پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بزهکاری


بزهکاری
اقدام به عملی كه بر خلاف موازین و مقررات قوانین و معیارهای ارزشی و فرهنگی هر جامعه بزهكاری یا جرم تلقی می‌شود و كسانی كه مرتكب چنین اعمال خلافی می‌گردند مجرم یا بزهكار نامیده می ‌شوند ( فرجاد ، ۱۳۶۰)
● نظریه‌های متعدد درباره بزهکاری:
فرد بزهكار باید به طور جداگانه مورد مطالعه قرار‌ گیرد. بررسی و برخورد با او باید بدون دخالت همدستان وی صورت گیرد تا بتوان به طور دقیق متغیر‌هایی از قبیل زندگی خانوادگی مشكلاتش را در مدرسه ،روابطش با والدین ، تصور وی در بارهٔ شخصیت خودش را مورد توجه قرار داد و ارزیابی كرد. هر چند صرف چنین مطالعه‌ای به یك بزهكار كمكی نمی‌كند لیكن به درك این واقعیت كه چرا یك كودك به طور خودآگاه به یك جوان خلافكار و بزهكار تبدیل می‌‌شود كمك كند.
در اینجا نظریه‌هایی كه در این رابطه وجود دارند و اندیشه متخصصان علوم رفتار را به خود جلب نموده مورد بررسی قرار می‌گیرد. نظریه‌های متعدد در زمینهٔ تحلیل روانی وجود دارد كه عبارتند از:
۱- نظریه‌ای می‌گوید بزهكاری همانند انواع شرارت‌ها نتیجه محدودیتهای شدید كودكان است
۲- نظریه‌ای دیگر اظهار می‌دارد كه بزهكاری جوانان حالتی از عصیان است و این عصیان برای طلب چیزی نیست ، بلكه تخلیه آن است مانند سركشی و بزهكاری نسبت به موضوعی كه خودش احساس آن را دارد مانند اینكه به طور ناخودآگاه حس كند فقدان مهرو محبت از جانب اولیاء شامل حالتی شده است در بعضی مواقع نیز می‌توان با بررسی شرایطی كه كودك را تهدید می‌كند ویا به عبارت ساده‌تر. در شك و تردیدی كه كودك نسبت به خود دارد پاسخ سؤال را پیدا كرد.
نوجوان از بحرانهای درون خود بی‌خبر است لذا چنانچه به نوجوان بزهكار گفته شود علت رفتار ناپسندش احساسات مخفی اوست كه حتی برای خودش هم ناشناخته است مطلبی كاملاً درست است. زیرا واقعاً از خود را نمی‌شناسد .
در واقع این‌همان چیزی است كه اورا به چنین شخص بزهكاری تبدیل كرده است .
۳- نظریهٔ دیگری می‌گوید علت بزهكاری جوانان شاید به عدم موفقیت نوجوانان پسر در همانند‌سازی جز انچه اصطلاً الگوی قدرت مردانگی خوانده می‌شود مربوط باشد.
۴- از نقطه‌ نظرهای بیان شده توسط متخصصان در مورد بزهكاری جوانان نتیجه گیریهای متعددی شده است. یكی از این نتجه‌گیریها كه از همه مهمتر است وباید همیشه به خاطر داشت این است كه بزهكاری یك نوع رفتار خاص نیست بلكه گستره‌ای از رفتار‌های متعدد است و شاید نتوان برای آن علت واحدی پیدا كرد. از علل مختلفی به وجود می آید. گاهی وجود عوامل مختلف می‌تواند نوعی از رفتار بزهكارانه را باعث شود و گاهی نیز انواع مختلفی از رفتار‌های بزهكارانه می‌تواند از عوامل شابهی ناشی شود ( رشید‌پور ، ۱۳۷۶)
● علائم و نشانه‌ها :
علائمی وجود دارند كه می‌توان با مشاهده آنها به حالت نابسامان افرادپی برد این‌گونه علائم معمولاً در اختلال شخصیت با ابزار مشاهده قابل بررسی است این گونه رفتار‌ها عبارتند از:
- نداشتن وقار و متانت كافی همراه با بی‌قراری و نا‌آرامی
- پایبند نبودن به اخلاق و مقررات اجتماعی و حتی ارتكاب اعمال خلاف قانون
- افراد بزهكار دچار فقدان احساسات ویابی تفاوتی عاطفی هستند و این امر به صورت نقص در آنها مشهود است.
- گوش دادن به نصایح و عمل نكردن به آن ، همچنین به قولی‌ها برای آنها روی عادی است
- عده‌ای از بزهكاران پس از ارتكاب جرم تظاهر به ندامت می‌كنند .
- در همه موارد برای رفتار خود دلیل دارند و به صورت افراطی استدلال می‌كنند.
- اغلب در حالت از خود بیخودی هستند كه توأم با آزار و ضربات شكننده و شكستن اشیا و ناهنجاری‌های جنسی ودزدی‌های پوچ است.
- در جستجوی محیط مناسب‌ برای جلب لذت هستند و در این راه اصول و قواعد را نادیده‌ می‌گیرند.
- فعالیتهایشان ضد اجتماعی، زیانبخش و مخرب است و بدون علت موجه ویا به علت ناصوابی بروز می‌كند.
در ادراه تهاجمات جنسی بی‌اراده‌اند آلودگیهای چون استمناء در آنها دیده می‌‌شود ( قائمی ۱۳۷۴).
● علل بزهكاری
در مورد علل بزهكاری موارد زیادی گفته شده است از قبیل عوامل طبیعی و جفرافیایی انحراف ، عوامل اجتماعی انحراف ، عوامل اقتصادی ، مهاجرت ، عوامل سیاسی ، ارزشهای تربیت خانواده و عوامل خانوداگی كه در اینجا به بحث در مورد عوامل خانوادگی پرداخته می‌شود.
● عوامل خانوادگی بزهكاری .
محققین و دانشمندان به این حقیقت دست یافته‌اند كه خانواده‌ها از عوامل جرم در جامعه هستند كه موجبات ارتكاب جرم را فراهم می سازند و جرم شناسان نیز تأیید می‌كنند كه خانواده از مهمترین كانونهای آموزش بزهكاری اطفال به شمار می‌رود و در این رابطه قائمی (۱۳۷۳) به نقل ازدوركیم . بر این باور است كه جرم پدیده‌ای طبیعی ناشی از عوامل استثنایی است كه در ساخت و فرهنگ خاص آن وجود دارد. بر این اساس عواملی كه در ساخت اجتماع و فرهنگ آن یعنی خانواده وجود دارد. عبارتند از :
۱- تبعیض : تجربه نشان داده است كه تبعیض در خانواده وتوجه بیشتر به برخی از فرزندان و توجه كمتر به بعضی دیگر سبب ایجاد عقده كهتری زمینه ساز به وجود آمدن نفرت و بدبینی در كودك و نوجوان می‌شود . ( اكبری ۱۳۸۱)
هم‌چشمی و رقابت موجود در خانواده تأثیر مخرب فراوانی در روحیه كودكان به جای می‌گذارد موجب آن می‌شود كه فرزندان خانواده از طرف اولیا با یكدیگر مقایسه شوند و این مقایسه دارای پیامد‌های ناخوشایندی است كه یكی از آنها ایجاد احساس كهتری است ( احدی و محسنی ۱۳۷۷)۲- خشونت : درگیری اولیای خانواده با یكدیگر را به وجود آوردن صحنه‌های خشونت پیامد‌های ناگواری را برای كودكان و نوجوانان در بردارد به نظر روانشناسان زمینه خشونت‌ها و خیانتها در جامعه، اعمال خشونت‌آمیز و تنبیه بدنی است كه والدین در منزل انجام می‌دهند زیرا مشاهدهٔ صحنه‌های ناگوار از طرف فرزندان در خانواده‌ها عقده روانی را در آنها شكل می‌دهد.
۳- لوس كردن و توجه بیش از حد والدین: توجه بیش از حد به معنی یا همهٔ فرزندان باعث می‌شود آنها از چنین وضعیتی سوء استفاده كنند و از دیگران در بیرون از خانواده چنین رفتار‌هایی را توقع داشته باشند در این رابطه نویسندگان فوق از قول « دكتر اوستاش ) كه محبت بیش از اندازه همان اثر و نتیجه را دارد كه بی‌مهری و یا كم‌مهری می‌تواند در برداشته باشد.
۴-‌ سن والدین : اولیاء هنگامی كه پا به سن می‌گذراند از نظر فعالیتهای مختلف مانند دوره جوانی پر انرژی نیستند و لذا در واكنش‌های انعكاسی ضروری دچار ضعفهایی می‌شوند و نمی‌توانند وظایفی را كه از نظر تربیت فرزندانشان به عهده دارند به خوبی انجام دهند.
۵- عقب‌ماندگی خانوادگی : بعضی از خانواده‌های ایتام و همچنین خانواده‌هایی كه سیر قهقرایی را طی می‌كنند و نمی‌توانند خود را با وضعیت جدید و اجتماعی كه در آن زندگی می‌كنند وفق دهند فرزند‌انشان را بدبین ، غیر‌اجتماعی و بالاخره عصیانگر بار‌ می‌آورند و به جامعه تحویل می‌دهند.
۶- از دست دادن والدین : چه به صورت مردن باشد و چه به صورت طلاق و نیز داشتن خواهران و برادران ناتنی و داشتن نامادری و درهرحال كم‌توجهی به نوجوانان از عوامل ناسازگاری است كه زمینه‌ را برای ناكامی و دیگری عقب‌افتادگی در مدرسه و اجتماع فراهم می‌كند و باعث می‌‌شود در مواقعی كه نیاز به تغییراتی در مسكن ، وسایل و لوازم زندگی ، زناشویی خود یا خواهر و برادرش می‌شود. به وجود می‌آید خود توان تأمین و انجام آن را نداشته باشد و لذا به تناسب اهمیت مسائل و با توجه به شرایط فرد مجبور می‌‌شود به بزهكاری روی آورد. خصوصاً اگر پدر و مادر وی اقدام به ازدواج مجدد كند شرایط جدیدی به وجود می‌آید.كه ارتكاب نوجوانان به بزهكاری را تشدید می‌كند.
در صورتی كه نوجوان منبع قدرتی خارج از محیط خانواده برای امنیت خود باید به آن سو می‌رود و این در صورتی كه چنین منبعی را در خانواده نیافته باشد. حال اگر وی پناهگاهی برای خود پیدا كند كه گروهی منحرف باشند اعمال وی سرانجامش جز بزهكاری چیز دیگر نخواهد بود.
در این رابطه یكی از جر‌م شناسان فرانسوی به نام ژان شازال می‌گوید عواملی مانند مدیریت و اعمال قدرت تربیتی ناسالم در خانواده سبب می‌شود كه فرد نقطه اتكایی خارج از خانه بیابد و پیوستن به گروه از نظر یك نوجوان جستجوی مأمنی است كه به امر امكان می‌دهد تا آنچه را ندارد جبران كند او به وسیله همانند سازی رؤسا در جستجوی اثبات وجود امنیت عاطفی و زور و قدرت است ( احمدی ، ۱۳۷۶)
۷- عدم حضور والدین در خانواده : نقشی كه اولیاء خانواده خصوصاً مادر در تربیت عاطفی و روانی كودكان و نوجوانان دارد بر هیچ كس پوشیده نیست لذا درصورت وجود خلاء و عدم حضور هر یك از والدین در محیط خانه این امر باعث بروز مشكلات تربیتی و اختلالات عاطفی شده كه زمینه بروز ناهنجارهای و بزهكاری‌های مهم است .
۸- انحراف والدین : در صورتی كه هر دویا یكی از والدین دارای انحرافاتی باشند زوال اخلاقی به وجود آمده این انحراف باعث بروز مشكلات تربیتی برای سایر افراد خانواده خصوصاً نوجوانان و جوانان خواهد شد.
۹- بی‌سوادی تنها داشتن سواد خواندن و نوشتن و حساب كردن كافی نیست بلكه باید به كودك و نوجوان اجتماعی شدن و توجیه قوانین نیز آموخته شود. عدم اطلاعات كافی از قوانین و مقررات اجتماعی در بروز این گونه انحرافات تأثیر گذار هستند ( اكبری ۱۳۸۱)
۱۰-تعداد افراد خانواده : طبق نتایج پژوهشی كه دربارهٔ بزهكاری صورت گرفته مشخص شده است كه اكثر نوجوانان بزهكار به مشاغل ساده‌كارگری مشغول بوده‌اند و اكثر پدران آنان از كارگران ، كارمندان و كسبه جزء بوده و مادران آنان نیز اكثراً خانه‌دار بوده‌اند همچنین تعداد افراد خانواده آنها بیش از پنج نفر بوده است .( احدی ۱۳۷۶)
● تحقیقات انجام گرفته در خارج:
برخی از مدارك نشان داده‌اند كه عملكرد خانواده برسلامت روان‌شناختی ۱ نوجوانان رفتار‌های مشكل‌دار ، آسیب‌‌های ‌روانی (۲ كازلو ۳ ، جان‌بروان ، ۱۹۹۲ ، مارتین ، پیرس‌وایسون ، ۱۹۹۵ با پرانگ‌و همكاران ۱۹۹۲) ، خودكشی ۴ ( مك‌كنزی ، ششسر وكلی ، ۱۹۸۲) ، هویت ( بوسمی و جرسیش ، ۱۹۸۵) و عزت‌نفس ۵ ( شاگلو‌باربز ۱۹۹۵ ؛ سوئیتینگ و فرست ، ۱۹۹۵) اثر دارند همچنین یافته ها باز نشان داده‌اند كه عملكرد ضعیف خانواده با افزایش میزان سوءاستفاده ( مككبی ، ایونیوس و ماستیو ، ۱۹۹۱ ؛ المارت ، چیپاكوتسو دیدیر ، ۱۹۹۰) ، استعمال دخانیات ( دورهرتی وآلن ، ۱۹۹۴) ، استبداد بزهكاری ( تولتن و لوریون ، ۱۹۹۸ )و پیشرفت تحصیلی (ونتر ، ۱۹۹۴) ارتباط دارد.
باو‌مریند ‌۱ (۲۰۰۱) در تحقیق خود نشان‌داده است كه در خانواده‌هایی كه جو دموكراسی و همچنین والدین آنها در حد معقول به فرزندانشان محبت می‌كردند و در عین حال از آنان انتظار رفتاری درست داشتند فرزندان آنها پشتكار زیاد از خود نشان می‌دادند و تلاشهای زیادی در جهت خوب نشان دادن خود می‌كردند. با این وجود باندورا (۱۹۹۹) در تحقیقات خود گفته است یكی از دلایل بزهكاری نوجوانان سابقه بزهكاری در خانواده است و توقعات خانواده به نوبه خود می‌تواند باعث ایجاد جهت‌گیریهای رفتاری در كودكان و نوجوانان شود كه این حس توانایی آنان را بر‌می‌انگیزد كه در جهت خواسته‌شده تلاش بیشتری می‌كنند.
ولی بارتل ۲ ( ۲۰۰۱) و واینر ۳ (۱۹۹۹) مفهوم علت‌یابی را در مورد بحران هویت نوجوانان به كار بردند و یك علت عمده متذكر شده‌اند كه آن علت جو حاكم برخانواده نوجوانان می‌باشد.
در مطالعات ولف ۴ و همكاران (۲۰۰۰) روی ۱۶۲ دانش‌آموز در سال ۱۹۹۸ و ۱۹۳۰ دانش آموز در سال ۱۹۹۹ ارتباط مثبتی بین جو خانواده و هویت با روش فرا تحلیلی مشاهده شد.
ولی بوسیله تحلیل مسیر همین داده‌ها كمی ارتباط منفی‌بین جو خانواده دیكتاتوری و هویت در پسرا گزارش داده‌اند.در تحقیق هنز۵ و همكاران( ۱۹۹۹) عوامل معمولی مانند معلمان ، احساسات شدید وشور‌انگیز و غیرتی خانواده و انتظارات بالا و تشویق نكردن دانش‌آموزان منجر به افزایش بحران هویت در نوجوانان می‌گردد.
شولتز ۶ ـ۲۰۰۲) ارتباط بین برتری اقتصادی خانواده و بحران هویت در نوجوانان را مورد تحقیق قرار داده است و نتایج نشان داده كه برتری اقتصادی خانواده به طور معنی‌دارتری در بحران هویت نوجوانان دخالت دارند تاجو خانواده .
اسمیت (۲۰۰۲) عواملی چون شغل پدر، میزان تحصیلات والدین ، حضور یا عدم حضور یكی ازانان، وضعیت اقتصادی و اندازه خانواده از جمله عواملی است كه می‌تواند بر بحران هویت تأثیر‌گذار باشد. هایدل و فرانك ۱ (۲۰۰۱) اعتقاد دارند نوجوانانی كه بحران هویت راتجربه می‌كنند عموماً الگوی خود پنداره منفی از جمله كفایت ادراك شده پائین كار‌آمدی شخصی اندك و انتظارات پایین برای دستاور‌دهای اجتماعی از سوی خانواده به آنها القاء شده است.
فرنل ۲ (۲۰۰۰) نشان داد نوجوانی كه دارای بحران هویت هستند به صورت معنی‌داری نحوه عملكرد‌های خانواده ‌شان كمتر از نوجوانان عادی است. براون ۳ (۲۰۰۱) نشان داد كه بحران هویت به طور كلی با جو خانواده . همبستگی بین ۳۱/۰ تا ۴۵/۰ دارد كه با یافته‌های جونز ۴ ۱۹۹۹ ( هماهنگ است). نوجوانان خانواده دیكتاتوری در مقایسه با میانگین گروه الگوی منفی خود پنداره و عزت نفس از خود به نمایش می گذارند اما ، نوجوانان خانواده دموكراسی در مقایسه با میانگین گروه عزت نفس بالاتری دارند و خشونت و كناره‌گیری كمتر بروز می‌دهند الگوهای رفتاری این نوجوانان حاكی از توانایی اجتماعی آنها در دستیابی به اهداف بی‌فردی بوده و قادر به حفظ روابط اجتماعی مثبت هستند.
درنقطه مقابل نوجوانان خانواده دیكتاتوری مطرود و نادیده انگاشته قرار دارند در مطالعات گروه همسالان معلوم شده است ‌كه این نوجوانان ابتدا سیاست صبر و انتظار در پیش می‌گیرند. آنگاه برای دستیابی به جایگاه مورد نظر خود بین گروه همسالان به شیوه های مخاطره آمیزی دست می‌زنند .
اینكه خانواده نوجوانان چگونه با آنان برخورد می‌كنند تأثیر زیادی بر هویت آنان دارد.
در مطالعه‌ای دیگر توسط رایت ، هام گریون و پاراد۵ (۲۰۰۲) معلوم شد پسرانی كه در خانواده آزاد بوده‌اند از پرخاشگری اجتناب نمودند، مقبولیت بیشتری نیز در بین اجتماع داشتند. ضمن اینكه نمره‌های عزت‌نفس آنها بالاتر از میانگین گروه مورد مطالعه قرار داشت. فقدان جو مناسب خانواده به عنوان عامل تعیین كننده‌ای در هویت نوجوانان مطرح است دربسیاری از افراد جو خانودگی مناسب منجر به ایجاد خود پنداره مثبت و افزایش عزت‌نفس فرد می‌‌شود.
بوی وین‌وبگین (۲۰۰۱) در مطالعه دختران كلاسهای پنجم متوجه شدند رابطه قوی بین جو خانوادگی و هویت آنان وجود دارد. این رابطه در مطالعات دیگری نیز یافت شده است. هارت آرپ۶(۱۹۹۹، ۲۰۰۰) معتقد است ویژگیهای رفتاری خانواده مانند همكاری ، خوشرفتاری پیش‌بینی‌های خوبی برای رشد هویت نوجوانان هستند باید دانست. كه جو خانوادگی جزء لاینفك عزت نفس است و در موارد افرادی كه از پایین بودن عزت نفس رنج می‌برند با آموزشهای خانوادگی می‌توان عزت نفس آنها را افزایش داد.
در مطالعه پاترسون ، گریزلر ۱ (۱۹۹۹) معلوم شد. عواملی مانند رابطه صمیمانه پدر و مادر با یكدیگر و با فرزند و كفایت عملی‌پدر تأثیر زیادی بر هویت فرزندان خانواده دارد.
لی‌ آری و شلنگر ۲ ۲۰۰۲ در یك فرا تحلیل نشان دادند كه برخی از فرزندان كه از سوی خانواده به عنوان دوست داشتنی‌ترین و بهترین خطاب می‌شوند ویژگیهای خاصی دارند . آنها در مقایسه با سایرین تواناییهای شناختی بالاتری دارند.
كوردك و فاین ۳ طی تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند كه پذیرش در خانواده و كنترل و مهار خانواده به عنوان عوامل تعیین كنندهٔ سازگاری در نوجوانان مطرح ‌می‌باشد از این تحقیق از ۲ نمونه تعداد ۸۵۱ و ۲۶۹ نوجوان استفاده شده بود در نمونه اول خود گزارش دهی در مورد كفایت روانی اجتماعی آزمودنی‌ها و مشكلات خود‌گردانی، ابعاد سازگاری را مشخص می‌كرد. در نمونه دوم درجه‌بندی همسالان از تواناییهای آزمودنی مشخص كننده ابعاد سازگاری بود در هر دو نمونه پذیرش توسط خانواده و كنترل و مهار مناسب خانوادگی به طور مثبتی با سازگاری مربوط بود.
بلسكی ۴ (۱۹۸۱) در پژوهش‌هایش به این نتیجه رسید كه والدین محدود‌ساز آزاد‌گذار، طرد كننده و استفاده كننده از تنبیه برای ایجاد نظم و تربیت ، دارای كودكانی هستند كه دارای رفتار‌های ضد اجتماعی فقدان كنترل و فقدان سازگاری اجتماعی هستند بر عكس والدینی كه گرم‌پذیرنده مشوق پاسخگو بودن و از استدلال برای رعایت مقررات استفاده می‌كردند فرزندانی داشتند با امنیت‌ اجتماعی عاطفی كه دارای شایستگی‌های هوش‌رفتارهای سازگار بودند.
راهیرر۱ ۱۵ كودك ۸ تا ۱۰ ساله را كه با حمایت افراطی برخوردار بودند با یك گروه از كودكان كه از چنین حمایتی افراطی برخوردار نبودند اما از لحاظ وضع اقتصادی مشابه بودند مقایسه كرد بر طبق نتایج بدست آمده ، كودكان حمایت افراطی دیده با رفتار‌های غیر‌فعال غیر‌اجتماعی و اتكایی بودن خود را مشخص می‌ساختند ، نسبت به مادر خود پرخاشگری نموده ، در حالت كودكی باقی مانده و حس آینده‌نگری در آنان كمتر به چشم می‌خورد ( محدث ، ۱۳۷۰)تحقیق‌ منو۲ (۱۹۴۳) نشان می‌دهد كه علت بسیاری از ناساز‌گاریهای اجتماعی كودكان را باید در نارسایی رابطه عاطفی كودك با مادر یا جانشین او جستجو كرد. این پژوهشگر از تحقیق خود در مورد ۸۹۳ كودك كه دارای دشوایهای رفتار‌ی با خلق و قوی نامناسب بودند نتیجه گرفت كه ۶۶ در‌صد این كودكان از خانواد‌های از هم گسیخته هستند ( نادری و نراقی ۱۳۷۴)
بولبی بر اساس تحقیقات و مطالعاتی كه روی زندانیان و بزهكاران انجام داده است معتقد است كه مجرمین دائمی در طول ۵ سال اول زندگیشان مورد پذیرش مهر و محبت والدین قرار نگرفته مدتی طولانی از آنها جدا بوده و یا در دامن نامادری پرورش یافته‌اند ( میلانی فر ۱۳۷۴)
آنتونوسكی ۳ با توجه به تحقیقاتی كه در مورد رابطه مادر و فرزند انجام داده است اظهار می‌دارد اگر كودك در خانواده محبت ببیند و از این نظر تأمین باشد كمتر احساس وابستگی می‌نماید و رفتار‌پرخاشگرانه كمتری از او سر‌می‌زند ( فرندسن )۴۱۹۷۶ ( آدامز وجوتر ۵ ۱۹۳۸ به نقل از بالك۶۱۹۹۲) چهار‌نوع هویت را درنمونه خود‌نشان یافتند جوانان با هویت موفق ۷ ومعوق ۸ گزارش كردند كه والدین آنها استقلال و تشویق كرده و كنترل كمی را اعمال كرده‌اند جوانان سردر‌گم ۹ بخصوص گزارش كرده‌اند كه والدین آنها شیوه فرزند پروری ناپایداری را اعمال می‌كرده‌اند اما والدین مهار كننده در عین تشویق استقلال و تمجید ۱۰ نشان دادند كه والدینشان كنترل زیادی بر آنها اعمال می‌كردند و استقلال را كمتر از والدین جوانان با هویت موفق و معوق تشویق می‌نمودند. این یافته‌نشان می‌دهند كه شیوه های تربیتی والدین با احتمال بسیار زیاد ، نوع تصمیم گیری نوجوانان را در خلال بحران‌ها و تعهدات ۱ شكل گیری هویت را تحت تأثیر قرار می‌دهد پژوهشگران مختلف مانند ( كیومینگز۲ ، امری ۳ ۱۹۸۲ ، گرویچ ۴ ، فینشام ۵ ، ۱۹۹۰ ) به همبستگی بین‌نارضایتی ۶ یا تعارض زناشویی ۷ و آثار مشكل‌آفرین آن در كودكان و نوجوانان و آشفتگی ‌های موجود در روابط والد- فرزندی استناد كرده‌اند ( كوكس ۸ ، پالی ۱۹۹۷ )
بر اساس این تحقیقات می‌توان گفت خلل در وظایف پدر و مادری بخصوص سازش نایافتگی‌هایی كه در پی دارند فرایند‌ شكل‌گیری هویت فرزندان را با موانعی مواجه می‌سازد.
در تحقیق دیگری كه توسط دكتر دیمن و درلن ۹ در سال ۱۹۹۱ در كانادا صورت گرفت در آن به بررسی عوامل شخصی و خانوادگی در فرار نوجوانان پرداخته شد ۱۵۵ پسر و ۱۹۲ دختر سنین ۱۱ تا ۱۸ سالگی در این پژوهش شركت داشنتندنتایج به دست آمده از این تحقیق نشان داد كه پسران و دخترانی كه اقدام به فرار كرده‌اند از خانوده‌هایی بوده‌اند كه درآن روابط بین والدین و فرزندان دچار اشكال بود و برقراری ارتباط بین آنها به سختی و دشواری صورت می‌گرفت ( طاهری ۱۳۷۴)
به اعتقاد كونریكا (۱۹۷۶) مصرف مواد مخدر بصورت جدی بوسیله نوجوانان تا اندازه زیادی بستگی به روابط آنها با والدینشان دارد . در مورد فرزندان والدینی كه درای روحیه دموكراتیك ، احترام آمیز و پذیرا باشند و امكان رشد تدریجی استقلال از فرزندان خود را فراهم می آورند خطر اعیتاد عموماً كم است . در مورد فرزندان والدینی كه رابطه محبت‌آمیز نداشته‌اند و نسبت به فرزندان خود بی توجه بوده‌اند و یا از سوی دیگر ، رفتاری اقتدار آمیز و خصمانه داشته‌اند خطر مصرف مواد مخدر بیشتر است ۰( ماسن و دیگران ،ترجمه یاسایی ، ۱۳۷۳)
تحقیقات اسكوو واندر لیپ ۱(۱۹۹۸ ) نشان می‌دهند كه در خانواده هائیكه نوعاً مذاكرات بیشتر به صورت پیشنهاد‌های فردی در هم تنیده و ناهماهنگ مطرح می‌شوند و خانوادهائی كه در آن‌ها یك عضو خانواده پیشنهادی را عنوان می‌كند و یك راه حل را بطور یك جانبه مطرح می‌كنند، كشف هویت نوجوان در سطح پائین‌تری درجه بندی می‌شود. از این مطالعات دو نمونه از رابطه بین‌الگو‌های ارتباط خانوادگی و رشد هویت نوجوان بدست می آید. اول نمونه فردیت گرا ( یعنی هم مجزا بودن و هم پیوستگی داشتن ) دوم فقدان چنین فردیت گرایی. ( اسكو‌و واندرلیپ ۱۹۹۸ به نقل از برجعلی ، ۱۳۷۸)
مطالعه دیگری توسط گروتوانت ۲ و كوپر ( ۸۶- ۱۹۸۵) در مورد ۱۲۱ خانواده از خانواده‌های طبقه متوسط دو والدی اروپائیهای مقیم آمریكا كه هر كدام یك نوجوان دبیرستانی ( باسن‌متوسط ۱۷ سال و ۶ ماه ) داشتند ، انجام گرفت. هر یك از خانواده‌ها یك بار در منزلشان مورد مشاهده قرار گرفتند وطی یك مصاحبه با نوجوان ، كشف هویت ، مورد ارزیابی قرار گرفت به منظور اجرای این طرح یك تكلیف از تعامل خانوادگی طراحی گردید. نتایج این بررسی نشان داد كه نوجوانانی كه در سطح بالاتری از كشف هویت درجه بندی شده بودند، از خانواده‌هایی بودند كه دریك محیط حمایت كننده فرصت‌های بیشتری را برای بیان و گسترش نقطه نظرات خود داشتند. بعضی تفاوتهای جنسی نیز آشكار شد كه در آن الگوهای متفاوت تعامل والد – نوجوان پیش‌بین كننده میزان كشف هویت برای نوجوانان دختر و پسر بود. پسر‌هایی كه میزان كشف هویت بالاتری داشتند، از خود ابراز وجود و احساس جدایی نشان می‌دادند كه این حالت‌ها در آنان بوسیله مقررات و تمایل پدرانشان به مجاز دانستن آنها حمایت می‌شدند. دختر‌هایی كه كشف هویت بالاتری داشتند، چالشهای بیشتری را از جالب والدین دریافت می‌كردند. با این حال بالاترین نمره نوجوانان در كشف هویت از خانواده‌هایی ناشی شده كه درآنها حداقل با یكی از والدین ، تعامل وجود داشته باشد. در چنین خانواده‌هایی نوعی تمركز برتشخیص عقاید مختلف موافقت‌ها ، مخالفتها و رسیدن به راه حل رضایتبخش دیده می‌شود. ( گروتوانت و كوپر ۷۶- ۱۹۸۵ به نقل از برجعلی‌، ۱۳۷۸)
تحقیقات برنارد۳ (۱۹۸۱ ) انرایت ۴ و دیگران (۱۹۸۰) و مارسیا(۱۹۸۰) نشان می‌دهند كه
والدین دموكراتی كه نوجوان خود را تشویق به شركت درتصمیم‌گیریهای خانوادگی می‌كنند، هویت توفیق را در آنان پرورش می‌دهند. والدین دیكتاتور كه رفتار نوجوانا۱ن را كنترل می‌كنند بدون اینكه به آنهااجازه ابراز وجود بدهند هویت فرمایشی را در آنها پرورش می‌دهند و بالاخره والدین سهل‌انگار كه راهنمایی كمی به نوجوانان ارائه می‌دهند و اجازهٔ تصمیم‌گیری‌ را كاملاً در اختیار خود نوجوانان می‌گذارند هویت سرگردان را در آنها ایجاد می‌كنند ( موسوی ، ۱۳۷۷)
● تحقیقات انجام گرفته در داخل:
والدین نقش مهمی بر رشد هویت نوجوانان خود دارند در مطالعاتی كه درارتباط با رشد هویت وسبك والدینی انجام گرفته نشان داده است كه سبك والدینی اقتدار منطقی ( یا دموكراتیك ) كه در این سبك والدین فرزندانشان را برای شركت در بحث‌ها و تصمیم‌گیریهای مربوط به خودشان تشویق می كنند ولی تصمیم و تایید‌یهایی بر عهده‌ والدین است والدین به نحو احسن به نوجوان دختر و پسر خود برای كسب هویت موفق كمك می‌كنند آنها ضمن حمایت پذیرش و مسئولیت‌ دادن به فرزندان خود بدون سلطه جویی بر نوجوانان احساس امنیت قابل توجهی در آنان ایجاد می‌كنند كه این امر باعث می‌شود فرزندان آنها در موارد مختلف یاد بگیرند مستقل اعمال خود را انجام دهند درضمن این نوجوانان می‌دانند هر زمان كه با مشكلی روبرو شوند می‌توانند از والدینشان كمك بگیرند استقلال همراه با حمایت والدین به آنها اتكا به نفس گرانبهایی می‌دهد.
وضعیت خانوادگی نوجوانان بزهكار در كانون اصلاح و تربیت تهران نشان می‌‌دهد كه حدود از خانواده‌ بزهكاران در خانه درگیری داشته‌ وحدود به كمك متوسل می‌شده‌اند ۲۷ درصد معتاد بوده‌اند و ۵۰ % از محبت لازم كه اعضای خانواده رابه یكدیگر نزدیك می‌كند محروم بوده‌اند ( احمدی ،۱۳۷۵).
كریمی در سال ۱۳۷۵ پژوهشی در رابطه با عزت نفس و رابطه‌ آن با هویت یابی‌ در نوجوانان ۱۸- ۱۵ ساله در شهر تهران انجام داده است و نشان داده است كه بین‌ این دو متغیر رابطه وجود دارد.
در تحقیقی كه توسط رضایی ۱۳۷۵ برای مشخص نمودن رابطه شیوه‌های فرزند پرروی و بلوغ اجتماعی دانش‌‌آموزان انجام شد نتایج زیر به دست آمد: الف) بین‌شیوه استبدادی و بلوغ اجتماعی رابطه نبود . ب) بین‌ شیوه‌های آزاد منشانه و بلوغ اجتماعی رابطه نبو. ج) بین‌شیوه‌های اقتدار منشانه و بلوغ اجتماعی رابطه وجود نداشت.
در تحقیقی كه توسط مكارمی با همكاران دیگران تحت عنوان بررسی رابطه بین‌تجارب دوران كودكی و بلوغ دردانشگاه شیراز روی ۳۶۴ نفر از دختران و پسران چهارم دبیرستان صورت گرفت نتایج زیر حاصل شود : نوجوانانی كه در دوره‌ كودكی مورد تنبیه و مجازات بدنی قرار گرفته‌اند بیش از سایر نوجوانان با والدین خود نزاع می كنند و رفتار‌هایشان به وسیله والدین كنترل آزادانه یا نوجوانانی كه در آنها روابط آزادانه یا دموكراتیك حاكم است در دوران بلوغ بیشتر به والدین خود نزدیك هستند و سازگاری بیشتری نشان می‌دهند.
۱. Psychological Health
۲.pwychopathology
۳. Kazelo
۴. suicide
۵. selfsam
۱. Bav mrind
۲. Bar – Tel
۳. wiener
۴. Wolfe
۵. Henz
۶. Schults
۱. Franke
۲. fernell
۳. Broun
۴. jones
۵. wrightf Giammyrion f parad
۶ . Hurtup
۱. Griesler
۲. Learyg schlenker
۳. kuredekand fine
۴. Belsky
۱. Rahier
۲. Menut
۳. Antonosky
۴.frandsen
۵. Acams & jones
۶. Balk
۷. achieved identity
۸. moratorium Identity
۹.Diffas
۱۰. Foreclosed Identity
۱. Commit met
۲.Cumings
۳. Emery
۴. Grych
۵. finsham
۶. Dissatis fation
۷. Marital Cofilict
۸. Cox
۹. Deman and dolan
۱. skoe & vanderlipe
۲.Grotvant
۳. Benard
۴. enright
۱. Schultheiss, & Schultheiss & Blustein
نویسنده : صدیقه احمدی
کارشناس ارشد مشاوره : دانشگاه تربیت معلم
منبع : مؤسسه تحقیقاتی ایران زمین پارسیان


همچنین مشاهده کنید