پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
تسبیب محض در قتل
مورد آخر از انواع قتل در حقول ایران تسبیب محض میباشد كه از آنجائیكه به نوعی با بحث قتل غیر عمد ارتباط دارد، در اینجا به توضیح آن پرداخته میشود.
باب هفتم از كتاب چهارم قانون مجازات اسلامی كه در برگیرنده ۲۲ ماده میباشد (ماده ۳۴۰ الی ۳۶۲) اختصاص به بحث تسبیب در جنایت دارد. احكام مقرر در این مواد احكامی كلی میباشند بلكه برعكس، احكامی راجع به موارد خاص و مصداقی میباشند. «یكی از خصایص قانون آن است كه استنباط موارد جزئی را به قاضی واگذارد و خود حكم كلی را بیان كند… و نیازی نیست كه قانونگذار به تقلید از كتابهای فهقی به جزئیات بپردازد بدیهی است حكم كلی میتواند هزاران مصداق داشته باشد و اگر مضمون هر مصداقی را جداگانه در قانون بنویسند گذشته از اینكه مثنوی هفتاد من كاغذ میشود، جمودی هم در تحول قضائی پیش میآورد».
در قانون مجازات اسلامی عنوان تسبیب محض مطرح نشده است بلكه این عنوان مطروحه در فقه میباشد كه به مواردی كه عمل ارتكابی شخص بطور مستقیم منجر به قتل دیگری نگردیه و او قصد ارتكاب هیچگونه جنایتی (اعم از قتل و ضرب و جرح) را نیز نداشته است بلكه فقط مرتكب عملی عدوانی شده كه اسباب و موجبات مرگ دیگری را فراهم كرده است، اطلاق میشود.
مبنای این مصادیقی كه در مواد ۳۳۹ الی ۳۶۲ قانون مجازات اسلامی در رابطه با تسبیت محض مطرح شده است روایات صادره از معصوم (ع) میباشد كه فقها این روایات را مبنای استنباط خود در باب تسبیب محض قرار دادهاند و فروض مختلف دیگری را نیز علاوه بر فروض مطرح شده در روایات، مطرح و راجع به آنها به اظهار نظر پرداختهاند، یكی از این روایات، «روایتی است موثق از سكونی كه بر اساس آن امام صادق (ع) از قول رسول خدا (ص) فرمود: «هر كس در راه مسلمین ناودانی (بگذارد) یا بنایی (بالكن) یا سایبان بالای سر درخانه، به سوی راه بسازد یا میخی بكوبد یا چارپایی ببندد. یا چاهی بكند و موجب ضرر و هلاك شود آن كس ضامن است.»
قاعده كلی در مورد تسبیب محض در قتل این است كه: «بهرهگیری از راه عمومی، یا هر حق عمومی، برای همهٔ مردم مباح است ولی این اباحه مقید است به شرط سلامت عاقبت. پس رعایت نكردن سلامت دیگران در استفاده از راه عمومی، خطا است و هر خطا ارش دارد و بر پایه این قاعده، هر ضرری كه به جهت استفاده از حقوق عمومی برای دیگران بوجود آید، سبب آن ضامن است.»
● كیفیت استیفای قصاص در نفس
در سیستمهائی كه مجازات اعدام هنوز بعنوان یك كیفر قانونی بمورد اجراء گذاشته میشود، قطع حیات محكم علیه، مورد نظر میباشد نه تحمیل رنج و مشقت به او، اینسانیت و بشر دوستی ایجاب میكند كه اجرای این مجازات سنگین هیچوقت جنبه آزار و شكنجه به خود نگیزد تنها به حیات محكوم علیه پایان بخشد، برای نیل به این هدف در كشورهائی كه تاكنون مجازات اعدام را منسوخ نكردهاند سعی بر ان است كه راحتترین وسیله قطع حیات را برگزینند تا محكوم به اعدام زجر جسمانی كمتری تحمل نماید اما راحتترین وسیله چیست؟ به چه ترتیب میتوان به حیات یك انسان خاتمه داد بنحویكه آرامش خود را حفظ كند احساس درد ننماید و لااقل این درد جسمانی و اضطراب روحی به حداقل ممكن كاهش یابد؟
قانونگذاران انقلاب كبیر فرانسه، با الهام از نظریات علمی پزشكی موجود در زمان خود و بویژه با توجه به سوابق ذهنی ناشی از عرف و عادت، سربریدن را سهلترین و راحتترین وسیله اجرای اعدغام تصور میكردند و معتقد بودند كه با توسل به اینطریق یك مرگ زودرس و عاری از شكنجه و عذاب بسراغ محكوم علیه میآید آنان دار زدن را یك عمل وحشیانه وزجر آور میپنداشتند و بهمین مناسب در بیستم مارس ۱۷۹۲ انجمن ملی فرانسه طی اطلاعیهای خواستار شد تا با صرف هزینه كافی وسیلهای بوجود آید كه اجرای اعدام از طریق سربریدن را بطور متحد الشكل و راحت و آسان در تمام.
●● حرمت قتل و انواع آن در اسلام
● گفتار اول- حرمت قتل در اسلام
در میان عرب جاهلیت مانند تمامی اقوام ابتدائی و اجتماعات قرون وسطائی، بسیاری از منكرات زیانمند جرم محسوب نمیشد و بخشی از راذائل اخلاقی و جرائم را از قبیل دختر كشی جزو مفاخر خود و دلیل داشتن حمیت و غیرت تلقی میكردند. و بر اثر جهل و نادانی و انحطاط اخلاقی و عوامل دیگر اندك بهانهای به خونریزی و قتل منتهی میشد مطالعه در جنگهای معروف قبائل عرب قبل از اسلام بخوبی این حقیقت را روشن میسازد.
یكی از حوادث قبل از اسلام كه در كتب تاریخ ضمن بحث از ، ایامالعرب به تفصیل از آن یداد شده خونریزی و قتال طولانی است كه بنام، حرب داحس و غبراء، معروف است داحس و غبراء نام دو اسب است، داحس نام اسب قیس بن زهیر رئیس قبیله، بنی عبس، و غیراء نام اسب حذیفه بن بدر رئیس، بنی فراز، است هر یك از ایندو رئیس اسب تندرو تر میدانستند تا كار به مسابقه اسب دوانی و رهان كشید، اما هر كدام در پایان مدعی برد امتیاز مسابقه بوند و همین امر ساده سبب وقتی قتلی شده، طائفه مقتول نیز شخص از طائفه قاتل را كشتند ولی كار به همین جا خاتمه نیافت بلكه ایندو قتل مقدمه بروز جنگی سخت میان ایندو قبیله بزرگ و حلفاء و هم پیمانان آنان شد كه از سال ۵۶۸ تا ۶۰۸ میلادی ادامه یافت و بخاطر یك امر ناچیز جمع بیشماری كشته شده و چقدر خسارات دیگری به یكدیگر وارد ساختند.
بهرحال اگر مردی كشته میشد قبیل مقتول به خونخواهی یا طلب ثار بپا میخواستند ولی انتقام آنها حد و اندازهای نداشت و در مقابل یك فرد گروهی مستوجب كیفر میشدند و انتقامجوئی كاملاًبه قدرت و مقاومت طرف بستگی داشت، هر كه قدرت بیشتری داشت سختتر انتقام میگرفت، و هر كه زور نداشت و مستضعف بود خونش پایمال میشد.
و معتقد بودند اگر انتقام مقتولی گرفته نشود روح او بشكل پرندهای كوچك بنام ، هامه، در میآید و همواره در اطراف قبر و مقتل خود ناله دلخراش، اسقونی، اسقونی، مرا از خون سیراب سازید سر میدهد و تا موقعی كه انتقام خون او گرفته نشده همچنان به این سرگشتگی و نالههای جانسوز ادامه میدهد.
معتقدین بخرافه، هامه، میپنداشتند پرندهها مه نخست كوچك است اما كمكم بزرگ میشود تا به مقدار یك جغد میرسد و نوعا در خرابهها و قتلگاهها بسر برده و پیوسته در اضطراب و ناله جانكاه میباشد. این عقیده بستگان هر مقتولی را به مقابله و اخذ ثار یا انتقام و امیداشت و لذا معمولا به تسلسل هر قتلی، قتلها و خونریزیها در پی داشت تا وقتی كه طرفین احساس كنند بقدر كفایت خونخواهی كردهاند كه از آن به الثار المنیم، خونخواهی كه خواب راحت آرد تعبیر میكردند.
بتدریج و با گسترش نظامات اجتماعی و آئین الهی و مذهبی و استقرار حكومتها متمركز این موضوع نیز حاكمه و تشكیلات وابسته به آن در مسئله قتل پذیرفته شد و بدنبال آن وقوع قتل بعنوان پدیده مضربحال فرد و برهم زننده نظام اجتماعی مورد توجه قانونگذاران قرار گرفت و در نتیجه در سرتاسر جهان در قوانین جزائی كشورهای برای مرتكبان قتل عكسالعملهای اجتماعی و مجازات شدید از قبیل قصاص و اعدام پیشبینی شده است. و بطور كلی میتوان گفت از قرن سیزدهم میلادی به اینطرف قتل عمدی در اكثر كشورها با مجازات اعدام مواجه بوده است.
در اسلام به نفس و جان انسان بسی ارج نهاده شده كه در هیچیك از ادیان الهی و مكتبهای سیاسی امروز به آن پایه ارزش داده نشده ات و قتل نفس یكی از بزرگترین گناهانی اعلام شده است كه حرمت آنرا قرآن كریم و سنت در موارد مختلف مورد تاكید قرار داده است كه برای نمونه به برخی از آیات و روایات اشاره میكنیم:
۱- من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فیالارض فكانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فكانما احیا الناس جمیعاً»
هر كس انسانی را بدون ارتكاب قتل یا فساد در روی زمین بكشد چنان است كه گوئی همه انسانها را كشته و هر كس انسان را از مرگ رهائی بخشد چنان است كه گوئی همه مردم را زنده كرده است.
زیرا از دیدگاه اسلام مصلحت حفظ نفوس و حیات افراد جامعه امری ضروری و از بزرگترین مصلحتهای اسلامی است پس كسی كه مرتكب قتل انسان بیگناهی میشود نه تنها عضوی از اعضای فعال جامعه را از بین میبرد بلكه جنایت او موجب ضرر و زیان كسان مقتول و اختلال در نظم جامعه نیز خواهد شد چون جامعه انسانی در حقیقت یك واحد بیش نیست و افراد ان همانند اعضای یك پیكرند هر لطمهای به عضوی از اعضای این پیكر برسد اثر آن كم و بیش در سایر اعضاء آشكار میگردد و فقدان یك فرد خواه ناخواه ضربهای به همه جامعه بزرگ انسانی است.
۲- ولا تقتلواولادكم خشیه املاق نحن نرزقهم وایاكم و ان قتلهم كان خطاء كبیراً
هرگز فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانید كه ما روزی دهنده شما و آنها هستیم زیرا این قتل و زنده بگور كردن فرزندان گناه بسیار بزرگی است
۳- ولاتقتلوالنفس التی حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً فلایسرف فیالقتل انه كان منصوراً
نفسی را كه خداوند محترم ساخته است بنا حق نكشید، كسیكه به ستم كشته شود برای اوسطه خاص قرار دادهایم، پس نباید در قتل اسراف كند، زیرا او یعنی ولی مقتول بوسیله شریعت الهی یاری شده است این آیه مباركه متضمن چند حكم است:
الف- قتل هر شخص انسانی، جز در مواردی كه به حكم شرعی (مانند محكوم به قصاص) مجاز شده حرام است.
ب- خودكشی نیز حرام است. زیرا نفس هر كس از نفوس محترمه است و در حقیقت جان و دیعه الهی است و هیچكس حق ندارد جان خود را از میان ببرد یا به روان خود لطمه وارد آورد.بلكه هر فرد به تقویت و تهذیب و تربیت روان خود موظف است، حتی هیچكس نمیتواند بدن خویش را دانسته در معرض آسیب قرار دهد. و شریعت اسلام در هنگام مصیبت از لطمه زدن بر روی وكندن موی نهی فرموده است، آزردن تن به زنجیر یا شكافتن سر باقمه و مانند این امور مخالف با شرع است.
ج- این آیه مباركه به صراحت حقی را برای اولیاء و ورثه مقتول مقرر میدارد كه باید احقاق و استیفاء شود، و در همیت حال تاكید مینماید كه مبادا خشم و حس انتقامجوئی ولی دم او را به اسراف و زیاده روی در كیفر و مجازات بكشاند، كه او از حمایت خداوند برخوردار خواهد بود، و همین مضمون در آیه دیگر با مفهومی گستردهتر چنین بیان شده است:
من عاقب بمثل ماعوقب به ثم بغی علیه لینصرنه الله»
كسی كه بمقدار ستمی كه بر او رفته، مجازات دهد و آنگاه مورد ستم قرار گیرد، خداوند حتماً او را یاری خواهد داد (تا انتقام آن ستم را بگیرد) بنابراین قصاص یك حق خصوصی برای ولی دم شناخته شده و خداوند پشتیبان این حق بوده تا بگونهای صحیح و توأم با عدل و انصاف به اجراء در آید و بدیهی است كه صاحب این حق میتواند از حق شخصی خود بگذرد و مجرم مشمول عفو واقع شده و یا با اخذ دیه در مجازات او تخفیف دهد.
۴- نبی اكرم (ص) پس از قضای مناسك حج در محلی از منی توقف نموده و مردم را مخاطب قرار داده و فرمودند: «كدام روز از همه روزها عزیزتر است، گفتند همین روز (عید قربان)، فرمودند: كدام ما از همه ماهها محترمتر است؟ گفتند: همین ماه (ذیالحجه)، فرمودند: كدام شهر بر همه شهرها رجحان دارد؟ گفتند: همین شهر (مكه)، آنگاه فرمودند: اموال شما و خون شما بر شما حرام است همانند حرمت این روز در این ماه و در این شهر؟
۵- باز فرمودند: «اولین موضوعی كه روز قیامت مورد بازخواست قرار میگیرد، مساله خونهای بنا حق ریخته شده است، اول در مورد دو فرزند آدم (هابیل و قابیل) فضاوت میشود سپس آنانكه از قابیل پیروی كردند و بدان بدعت عمل نمودند مورد محاكمه قرار میگیرند. »
۶- امام صادق (ع) یا امام باقر(ع) فرموده است؛ كسی به خدمت رسول خدا رسید و عرض كرد: ای رسول خدا كشتهای در جهینه افتاده است پس پیامبر (ص) برخاست و رفت تا به مسجدشان رسد. پیامبر (ص) فرمود: مردم را صدا بزنید تا گردآیند و مردم جمع شدند، رسول خدا (ص) فرمود: اینرا چه كسی كشته؟ مردم عرض كردند: ای پیامبر خدا ما نمیدانیم. آنگاه پیامبر اكرم (ص) فرمود: آیا كشتهای در میان مسلمانان است و كسی نمیداند كه او را كشته است؟ به خدائی كه مرا بحق برانگیخته اگر اهل آسمان و زمین در خون مسلمانی شركت كنند و به آن راضی و خشنود باشند هر آئینه خداوند ایشان را به آتش خواهد افكند.
با این ترتیب آیا قتل نفس، بزرگترین گناه نیست؟ آیا دین و مرام و مسلكی را در دنیا سراغ دارید كه تا این پایه از جان انسان حمایت كرده و آنرا محترم شمرده باشد؟
اسلام نه تنها مباشرت یا شركت در قتل انسان بیگناه را گناه عظیم میشمارد بلكه راضی و خشنود شدن به كشته گشتن مقتولی را نیز گناه كبیره میداند.
اكنون كه برزشتی وپلیدی قتل نفس، و بر بزرگی و عظمت پاداش احیای آن آگاه شدیم به این بحث میپردازیم كه اسلام عزیر با وسعت نظر و كمال بصیرت تمام ابعاد انسانی را مورد بررسی كامل قرار داده، و بر وفق آن قوانین را وضع نموده است و یكی از ویژگیها فطری انسان، بلكه هر موجود زنده و جانداری اینست كه هیچگاه در مقابل تعدی و تجاوز مخصوصاً جنایت ناجوانمردانی نمیتواند بیتفاوت باشد.
بنابراین شارع مقدس با تقریر و تائید این خصیصه انسانی و شناسائی كامل آن قانون حدود و تعزیرات و قصاص را تاسیس فرموده، زیرا علاوه بر آنچه گذشت مجازات مجرم و كیفر دادن جانی و متجاوز آن بیشك یكی از عوامل مهم حفظ اموال و نفوس و امنیتهای فردی و اجتماعی، و بالاخره حفظ نظامات و آزادیها و حقوق بوده و به نوبه خود از اسباب مهم تقلیل جرم و جنایت است وقتی شخصی بداند در برابر كشتن كشته میشدود، یا در برابر تجاوز به نوامیس و حیثیت و اموال و حقوق دیگران مجازات سختی میبیند قیافه سهمگین كیفر و قصاص او را از ارتكاب قتل و تجاوز بازداشته، هم خود محفوظ میماند و هم دیگران از تجاوزاتش در ایمنی بسر میبرند لذا در اسلام قصاص و كیفر بر سبیل كلی مایه حیات و زندگی معرفی شده :
ولكم فیالقصاص حیوه یا اولیالالباب لعلكم تتقون.در شرع مقدس اسلام هر عملی كه از جهات مختلف به زیان فرد یا اجتماع باشد جرم به حساب میآید و برای هر جرمی با ارزیابی خاصی كه زیانش تا چه حد است كیفر خاصی مقرر گردیده و بهمین خاطر برای هر یك از جرمهای تعدی و تجاوز به حیات انسانی هم كیفر و مجازات ویژهای وضع شده است كه اگر آنها را در هرمی قرار دهیم، جرم قتل عمد در رأس آن قرار میگیرد كه كیفر آن قصاص و اعدام است، كمی پائین تر از نقطه رأس قتل شبه عمد و خطاء قرار دارد و كمی پائینتر و در شكم هرم جراحات وارده بر اعضاء از قبیل قطع عدوانی عضوی از اعضاء مانند بریدن دست و پا و گوش و بینی و هر چه به قاعده هرم نزدیكتر شویم جرمهای كم اهمیت تر را مشاهده میكنیم.
بدینمنظور لازم است كه قبل از ورود در احكام انواع قتل با تعریف و ضوابط تحقق هر یك از آنها كه به تبع انواع جراحات پائینتر از قتل هم معلوم و مشخص میشود، آشنا شویم.
● گفتار دوم – انواع قتل
الف- قتل عمدی: جرمی است كه شخص بالغ و عاقل، با اراده و قصد قتل، مرتكب آن شود و نتیجه، مجرمانه، آنرا خواستار باشد، و به تعبیر دیگر مراد از قتل عمدی آنست كه قاتل از روی آگاهی و به اختیار خود به منظور كشتن مجنی علیه مرتكب جرم شود، هر چند وسیله، بكار رفت آلت قتاله و ابزار كشنده نباشد و بلكه قتل عمدی تحقق پیدا میكند به قصد انجام ایراد ضرب قصد قتل مجنی علیه را نداشته باشد، زیرا قصد به انجام فعل مزبور مانند قصد به قتل است.
بنابراین در صورتیكه جانی بدون قصد فعلی را انجام دهد كه غالباً كشنده نیست و یا با قصد عدم قتل مرتكب آن فعل شود، مانند آنكه كسی را با چوب سبكی بزنند و منتهی به فوت مضروب گردد آنرا قتل عمد نمیتواند دانست و در این حكم خلافی بین متاخرین نیست بلكه ادعای اجماع آن شده است.
اما اگر آن فعل نسبت به مجنی علیه بر اثر بیماری، پاپیری، یا ناتوانائی و یا كودكی و امثال آنها نوعاً كشنده باشد و قاتل نیز به آن آگاه باشد مثل آنكه او را با چوبی بزند و زدن را ادامه دهد تا بمیرد، یا در چند نوبت او را بزند و مضروب تحمل زدن را نداشته باشد یا از نظر زمانی قدرت تحمل را ندارد. مثلا در هوای سرد یا گرم او را بزند و بمیرد، در تمام این موارد قتل، قتل عمدی حساب میآید و دلیل عمدی بودن آن اولاً – اجماع و ثانیا نصوص معتبره میباشد مضافاً به اینكه در این موارد ملاك قتل عمد (كه عبارت است از ایجاد فعلی كه نوعاً كشنده است)موجود میباشد.
بنابراین موارد قتل عمدی وضابطه تشخیص آنرا میتوان بشرح زیر پیشبینی نمود:
۱- مواردی كه قاتل با انجام كاری قصد كشتن كسی را دارد آن كار نوعاً كشنده باشد، خواه نباشد ولی در عمل سبب قتل میشود.
۲- مواردی كه قاتل عمداً كاری را انجام دهد كه نوعاً كشنده باشد هر چند قصد كشنده نیست ولی نسبت بطرف بر اثر بیماری، یاپیری، یا ناتوانی، و یا كودكی و امثال آن نوعاً كشنده باشد و قاتل نیز از آن آگاه باشد از آنجا كه اسلام در هر موضوع واقع بینی و بررسی همه جانبه را بر هر چیزی مقدم میشمارد، نه همچون یهودیان تكیه روی قصاص میكند و نه مانند مسیحیت كنونی فقط راه عفو یا دیه را به پیروان خود اعلام میدارد، زیرا جای تردید نیست كه درشرائطی ممكن است الزام به قصاص تولید مفاسدی كنند و حتمی بودن آن دور از خرد است نظیر آنكه قاتل و مقتول با هم برادر یا پیوندهای اجتماعی و خویشاوندی و مانند آن داشته باشند كه در این صورت اجبار كردن به قصاص علاوه بر غم و اندوهی كه نصیب فامیل از ناحیه مقتول شده داغ تازهای در اثر اجرای قصاص برای آنها میگذارد و یا افرادی در گذشت و سرشار از عواطف انسانی باشند كه اجبار آنها بر قصاص خود زجر و شكنجه دیگری محسوب میشود و روش عفو و دیه نیز گاهی جز جری كردن افراد جنایتكار ثمری ندارد.
لذا اسلام حكم اصلی را، قصاص، قرار داده و برای پیشگیری از اثرات سوء آن در كنار این حكم، حكم عفو را نموده است.
و به عبارت دیگر اسلام در باب قتل عمد سه راه مقرر نموده كه اولیاء دم در انتخاب یكی از آنها مغیرند: راه اول- كشتن قاتل- كه ورثه مقتول حق دارند با مراجعه به محاكم مجازات تنها قاتل را طلب نموده و محكمه پس از ثبوت جرم او را به قتل برساند، بدیهی است كه هیچكس از اقوام دو یا نزدیك قاتل كه در عمل قتل دخالتی نداشتند مورد مواخذه نیستند و كسی حق تعرض به آنها را ندارد.
راه دوم- اخذ دیه- ورثه مقتول با تراضی و توافق طرفین میتوانند از كشته شدن قاتل صرفنظر كرده و خونبهای مقتول یا كمتر و یا بیشتر از آنرا بگیرند، و در باب خونبها نیز خونبهای رئیس و مرئوس، بزرگ و كوچك ، عالم و جاهل تفاوتی ندارد.
راه سوم- عفو و بخشودگی- كه قاتلاً كلاً مورد بخشش و گذشت ولی یا اولیاء دم واقع شود، اسلام بدین ترتیب به سنن ظالمانه و سفاكیها و خودسریهای جاهلانه خاتمه بخشید.
و این خود از ویژگیهای شریعت محمدی (ص) است كه به شریعت، سمحه سهله، و پیروانش به امت وسط، موسومند كه در همه جا راه اعتدال را پیموده و از عسر و حرج پیشگیری نموده، و دست صاحب حق را در انتخاب بازگذاشته است، باین معنی كه ولی دم و ورثه مقتول میتوانند بموجب حقی كه برای آنان وجود دارد قاتل را به حكم دادگاه به قتل رسانند. و نیز میتواند غرامت و دیه گرفته، و یا با شرایط ویژهای او را عفو كند.
امام كاظم (ع) در روایتی میفرماید: «یكی از ویژگیها و امتیازات امت اسلامی اینست كه اولیاء مقتول میتوانند قصاص نمایند، و میتوانند عفو كنند و این تخفیفی است كه خدا به این امت داده است در حالیكه برای یهودیان در تورات تنها حكم قصاص مقرر بوده و حق عفو نداشتهاند.
و باید بدانیم كه پرهیز از تعدی، همواره مورد توجه و توصیه آیات قصاص، و قوانین جزائی اسلام است، چه در موارد انتخاب قصاص، و چه عفو و یا پرداخت دیه، به این معنی كه اقدام به هر نوع عمل انتقامجویانه توأم با تعدی و تجاوز در نظام كیفری اسلام محكوم است و عذاب الهی را در پی خواهد داشت.
در تاریخ میخوانیم هنگامیكه ابن ملجم مرادی (لعنهالله علیه) شمشیر بر فرق مبارك علی (ع) زد و آن حضرت را از پای در آورد، با اینكه جنایت به عظمت آسمان و زمین بود، و بزرگترین چهره تاریخ را به خون كشیده بود، امام حق و عدل ضمن و صایای خود به فرزندش حسن بن علی (ع) و دیگر فرزندانش تأكید فرمود: مبادا بعنوان انتقام خون من است به خونریزی در میان مسلمانان زده و از حد عدالت تجاوز كنید، اگر من در گذشتم یك ضربت او را بزنید همچون ضربتی كه او بر فرق پدر شما زده، و اگر زنده ماندم خود آنچه صلاح بدانم عمل میكنم و یاد آور میشود كه او را مثله نكنید و اعضاء بدن او را نبریدكه پیامبر خدا (ص) از مثله نمودن شدید نهی نموده، حتی نسبت به جانوران گزنده.
و میبینیم كه فرزندان علی (ع) طبق توصیه پدر و قانون جزای اسلام عمل نموده و قصاص را بر اساس عدل اسلامی به اجراء در میآورند.
از شگفتیهای این ماجرا اینست كه علی (ع) سفارش میكند از همان غذائی كه برای او آوردهاند برای اسیر خود ببرند. و بدینگونه در بحرانیترین لحظات كه بزرگترین فاجعه تاریخ یعنی شهادت علی (ع) رخ میدهد آن حضرت لحظهای از توصیه به عفو و احساس و مدارا و اخلاق اسلامی فروگذاری نمیكند و این دستورالعمل باید همواره اسوه و الگو در زندگی رهروان راه علی (ع) باشد.
ب- قتل شبه عمد- در قتل شبه عمد جانی كار دیگری غیر از قتل را كرده و آن كار غالباً موجب قتل نیست، ولی تصادفاً به قتل منجر شده است و وی این نتیجه مجرمانه را خواستار نبوده است.
بنابراین در قتل شبه عمد لازم است كاری كه مرتكب آگاهانه انجام میدهد و سبب مرگ مجنی علیه میشود واجد شرایط زیر باشد:
اولاً- آن كار نوعاً كشنده نباشد.
ثانیاً- جانی قصد كشتن مجنی علیه را نداشته باشد.
ثالثاً- خطای مرتكب موجب قتل گردد.
مانند آنكه كسی را به قصد تادیب بنحوی كه نوعاً سبب جنایت نمیشود بزند و اتفاقاً موجب جنایت گردد، یا طبیعی مباشرتاً بیماری را بطور متعارف معالجه كند و اتفاقاً سبب جنایت یا قتل او گردد، یا كسی را به اعتقاد قصاص یا به اعتقاد مهدور الدم بودن بكشد و بعداً معلوم گردد كه مجنی علیه محكوم به قصاص مهدورالدم نبوده است.
بدین ترتیب در قتل شبه عمد میتوان گفت كه جانی در فعل خود عامد است و در قصد خود خاطی است و چون در قتل شبه عمد مانند قتل خطائی، بد منشی و سوء سریره و قصد مجرمانه وجود ندارد و مرتكب شخص بد ذات و تبهكاری نیست لذا (همانطور كه در مبحث دیات نفس خواهد آمد) موجب قصاص از جانی نمیباشد و با اتفاق نظر فقها قاتل باید دیه مقتول را از مال خود در ظرف مدت دو سال به اولیاء دم پرداخت نماید.
ج- قتل خطای محض- آن در صورتی است كه جانی نه قصد جنایت نسبت به مجنی علیه را داشته باشد، و نه قصد فعل واقع شده را، و بعبارت دیگر در قتل خطای محض مرتكب قتل تنها قصد قتل مجنی علیه را ندارد بلكه اساساً اراده و اختیار خود را برای انجام فعل واقع شده بكار نمیگیرد مانند آنكه تیری را به قصد شكاری رها كند و به شخص برخورد نماید.
و همچنین جنایتهای عمدی و شبه عمدی دیوانه و نابالغ بمنزله خطای محض است.
قتل خطائی بدن شك یك جرم تلقی میشود، اما یك جرم واقعی، نه یك جرم قصدی یعنی میتوان آنرا از نظر واقع جرم شمرد اما از نظر قصد و اراده نه، چون مرتكب فاقد آن است و سوء سریره و بدمنشی ندارد، بلكه دارای طینت پاك و سرشت نیكوست و نمیخواسته است احیاناً به كسی آزاری برساند تا چه رسد به اینكه كسی را بخواهد بكشد. ولی در عین حال در واقع نفس بیگناهی بوسیله او ولو به خطاء از میان رفته و كشته شده است، و حقیقت اینست كه خانوادهای دچار مصیبت شده و جامعهای جریحهدار گردیده است، از كنار این واقعیت بیتفاوت نمیتوان گذشت قانونگذار اسلامی هم با توجه به همه جوانب و ابعاد این مسئله به بهترین شیوه ممكن با آن برخورد كرده است:
و ما كان لمؤمن ان یقتل مومنا الاخطاء فتحریر رقبه مومنه و دیه مسلمه الیاهله الا آن یصدقوا
- برای هیچ مؤمنی روانیست كه مومنی را بكشد مگر به خطاء و كسی كه مؤمنی را بخطاء بكشد پس بر اوست آزاد كردن مملوكی مومن و خون بهای تسلیم شده به خانوادهاش، مگر آنكه تصدق دهند و ببخشند.
عاقله قاتل باید دیه مقتول را به اولیاء او بپردازند و او كفاره آنرا كه آزاد كردن یك بندهٔ مومن است به جامعه اسلامی تسلیم كند. یعنی از جامعه یكی را به خطاء گرفته و حالا باید یك را تحویل دهد، معنی زندگی جزء آزادی نیست با آزاد كردن یك رقبه مؤمن توگوئی به او جان داده است.
منبع : مؤسسه تحقیقاتی ایران زمین پارسیان
همچنین مشاهده کنید