جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

از ششمین‌ روز زمین‌ تا آخرین‌ روز انسان‌


از ششمین‌ روز زمین‌ تا آخرین‌ روز انسان‌
● سیر تحولی‌ نظریه‌های‌ تكاملی‌
از زمان‌ پیدایش‌ آدمی‌ هیچ‌ موضوعی‌ نتوانسته‌ به‌ اندازه‌ هستی‌ و چگونگی‌ به‌ وجود آمدن‌، ذهن‌ انسان‌ را مشغول‌ كند. شاید اگر می‌شد آماری‌ از موضوعاتی‌ كه‌ فكر بشر را در طول‌ زندگی‌اش‌ مشغول‌ می‌كند ارایه‌ داد بیشترین‌ فراوانی‌ نصیب‌ فكر راجع‌ به‌ چگونگی‌ به‌ وجود آمدن‌ می‌شد.
این‌ فكر تا آنجا كه‌ فلسفی‌ است‌ انسان‌ را متوجه‌ جهانی‌ دیگر می‌كند؛ چرا كه‌ انسان‌ هرگز این‌ جهان‌ خاكی‌ را بر نتافته‌ و پاسخ‌ پرسش‌هایش‌ را در این‌ جهان‌ پیدا نكرده‌ است‌. تا جایی‌ كه‌ ما در نزد بزرگان‌ خود سراغ‌ داریم‌ اینگونه‌ است‌ مثلا حافظ‌ می‌گوید: «آدمی‌ در عالم‌ خاكی‌ نمی‌آید به‌ دست‌ / عالمی‌ دیگر بباید ساخت‌ وز نو آدمی‌.»
باری‌ فلسفه‌ فكر ناب‌ انسان‌ است‌ كه‌ در برهه‌هایی‌ از تمدن‌ بشر و به‌ فراخور محیط‌ و زندگی‌اش‌ به‌ وجود آمده‌ است‌. اینكه‌ از اصالت‌ انسان‌ بگوییم‌ بی‌هیچ‌ قید و شرطی‌ به‌ مشغولیت‌ اصلی‌ ذهن‌ او یعنی‌ همان‌ وجود و هستی‌ نقب‌ زده‌ایم‌.از طرف‌ دیگر باید توجه‌ داشت‌؛ وقتی‌ كه‌ می‌گوییم‌ فلسفه‌ فكر ناب‌ است‌ قصد ارزش‌گذاری‌ بر روی‌ فلسفه‌ و علم‌ نداریم‌ و ناب‌ بودن‌ اینجا به‌ ذهن‌ انسان‌ بر می‌گردد كه‌ ذهن‌ انسان‌ چه‌ مقدار توانایی‌ ساخت‌ جهان‌ ایده‌آل‌ خود را داشته‌ است‌. توضیح‌ آنكه‌ قدرت‌ ذهنی‌ انسان‌ در ساخت‌ جهان‌ والاتر از جهانی‌ كه‌ وجود دارد ارزشمند است‌ نه‌ خود آن‌ جهان‌. البته‌ اینجا به‌ حق‌ می‌توان‌ محكوم‌ به‌ تسلسل‌ شد كه‌ جهان‌ انسان‌ چیزی‌ جز ذهن‌ او نیست‌. اما همیشه‌ در یك‌ آزمایش‌ متغیرهایی‌ دخیل‌ هستند كه‌ تنها آن‌ زمان‌ كه‌ دخالت‌ می‌كنند وجودشان‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ می‌شود.انسان‌ همواره‌ رویای‌ جهانی‌ را در سر می‌پروراند كه‌ در آن‌ سطح‌ زندگی‌ و رفاهش‌ بالا و قابل‌ قبول‌ باشد اما اینها همه‌ نسبی‌ هستند. وجود انسانی‌ كه‌ ده‌ قرن‌ پیش‌ زندگی‌ می‌كرده‌ در جهان‌ صنعتی‌ امروز موجبات‌ تعجب‌ و رضایت‌ او را فراهم‌ می‌كند این‌ انسان‌ وقتی‌ پیشرفت‌ها را با زندگی‌ خودش‌ در ده‌ قرن‌ پیش‌ مقایسه‌ می‌كند بهشتی‌ را در مقابل‌ خود می‌بیند كه‌ باور نكردنی‌ و زیبا است‌. اما كافی‌ است‌ همین‌ انسان‌ مدتی‌ در این‌ بهشت‌ زندگی‌ كند آنگاه‌ می‌فهمد كه‌ این‌ نه‌ بهشت‌ كه‌ گاه‌ عین‌ جهنم‌ می‌باشد.
برای‌ اینكه‌ از موضوع‌ دور نشده‌ باشیم‌ بار دیگر به‌ موضوع‌ فلسفه‌ و اصالت‌ باز می‌گردیم‌. تمدن‌ تقلب‌ تلخ‌ تاریخ‌ است‌. این‌ نظریه‌ «ژان‌ ژاك‌ روسو» راجع‌ به‌ تمدن‌ بشری‌ است‌ بدون‌ اینكه‌ حرفی‌ در رد و قبول‌ آن‌ زده‌ باشیم‌ از آن‌ برای‌ اثبات‌ این‌ ادعا كه‌ انسان‌ها هر چه‌ متمدن‌تر شده‌، از اصالت‌ خود دور شده‌اند، می‌پردازیم‌.
فلسفه‌ كه‌ فكر ناب‌ بشر است‌ از یونان‌ شروع‌ شده‌ كه‌ مربوط‌ به‌ زمانی‌ است‌ كه‌ انسان‌ از اصالت‌ خویش‌ دور نبود. اما به‌ فراخور رشد تمدن‌ فلسفه‌ افول‌ كرد. در واقع‌ نظر بر این‌ است‌ كه‌ فلسفه‌ و تمدن‌ یك‌ جور همبستگی‌ منفی‌ با هم‌ دارند؛ هر چه‌ تمدن‌ پیشرفت‌ می‌كند فلسفه‌ از رشد می‌افتد. برای‌ آنكه‌ موضوع‌ مشتبه‌ نشود لازم‌ است‌ نكته‌یی‌ تذكر داده‌ شود. شاید این‌ سوال‌ برای‌ همگان‌ پیش‌ بیاید كه‌ مگر ما در قرون‌ جدید فیلسوف‌ نداشته‌ایم؛ دكارت‌، كانت‌، نیچه‌ و دیگران‌ مگر چه‌ از افلاطون‌ و ارسطو كم‌ دارند؟ اینجا باز تاكید بر این‌ تعریف‌ ضروری‌ است‌ كه‌ فلسفه‌ فكر ناب‌ بشر است‌. پس‌ مقصود ما از فلسفه‌ «فلسفه‌ اویی‌» می‌باشد كه‌ بی‌هیچ‌ شایبه‌یی‌ با موضوع‌ هستی‌ و وجود رابطه‌ دارد.
تفكر راجع‌ به‌ هستی‌ و وجود او در گذشته‌ یا فلسفی‌ بوده‌ است‌ یا وحیانی؛ اما با رشد تمدن‌ این‌ تفكر جنبه‌ اثباتی‌ و علمی‌ پیدا كرده‌ است‌. باز هم‌ باید گفت‌ كه‌ این‌ بحث‌ اصلا ارزشی‌ نیست‌ و فلسفه‌ را بر علم‌ ترجیح‌ نمی‌دهد و بالعكس‌. اینها همه‌ توصیف‌ هستند، چیزهایی‌ كه‌ اتفاق‌ افتاده‌اند و اكنون‌ ما آنها را لمس‌ می‌كنیم‌.
اینگونه‌ است‌ كه‌ انسان‌ نوع‌ تفكر خود راجع‌ به‌ اصلی‌ترین‌ موضوع‌ زندگی‌ یعنی‌ هستی‌ و وجود را علمی‌ می‌كند. درست‌ در این‌ زمان‌ است‌ كه‌ نظریه‌های‌ علمی‌ به‌ پژوهش‌ راجع‌ به‌ هستی‌ انسان‌ كمك‌ می‌كنند. نظریات‌ تكاملی‌ دانشمندان‌ عصر جدید بر پایه‌ تحقیقات‌ زیست‌شناسی‌ و جامعه‌شناسی‌ است‌ كه‌ همه‌ مبنای‌ علمی‌ دارند و هستی‌ و چگونگی‌ به‌ وجود آمدن‌ انسان‌ را به‌ گونه‌یی‌ علمی‌ توجیه‌ می‌كنند.
