چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


قصه تنهایی مادر بزرگ ها


قصه تنهایی مادر بزرگ ها
چرخه زندگی همه انسانها ازجمله زنان سالمند را تنها در چارچوب سامانه ها می توان بررسی كرد. ما در دنیایی از سامانه ها احاطه شده ایم. یاخته ها (سلولها)ی بدن ما سامانه هایی هستند كه از سامانه های كوچكتر تشكیل شده اند و در عین حال جزو سامانه های بزرگتری به شمار می روند كه بافت های بدن و اعضای گوناگون آن باشد.
ازمجموع بافت ها و اعضای بدن سامانه ای تشكیل می شود كه همان انسان باشد. چند انسان سامانه خانواده را تشكیل می دهند. از چند خانواده یك گروه اجتماعی، از گروهها جوامع ملی و سپس جامعه بین المللی پدید می آید.
زنان سالمند هم به عنوان یك گروه ویژه درون این سامانه ها قابل ارزیابی هستند. باتوجه به نقش خانواده در جوامع بشری در همه دوره ها، بررسی سالمندان درون سامانه خانواده بسیارمهم است.
هرخانواده به صورت یك منظومه فعال عمل می كند كه نه تنها از اعضای خانواده، بلكه از روابط دوسویه اعضای خانواده با یكدیگر و نیز رابطه هرعضو با كل خانواده و با دنیای بیرون تشكیل می شود.
به عبارت دیگر، خانواده فقط جمع جبری پدر و مادر و فرزندان و كسان دیگری كه در خانه زندگی می كنند نیست. بلكه فراتر از آن است. اعضای خانواده موجودات زنده ای هستند كه اگر عضوی تغییركند برآنان هم مؤثر است و موجب می شود بكوشند آگاهانه یا ناخودآگاه، خویشتن را با آن دگرگونی سازگار كنند تا كاركرد پیشین حفظ شود. تمایل به حفظ وضعیت ثابت یكی ازكاركردهای هرسامانه زنده است. سامانه زنده در برابر دگرگونی مقاومت می كند زیرا تغییر، او را از نظمی كه دارد خارج می كند و كاركردهای او را منحرف می سازد و دیگر آن سیستمی كه بود نخواهدماند.
خانواده معمولاً از پدر و مادر و فرزندان تشكیل می شود. این همان چیزی است كه به خانواده هسته ای معروف است و در شكل های گوناگون خود ویژه جوامع صنعتی غرب است. در ایران ما با خانواده گسترده روبرو هستیم كه البته مختص ایران نیست و درجوامع سنتی جنبه فراگیر دارد. خانواده هسته ای و خانواده گسترده هریك معایب و محاسنی دارد، اما به هرحال شكل غالب خانواده ناشی از وضعیت هرجامعه است.
از این رو ترجیح یكی بر دیگری بدون توجه به زمینه اجتماعی كاری نادرست است، زیرا هریك از این دو نوع در جامعه پدیدآورنده خویش نقش سازگارانه و سودمندتری دارند. بی تردید می توانیم بگوییم كه خانواده گسترده تاكنون مناسب ایران بوده است. هرچند سیر دگرگونی درایران نیز به سوی خانواده های هسته ای خواهدبود.
در خانواده گسترده، معمولاً زن و شوهر ارتباط بسیارنزدیك با پدران و مادران خود دارند. خیلی از اوقات زن و شوهر بین خانواده شوهر زندگی می كنند. فرزندان از آغاز با پدربزرگ، مادربزرگ، عمو، عمه، خاله و دایی و فرزندان آنان روبرو هستند. گاهی نیز فضای زندگی از نظر مادی مشترك نیست. اما رابطه عاطفی بسیار گرم و زنده است و در هردوصورت، پدر بزرگ و مادربزرگ مادری نقش عمده ای در پرورش نوه ایفا می كنند. از آنجا كه امكانات مالی زن و شوهر در آغاز ازدواج ناچیز است خواه ناخواه نقش والدین در زندگی آنان مهم می شود و چون در جامعه سنتی،شغلها نیز نسل به نسل و از سالمندان به جوانترها منتقل می گردد، نقش فرهنگی و اجتماعی سالمندان نیز چشمگیر می شود.
در یك جامعه سنتی باثبات، افراد سالمند از وقار و احترام و اهمیت متناسب برخوردارند و نقش خود را به عنوان رئیس و راهبر خانواده تا پایان ایفا می كنند.
مشكل از زمانی چهره می نماید كه تندباد دگرگونی بر چهره سامانه خانواده سنتی می وزد. تغییر شرایط معیشتی و تحولات فرهنگی بر منظومه خانواده تأثیرمی گذارد. خانواده گسترده كه با جامعه كشاورزی، عشایری، یا پیشه ور سنتی هماهنگ بود. در جامعه روبه صنعتی شدن به تدریج كارایی خود را ازدست می دهد.
دختران و عروسان نیز دیگر مادر و مادر شوهر را سرمشق خود نمی دانند و احترام به آنان را نه به عنوان یك ضرورت ناشی از واقعیت خانواده گسترده، بلكه به عنوان وظیفه ای اخلاقی تلقی می كنند كه جنبه دوسویه دارد و بی قید و شرط نیست.
خانه های بزرگ كه چند نسل دركنار هم می توانستند در آنها بزیند و محله هایی كه سكونتگاه همه بستگان بودند جای خود را به آپارتمانهای كوچك پراكنده در شهر بزرگ می دهند. زن یا مرد سالمند اكنون نه از نظر مادی موردنیاز نسل نو است و نه برای تربیت نوه صالح شناخته می شود. به نحوی كه مهدكودك را به وی ترجیح می دهند.
به این ترتیب فرد سالمند از سامانه خانوادگی خوگرفته و آشنایی خویش دورمی افتد و برخلاف نقش مركزی كه درخانواده گسترده داشت نقشی حاشیه ای پیدامی كند. این اتفاق برای زن سالمند مشكلات بیشتری را ایجاد می كند، زیرا به علت طول عمر بیشتر زنان نسبت به مردان و نیز ازدواج زن با مردی كه گاه بیست سالی از او بزرگتر است و طبعاً زودتر از دنیا می رود، زن سالمند زودتر تنها می شود.
مادربزرگ كه برحسب سنت انتظار محبت و توجه و فرمانبری از فرزندان و نوه های خود را دارد و می خواهد با آنان زندگی كند چون ببیند مورد بی توجهی قرارگرفته و تنها مانده است به بیماری روانی یا روان تنی دچارمی شود.
این بیماری موجب می شود فرزندان به فكر او بیفتند، او را نزد خود ببرند و مورد محبت قراردهند. با توجهات فرزندان، وی بهبود می یابد. درنتیجه باردیگر از مركز توجه به حاشیه رانده می شود و چون حالش خوب شده است او را به خانه خود بازمی گردانند. نیاز به محبت و حمایت باعث می شود زن سالمند دیگر بار و به ناخودآگاه نشانه دیگری بیافریند تا طرف توجه شود و جایگاه خود را ولو به شكلی دیگر در سامانه خانواده حفظ كند.
درچنین مواردی باید ریشه اصلی بیماری را شناخت كه همان دگرگونی جایگاه فرد در سامانه خانواده است و تا این مشكل حل نشود بیماریها یا مشكلات رفتاری متعدد زن سالمند، همچون كج خلقی و رنجش و بی خوابی و اضطراب و افسردگی و بی قراری و دردهای گوناگون برطرف نخواهدشد.
گاهی زن سالمند ازنظر مادی، اما نه از نظر عاطفی، در سامانه خانواده هسته ای پسر یا دختر خود پذیرفته می شود و روابط جدیدی برقرارمی گردد. اما سامانه هسته ای كه تمایل به دگرگونی ندارد شروع به مقاومت می كند. فرد سالمند به سیستمی واردشده است كه قبلاً بدون او كارایی داشت. اكنون او باید خود را با این سیستم هماهنگ كند، كاری كه برای او دشوار است. درنتیجه، ناسازگاریها و ناهماهنگی های سامانه در ضعیف ترین و آسیب پذیرترین عضو خانواده به شكل بیماری تظاهرمی كند.
این عضو معمولاً همان زن سالمند است كه به علت سن خویش چندان انعطاف پذیر نیست و درعین حال توقعات زیادی نیز دارد.
در خانواده ای كه دچار عیب زمینه ای یا به اصطلاح آسیب پذیر است، هرگونه بحران انسجام ظاهری را ازبین می برد. در این شرایط افراد به دنبال یك سپربلا هستند كه تقصیر را به گردن او بیندازند و بازهم فرد سالمند است كه به عنوان عضو ضعیف خانواده در معرض اتهام قرارمی گیرد و برای نمونه می گویند: «تا خانم بزرگ نبود ما هیچ مشكلی نداشتیم». یا اینكه: «خانم بزرگ مرتب مریض می شود و همه را اذیت می كند». یا: «خانم بزرگ با دخالت در تربیت بچه، او را لوس كرده است».
مشكلاتی كه ذكر شد بیشتر مربوط به دوره گذر از خانواده گسترده به خانواده هسته ای است و در برخی كشورهای صنعتی بخشی از وظایف خانواده گسترده در حمایت از سالمندان را سازمانهای تأمین اجتماعی و رفاه اجتماعی و بیمه و بهداشت همگانی و تشكیلات خیریه نیرومند برعهده گرفته است. اما حمایت و تأمین مادی تنها وجهی از وجوه گوناگون این مسأله است. در كشور ما به نظر می رسد حتی در صورت وجود امكانات عمومی برای نگهداری سالمندان بیرون از چارچوب خانواده، فرهنگ و آیین به چنین وضعی تمایلی نداشته باشد.
تداوم فرهنگ و آیین و تعدیل نوگرایی افراطی با احتیاط و متانت، از جنبه های مثبت وجود فرد سالمند در خانواده است. البته ممكن است ایراد گرفته شود كه حضور فرد سالمند زیانهایی در سطح خانواده پدیدمی آورد: انعطاف ناپذیری، محافظه كاری، زودرنجی، توقعات زیاده از حد، نیاز به رعایت و مراقبت های ویژه از نظر خواب و استراحت و نوع غذای سالمندان، اما دركل، معایب در موازنه با منافع قرارمی گیرد و نكته مثبت آن است كه آسایش و تمایل سالمندان هم منظور شده است. زیرا آنان نیز جزئی از جامعه هستند و شایسته نیست همه توجه را به كودك و نوجوان یا جوانان و میانسالان معطوف كنیم و سالمندان را به عنوان گروهی پیرامونی نادیده بگیریم.
دركل می توان گفت به هنگام اختلال در روابط خانوادگی یا در شرایط بحرانی، فرد ضعیف تر كه همان زن سالمند باشد دچار بیماری روانزاد می شود. این وضعیت برحسب الگوهای فرهنگی به شكل بیماری واقعی یا احساس كسالت و تمارض ظاهر می گردد.
بیماری واقعی شامل اختلالات روان - تنی، افسردگی و دردهای روانزاد است كه به آن افسردگی پنهان یا نقابدار هم گفته اند. زن سالمند، فشارهای روانی _ اجتماعی _ زیستی را به شكل بیماری روانی، تظاهرات رفتاری ضداجتماعی، یا بیماری جسمی آشكارمی سازد. از این رو چاره كار و راه درمان او نیز توجه به همه عواملی است كه در زندگی وی وجوددارد و این درمان هم تنها در چارچوب سامانه خانواده انجام پذیر است.
معمولاً گفته می شود آینده از آن كودكان است. لیكن باتوجه به افزایش شمار سالمندان چه ازنظر مطلق و چه از نظر نسبی، دهه های آینده از آن سالمندان نیز هست و برنامه ریزی برای ایجاد نگرش مثبت اجتماعی به آنان و بهداشت و درمان مكفی و رفاه مطلوب سالمندان ضروری است.
دكتر فربد فدایی ـ روانپزشك، دانشیار دانشگاه
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید