شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


چرا می‌جنگیم؟


چرا می‌جنگیم؟
نویسنده و کارگردان: یوجین جارکی. مدیر فیلم‌برداری: اتی‌ین سوره. موسیقی: رابرت میلر. تدوین: نانسی کندی. با حضور جان مک‌کین گور ویدال، ویلیام کریستول، چالمرز جانسن، ریچارد پرل، کن ادلمن و... مستند، محصول ۲۰۰۵ آمریکا / فرانسه / انگلستان / کانادا / دانمارک، ۹۸ دقیقه.
نگاهی جسورانه به ساختار ماشین جنگی آمریکا از خلال گفته‌های چهره‌های معروف نظامی و سیاسی. نگاهی به ظهور امپراتوری آمریکا و ماجراهای نظامی آمریکا در طول نیم قرن اخیر برای ریشه‌یابی این موضوع که چرا و چگونه کشوری که به‌دست و برای مردم ساخته شده در طول سال‌ها به نظامی تبدیل شده که بقایش وابسته به وضعیتی همواره جنگی است. دوایت آیزنهاور چند دههٔ پیش در هنگام وداع با مقام ریاست جمهوری، در نطق معروف خداحافظی‌اش هشدار موجه و قاطعی داد دربارهٔ رشد روزافزون آن‌چه خود او ”عقدهٔ نظامی صنعتی“ می‌خواند. در واقع او با این واژه‌ها به بهترین شکل آیندهٔ نظام آمریکا را پیش‌بینی کرد.
● واقعاً چرا می‌جنگیم؟
آیا واقعاً زمان آن فرا نرسده است که دوران ساخت فیلم‌های مستند به شیوهٔ کولاژ به پایان برسد؟ یکی دو جمله از سیاست‌مداران و در پی آن نمایش جنگنده بمب‌افکن‌هائی که در آسمان به ترتیب پرواز می‌کنند و سپس نمایش بچه‌هائی که مشغول خوردن آب‌نبات هستند و پدر و مادرشان آنها را به نمایشگاه تسلیحات می‌برند و بعد هم که، بله دیگر، نظامی‌گری و امپریالیسم آمریکا محکوم می‌شود... البته اگر هم دوست نداشته باشید چنین چیزهائی را ببینید چیزی فراتر از یک تدوین مسخره پیش روی خود نخواهید داشت.
فیلم چرا می‌جنگیم اثر یوجین جارکی می‌گوید ما (آمریکائی‌ها) همیشه در جنگ به‌سر می‌بریم چون در زمان هر دولت دیگری از وقتی‌که هری ترومن رئیس جمهور آمریکا بوده در یک جائی یا به بهانه‌ای مشغول جنگیدن بوده‌ایم تا به آن‌چه پرزیدنت آیزنهاور آن‌را در سخنرانی وداع خود در ۱۹۶۱ ”مجتمع نظامی صنعتی“ نامید معنی دهیم. جارکی (او را با برادرش اندرو اشتباه نگیرد) عنوان فیلم خود را از فیلم‌های تبلیغاتی چرا می‌جنگیم (فرانک کاپرا) اقتباس کرده. آن فیلم‌های تبلیغاتی را کایرا به درخواست ژنرال جرج سی. مارشال هنگام جنگ جهانی دوم برای سربازان آمریکائی ساخته بود. کاپرا در این فیلم‌ها تاراج فاشیسم و تهدیدهائی را که ارزش‌های آمریکائی با آنها مواجه بود به تصویر کشیده بود؛ او در این فیلم‌ها توضیح می‌داد که چرا جنگ ارزش جنگیدن دارد. من این فیلم‌ها را حدود پانزده سال پیش دیدم و صدای غرای راوی فیلم را به یاد دارم؛ خطوطی را که نشانگر تجاوز نازی‌ها و ژاپنی‌ها بودند و به طرز شریرانه‌ای روی نقشهٔ اروپا و آسیا گسترش پیدا می‌کردند به یاد دارم. این فیلم‌هائی که کاپرا ساخته بود مثل مشت بودند، فیلم‌هائی بودند پرشور و تأثیرگذار. فیلم جارکی البته اثری خشن و زمخت است ولی متقاعدکننده و تأثیرگذار نیست؛ تکه‌های بسیار زیاد مونتاژ ایدئولوژیک که در سرتاسر فیلم چنان گیاهی خزنده گسترش پیدا می‌کند از شدت تأثیرگذاری بهترین لحظه‌های آن می‌کاهد.
جارکی در فیلم خود یک قهرمان دارد؛ یک پلیس بازنشستهٔ اهل نیویورک و کهنه سرباز جنگ ویتنام به نام ویلتن سکزر که در حادثهٔ ۱۱ سپتامبر یکی از پسرهای خود را از دست داد و اکنون در پی انتقام است. پس از این‌که جرج دبلیو بوش صدام حسین را با حمله‌های تروریستی مرتبط دانست سکزر مقام‌های پنتاگون را متقاعد کرد که اسم پسرش را روی یکی از بمب‌هائی که قرار بود روی عراق انداخته شود بگذارند. داستان خشم و اندوه این مرد و این‌که وقتی در می‌یابد هیچ ارتباطی بین صدام حسین و تروریسم وجود ندارد نمایش بنیادین قدرت است. جارکی مصاحبه‌های مفصلی با سکزر انجام می‌دهد و همین مصاحبه‌ها تنها بخش درجه یک و قابل توجه فیلم است. در این فیلم همچنین مصاحبه‌هائی طولانی هم با چالمرز جانسن مشاور سابق سیا و چارلز لوئیس عضو ”مرکز وحدت عمومی“ انجام داده؛ چارلز لوئیس به همراه دیگران ایدۀ ساده‌لوحانهٔ ”آمریکا، کشوری امپریالیستی“ را رواج داد و مونتاژ فیلم مؤید این تفسیر است. یک مستندساز دست کم باید مثل خبرنگاری باشد که می‌خواهد ته و توی همه چیز را در بیاورد و نه یک کولاژ ساز که فیلم بریده بریده‌ای را در تأیید عقاید خود سرهم می‌کند.
دیوید دنبی، نیویورکر، ۲۳ ژانویه ۲۰۰۶، ترجمهٔ فرشید عطائی
منبع : ماهنامه فیلم


همچنین مشاهده کنید