● از تورات‌ تا پاستور
در تورات‌ آمده‌ خدا جهان‌ و جانداران‌ را در شش‌ روز آفریده‌ است‌. این‌ قدیمی‌ترین‌ نوشته‌یی‌ است‌ كه‌ به‌ بحث‌ راجع‌ به‌ جانداران‌ می‌پردازد. نظریه‌های‌ بعدی‌ شامل‌ نظریه‌ خلق‌الساعه‌ یا به‌ وجود آمدن‌ موجودات‌ زنده‌ از مواد بی‌ جان‌ و نظریه‌ ثبوت‌ انواع‌ است‌ كه‌ تا قرن‌ هجدهم‌ میلادی‌ قابل‌ قبول‌ بودند.
معتقدان‌ به‌ ثبوت‌ انواع‌ باور داشتند كه‌ هر جانوری‌ وقتی‌ آفریده‌ می‌شود برای‌ همیشه‌ بدون‌ تغییر می‌ماند و قادر به‌ تغییر دادن‌ خاصه‌های‌ خود نیست‌.
از قرن‌ ششم‌ تا قرن‌ چهارم‌ قبل‌ از میلاد ارسطو فكر می‌كرد كه‌ امكان‌ دارد گونه‌های‌ مختلفی‌ از جانداران‌ به‌ توالی‌ یكدیگر به‌ وجود آمده‌ باشند. و ظهورشان‌ به‌ صورت‌ تصادفی‌ و بدون‌ ارتباط‌ با یكدیگر صورت‌ نگرفته‌ باشد. تاریخی‌ بودن‌ ماهیت‌ توالی‌ و پیوستگی‌ جانداران‌ البته‌ ناشناخته‌ بود.یك‌ پزشك‌ ایتالیایی‌ فرانچسكو ردی‌ با استفاده‌ از آزمایشاتی‌ نشان‌ داد كه‌ جانداران‌ نمی‌توانند از مواد بی‌جان‌ به‌ وجود بیایند و نظریه‌ خلق‌الساعه‌ بودن‌ را رد كرد. نظریه‌ خلق‌الساعه‌ بودن‌ به‌ كمك‌ آزمایشات‌ پاستور كاملا بی‌اعتبار شد.خالی‌ از لطف‌ نیست‌ كه‌ بگوییم‌ در میان‌ فلاسفه‌ مسلمان‌ در عصر طلایی‌ تمدن‌ اسلامی‌ «ابن‌سینا» نظریه‌ خلق‌الساعه‌ را به‌ گونه‌یی‌ رد می‌كند. هم‌ اوست‌ كه‌ می‌گوید گاهی‌ باورها راجع‌ به‌ مسائل‌ ماورایی‌ غیرعقلانی‌ است‌ كه‌ در این‌ موارد او با استناد به‌ كتاب‌ و سنت‌ در پی‌ توجیه‌ آنها بر می‌آید. نظریه‌ خلق‌الساعه‌ اگر چه‌ از لحاظ‌ عقلی‌ نظریه‌یی‌ باطل‌ است‌ اما در نزد فلاسفه‌ اسلامی‌ توجیه‌ فلسفی‌ دارد. در این‌ باب‌ ابن‌سینا به‌ وجوب‌ و امكان‌ اشاره‌ می‌كند و ملاصدرا با آوردن‌ دلایلی‌ مبنی‌ بر اینكه‌ از نیستی‌ هم‌ می‌تواند هستی‌ به‌ وجود بیاید، خلق‌الساعه‌ را توجیه‌ می‌كند.
● لامارك‌ و موش‌های‌ دم‌ بریده‌
یكی‌ از تئوری‌های‌ مهم‌ تكاملی‌ از زیست‌شناسی‌ فرانسوی‌ به‌ نام‌ لامارك‌ است‌.او در سال‌ ۱۸۰۹ برای‌ بیان‌ چگونگی‌ وقوع‌ تكامل‌ دو نظریه‌ كاربرد و عدم‌ كاربرد اندام‌ها و ارثی‌ بودن‌ صفات‌ اكتسابی‌ را عنوان‌ كرد.
لامارك‌ مشاهده‌ كرد كه‌ اگر یك‌ جاندار از اندامی‌ از بدن‌ خود استفاده‌ كند آن‌ اندام‌ بزرگ‌ و كارآمد می‌شود و اگر عضوی‌ به‌ كار نیفتد كوچك‌ شده‌ و به‌ مرور زمان‌ تحلیل‌ می‌رود. بنابراین‌ جاندار در نتیجه‌ ناهماهنگی‌ در استفاده‌ و عدم‌ استفاده‌ اندام‌های‌ مختلف‌ بدن‌ در طول‌ عمر یك‌ فرد، ممكن‌ است‌ مقداری‌ تغییر یابد و بعضی‌ از صفات‌ را كسب‌ كند. لامارك‌ اینگونه‌ صفات‌ اكتسابی‌ را ارثی‌ و قابل‌ انتقال‌ به‌ نسل‌های‌ بعدی‌ دانست‌.
تئوری‌ لامارك‌ بسیار موفقیت‌آمیز بود و به‌ اشاعه‌ اندیشه‌ تكامل‌ كمك‌ شایانی‌ كرد. اما سرانجام‌ معلوم‌ شد كه‌ نظر او نادرست‌ است‌. لامارك‌ تا اینجا كه‌ استفاده‌ و عدم‌ استفاده‌ از اندام‌ها به‌ كسب‌ صفتی‌ می‌انجامد درست‌ آمده‌ بود. ولی‌ اشتباه‌ او اینجا بود كه‌ صفات‌ اكتسابی‌ به‌ ارث‌ نمی‌رسند در حالی‌ كه‌ او می‌گفت‌ صفات‌ اكتسابی‌ نیز ارثی‌ هستند.«واهیمان‌»، زیست‌شناس‌ قرن‌ نوزدهم‌ با آزمایشی‌ كه‌ بر روی‌ موش‌ها انجام‌ داد نظریه‌ لامارك‌ را تا حد زیادی‌ باطل‌ كرد. آزمایش‌ از این‌ قرار بود كه‌ گروهی‌ از موش‌ها به‌ عنوان‌ متغیرهای‌ آزمایشی‌ بررسی‌ شدند. واهیمان‌ دم‌ آنها را جدا كرد تا بفهمد آیا از موش‌های‌ بی‌دم‌ بچه‌ موش‌های‌ بی‌دم‌ به‌ دنیا می‌آیند یا نه‌؟ موش‌های‌ بی‌دم‌ بچه‌های‌ سالم‌ به‌ دنیا آوردند و این‌ واهیمان‌ را در رد نظریه‌ لامارك‌ مبنی‌ بر اكتسابی‌ بودن‌ صفات‌ ارثی‌ یاری‌ داد.با این‌ وجود نظریه‌ لامارك‌ مقدمه‌یی‌ بر نظریه‌های‌ بعدی‌ در زمینه‌ تكامل‌ شد كه‌ مهمترین‌ آنها توسط‌ داروین‌ در سال‌ ۱۸۵۹ مطرح‌ می‌شود.
● داروین‌ و تنازع‌ بقا
در سال‌ ۱۸۵۸ داروین‌ و والانس‌ تئوری‌ جدیدی‌ درباره‌ تكامل‌ ارایه‌ داشتند كه‌ جانشین‌ تئوری‌ لامارك‌ در این‌ زمینه‌ شد. این‌ تئوری‌ با نام‌ اثر اصل‌ انواع‌ به‌ وسیله‌ انتخاب‌ طبیعی‌ یا بقای‌ نژادهای‌ مناسب‌ در تنازع‌ بقا بود كه‌ در سال‌ ۱۸۵۹ انتشار یافت‌. در نزد داروین‌ و والانس‌ محیط‌ علت‌ اصلی‌ انتخاب‌ طبیعی‌ بود؛ یعنی‌ محیط‌ تدریجا جانداران‌ دارای‌ صفات‌ نامناسب‌ را از میان‌ می‌برد و جانداران‌ دارای‌ صفات‌ مناسب‌ را حفظ‌ می‌كند.پس‌ از گذشت‌ نسل‌های‌ زیاد و پی‌درپی‌ و تاثیر مداوم‌ انتخاب‌ طبیعی‌، سرانجام‌ گروهی‌ جاندار تعدادی‌ از صفات‌ جدید و مساوی‌ را به‌ یك‌ درجه‌ جمع‌ خواهد كرد كه‌ به‌ صورت‌ گونه‌یی‌ جدید از گونه‌ اجدادی‌ ظاهر خواهد شد. انتخاب‌ طبیعی‌ فقط‌ به‌ عنوان‌ بخشی‌ از مكانیزم‌ تكامل‌ شناخته‌ شده‌ است‌. چرا كه‌ داروین‌ به‌ مانند لامارك‌ در شناسایی‌ عوامل‌ ژنتیكی‌ تغییرات‌ تكاملی‌ توفیق‌ به‌ دست‌ نیاورده‌ بود. توضیح‌ داروین‌ و والانس‌ از تكامل‌ ناقص بود اما بطور كلی‌ آنان‌ نخستین‌ كسانی‌ بودند كه‌ جهت‌ درست‌ تكامل‌ را نشان‌ دادند.
● خزانه‌ ژن‌ جمعیت‌
تكامل‌ را می‌توان‌ اثر انتخاب‌ طبیعی‌ بر تفاوت‌های‌ ژنتیكی‌ كه‌ در میان‌ افراد یك‌ جمعیت‌ ظاهر می‌شوند، دانست‌. در یك‌ تعریف‌، جمعیت‌ گروهی‌ از جانداران‌ هم‌نوع‌ هستند كه‌ در یك‌ محیط‌ جغرافیایی‌ مشخص و با هم‌ زاد و ولد می‌كنند و ژن‌ها آزادانه‌ در میان‌ آنها توزیع‌ می‌شوند. تفاوت‌های‌ ژنتیكی‌ ممكن‌ است‌ از تركیبی‌ تازه‌ حاصل‌ از تولیدمثل‌ جنسی‌ از جهش‌ یا از هر دو این‌ پدیده‌ها ناشی‌ شود. جاندارانی‌ كه‌ اینچنین‌ تولید می‌شوند اگر زادوولد كنند و بچه‌ بیاورند در آن‌ صورت‌ خاصه‌های‌ ژنتیكی‌ جدید آنها در خزانه‌ ژن‌ جمعیت‌ باقی‌ خواهد ماند. این‌ تازه‌های‌ ژنتیكی‌ در طول‌ نسل‌ها می‌توانند در تعداد بیشتری‌ از افراد جمعیت‌ یا در همه‌ آنها گسترش‌ یابند.
● مفهوم‌ واقعی‌ انتخاب‌ طبیعی‌
تولیدمثل‌ افتراقی‌، مفهوم‌ واقعی‌ انتخاب‌ طبیعی‌ است‌. یعنی‌ بعضی‌ از افراد یك‌ جمعیت‌ بیش‌ از دیگران‌ تولیدمثل‌ می‌كنند و نسبت‌ به‌ افرادی‌ كه‌ تولیدمثل‌ كمتری‌ كرده‌اند درصد بیشتری‌ ژن‌ به‌ خزانه‌ ژنی‌ نسل‌ بعد منتقل‌ می‌كنند. اگر تولید مثل‌ افتراقی‌ در طول‌ چند نسل‌ ادامه‌ یابد آنهایی‌ كه‌ تولیدمثل‌ بیشتری‌ می‌كنند بتدریج‌ سهم‌ بزرگتری‌ از افراد كل‌ جمعیت‌ را به‌ وجود خواهند آورد. در نتیجه‌ ژن‌های‌ آنها در خزانه‌ ژنی‌ بیشتر خواهد شد. پس‌ ممكن‌ است‌ صفت‌ جدیدی‌ كه‌ در یك‌ جاندار پدید می‌آید، از راه‌ تولیدمثل‌ اختراقی‌ و تدریجا به‌ صورت‌ خصوصیتی‌ استاندارد برای‌ تمام‌ آن‌ جمعیت‌ درآید.
رضوان‌ صابری‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید