شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


عصر بی حوصلگی


عصر بی حوصلگی
● كتاب در عصر شگفت زدگی
دنیای شگفتی بود. در عصر شگفت زدگی كودكی كه هر چیز ناب و تازه است. عجیب بود و پررمز و راز صفحاتی كه وقتی پا به درونشان می گذاشتیم. دریای عمیقی می شدند كه مقام وجودمان را می بلعید با آدمهای مدادی كه احاطه مان می كردند و مرا و تو رابه هیاهوی شهری می بردند كه همه رنگ رؤیا داشتند اما از واقعیت نقطه ای كم نداشتند. دنیای حروف سربی از یكی بود و یكی نبود دفتر آغاز می شد تا صفحه آخر كه خیس از اشك چشمان كلاغ هایی بود كه به خانه نمی رسیدند و پشت در قصه ها می ماندند.
انس و الفت با این دوست كاغذی كه یار مهربانی بود كه صدایش از زمزمه من و تو فراتر نمی رفت از همان سالها آغاز شد. از سالهای دور كودكی كه هنوز دنیا را امواج پرهیاهوی كانالها نگرفته بودند. از همان روزها كه برای سرك كشیدن به درون كوچه باید روی نوك انگشتانت می ایستادی تا بتوانی تكه ای از كوچه را ببینی. ساعت گذشت و سالهای نزدیك دور و دورتر شدند و ارتفاع پنجره كم شد و قفسه های خالی كتابخانه پرشد از دوست عزیز و یار مهربانی كه نامش كتاب بود!
● آخرین كتاب
راستی آخرین كتابی كه خواندی و به كناری گذاشتی نامش چه بود؟ چندروز و یا چند ساعت پیش و یا چند دقیقه قبل بود كه كتابی خوانده به كتابهایی كه خوانده ای اضافه شد؟ سعید می گوید: آخرین كتاب را هنوز نخوانده ام و حدود چهارماهی است كه هر روز در كیفم می گذارد و با خود از خانه به محل كار می برم و از محل كار به خانه می آورم اما هنوز فرصت نشده تا ۴۰-۵۰ صفحه آخر را هم بخوانم و كتاب را كنار بگذارم. اسم كتاب راز داوینچی است كه یكی از كتابهای پرفروش سال۲۰۰۵ در اروپا و به ویژه آمریكا بود. سعید درباره علت جاذبه این كتاب می گوید: تنها خبرهایی كه به گوشم می سید و اینكه این كتاب به مرتبه بالای فروش دست پیدا كرده، همیشه می خواهم از كتابهای روز عقب نباشم و اگر بحثی ازاین كتاب شد من هم حرفی برای گفتن داشته باشم راستش را بخواهید زیاد از موضوعش لذت نبردم اما مثل یك كار نیمه تمام به گردن من آویزان شده و رهایم نمی كند.
مروارید دانشجوی علوم پزشكی دانشگاه تهران است درباره كتابهایی كه خوانده می گوید: قبل از ورود به دانشگاه و حتی قبل از كنكوری شدن كتابهای زیادی می خواندم از رمانهای خارجی گرفته تا داستانهایی از جلال آل احمد كه عاشقش بودم تا شعرهای سهراب و نیما و خلاصه هر كتابی كه دستم می رسید بخصوص رمان و داستان تا نمی خواندم كنار نمی گذاشتم اما حدود ۲ ۳، سالی است كه واقعاً وقت خواندن این كتابها را ندارم البته شعر می خوانم اما رمان و داستان نه! كتابهای سنگین دانشگاهی كه اگر دیر بجنبی باید ترم دیگر دوباره برای گذراندنشان سر همان كلاس بشینی جای هر مطالعه دیگری را گرفته اند.
از مروارید درباره آخرین كتابی كه خوانده می پرسم فكر می كند و می گوید: دقیقاً یادم نیست اما مثل اینكه فردا شكل امروز نیست از نادر ابراهیمی بود! مونا درباره آخرین كتابی كه خوانده می گوید: امروز كتابهای روانشناسی و خصوصاً كتابهایی كه به آرامش آدمی بتواند كمك كند مورد توجه است من هم كتاب افسانه فرزانگی آخرین كتابی بود كه خواندم این كتاب درباره رجوع به درون و به دست آوردن قدرتهایی بودكه داریم و از آن بی خبر هستیم!
«دنیا آشفته شده است وقت خواندن رمانهای بلند و طولانی نیست!» این جمله هم نظری از پیمان، ۲۹ساله، كه كارمند اداره است و از وقتی كه توانسته بخواند شروع به كتاب خواندن كرده است. پیمان در این باره گفت: زمانی كه دانش آموز راهنمایی و دبیرستان بودم آرامش و صبر و حوصله بیشتری هم برای خواندن كتاب داشتم اما امروزه وقتی فكر قسط و رفت و آمد و مسائلی را كه به هر حال در زندگی مستقل با آن روبرو می شویم دور و ورمان را می گیرد نه حوصله ای برای خواندن داستانهای بلند می ماند نه صبر و تأملی بر حرفهای طولانی.
پیمان ترجیح می دهد كتاب شعری را كه هم وزنی ندارد و هم می تواند او را آرام كند هر روز با خود به میان شهر ببرد تا كتابهای بلندی كه خواندنشان یكی دوسال در این زمانه وقت می خواهد!
كتاب از زبان آنها كه می نویسند
بسیار شاعران
در جست وجوی نیم دیگرشان پیر می شوند
بی ترانه ای، بی سرودی
بسیار شاعران
در جست وجوی كفی نور
تاریكی ها را ورق می زنند
و به انتها می روند
بسیار شاعران
كه مدادی ندارند
و شعرهای درخشانی چون حباب
به سرانگشت باد
برآب می نویسند
و...
محمد شمس لنگرودی شاعری كه شعر بالا را از او خواندند درباره جوانانی كه كتاب نمی خوانند، می گوید:
دلیلش روشن است. انگیزه ای برای خواندن كتاب نیست. جوانها با خود می گویند مگر پدر و مادرهای ما كه كتاب خواندند چه كردند كه ما می خواهیم همان كارها را تكرار كنیم.
او ادامه می دهد: خواندن كتاب زمان فراغت می خواهد و جوانان ما به آن فراغت دست پیدا نمی كنند و در صورتی احساس می كنند كتاب خواندن مشكلی از آنها حل نمی كند، در حالی كه با دیدن فیلم سینمایی كه ۲ساعت آنها را می گیرد لذتی می برند و تفریح می كنند. فوتبال برای آنها هیجان انگیز است و وقتی تمام شد تمام می شود و احساس اینكه باید چیزی را یاد می گرفتند و نگرفتند در آنها ایجاد نمی كند. شمس لنگرودی درباره نسل خودش كه نسبت به این نسل با كتاب انس و الفتی بیشتر داشت می گوید: زندگی پر از مشقت شده است اما در جوانی ما كه در دهه۵۰ گذشت بیشتر ما دنبال كتابهای علمی و جامعه شناسی وتاریخ و فلسفه بودیم می خواستیم جهان را بشناسیم و بدانیم كه چطور این جهان پیدا شده است و می خواهد و باید به چه سمتی برود و ما می خواستیم مسیر درست این حركت را پیدا كنیم و ببینیم برای بهبود جامعه و بشر چه باید كرد.
او می گوید: معیار ما برای زندگی از سخنان امه سزر گرفته شده بود كه می گفت درست ترین راه رسیدن به آینده تعمق در گذشته است و ما هم برای دریافت این گذشته تاریخ می خواندیم.
سروش ۱۸ساله و دانش آموز پیش دانشگاهی است آخرین كتابی كه خوانده از هوشنگ مرادی كرمانی است. سروش می گوید: اگر كتابها موضوعات جذابی برای نسل ما داشته باشند مثل سینما مورد توجه قرار می گیرند اما بسیاری از كتابهایی كه امروز در كتابفروشی ها پیدا می شود هیچ كدام آن جذابیتی كه باید برای نسل من داشته باشند را ندارند.
سروش می گوید: در هفته دست كم یكبار به سینما می روم و حدود ۷فیلم هم درخانه می بینم اما كتاب خواندن شاید دوماهی یك كتاب را شامل بشود.
به سراغ هوشنگ مرادی كرمانی می رویم نویسنده ای كه بارها از داستانهایش فیلمهایی برای جوانان و نوجوانان ساخته اند؛ فیلمهایی كه در خاطره ها مانده اند و داستانهای او با تمام سادگی كه دارند و روایتگر سالهای كودكی هستند كه شاید امروز به كودكی بسیاری شباهتی نداشته باشد اما باز هم بارها و بارها توسط بسیاری خوانده می شوند و دوست داشته می شوند. مرادی كرمانی كه یكی از داستانهای مورد علاقه در جوانی اش بابالنگ دراز بوده است می گوید: زندگی سرعت بیش از حد تندی به خود گرفته است. زمانی كه ما نوجوان بودیم سرعت زندگی اینقدر سریع نبود. كتاب خواندن صبر و تحملی می خواست كه ما داشتیم و بچه های امروز ندارد و نكته دیگر اینكه زمان ما سرگرمی های امروز مثل كامپیوتر (رایانه)، تلویزیون و سینما نبود و یا خیلی كم بود و نسل ما به كتاب هجوم می آورد. به خصوص امثال ما كه دنبال كالای فكری بودیم انتخاب اولمان كتاب بود.
مرادی كرمانی كه این سال ها كتاب های بسیاری از او چون مربای شیرین با بچه های قالیباف خانه و... به زبان های بسیاری ترجمه شده است.
درباره دوری نسل جوان از كتابخوانی می گوید: آموزش و پرورش به نظر من مقصر است چرا كه با درس و مشق های سنگینی كه به بچه ها می دهد و فشاری كه به آنها وارد می كند خصوصاً زمانی كه می خواهند وارد دانشگاه شوند، اوقات فراغت آنها را بیشتر با كتابهای درسی می گیرد و جایی نمی گذارد تا كتابهای غیردرسی هم مطالعه شود و این باعث می شود تا جوانان كم كم از فضای كتابخوانی دور شوند.
بعضی ها هم البته می گویند: كتاب گران است. اما حقیقت این است كه قیمت كتاب بالا نیست بلكه جامعه ما عادت ندارد پول پای كتاب بدهد اما حاضر است پول زیادی پای خرید اسباب بازی برای بچه اش بدهد. پدر و مادرها حتی بدون چانه زدن بسیاری چیزها از پوشاك و لباس گرفته تا اسباب بازی را برای فرزندان خرج می كنند اما وقتی می خواهند كتاب بخرند فكر می كنند پول خود را دور می ریزند!
اما شایان می گوید: واقعاً كتاب گران است. من هفته پیش ۳ كتاب خریدم كه حجیم ترین آنها ۲۰۰ برگ بود و نزدیك به ۹ هزار تومان پول كتاب دادم. چرا می گویند كتاب گران نیست! بالاخره كتاب كالایی است كه یكبار استفاده می شود و بعد از آن درون قفسه كتابخانه ها می رود. نباید این اندازه گران باشد یا حداقل برای دانشجویان و دانش آموزان تسهیلاتی قائل شوند!
محمد شمس لنگرودی هم با نظر مرادی كرمانی موافق است و در جواب گران بودن كتاب می گوید: بالا بودن قیمت كتاب عامل كتاب نخواندن نیست چرا كه همین مردم در طول شبانه روز هزاران هزار SMS به همدیگر می فرستند. آیا هزینه خرید كتاب از هزینه این SMS بازی گرانتر است. هرچند من به این مردم حق می دهم كه به سمت چیزهایی بروند كه حس زندگی را در آنها زنده می كند و به آنها آرامش می دهد مثل همین SMSها و جوك هایی كه ردوبدل می كنند. اما كتاب گران نیست و شاید كتاب ها به آنها آرامش و اعتمادی كه باید بدهد را نمی دهد.
امین می گوید: كتاب ها همزمان با ما تغییر نكرده اند. حتی كودكان امروز از زمان كودكی ما عقب تر هستند. كتاب هایی كه ما می خواندیم را آنها باید بازهم بخوانند، در صورتی كه تلویزیون و فیلم های انیمیشن بسیارجدیدی در حال پخش و تولید است كه برای آنها جذاب تر است.
امین كه دانشجوی ادبیات فارسی است اعتقاد دارد كه نباید هیچوقت یك طرفه به قاضی رفت. او می گوید: نویسنده ها برای دیروز می نویسند و نوشته های دیروز به درد من كه به فردا فكر می كنم نمی خورد و حتی من می توانم بگویم جوان های ما كتاب می خوانند اما كتابها و رمان های خارجی، چرا كه به فضای فكری آنها نزدیك تر است.
مینو فرشچی را سال هاست با نام فیلمنامه نویس در كشورمان می شناسیم. او كه در دوران جوانی اش عاشق داستان های كوتاه بزرگ علوی بوده است، می گوید: فضای داستان های بزرگ علوی همان فضاهایی بود كه همیشه به آنها فكر می كردم. حتی امروز هم بسیار به فضای داستان های او فكر می كنم و آرزو دارم یكی از داستان های او را به فیلم تبدیل كنم.
فرشچی نویسنده فیلمنامه های كاغذ بی خط و شوكران می گوید: دلم می خواست الآن به شما بگویم ما جوان های كتابخوانی داریم. اما حقیقت چیز دیگری است؛ زمان جوان ها بیشتر در ترافیك می گذرد تا به كتابخوانی و فیلم ها كه بیشتر موردعلاقه این گروه سنی هستند. اینترنت دنیای جوانان امروز را فتح كرده است و حوصله كتاب خواندن را از آنها دریغ كرده است و شاید كتابهای موردتوجه آنها هم تولید شده است. نویسنده قصه های مجید هم می گوید: شاید تقصیر ازما بود كه كتاب را ظرف نصیحت برای جوانان كردیم. نصیحت هایی كه هیچ جذابیتی برای آنها نداشت.
كتاب های تلخ و یك بعدی كه جوان را آزاد و راحت نمی گذاشت تا از كتاب لذت ببرد.
قاسم روبین مترجم كتاب های مارگریتا دوراس چون: عشق، عاشق، گفت كه خراب اولی تابستان و... مصاحبه نمی كند چون به قول خودش اصلاً بلد نیست مصاحبه كند و تنها با دلخوری می گوید: شاید اشكال از نویسنده ها باشد چرا نمی پرسیم چرا بعد از سالیان سال هنوز كتابهای بعضی طرفدار و خواننده دارد؛ چون بعضی ازنویسندگان برای فردا می نوشتند اما نویسنده های امروز نوشته هایشان مربوط به چه زمانه ای است؟ روبین اوضاع تیراژ كتاب را اسفبار می داند و می گوید: حرفی برای گفتن ندارم.
بهانه می آوریم كه كتاب گران است. وقتی ماهی بیش از ۱۰۰ هزار تومان پول قبض تلفن را می دهیم. بهانه می آوریم، وقتی پول یك كتاب ۴۰۰۰ تومانی را نداریم و عصرها روزی نزدیك به ۶ هزارتومان پول خرج موادخوراكی می كنیم. بهانه می آوریم و روشنك می گوید: بهانه نیست، كتاب ها از زمان عقب افتاده اند. كیوان می گوید: كتاب می خوانیم اما سركار هم می رویم. در ترافیك هم می مانیم و باید فكر قبول شدن در امتحانات كنكور و دانشگاه هم باشیم. بهانه می آوریم و دنیا به سرعت حركت می كند. یادم می آید كسی می گفت: جوان های امروز حال و حوصله كتاب خواندن ندارند چون مال سرزمین كتاب خواندن نیستند. كتاب هایی كه تحمل می خواهند و صبر و آرامش. اما جوان های امروز حال و حوصله كتاب خواندن ندارند. آنها عادت كردند كه كنترلی دردست بگیرند و با فشار دادن دكمه ای ببینند كه دنیا از پیش چشمانشان می گذرد! اما همین جوری هم می توان كتاب خواند. كافی است به كتابخانه های رایگان در اینترنت سری بزنیم و از بین میلیون ها كتاب یكی را انتخاب كنیم. البته راه حل ساده تر گشت و گذار در بین غرفه های نمایشگاه است. جایی كه هركس را سرشوق می آورد تا كتابی بخرد و بخواند. می گویید نه؟ امتحان كنید!
سارا جمال آبادی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید