شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


بحران ایران - تاریخچه صنعت نفت ۲۹


بحران ایران - تاریخچه صنعت نفت ۲۹
تمام شدن نفت ارزان قیمت، به منزله پایان عصر طلایی هیدروکربن بود. نگرانی درباره قیمت نفت و دستیابی نداشتن به آن، سبب کاهش و توقف رشد اقتصادی می شد و پس از ظهور این نگرانی بود که جهان غرب به فکر مقابله با این وضع افتاد.
هدف اصلی جهان غرب در میانه دهه ۱۹۷۰ به گفته کیسینجر، تغییر آن شرایط عینی در بازار بود که قدرت نفت از آن ناشی می شد، آن شرایط عبارت بودند از موازنه عرضه و تقاضا و اتکا و وابستگی تام و تمام اقتصاد صنعتی به نفت، اما عناصر لازم برای خنثی کردن قدرت جدید نفت محدود بود: استفاده از سوخت های جانشین، جست و جو برای منابع متنوع و مختلف انرژی و صرفه جویی در مصرف نفت.
در ژاپن نوآوری هایی به نام «نگرش صرفه جویی در انرژی» به عمل آمد که بر مسایلی چون استفاده محدود از آسانسور و استفاده از لباس های کار با کت آستین کوتاه و ... فعالیت هایی برای برگرداندن سوخت نیروگاه ها و تغییر تولیدات صنعتی از پایه نفت به سوخت های دیگر، تسریع در ایجاد نیروگاه های هسته ای، توسعه واردات زغال سنگ و گاز طبیعی مایع و نیز تغییر جهت جریان واردات نفت از خاور میانه به حوزه اقیانوس آرام متمرکز بود.
فرانسوی ها استدلال می کردند که «پس از این، دوران دیگری خواهد بود؛ دوران تغییر شکل و نه بحران. برای کشور ما شایسته نیست که وابسته تصمیم های اعراب شود. باید سیاست تغییر شکل انرژی را دنبال کنیم و از نیاز به نفت بکاهیم یا دست کم از بیشتر شدن آن جلوگیری کنیم». در اوایل سال ۱۹۷۴ مذاکراتی میان مشاوران ارشد «ژرژ پومپیدو»، رئیس جمهوری فرانسه، انجام شد و بر سه نقطه اتکای بنیادی موافقت حاصل شد که عبارت بودند از ایجاد سریع نیروگاه های هسته ای، روی آوردن به زغال سنگ و تأکید جدی بر صرفه جویی در مصرف انرژی که هر سه موجب استقلال فرانسه می شد.
سیاست دولتی صرفه جویی شدید در فرانسه اعمال شد. برای مثال اگر دمای داخل ساختمان یک بانک یا سوپر مارکت بیش از ۲۲ درجه می بود، مشمول پرداخت جریمه می شد. حتی در تبلیغات نیز باید دقت می شد که هیچ گونه تشویقی برای استفاده بیشتر از انرژی نشود.
در ایالات متحد آمریکا، مدیران ارشد ۷ شرکت بزرگ نفت آماده شده بودند تا پس از ادای سوگند، شهادت بدهند. در حالی که تحریم نفت به وسیله اعراب پابرجا بود، شرکت های نفت افزایش عظیمی در سودهای خود گزارش می دادند. «کمیسیون فرعی ثابت تحقیقات سنا» به ریاست «سناتور هنری جکسن» به مدیران اعلام می کرد که به علت داشتن «سودهای خلاف اخلاق» مجرم هستند.
بعضی دیگر از کشورهای صنعتی، تحقیقات ضد تراست را در مورد اعمال شرکت های نفتی آغاز کردند. از تخفیف هایی که موجب کاهش مالیات نفت می شد، تا پایین ترین حد کاسته شده بود، همچنین معافیت مالیاتی خارجی نیز که به منظور گسترش صنعت نفت در ونزوئلا و خاور میانه و حمایت از موضع آمریکا در آن نقاط وضع شده بود، به همان نحو کاهش یافته بود. نفت و انرژی تبدیل به داغ ترین عامل در سیاست ملی می شد و از آنجا که موضوع با تهدید شیوه زندگی آمریکایی و نیز با پول و قدرت مربوط می شد، روز به روز اهمیت بیشتری پیدا می کرد.
در اوت ۱۹۷۱، نیکسن به منظور متوقف کردن تورم، کنترل قیمت ها را بر تمام اقتصاد تحمیل کرده بود. بیشتر کنترل ها در سال ۱۹۷۴ به پایان می رسید، به استثنای کنترل بر نفت. مردم می خواستند واشنگتن کاری کند و «کاری» عبارت بود از برگرداندن قیمت ها به روزهای خوش گذشته و اطمینان از دست یابی به نفت. باید کاری بزرگ انجام می شد.
در ژانویه ۱۹۷۵، «پرزیدنت جرالد فورد» با پیروی از طرح نیکسون در خصوص «استقلال آمریکا از حیث منابع انرژی»، یک برنامه ۱۰ ساله برای ایجاد ۲۰۰ کارخانه برق هسته ای، ۲۵۰ معدن بزرگ زغال سنگ، ۱۵۰ کارخانه تولید برق زغال سنگ سوز، ۳۰ پالایشگاه بزرگ و ۳۰ کارخانه تولیدسوخت مصنوعی را پیشنهادکرد. کمی پس از آن، «نلسن راکفلر» معاون رئیس جمهور و نوه راکفلر معروف، یک برنامه ۱۰۰ میلیارد دلاری را برای کمک مالی به صنعت ساخت سوخت مصنوعی و سایر طرح های پرهزینه که بخش بازرگانی خصوصی مایل به حمایت از آنها نبود، ارائه داد، اما مخالفان به مبارزه با آن طرح پرداختند و ابتکار راکفلر بی حاصل شد. لیکن دوران نیکسون و فورد دو دستاورد عمده داشت.
بلافاصله پس از تحریم نفت در سال ۱۹۷۳، کنگره اجازه ایجاد خط لوله آلاسکا را صادر کرد که با صرف ۱۰ میلیارد دلار انجام پذیرفت. از سوی دیگر تعیین معیارهای کارایی سوخت برای اتومبیل بود که طبق معیارهای جدید از ۱۳ مایل برای هر گالن به ۵/۲۷ مایل برحسب گالن می رسید. در آن زمان از هر هفت بشکه نفت مصرفی روزانه جهان، یک بشکه در جاده ها و بزرگراه های آمریکا سوزانده می شد، از این رو چنان تغییری نه تنها در آمریکا، بلکه در موازنه نفت جهان موثر بود.
در سال ۱۹۷۲ و پیش از بحران نفت در سال ۱۹۷۳، «شلزینگر» که رئیس کمیته انرژی اتمی بود، اظهار عقیده کرده بود که ایالات متحد آمریکا باید به خاطر امنیت ملی، سیاست اقتصادی خارجی و سلامت محیط زیست، صرفه جویی در انرژی را تشویق کند. وی گفته بود: می توانیم اتومبیل هایی را که در هر ۱۰ مایل، یک گالن سوخت مصرف می کنند و ساختمان هایی را که به علت نقص در عایق کاری همزمان گرم و سرد می شوند، بهتر و مرمت کنیم. به نظر شلزینگر، اولویت در درجه اول، عبارت بود از یافتن راه حلی برای افزایش قیمت داخلی به سطح قیمت های بازار جهانی به گونه ای که مصرف کنندگان بتوانند برای اصلاح تغییرات قیمت، واکنش نشان دهند.
سیستم جاری مبادرت به اختلاط قیمت نفت داخلی کنترل شده و نفت گران قیمت تر وارداتی در قیمت نهایی کرده بود که مصرف کنندگان می پرداختند و در واقع به این معنا بود که ایالات متحده به نفت وارداتی سوبسید می پرداخت. موضوع گاز طبیعی بیشتر از تمام موضوع های دیگر مورد نزاع و اصلاح ناپذیر بود، زیرا دولت کارتر درست وارد وسط معرکه سیاسی و فلسفی ۱۰ ساله در مورد قیمت گذاری گاز و این که قیمت باید به وسیله دولت کنترل شود یا بازار، شده بود.
در سال ۱۹۷۸، سیاست های پس از تحریم در همه جا از جمله در ایالات متحده تأثیر خود را آشکار می کرد. افزایش قیمت ها، احتمال افزایش های بیشتر در آینده، جریان پول نقد فراوان و حرص و اشتیاق در سرمایه گذاری همه سبب افزایش کوشش های دیوانه وار برای دستیابی به نفت شد. نخستین ضرورت، پرهیز از ناسیونالیسم در جهان سوم به هر قیمتی بود.
در بیشتر کشورهای اوپک، اکتشاف به علت ملی شدن ممنوع بود و اگر شرکتی موفق به کاوش در سایر کشورهای درحال توسعه می شد، بخش عمده تولید به همان کشور تعلق می گرفت و بخش جزئی به شرکت می رسید. از این رو، شرکت ها متوجه ایالات متحده (به رغم بدبینی به وجود نفت)، کانادا و بخش انگلیسی و نروژی دریای شمال شدند. هر دلاری که سرمایه گذاری یا تعهد نشده بود، از جهان سوم به آمریکای شمال منتقل شد.
در دهه ۱۹۷۰، اوپک به تسلط خود بر بازار نفت جهان ادامه داد. تولید این سازمان، شامل ۶۵ درصد کل نفت جهان آزاد در سال ۱۹۷۳ و ۶۲ درصد در سال ۱۹۷۸ می شد، ولی سلطه آن هر چند به صورت غیر آشکار، رو به سستی می رفت. چیزی که اکنون مورد توجه بود، سه حوزه نفتی آلاسکا، مکزیک و دریای شمال بود.
در سال ۱۹۷۷، لوله کشی ۸۰۰ مایلی پایان پذیرفت و جریان نفت از نورث اسلوپ به بندر بارگیری والدز در کرانه جنوبی آلاسکا آغاز شد؛ به طوری که در سال ۱۹۷۸ روزانه یک میلیون بشکه نفت از لوله جاری می شد و ظرف چند سال مقدار آن به ۲ میلیون بشکه می رسید که معادل یک چهارم تولید نفت خام آمریکا بود.
کشور مکزیک یکی دیگر از ذخایر بزرگ نفت جهان بود. با کشف منبع عظیمی به نام «رفورما» در سال ۱۹۷۲، آن منطقه به کویت کوچک معروف شد. مکزیک سال ها با بحران های عظیم اقتصادی دست به گریبان بود، ولی نفت به کمک دست اندرکاران اقتصادی مکزیک آمد و مکزیک را در مرکز اقتصاد بین المللی جدید مبتنی بر نفت قرار داد. کشوری که تا سال ۱۹۷۶، وام دهندگان بین المللی از وام دادن به آن پرهیز می کردند، اکنون یکی از فعال ترین وام گیرندگان جهان شده بود و علت آن البته نفت بود.
دریای شمال قرن های متمادی محل صید شاه ماهی بود، ولی در میانه دهه ۱۹۷۰ نسل جدیدی از دریانوردان وارد آن شدند. وسایل آنها عبارت بود از: دکل های حفاری شناور، قایق های تدارکات، سکوها و کرجی های لوله گذاری. از سال ۱۹۲۰ هزاران چاه در کنار ساحل اروپای غربی زده شده بود، ولی جمع محصول در آن منطقه از ۲۵۰ هزار بشکه در روز تجاوز نمی کرد.
در نوامبر ۱۹۶۹، کشف عمده ای در بلوک ۴/۲ حوزه «اکوفسیک» در قسمت مربوط به نروژ به عمل آمد و نفتی که از ژرفای ۱۰ هزار فوتی به دست آمد، از کیفیت بالایی برخوردار بود. پروژه دریای شمال یکی از بزرگ ترین سرمایه گذاری های جهان بود که تورم هزینه ها موجب گران تر شدن آن می شد و در نهایت در ۱۸ ژوئن ۱۹۷۵، نفت دریای شمال وارد سیستم پالایش شد.
نتیجه ضربه قیمت ها در سال ۱۹۷۳، به وجود آمدن شغل جدیدی بود به نام پیشگویی قیمت نفت. تا آن زمان تغییرات قیمت بر حسب سنت بود و نه دلار، اما پس از آن ضربه، هر کسی شروع به پیش بینی قیمت نفت کرد، از شرکت های نفت گرفته تا سازمان های بین المللی.
در حالی که آلاسکا، مکزیک و دریای شمال تا اواسط دهه ۱۹۸۰ روی هم روزانه ۶ تا ۷ میلیون بشکه نفت اضافی به بازار جهانی عرضه می کردند، تنها می توانستند روز گریز ناپذیر کمبود و گرفتاری را به تعویق اندازند و نه این که آن را از بین ببرند. زیرا همه پیشگوها تأیید می کردند که بحران نفت دیگری تا ۱۰ سال دیگر محتمل است. بحران این بار نه توسط اعراب، بلکه در کشوری که خود را از اعراب متمایز می دانست و به نژاد آریایی خود افتخار می کرد، اتفاق افتاد.
هنگامی که محمدرضا شاه و ملکه در شب سال نو ۱۹۷۸ در تهران میزبان کارتر و همسرش بودند، جیمی کارتر ایران را جزیره ثبات دانست. مدت زیادی از این واقعه نگذشته بود که سیر حوادث، ایران را به سوی انقلاب اسلامی کشاند و این به اصطلاح جزیره ثبات در زیر امواج خروشان انقلاب غرق شد و بحران نفتی جدیدی به وجود آمد؛ بحران ایران.
منبع : شبکه اطلاع رسانی شانا


همچنین مشاهده کنید