شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

از خاک به افلاک


از خاک به افلاک
واژه ها و كلمات برای انسان جاذبه یكسانی ندارند. برخی واژه ها از یك جاذبه نیرومند برخوردارند. گویی مفهوم این واژه ها با عمق ضمیر و فطرت انسانی به گونه ای خویشاوندی دارند. لهذا بیم آن می رود كه انسان نسبت به مفاهیم این كلمات، از بی تفاوتی و بی نظری خارج شده، شائبه جانبداری در ذهن و اندیشه اش راه یابد و انسان گرفتار بزرگترین آفت های اندیشه یعنی «پیشداوری» بشود.
واژه «تكامل» مسلماً یكی از این گونه واژه هاست. انسان هنگامی كه از زبان فیلسوفان می شنود كه «كینونت در ترقی است» و یا می شنود كه «طبیعت در یك حركت جوهری تكاملی دائمی است» یا از جامعه شناسان می شنود: «جامعه و تاریخ یك مسیر تكاملی را طی می كند» و یا از زیست شناسان می شنود كه «تكامل، لازم لاینفك حیات است» شكفته می شود و به وجد می آید.
تكامل در مفهوم ساده و اجمالی اش، برای همه كس قابل فهم است. تكامل یعنی حركت از نقص به كمال، هر كسی اجمالاً می داند كه مثلاً بذر گل تدریجاً می روید و ساقه و برگ پیدا می كند و این تغییر و دگرگونی در جهتی خاص است كه می توان آن را از نقص به كمال نامید.
اما همین كه بخواهیم تعریف دقیقی از این مفهوم به دست دهیم دچار دشواریها می شویم، می بینیم تعریف دقیق آن چندان ساده نیست.
ما پیش از آن كه به تعریف دقیق تكامل بپردازیم، انواع تكامل انسان را بیان می كنیم:
۱- تكامل طبیعی فردی. این نوع تكامل همان است كه از اولین مرحله جنین تا تولد و از تولد تا دوره جوانی و بالندگی ادامه می یابد. این قسم از تكامل، مشترك میان حیوان و انسان است.
۲- تكامل فردی روحی. این تكامل خود به خود و طبیعی نیست، بستگی دارد به یك سلسله عوامل از یك طرف (عوامل تعلیم و تربیت) و به اراده و اختیار از طرف دیگر. یك دانش آموز یا دانشجو به موازات تكامل جسمی، در پرتو تعلیم و تربیت، تكامل علمی و احتمالاً تكامل اخلاقی می یابد.
۳- تكامل طبیعی نوعی. این قسم از تكامل نیز مانند قسم اول طبیعی و جبری است. یعنی از اراده و اختیار فرد خارج است. نظریه معروف تكامل انواع بیان كننده این نوع خاص از تكامل است. یك فرد در حالت جنینی و بلكه حتی در دوره بعد از جنینی عملاً تكامل نوعی پیدا می كند، یعنی تغییر نوعیت می دهد، بلكه بنابر دقیق ترین نظریات فلسفی، هر حركت تكاملی مساوی است با انتقال از نوعی به نوع دیگر(۱). ولی در اصطلاح رایج عصر ما تكامل انواع اختصاصاً به معنی خاص اشتقاق انواع از یكدیگر و رابطه نسلی انواع با یكدیگر اطلاق می شود.
۴- تكامل اجتماعی تاریخی، این قسم از تكامل به معنی این است كه جامعه انسانی در یك مسیر تكاملی قرار دارد. همان طور كه فرد از نظر طبیعی، به طور جبر و ضرورت یك مسیر تكاملی را طی می كند و همان طور كه فرد از نظر روحی، یعنی از نظر علمی و فنی و یا از نظر اخلاقی و انسانی از نقص به كمال می رود و همان طور كه از یك نوع حیوان، نوعی دیگر در سطحی برتر از نظر زیست مشتق می شود، جامعه انسان نیز در یك مسیر تكاملی قرار دارد، اطواری را پشت سر می گذارد، از نوعی زندگی اجتماعی یك زندگی اجتماعی در سطحی برتر و بالاتر مشتق می شود.
اما این كه آیا تكامل اجتماعی تاریخی مانند تكامل فردی طبیعی و مانند تكامل نوعی طبیعی، صد در صد جبری و طبیعی و خارج از اختیار انسان است، عقربه زمان اجتماعی مانند عقربه زمان طبیعی به عقب برنمی گردد یا مانند تكامل روحی فردی است، واقعیتی بالامكان است نه بالضروره و یا نه به این گونه است و نه به آن گونه، گونه مخصوص به خود است، مطلبی است كه بعداً درباره اش سخن خواهیم گفت.
در اینجا همین قدر می گوییم تكامل اجتماعی انسان برخلاف تكامل طبیعی، تابع قانون وراثت نیست؛ یعنی كمالاتی كه مرحله قبل بدان نایل می گردد، از طریق وراثت به مرحله بعد منتقل نمی شود، بلكه از طریق آموزش، از طریق بیان وقلم به مرحله بعد منتقل می شود و انسان آگاهانه این مسیر را طی می نماید.
دیگر از خصوصیات این تكامل- لااقل در برخی از شئون- این است كه در طول تاریخ سرعت یكنواخت نداشته است، بلكه به اصطلاح حركت مقرون به شتاب بوده است. اگر اتومبیلی حركتی را به صورت یكنواخت انجام دهد، یعنی میزان سرعت در همه زمان حركت ثابت باشد، مثلاً در همه مدت حركت به سرعت هر ساعت شصت كیلومتر حركت كند، می گوییم كه سرعت حركت یكنواخت است، ولی اگر تدریجاً بر سرعت خود بیفزاید، مثلاً كیلومتر اول را با میزان یك كیلومتر در یك دقیقه و كیلومتر دوم را با میزان یك كیلومتر و نیم در یك دقیقه و كیلومتر سوم را با میزان دو كیلومتر در یك دقیقه طی كند، به طوری كه عقربه كیلومتر شمار مرتباً به بالا برود، می گوییم حركت اتومبیل مقرون به شتاب است.
حركت تكاملی اجتماعی تاریخی، در برخی شئون، مسلماً چنین حركتی است؛ هر چه زمان پیش آمده، بر سرعت افزوده شده است.می گویند: اگر نوع انسان را به یك فرد انسان صد ساله تشبیه كنیم، هشتاد و پنج سال عمر خود را در كودكستان ماند، ده سال در دبستان گذراند، دوره دبیرستان و دانشگاه را با خیزی پشت سر گذاشت.
●فرق كمال و تمام
اگر بخواهیم تكامل را دقیقاً تعریف كنیم اول باید «كمال» را تعریف كنیم، زیرا تكامل یعنی كمال یافتن تدریجی. پس كمال چیست؟
كمال معمولاً در برابر نقص به كار برده می شود. كامل در برابر ناقص است. ولی یك لغت دیگر نیز هست كه آن نیز در برابر ناقص به كار برده می شود، با اینكه با كامل متفاوت است و آن كلمه «تام» است.
نقص و تمام هنگامی كه در برابر یكدیگر قرار می گیرند، نقص به معنی این است كه یك شیء دارای اجزای گوناگون، واجد همه اجزاء و اعضای خود نیست. مثلاً ساختمانی كه در دست ساختن است، اجزاء و لوازمی دارد كه باید همه ساخته بشود، مادامی كه همه ساخته نشده است ناقص است؛ همین كه ساختمان به پایان رسید «تام» است. یك كتاب مادام كه همه فصل هایش تألیف نشده ناقص است. همین كه همه تألیف شد تام و تمام است و به اصطلاح به تاء «تمت» رسیده است. یك نوزاد اگر فاقد عضوی باشد ناقص الخلقه است ولی اگر همه اعضایش بی عیب و سالم باشد تام الخلقه است.
ولی نقص، آنجا كه در برابر كمال قرار می گیرد، به معنی فقدان عضو و جزء نیست، فقدان مرتبه و مرحله است. ناقص در مقابل كامل یعنی آنچه در مرتبه پایین تر است و به مرتبه عالی تر بالا نرفته است. مثلاً كودك كه تازه پا به دبستان می گذارد از نظر تعلیم و تربیت ناقص است، هر كلاسی را كه طی می كند یك درجه كامل می شود. كودك در مدرسه در حال تكامل است نه در حال اتمام، برخلاف خانه در حین ساختمان كه در حال اتمام است نه در حال تكامل.
از قضا در یك آیه از آیات قرآن مجید هر دو لغت آمده است و آن همان آیه معروف است كه به مناسبت تعیین امر امامت نازل شد: الیوم اكملت لكم دینكم و اتمت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا. یعنی امروز، دین را برای شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را (به عنوان یك دین تمامیت یافته و به كمال رسیده) برای شما پسندیدم.
دین از نظر مجموع مقررات به منزله یك «كل» است كه قابل «تمامیت» است. هر دستوری به نوبه خود نعمت است. با آخرین دستور، نعمت اتمام می شود. ولی نظر به اینكه بدون امام و رهبر معنی و حقیقت دین تحقق نمی یابد، به وسیله امام و رهبر است كه انسانها به روح و حقیقت دین نایل می گردند، با تعیین امام دین كامل می گردد.
●كمال و پیشرفت
آیا كمال و پیشرفت مفهوم های مساوی دارند؟ البته نه. هر تكاملی پیشرفت هست اما هر پیشرفتی تكامل نیست. اگر یك سپاه در سرزمینی بجنگد و قسمتی از سرزمینی كه در اشغال دشمن است بگیرد، گفته می شود آن سپاه در حال پیشروی است، گفته نمی شود در حال تكامل است، همچنان كه درباره یك بیماری مثلاً سرطان یا سل گفته می شود در حال پیشروی است و گفته نمی شود در حال تكامل است، چرا؟
برای اینكه در مفهوم تكامل، تعالی خوابیده است، برخلاف مفهوم پیشرفت كه در مورد یك گسترش افقی و همسطح هم صادق است.از اینجا معلوم می شود كه ممكن است جامعه ای پیشرفت كرده باشد ولی تكامل نیافته باشد و همچنین است كلمه توسعه.
علیهذا اگر بعضی دانشمندان در اینكه برخی پیشروی های تاریخ را «تكامل» بنامند تردید روا داشته اند، نباید مورد حمله قرار گیرند و ایست گرا خوانده شوند.
پی نوشت:
۱- حاجی سبزواری- به پیروی از صدرالمتألهین- یكی از ادله اصالت وجود را چنین بیان می كند:
كون المراتب فی الاشئداد
انواعاً استنار للمراد
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید