پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


«پاریس ـ تگزاس»؛ بالحنی ملایم


«پاریس ـ تگزاس»؛ بالحنی ملایم
● تجدید همكاری «ویم وندرز» و «سم شپرد» پس از ۲۲ سال
اگر «پاریس - تگزاس» قلب ظریف تری داشت و قدری ملایم تر و شوخ تر بود، در آن صورت تبدیل به «در نزن» می شد. هر چه هست ۲۲ سال بعد از ساختن آن كه جایزه نخل طلای كن را برد و تبدیل به یك كالت كلاسیك شد و دوره نخست كار ویم وندرز را پربارتر كرد، او و «سم شپرد» دوباره دست به دست هم داده و یك فیلم جاده ای دیگر ساخته اند كه مثل همان اثر سینمایی از احیا و قوت گرفتن مجدد بنیادهای یك خانواده سخن می گوید اما با تمی ملایم تر و شكلی سبك تر و نه به آن اندازه جدی.
«در نزن» (و یا «به سراغم نیا»)، یك سفر تازه است، با قلبی به وسعت صحراهایی كه در آن درنوردیده می شود، ولی با قصه ای كه بیش از حد با اما و اگر و شرایط زمان و ویژگی های قصه مرتبط و متكی بر اتفاقات است و در نتیجه حتی از داستان «پاریس - تگزاس» هم عجیب تر می نماید.
قصه را وندرز و شپرد پس از تحقیق و صبری طولانی نگاشته اند و عجیب بودن آن لابد از همین رویداد برمی خیزد. آنها ابتدا كاراكترها را تعیین و ترسیم كردند و سپس اجازه دادند كه اتفاقات بر اساس روابط و برخوردهای آنان شكل گیرد. در اصل شپرد صحنه را می نوشت و آن را به وندرز می داد تا وی درباره آن اظهار نظر كند و آنگاه صحبت و تلاش بر سر سكانس بعدی شروع می شود و در نهایت وندرز در مقام كارگردان صحنه ها را می گرفت. با این حساب قصه (البته اگر قصه ای باشد!) از درون همین كنش ها و واكنش ها سر برآورده است و آنچه بر روی پرده روبروی ما شكل می گیرد، ابهام انگیز و تا حدی مبهم است و مثل «پاریس - تگزاس» پیوستگی سستی دارد و از اصول شناخته شده تبعیت نمی كند.
● این بار «شپرد» پذیرفته است
اگر با این وجود «در نزن» كارنامه ای نسبتاً موفق را بر جای می نهد، به سبب دیالوگ قوی شپرد، كارگردانی گرم و صمیمانه وندرز و بازی های اغلب خوب در فیلم است. از این طریق است كه فیلم محكم و با قوام نشان می دهد و پایان آن نیز راضی كننده است.وقتی «پاریس - تگزاس» ساخته می شد، سم شپرد پیشنهاد وندرز را برای این كه نقش اصلی را بازی كند، رد كرد و آن رل به هری دین استنتون رسید و تبدیل به یكی از فراموش نشدنی ترین نقش های او شد، ولی این بار شپرد پیشنهاد مشابه وی را پذیرفته و او را در نقش هاوارد اسپنس می بینیم، وی یك بازیگر قدیمی سینما است كه روزگاری سلطان فیلم های وسترن بود و حالا یك ستاره رو به افول كامل و از یاد رفته.
در شروع فیلم هاوارد اسپنس را می بینیم كه جدیدترین فیلمش را ترك گفته و به واقع كار را ناتمام گذاشته و باعث شده یك مأمور بیمه (تیم روت) به تعقیب او بیاید و تلاش در بازگرداندن وی به فیلم و كامل كردن آن داشته باشد.
هاوارد زندگی خوش و غیرمسؤولانه ای را گذرانده و به ایام پیری خود رسیده است. این چیزی است كه شپرد وندرز به ما می گویند. آنچه آنها نمی گویند این است كه چرا این ستاره قدیمی سینمای وسترن آن قدر خسته شده كه كار را ناتمام گذاشته و شاید هم این هم از رازهایی است كه كارگردانی و سناریست تصمیم گرفته اند به جای بگذارند.
● ریتمی دیگر
اگر سفرهای هاوارد و طی طریق او در جاده راهی غیرمعمول برای دخول به یك قصه است، توقف های وی طی مسیر نیز غیرعادی و مصنوعی نشان می دهند. او تصمیم می گیرد از مادرش (با بازی اوا ماری سنت) دیدن كند و با این كه ۳۰ سال است ارتباطی با یكدیگر نداشته اند مادرش با او طوری دیدار می كند كه انگار اصلاً چنین فترتی در كار نبوده است. هر چه هست او از طریق مادرش از داشتن پسری مطلع می شود كه پیشتر از وجودش بی اطلاع بود. با این حال مشابه این قضیه را اخیراً در فیلم های دیگری مثل «گل های شكسته» و «ترنس آمریكا» هم دیده بودیم.
پس از آن هاوارد به ایالت مونتانا می رود و آنجا دوست قدیمی اش (جسیكا لانگ) را می بیند و تلاش می كند پسر مورد بحث یعنی ارل (گابریل مان) را بیابد كه یك موزیسین است و بر خلاف وی هیچ علاقه ای به دیدن او ندارد.
زنی دیگر به نام اسكای (سارا پلی) نیز در مسیر هاوارد قرار می گیرد كه مادرش به تازگی در گذشته است. این كه اسكار چرا درست همزمان به هاوارد وارد شهر شده و ارتباط اش با او بیش از این اندازه مرموز نشان می دهد، موضوع دیگری است كه وندرز و شپرد توضیح دقیقی درباره آن ارائه نمی دهند و یك راز را بر اسرار قبلی می افزایند و ریتمی دیگر را بر قصه تحمیل می كنند.
● در تضاد كامل
با این حال ادغام فاكتورهای تعقل و شكنندگی كه در بازی ساراپلی آشكار است. چیزی است كه او به فیلم اضافه كرده و خود او را به یكی از كاراكترهای كلیدی و شاید هم روح و جان اصلی فیلم بدل كرده است. خوشبینی او در تضاد كامل با بدبینی های هاوارد است و تأكیدی بر این نكته می نمایند كه هر دو قبول دارند برخلاف باورهای سابق به خانواده و وجود آن معتقدند و چنان چیزی را می طلبند.
متأسفانه گابریل مان نتوانسته است كاراكتر ارل را به طور شایسته از آب درآورد و یا شپرد و وندرز چنین نخواسته اند و در نتیجه بیننده با او ارتباط برقرار نمی كند و سرنوشت او برایش مهم نیست. فیروزا بالك در رل دوست كاراكتر ارل نیز همین سرنوشت را دارد و تا حدی كاریكاتور مانند نشان می دهد.
در عوض جسیكا لانگ پرسابقه كه در تمام طول فیلم زیر سایه قرار دارد، در یك سكانس برخورد تندی با شپرد دارد و چنان می غرد و اعتراض می كند و ضربه می زند و در عین حال آب می شود كه اسباب تحسین بینندگان می شود و همه این ها در یك نمای نه چندان طولانی روی می دهد.
● قابل تحمل
«تیم روت» هم بد نیست و در هیأت یك تعقیب كننده دائمی كاراكتر شپرد نوعی هجوگرایی و طنز تلخ را بر ماجرا می افزاید و آن را به نماد موجود درباره تعقیب دائمی خلافكاران توسط افراد پلیس می افزاید. خود شپرد هم نوعی وجد و شیطنت عجیب را به كاراكتر محوله به خویش اضافه می كند و او را كه به خودی خود نچسب نشان می دهد، قابل تحمل می سازد.
فرانز لوستیگ فیلمبردار این اثر سینمایی به نوبه خود تنهایی موجود در مناظر و مناطق وسیع صحرایی آمریكا را به متن قصه می افزاید و از این طریق است كه «در نزن» تبدیل به چیزی شبیه به یك بخش پایانی و تمام كننده قصه برای «پاریس - تگزاس» می شود.یكی از نقاط قوت «پاریس - تگزاس» انتخاب موسیقی متن آن بود و وندرز آن بار هم آن را تكرار كرده است و اگر در فیلم نخست «رای كودر» با صدای متفاوت گیتار خود حواس ها را به سوی خود كشیده بود، در فیلم جدید تی.بون.برنت همان كار را كرده است. در پایان فیلم ۱۲۲ دقیقه ای «در نزن» فقط می توان گفت اگر منظور وندرز و شپرد لزوم به یاد آوردن یا برعكس به یادنیاوردن گذشته و تقویت و یا عدم تقویت روابط گم شده خانوادگی بود، هردو منظور فراهم آمده است، زیرا آنها هر دو وجه را بر اساس برداشت و سلایق ما فرارویمان گذاشته اند.
مترجم: وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید