ برگـرفـتـه از: مـبـانـی جامعه شناسی, ترجمه غلامعباس توسلی, (تهران: سمت, ۱۳۷۲); نـگرشی جدید به علم سیاست, ترجمه شجاعی, (تهران: دفتر مطالعات, ۱۳۶۷). ۱۱ـ ( ان اكرمكم عندالله اتقیكم) ـ (حجرات / ۱۳).
۱۲ ـ (فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما) ـ (نسإ۹۵/).
۱۳ ـ (هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون) ـ (زمر / ۹).
۱۴ ـ نهج البلاغه, نامه ۵۳.
۱۵ ـ نهج البلاغه, نامه ۱۹.
۱۶ ـ نهج البلاغه, خطبه ۲۷.
۱۷ ـ چـنانچه دقت شود, امام با این كلام كوتاه قصد بیان این نكته را داشتند كه تـمـام ارزش هـا در دو فـصـل مـهم قـابـل تجمیع می باشد: الف ـ تقوای الهی; ب ـ نیكوكاری.
۱۸ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۸۴. بعضی در تنظیم صفات به گونه ای شمارش كرده اند كــه عدد ۱۱۰ را نشان می دهد.
۱۹ ـ نهج البلاغه, حكمت ۳۶.
۲۰ ـ نهج البلاغه, حكمت ۳۲۳.
۲۱ ـ نهج البلاغه, خطبه ۳.
۲۲ ـ ابن ابی الحدید, شرح نهج البلاغه ج ۱, ص ۵.
۲۳ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۸۱.
۲۴ ـ نهج البلاغه, خطبه ۲۳۴.
۲۵ ـ در جـریان جنگ صفین, هنگامی كه حضرت(ع) سخنرانی می فرمود, در اثنای صحبت, مردی از اصـحاب به ثناگویی حضرت(ع) پرداخت و حضرت(ع) در ادامه صحبت, تملق پذیری را از پـسـت تـریـن حـالـت هـای زمـامـداران برشمرده و خود را از این حالت مبرا دانست (نهج البلاغه, خطبه ۲۰۷).
۲۶ ـ (ثـم لـیـكـن اثرهم عندك اقولهم بمر الحق لك....), ـ (نهج البلاغه, نامه ۵۳).
۲۷ ـ نهج البلاغه, نامه ۵۳.
۲۸ ـ نهج البلاغه, حكمت ۸۰.
۲۹ ـ (فلا تكلمونی بما تكلم به الجبابره ولا تتحفظو منی بما یتحفظ به عندالبادره...) ـ (نهج البلاغه, خطبه۲۰۷).
۳۰ ـ حـضـرت موسی(ع) بعد از آشنایی با حضرت خضر(ع) از او می خواهد كه شاگردیاش كـنـد و از عـلـم لـدنـی او بهره ای در جهت رشد خود كسب نماید (قال له موسی هل اتـبعك علی إن تعلمن مما علمت رشدا ـ كهف / ۶۶) و یا به حضرت پیامبر اكرم(ص) امـر مـی شود كه همواره از خداوند این ارزش را بخواهد (وقل رب زدنی علما ـ طه/ ۱۱۴).
۳۱ ـ در احـادیـث اسـلامی هیچ محدودیتی از لحاظ زمانی, جنسی, مكانی, معلم برای عـلم آموزی وجود ندارد و تنها مرز قائل شده در منابع اسلامی, مرز بین علم نافع و علم غیر نافع است.
۳۲ ـ (كـلا ان الانـسان لیطغی ان رآه استغنی) ـ (علق/ ۷), و در حدیثی آمده كه (مـن اسـتـوی یـومـاه فـهو مـغبـون) ـ (مـجـلسی, بحار الانوار, ج ۱, ص ۱۷۷). ۳۳ ـ نهج البلاغه, نامه ۵۳.
۳۴ ـ بـرگـرفـتـه از: عبدالحمید زهادت, تعلیم و تربیت در نهج البلاغه, (قم: مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی, ۱۳۷۸), صص۱۳۵ ـ ۲۳۸.
۳۵ ـ ( وانما قلب الحدث كالارض الخالیه...).
۳۶ ـ ( مـن الـوالـد الـفان المقر المدبر العمر المستسلم للدهر الذام للدنیا الساكن مساكن الموتی والظاعن عنها, الی المولود المومل...).
۳۷ ـ (فانی إوصیك بتقوی الله ای بنی ولزوم امره...).
۳۸ ـ (فاستخلصت لك من كل امر نخیله و...).
۳۹ ـ (و اعرض علیه اخبار الماضین و...).
۴۰ ـ (و اعلم یا بنی ان احدا لم ینییء عن الله سبحانه...).
۴۱ ـ (واذكر بذكر الموت وقدره بالقتإ...).
۴۲ ـ (فـانـی إوصیك بتقوی الله یا بنی و لزوم امره وعماره قلبك بذكره...). ۴۳ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۴۲, ۱۹۴ و نامه های ۳۱, ۵۳ و حكمت ۲۴۳.
۴۴ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۳۸ و ۲۳۴ (قاصعه).
۴۵ ـ نهج البلاغه, نامه ۵۳.
۴۶ ـ نهج البلاغه, نامه های ۳۱ و ۵۳.
۴۷ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۵۹ و نامه۳۲ و حكمت های ۱۲۸, ۳۶۰ و ۴۳۱.
۴۸ ـ نهج البلاغه, نامه های ۳۹ و ۷۰.
۴۹ ـ نهج البلاغه, نامه ۵۳ و حكمت ۴۰۶.
۵۰ ـ نهج البلاغه, نامه های ۴۱,۴۳ و ۷۱.
۵۱ ـ نهج البلاغه, نامه ۵۰ و حكمت های ۱۲۸ و ۳۶۰ و ۳۷۲.
۵۲ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۳, ۳۳, ۱۰۵ و نامه ۷۸.
۵۳ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۱۵ و ۱۶۸.
۵۴ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۳۲, ۱۳۱ و ۱۴۴.
۵۵ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۳, ۱۸۱ و نامه ۳.
۵۶ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۳۴, ۳۹, ۱۹۹ و نامه ۶۲.
۵۷ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۲۱, ۱۶۶.
۵۸ ـ نـهج الـبـلاغـه, خطبه های ۱۶, ۱۴۲, ۱۸۱ و ۲۰۰ و نامه های ۲۷ و ۳۱ و حكمت های ۲۷۰ و ۳۹۶.
۵۹ ـ نهج البلاغه, حكمت ۱۲۶.
۶۰ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۶۶.
۶۱ ـ نهج البلاغه, نامه های ۱۹, ۵۳, ۶۵ و ۷۴.
۶۲ ـ نهج البلاغه, خطبه ۲۳۴.
۶۳ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۱ و حكمت های ۷۹ و ۱۰۷.
۶۴ ـ برخی گفته اند آن شخص, ابوذر غفاری بن مظعون بوده است.
۶۵ ـ نهج البلاغه, حكمت ۲۹۰.
۶۶ ـ همان.
۶۷ ـ مـحـمـد دشـتـی, تـرجمه نهج البلاغه, ص ۱۳۱ (در این ترجمه, شماره خطبه, ۸۳ می باشد).
۶۸ ـ نهج البلاغه, خطبه ۸۲.
۶۹ ـ نهج البلاغه, خطبه ۹۶.
۷۰ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۵۲.
۷۱ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۷۵.
۷۲ ـ نهج البلاغه, حكمت ۲۲۹.
۷۳ ـ نهج البلاغه, حكمت ۳۷۳.
۷۴ ـ همان.
۷۵ ـ نهج البلاغه, حكمت ۴۱۴ و ۴۱۵.
۷۶ ـ نهج البلاغه, حكمت ۳۴۸.
۷۷ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۲۶.
۷۸ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۷.
۷۹ ـ نهج البلاغه, خطبه های ۵۱, ۱۲۵ و ۲۳۸.
۸۰ ـ نهج البلاغه, خطبه ۱۷۵.
منبع:فصلنامه علوم سیاسی ، شماره ۱۰
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید