پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


دیدار با چشم‌ سر


دیدار با چشم‌ سر
● نگاهی‌ به‌ فیلم‌ «بید مجنون‌» ساخته‌ مجید مجیدی‌
«بید مجنون‌» ساخته‌ مجید مجیدی‌ یكی‌ از آثار موفق‌ بیست‌ و سومین‌ جشنواره‌ بین‌ المللی‌ فیلم‌ فجر و همین‌ طور یكی‌ از فیلم‌های‌ پرمخاطب‌ اكران‌ سال‌ گذشته‌ بود. این‌ فیلم‌ تاكنون‌ در جشنواره‌های‌ بین‌المللی‌ بسیاری‌ شركت‌ كرده‌ و جوایز معتبری‌ نیز به‌ دست‌ آورده‌ است‌. آنچه‌ مسلم‌ است‌ آثار خوب‌ و با ارزش‌ هیچ‌ گاه‌ در گذر زمان‌ كهنه‌ نمی‌شوند و سینما نیز از این‌ قاعده‌ مستثنی‌ نیست‌. لذا در بخشی‌ با عنوان‌ «فلاش‌ بك‌» قصد داریم‌ به‌ معرفی‌ و تحلیل‌ آثار موفق‌ سینمای‌ ایران‌ و جهان‌ بپردازیم‌ و انتشار مطالبی‌ درباره‌ «بید مجنون‌» به‌ بهانه‌ حضورهای‌ موفق‌ این‌ فیلم‌ در جشنواره‌های‌ جهانی‌ آغازگر این‌ بخش‌ است‌. آماده‌ چاپ‌ و انعكاس‌ نقدها و نظرات‌ تماشاگران‌ فرهیخته‌ و منتقدان‌ محترم‌ درباره‌ آثار موفق‌ قدیمی‌ و جدید سینمای‌ ایران‌ و جهان‌ در این‌ صفحه‌ هستیم‌.
● فلاش‌ بك‌
زان‌ می‌نگرم‌ به‌ چشم‌ سر در صورت‌
زیرا كه‌ زمعنی‌ است‌ اثر در صورت‌
این‌ عالم‌ صورت‌ است‌ و ما در صوریم‌
معنی‌ نتوان‌ دید مگر در صورت‌
(اوحدالدین‌ كرمانی‌)
گویند «اوحدالدین‌ كرمانی‌» مدرس‌ نظامیه‌ بغداد بود و شیخ‌ طریقت‌ «اوحدیه‌» اما مدام‌ به‌ زنان‌ زیبا روی‌ می‌نگریست‌. به‌ همین‌ خاطر همواره‌ مورد شماتت‌ و طعنه‌ عالمان‌ شریعت‌ و حتی‌ سالكان‌ طریقت‌ بود.
اما «اوحدالدین‌» بیدی‌ نبود كه‌ با این‌ بادها بلرزد و با رباعی‌ فوق‌ جواب‌ همه‌ را می‌ داد. این‌ حكایت‌ و رباعی‌ را آوردم‌ زیرا فكر می‌كنم‌ كه‌ شخصیت‌ فیلم‌ «بید مجنون‌» هم‌، حال‌ و روز «اوحدالدین‌ كرمانی‌» را داشت‌. با این‌ تفاوت‌ كه‌ «اوحدالدین‌ كرمانی‌» در عالم‌ سراسر شور و شعف‌ عاشقانه‌ عارفانه‌اش‌ غوطه‌ور بود و اینگونه‌ طعنه‌ها، او را بر نمی‌آشفت‌ ضمن‌ اینكه‌ به‌ ناگاه‌ و تحت‌ شرایط‌ و موقعیتی‌ خاص‌ با این‌ قضیه‌ مواجه‌ نشده‌ بود ولی‌ استاد دانشگاه‌ عارف‌ مسلك‌ فیلم‌ «مجید مجیدی‌» شور و شعف‌اش‌ آمیزه‌یی‌ از حسرت‌ و طغیانی‌ از سر درد و سرخوردگی‌ بود كه‌ ریشه‌ در شرایط‌ ملتهب‌ جامعه‌اش‌ دارد. جامعه‌یی‌ كه‌ از باورهای‌ سنتی‌اش‌ درست‌ یا غلط‌ بریده‌ و در دامن‌ مدرنیته‌ غلتیده‌ است‌. مدرنیته‌یی‌ كه‌ هنوز به‌ صورتی‌ درونی‌ در ذهنیت‌ آدم‌ها اتفاق‌ نیفتاده‌ و ابزارهای‌ لازم‌ برای‌ زندگی‌ در این‌ فضای‌ مدرن‌ را نیافته‌اند. البته‌ «مجیدی‌» این‌ حسرت‌ و طغیان‌ و سرخوردگی‌ را با نماهای‌ زیبای‌ برف‌ و نماهای‌ دیگری‌ كه‌ از یك‌ رنگ‌ آمیزی‌ نرم‌ و لطیف‌ برخوردارند؛ آنچنان‌ نرم‌ و لطیف‌ نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ هر مخاطبی‌ را به‌ همذات‌ پنداری‌ با قهرمان‌ دردمند فیلمش‌ وا می‌دارد.
استاد دانشگاه‌ فیلم‌ مجیدی‌ غزالی‌ وار دست‌ از مدرسه‌ و دفتر و كتاب‌ می‌شوید و با مواجهه‌ عاشقانه‌اش‌ با دختری‌ به‌ نام‌ «پری‌» از آن‌ عرفان‌ ذهنی‌ و درونی‌ كه‌ نتیجه‌ دوران‌ نابینایی‌ او و موانست‌اش‌ با مولانا و شمس‌ است‌ فاصله‌ گرفته‌ و این‌ بار این‌ عرفان‌ را به‌ زمین‌ پیوند می‌دهد. در واقع‌ سیر و سلوك‌ عارفانه‌اش‌ با بصیرت‌ و یك‌ تعالی‌ ذهنی‌ كه‌ پیش‌ از این‌ یافته‌ بود، صورتی‌ ملموس‌ و عینی‌ به‌ خود می‌گیرد. به‌ دنبال‌ عشق‌اش‌ در زمین‌ می‌رود؛ زمینی‌ كه‌ تاكنون‌ از آن‌ غافل‌ بود و عشق‌اش‌ صدای‌ فاصله‌هایی‌ غرق‌ ابهام‌ بود و حالا كه‌ با این‌ موقعیت‌ مواجه‌ شده‌، به‌ طرز زیبایی‌ عشق‌ و عرفان‌ را به‌ هم‌ می‌آمیزد و به‌ عشق‌اش‌ صورت‌ و رنگی‌ عینی‌ می‌دهد. دست‌ از قیل‌ و قال‌ مدرسه‌ها بر می‌دارد. همانطور كه‌ «غزالی‌» هم‌ بعد از چهل‌ سال‌ تدریس‌ در نظامیه‌ بغداد به‌ حال‌ و روز «آقای‌ كاشانی‌» فیلم‌ مجیدی‌ گرفتار شد و گفت‌:
«ما جامه‌ نمازی‌ به‌ سر خم‌ كردیم‌
وز خاك‌ خرابات‌ تیمم‌ كردیم‌
شاید كه‌ در این‌ میكده‌ها دریابیم‌
عمری‌ كه‌ در مدرسه‌ها سر كردیم‌»
یكی‌ از نقاط‌ عطف‌ فیلم‌ «مجیدی‌» همین‌ نگاه‌ و رویكرد آشنایی‌ زدایانه‌اش‌ از عرفان‌ باشد. یعنی‌ بر خلاف‌ عرفان‌ ما كه‌ همیشه‌ سالك‌ از زمین‌ می‌برد و به‌ سمت‌ آسمان‌ حركت‌ می‌كند؛ سالك‌ فیلم‌ «مجیدی‌» از آسمان‌ ذهنی‌ و خیالی‌ كه‌ برای‌ خود ساخته‌ بود فرود می‌آید و معنا را در صورت‌ كشف‌ می‌كند.
«بید مجنون‌» را از یك‌ زاویه‌ دید اجتماعی‌ می‌توان‌ نگاه‌ كرد و اگر عرفان‌ خاصی‌ به‌ آن‌ نسبت‌ ندهیم‌ و به‌ مكاشفه‌ رمزهایی‌ تصویری‌ كه‌ ما را به‌ یك‌ عرفان‌ خاص‌ در این‌ فیلم‌ رهنمون‌ می‌كنند؛ نپردازیم‌ و بیشتر وجه‌ ظاهری‌ و رئالیستی‌ اجتماعی‌ فیلم‌ را بنگریم‌، متوجه‌ خواهیم‌ شد كه‌ شخصیت‌ «استاد دانشگاه‌» می‌تواند سمبل‌ نسلی‌ عنوان‌ شود كه‌ شور و شعف‌ جوانی‌ را تجربه‌ نكرده‌ و درگیر مقوله‌های‌ دیگری‌ به‌ فراخور قرار گرفتن‌اش‌ در یكسری‌ موقعیت‌ها و شرایط‌ اجتماعی‌ شده‌ است‌. مقوله‌هایی‌ كه‌ جز حسرت‌، ارمغانی‌ برای‌ وی‌ پدید نیاورد. «آقای‌ كاشانی‌» نماد نسلی‌ است‌ كه‌ زیبایی‌ها و لطافت‌های‌ زندگی‌ را در حركتی‌ غفلت‌آمیز اما خودآگاهانه‌ و خود خواسته‌ از خودش‌ دریغ‌ كرد و حالا او مانده‌ است‌ و دنیایی‌ از حسرت‌. حسرتی‌ نسبت‌ به‌ آنچه‌ كه‌ دیگر برایش‌ دست‌ نیافتنی‌ است‌.
ناگفته‌ نماند كه‌ «مجیدی‌» بسیار هنرمندانه‌، ظریف‌ و عمیق‌ به‌ این‌ شرایط‌ بحرانی‌ و التهاب‌های‌ دنیای‌ قهرمان‌ دردمند فیلم‌اش‌ پرداخته‌ است‌. این‌ هنر «مجید مجیدی‌» است‌ كه‌ از شرایط‌ بحرانی‌ و ملتهب‌ فردی‌ و اجتماعی‌، نرمی‌ و لطافتی‌ دلپذیر می‌آفریند. همانطور كه‌ فضای‌ خشونت‌آمیز و شرایط‌ صعب‌ كارگران‌ ساختمانی‌ را در فیلم‌ «باران‌» با پرداخت‌ به‌ عشقی‌ پالوده‌گر، زندگی‌ دردناك‌ پسرك‌ نابینای‌ فیلم‌ «رنگ‌ خدا» را با پرداخت‌ به‌ نماهایی‌ چشم‌نواز از طبیعت‌ شمال‌ و رابطه‌ عاطفی‌ حاكم‌ میان‌ پسرك‌ و مادر بزرگش‌ و همچنین‌ فضای‌ آكنده‌ از فقر و نداری‌ «بچه‌های‌ آسمان‌» با توجه‌ به‌ دنیای‌ ساده‌ و عاطفی‌ آن‌ بچه‌ها تلطیف‌ كرد و وجوهی‌ شاعرانه‌ به‌ این‌ فضاها و دنیاهای‌ تلخ‌ داد.
«مجیدی‌» در «بید مجنون‌» با نگاه‌ و رویكردی‌ نو و مبتكرانه‌، فیلمی‌ با لایه‌های‌ مختلف‌ تماتیكی‌ ساخته‌ و این‌ لایه‌های‌ گوناگون‌ و متمایز از هم‌ را چنان‌ استادانه‌ در هم‌ آمیخته‌ است‌ كه‌ با هیچ‌ ناهماهنگی‌، عدم‌ انسجام‌ و فاصله‌ گذاری‌های‌ داستانی‌ كه‌ موضوعات‌ مختلف‌ فیلم‌ را از هم‌ تفكیك‌ كند بر نمی‌خوریم‌ و قضایا منسجم‌ و هماهنگ‌ در یك‌ سیر روایی‌ منطقی‌ و تاثیرگذار مطرح‌ می‌شوند. ضمن‌ اینكه‌ مخاطب‌ از ظن‌ خود می‌تواند یار دنیای‌ فیلم‌ و قهرمانش‌ شود تا هر مضمونی‌ را كه‌ بخواهد در فیلم‌ مجیدی‌ استنباط‌ كند و جالب‌ آنجا است‌ كه‌ مواد و عناصر داستانی‌ و سینمایی‌ لازم‌ را جهت‌ رسیدن‌ به‌ طرز تلقی‌های‌ عرفانی‌، عاشقانه‌، اجتماعی‌ و حتی‌ سیاسی‌ فراهم‌ كرده‌ و به‌ هیچ‌ وجه‌ در دامن‌ شعار نغلتیده‌ است‌.
فیلم‌ «بید مجنون‌» دارای‌ پیرنگی‌ سنجیده‌ است‌ كه‌ به‌ طرزی‌ هماهنگ‌ اتفاقات‌ و رویدادهایی‌ كه‌ بافت‌ داستانی‌ و دراماتیك‌ فیلم‌ را تشكیل‌ می‌دهند پیش‌ می‌برد. علاوه‌ بر این‌ «بید مجنون‌» تصاویر بسیار درخشانی‌ دارد كه‌ از وجوه‌ زیبایی‌ شناسانه‌ بصری‌ قابل‌ توجهی‌ كه‌ یك‌ منطق‌ نشانه‌گرایانه‌ و رمزی‌ را هم‌ در خود نهفته‌ دارند برخوردارند. تصاویری‌ كه‌ عشق‌، عرفان‌، حسرت‌ و آشفتگی‌ شخصیت‌ محوری‌ فیلم‌ را بخوبی‌ منعكس‌ كرده‌اند. در اینجا اشاره‌ می‌كنم‌ به‌ تصاویری‌ مانند: نماهایی‌ كه‌ در آن‌ باد می‌آید و كاغذها را با خود می‌برد و خبر از، از هم‌ پاشیدن‌ و دگرگونی‌ دنیای‌ ذهنی‌ «آقای‌ كاشانی‌ استاد دانشگاه‌» در آینده‌یی‌ نزدیك‌ می‌دهند. یا تصاویر سكانس‌ پرت‌ كردن‌ كتاب‌ها توسط‌ «آقای‌ كاشانی‌» در حیاط‌ و حوض‌ خانه‌اش‌ كه‌ طغیان‌، عصیان‌ و سرخوردگی‌ حسرت‌آمیز «استاد» را به‌ گونه‌یی‌ عالی‌ نشان‌ می‌دادند. همین‌طور رقص كاغذ پاره‌های‌ سوخته‌ در آسمان‌ به‌ نوعی‌ رهایی‌ «استاد» را از دنیای‌ محصور شده‌یی‌ كه‌ با كتاب‌هایش‌ برای‌ خود ساخته‌ بود و همچنین‌ از دست‌ رفتگی‌ زندگی‌ او را نشان‌ می‌داد. دیگر بماند كه‌ نیمه‌ دوم‌ فیلم‌ بخاطر به‌ اوج‌ رسیدن‌ موقعیت‌هایی‌ دراماتیك‌ كه‌ در نیمه‌ اول‌ زمینه‌چینی‌ شده‌ بودند بیشتر دوستداشتنی‌ بود.
مختار شكری‌ پور


همچنین مشاهده کنید