سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

رویدادهای مهم تاریخی


رویدادهای مهم تاریخی
سادات در سال های آخر فرمانروایی خویش،آرام و قرار نداشت و دچار یك نوع ناآرامی روانی شده بود.او دائماً جا عوض می كرد و از استراحتگاهی به استراحتگاه دیگر می رفت .«دكتر محمد حسنین هیكل» ناآرامی های سادات را درخاطرات خود با عنوان «كابوس های اداری » مورد بررسی قرار داده می نویسد:
«گشت و گذارهای سادات درواقع یك كابوس اداری بود، زیرا حضور وی در هر جایی اقدامات عظیم و پیچید ه ای را لازم داشت. هر جا می رفت نه تنها افراد «گارد ویژه» بلكه گارد ریاست جمهوری - یك گردان كامل - موظف به حراست از منطقه بود. همچنین دفتری برای ارتباطات و دستگاه هایی برای انجام این تماس ها لازم بود تا - اطلاعاتی كه رئیس كشور نیاز داشت، در اختیار گذاشته شود و از همین طریق رهنمودها نیز صادر گردد. همه اینها زائده های اداری گوناگونی بود كه هرروز دنبال رئیس جمهوری از خانه اش در «الجیزه» به راه می افتاد تا روز بعد در خانه دیگرش در «ابوالكوم» مستقر شود و از آنجا به استراحتگاه «قناطره» و یا «اسماعیلیه» و دهها استراحتگاه دیگری كه در هر لحظه ،اراده عزیمت به آنجا می كرد و با هلیكوپتر جابه جا می شد. به دلایل امنیتی كاروان وی در آسمان معمولاً از سه هلیكوپتر تشكیل می شد تا كسی نداند رئیس جمهوری در كدام یك ازآنهاست.«سادات» موارد استفاده تازه ای از كاخ های بزرگ سلطنتی كشف كرد. مثلاً «كاخ القبه» تبدیل به مقر دائمی شاه ایران در جریان تبعید به قاهره شد. لذا انقلاب ایران وقتی شاه را از ایران بیرون كرد، دشمنی بزرگتر از «پرزیدنت سادات» نیافت.
نظر رئیس جمهوری نسبت به «آیت الله خمینی» هر چه بود، برای او و همه جهانیان این نكته روشن شده بود كه ملت ایران، شاه را به طور نهایی «قی» كرده است و به این شكل در آغوش گرفتن وی به وسیله «سادات»، می توانست به روابط ملت مصر با یكی از بزرگ ترین ملل خاورمیانه، لطمه وارد آورد.«پرزیدنت سادات» در یكی از روزها، مذاكرات خود در «كمپ دیوید» را قطع كرد تا با شاه كه هنوز در تهران بود تماس بگیرد و از توطئه های جاری علیه وی جویا شود و حمایت خود از «تخت طاووس» را به او ابلاغ كند. وقتی این تاج و تخت به طور نهایی فروریخت و شاه راهی نداشت جز اینكه به بهانه چند سفر رسمی خارجی، تهران را ترك كند، هیچ كس نه در جهان و نه در منطقه، جز «پرزیدنت سادات» حاضر نبود با وی در این نمایشنامه همنوایی كند. سادات او را دعوت كرد به مصر بیاید. در اسوان برای او به اصطلاح استقبال مردمی ترتیب داد. (ملك حسین كه دوستی دیرینه با شاه ایران داشت، حقایق امور و منافع اردن را بیشتر درك می كرد. لذا از شركت در این نمایشنامه عذرخواست و حاضر نشد در عمان از شاه اخراج شده از تهران، استقبال كند.) شاه در پایان سفر رسمی به «اسوان» عازم «رباط» و سپس «مكزیك» شد و از آنجا به پاناما رفت(در تمامی این سفرها تحت تعقیب تظاهرات اعتراض آمیز و خصمانه توده های عادی مردم و رودربایستی دولت های كشورهای مذكور بود) سرانجام قرار گاهی نهایی جز در مصر نیافت ،چه «سادات» از وی دعوت كرد در «وطن دوم» خود اقامت كند. غرب با تحسین این سخاوتمندی، مدت زیادی برای سادات «كف زد». منتها عجیب اینكه هیچ یك از این كف زنان - كه بیشتر از همه از شاه سود برده بودند - حاضر نبودند به دعاوی «دوستی» و یا «انسانیت» كم ترین چیزی از منافع كشورهایشان، مایه بگذارند. استقبال آنان از حركت «سادات» اغلب ناشی از ارج نهادن بر دوستی و انسانیت نبود، بلكه «سادات» با به ضیافت خواندن شاه، همه آنان را از رودربایستی و مسؤولیت معاف كرد.
به ضیافت طلبیدن شاه، به نفع مصر نبود - همچنان كه مثلاً در «لندن» و «واشنگتن» به نفع انگلستان و آمریكا نبود - اما فرصتی بود تا ستاره درخشان (سادات) ظهور كند و به اینها نشان دهد، «آنچه دیگران نمی توانند، او می تواند» از سوی دیگر، سادات خود را تجسمی از مصر می دانست. بنابراین، هر یك از دوستان شخصی وی - به فرض كه روابط دوستی شخصی با شاه داشت - دوست مصر هم بود. در واقع، شاه هیچگاه دوست مصر نبود. در طول نبردها با اسرائیل در سال ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ و جنگ فرسایشی و جنگ اكتبر سال ۱۹۷۳ ایران پیوسته منبع اصلی تأمین نفت مورد نیاز اسرائیل بود. تانك ها و توپها و هواپیماها و ناوگان های اسرائیل در دریای مدیترانه و دریای سرخ! با همین نفت به حركت درمی آمدند.
در روزهای واپسین، وقتی بیماری شاه شدت گرفت، پرزیدنت سادات شخصاً گزارش روزانه حال شاه مخلوع را اعلام می كرد. سرانجام وقتی شاه مرد، «پرزیدنت سادات» وصیت وی و اصرار همسرش را نادیده گرفت و مصمم شد تشییع جنازه ای رسمی برگزار كند. درحالی كه شاه و همسرش مراسمی خانوادگی و محدود درخواست كرده بودند. پافشاری «پرزیدنت سادات» بر انجام مراسم رسمی، منحصر به داخل مصر نبود. بلكه می خواست یك تشییع جنازه بین المللی باشد. لذا شمار زیادی از رهبران كشورها را دعوت كرد سرانجام صرفاً معدودی پادشاهان و رؤسای جمهوری سابق در قاهره حاضر شدند. از جمله «ریچارد نیكسون» رئیس جمهوری سابق آمریكا و «كنستانتین» پادشاه سابق یونان كه در آن موقع مدیریت برخی كارهای مالی شاه را به عهده داشت.
«پرزیدنت سادات» از هواداران گفته معروف لویی چهاردهم بود كه پیوسته می گفت: «كشور، یعنی من!» سادات هم عملاً همین عقیده را پیدا كرد. مرتب «ملت من» - «ارتش من» - «ناوگان من» و ... می گفت. با همه اینها نتوانست بداند هر رئیس كشوری می تواند به نام ملت خود سخن بگوید مشروط بر اینكه آنچه می گوید، بیانگر منافع مشروع و آرمانهای آن ملت باشد و اگر چنین نبود، حق سخنگویی به نام ملت از وی ساقط می شود. اما سادات چنین نظری نداشت. هر انتقادی به او می شد، حمله به مصر تلقی می كرد. وقتی هیچ كشور عربی نتوانست راه سفر به قدس او و امضای قرارداد «كمپ دیوید» را دنبال كند، سادات همه آنان را به عنوان «كوتوله هایی» كه دست تطاول به سوی مصر دراز كرده اند، مورد حمله قرار داد. عجیب اینكه در یكی از سخنرانی های خود در آن مرحله، به ملك عبدالله - جد ملك حسین پادشاه اردن - حمله كرد. پاسخ مؤدبانه ملك حسین چنین بود: «عجیب است، حضرت رئیس جمهوری به جدم ملك عبدالله به خاطر تماس هایش با اسرائیلی ها، حمله می كند، درحالی كه حضرتش نزد آنان به قدس رفته و صلح جداگانه ای با آنها امضا كرده است.» اما «پرزیدنت سادات» معیارهای خاص خود و شاید توهمات خاص خود را داشت. همه كسانی كه در جریان مذاكرات - حتی اسرائیلی ها - با وی در تماس بودند، چنین وضعیتی را احساس كردند. حتی «عزر وایزمن» كه (سادات او را «عزرا» خطاب می كرد) در جریان بحثی با پرزیدنت سادات، مجبور شد بگوید: «حضرت رئیس جمهوری، حتی مردانی كه به ماه رفتند، دوباره به زمین بازگشتند.»
علاوه بر شاه ایران و «عزر وایزمن» سادات دوستان تازه و فراوان دیگری هم داشت. از جمله «دوستم ژیسكار» ... «دوستم اشمیت» ... «دوستانم نیكسون و فورد و كارتر» ... «دوستم اوناسیس». افزون بر اینها افراد زیاد دیگری مشمول دوستی «سادات» و بالمآل مصر و ضیافت های كریمانه آن، شدند. از جمله «جان وارنر» شوهر «الیزابت تایلور» هنرپیشه معروف هالیوود، هنگامی كه همسرش برای دیدار از آثار باستانی مصر عازم آن كشور بود تلگرافی برای «سادات» فرستاد و از رئیس جمهوری مصر خواهش كرد كه: در جریان بازدید از مصر، هدیه ای به زنش داده نشود. زیرا این امر «برای او دردسر سیاسی به وجود خواهد آورد.» ولی «سادات» آماده شنیدن هیچ گونه نصیحتی نبود. لذا هواپیمای اختصاصی خود را در اختیار «الیزابت تایلور» گذاشت تا وی را برای ملاقات با رئیس جمهوری به استراحتگاه اسماعیلیه بیاورد. وقتی «الیزابت تایلور» از هلیكوپتر ریاست جمهوری پیاده شد، سادات كه برای استقبال از وی در باند فرودگاه ایستاده بود، گفت: «مرحبا علیاحضرتا». آثار شگفتی در چهره الیزابت تایلور دیده شد اما پرزیدنت سادات ادامه داد «مگر فراموش كرده ای كه تو كلئوپاترا، ملكه مصر هستی؟» عملاً نیز در مصر با «الیزابت تایلور» همچون یك ملكه رفتار شد. پرزیدنت سادات هنوز هم میان بازیگری و واقعیت، قصه و تاریخ، مرزی نمی شناخت و شاید به همین دلیل بود كه «الیزابت تایلور» در طول اقامت در مصر، خود را در میان افراد گارد رسمی یافت. درحالی كه مأموران گارد محافظ وی چندان دل خوشی از این مأموریت نداشتند.
از جمله یكی از افسران كه به اتفاق سربازان تحت فرمان خود در راهرو هتل به انتظار بیدار شدن «تایلور» از خواب ایستاده بود، زبان به شكوه و شكایت گشود كه «این مصیبت زمانه نیست كه كاری جز محافظت از جان یكی از هنرپیشه های هالیوود نداشته باشیم؟»
«الیزابت تایلور» تنها هنرپیشه هالیوود نبود كه از استقبال گرم در مصر برخوردار شد. پیش از وی میهمان عزیز رئیس جمهوری مصر، «فرانك سیناترا» هم آمده بود تا در دامنه «اهرام مصر» برای ۴۰۰ میلیونر آمریكایی و شماری از شخصیت های عالیرتبه اروپایی و مصری، آواز بخواند. از بخت بد «پرزیدنت سادات» روزی از «فرانك سیناترا» دعوت كرده بود تا به طور خصوصی برای او و معدودی از میهمان نزدیك در خانه اش آواز بخواند كه آن روز مصادف با ۲۸ سپتامبر بود و مصر سالگرد درگذشت «جمال عبدالناصر» را برگزار می كرد.
هنرمندانی چون «انریكو ماسیاس» از فرانسه، «خولیو اجلاسیاس» از اسپانیا نیز آمدند.
این دو، ستارگان یك جشنواره تلویزیونی در دامنه اهرام مصر بودند كه برای نخبگان ممتاز سطح بالای قاهره، آواز خواندند.
اماهیچ یك از این ستارگان، رقیب سادات نبودند چه درهمه این برنامه ها، خود سادات یك ستاره درخشان _ شاید بیشتر از همه میهمانانش _ ایفای نقش می كرد.
«سادات» با ظهور ستارگانی از این قبیل و دركنار خود، چندان مخالفتی نداشت، اما اگر نورافكن ها روی دیگر سیاستمداران _ رؤسای جمهوری و یا پادشاهان _ زوم می شد، حساسیت نشان می داد. وقتی «پرزیدنت ریگان» سخن از به اصطلاح «انتخاب اردنی» به میان آورد و منظورش شركت دادن ملك حسین در روند صلح بود، «پرزیدنت سادات» بلافاصله مخالفت خود را اعلام كرد. او هیچ رقابتی را تحمل نمی كرد تا مبادا نورافكن ها از روی او و عملكردهایش متوجه كس دیگری شوند.سران عرب به نظر سادات، «كوتوله» می آمدند. اما بسیاری دیگر نیز، شانس بهتری از اینان نداشتند. در تابستان سال ۱۹۸۱ _ طی بحثی میان یك گروه پارلمانی «حزب ملی» و «پرزیدنت سادات» چند نماینده عضو این گروه ابراز امیدواری كردند كه «پرزیدنت سادات گامی به سوی سیاست عدم تعهد بردارد». پاسخ رئیس جمهوری درخور توجه بود: «در یوگسلاوی بعد از تیتو دیگر چه كسی باقی مانده تا بتوانم به طور برابر با او گفت و گو كنم.»
سپس ادامه داد: «حتی تیتو در اواخر زندگی ،گمان كرده بود می تواند به من درس بدهد، او طرف فلسطینیها و جبهه امتناع را گرفت. با این همه اگر هنوز زنده بود، مانعی نداشت با او به گفت وگو بنشینیم.»
پرزیدنت سادات سپس به تحلیل موضع گیری های دیگر كشورهایی كه با مصر در تأسیس جنبش غیرمتعهدها، مشاركت داشتند، پرداخت و گفت: «در هند حالا ایندیرا گاندی هست، او كاملاً زیرنفوذ شوروی هاست، او نمی تواند بفهمد دنیا عوض شده، بنابراین به طور حتم من نمی توانم با او گفت و گو كنم. درواقع در دنیای غیرمتعهد دیگر شخصیتی باقی نمانده كه بتوان با او حرف زد!»
به رغم تمامی دوستان تازه ای كه سادات پیدا كرده بود، به رغم كف زدنهای غرب برای او، به رغم نتایج رفراندوم ها، پرزیدنت سادات در اعماق وجود و از روی غریزه، احساس اطمینان نمی كرد. معدودی از اطرافیان _ و در رأس آنها همسرش «جیهان» - وی را نصیحت می كردند در جست وجوی راه حل هایی برآید. اما كدام راه حل ها؟ و راه حل برای چی؟ به نظر می رسید معتقد بود راهی كه انتخاب كرده، راه درستی است، هدف های بزرگی دارد، منتها مشكل، صرفاً این است كه گاهی اوقات پیامش به مردم نمی رسد و این می تواند براثر اشتباه دستگاه های اداری و رسانه ای به وجود آمده باشد. بدین گونه «سادات» عادت كرد گهگاه سردبیران روزنامه ها و مسؤولان رادیو و تلویزیون را فرا بخواند و آنان را به خاطر كوتاهی در رساندن پیامش به مردم، سرزنش كند و از آنان بخواهد تلاش های خود را دوچندان كنند، درآن روزها انتشار روزنامه ها درحالی كه بیش از نیمی از صفحات آنها به رئیس جمهوری اختصاص داشت، یك مسأله عادی شده بود.فعالیت ها و سخنرانی ها و خاطراتش و سیلابی از عكس هایش در ژست های گوناگون ، رادیو تلویزیون هم همین وضع را داشت. هر دو دستگاه صحنه اختصاصی رئیس جمهوری شده بود.
گروه پژوهشهای تاریخی
زیرنظر : محسن میرزایی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید