شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


جای خالی فراموشی


جای خالی فراموشی
● درباره كتاب «خاطرات عاشقانه یك گدا»
از نظر موریس بلانشو نویسنده در یك موقعیت مسخره قرار دارد. از یك سو می داند كه حرفی برای گفتن ندارد و می داند كه نمی تواند اندیشه و احساس خود را چنان كه باید و شاید روی كاغذ بیاورد، از سوی دیگر اما ناگزیر است كه اندیشه و احساسش را بیان كند. با این وجود فرو رفتن در اعماق تاریك ذهن ما را همواره به جایی می كشاند كه به قولی مخزن احساسات و خاطرات سركوب شده است. فرو رفتن در اینجا بیشتر از هر چیز در به نمایش گذاشتن یك وضعیت تصویری موثر است تا نشان دادن عمق؛ چرا كه در این وضعیت ما با سطحی از دستورات مواجهیم كه در قالب كاركردهای كلی عناصر با تركیبات متفاوت به جزییات منجر شده اند.
اگر با این دستورات كه در حوزه ناخودآگاه قرار گرفته اند به روش زبانشناسانه رودررو شویم (چرا كه لاكان ساختار ناخودآگاه را به ساختار زبان شبیه می داند) می توانیم از مفاهیم انتزاعی با بسط یك ایده آناگراماتیك شالوده شكنی كرده و برای مثال «میل» را به صورت دستوری كلی در روانكاوی به روایت متعدد و پراكنده ای بدل كنیم. برای این كار تولید یا به نوعی هدف قرار دادن یك بن واژه ضروری می نماید بن واژه ای كه با تراكم بسیار در عمل افشانش، قلب یا پاره پاره سازی به توجیهی بنیادین در تمام جزییات منجر خواهد شد.«در اینجا می خواهم از او دو نقش را برای شما ترسیم كنم. و بعد برویم به سراغ گدایی كه به خاطر ناوك همه چیزش را از دست داده است. دختر می تواند روزنامه نگار باشد یا یك زن كارمند عادی كه مانند همه دختران سرزمینش، برای آینده روشن تر امتحان كنكور دهد، در رشته تاریخ پذیرفته شده است و جشن كوچكی به خاطر موفقیتش گرفته اند و مادرش به همه فامیل و همسایه ها پز داده كه دخترش دانشگاه قبول شده است و ابرو نازك كرده است. ناوك با شروع ترم وارد دانشگاه شده و درس خوانده است و بعد از دو سال بیكاری از طریق یكی از فامیل های دور، وارد اداره ای شده است و همان موقع نیز برایش جشنی گرفته اند... » (ص ۱۸)
برای درگیری بیشتر با متن می توان این بحث را به تحلیل گزاره آغازین كتاب «خاطرات عاشقانه یك گدا» محدود كرد: «من به دنبال ایستك می گردم، فقط همین» این گزاره كه به معرفی روایتگر خود نیز كمك می كند می تواند مانند گزاره ای بنیادین در طرح ایده كلی رمان به زیر ذره بین رفته و ما را در درك لایه های درونی تر متن یاری كند. «ایستك» در زبان تركی یك نام خاص مونث است درست مثل «آرزو» در فارسی. دقت به رابطه ظریفی در زبان كه همواره محبوب، همان محبوبه است به موقعیتی اشاره دارد كه در آن زن به عنوان دیگری و یا غیر، مفروض گشته است. جست وجوی فعلیت یافته در این نام مونث، می تواند به وجوه عاشقانه ای منجر شود كه در حاشیه طرح كلی رمان جای گرفته است. ایستك یا آرزو چهره بی نام غیابی است كه با شیوع و گسترش به روایت های پراكنده در قالب شمایلی از خواست های راوی شكل داده اند. او (راوی) چیزی را می جوید كه در خود غایب است چیزی كه به بازیابی آرزومندی یعنی امری كه اساس مبتنی بر فقدان است منجر خواهد شد. «من سراغ خودم را در آنها می گرفتم. من دنبال ایستك بودم. و آیا ایستك غیر از یك واژه چیز دیگری بود؟» (ص ۸۲)
لاكان به پیروی از هگل كلمه را نابودی شیء می داند. نابودی در اینجا به معنای غیاب شیء است. بدین معنا كه حضور كلامی معنا منوط به غیاب مادی آن است. غیبت از خود، ماهیت اصلی و روانی انسان است و نفسیات آدمی مدیون «حضور غیابی» او در مقابل اشیا هستند. نفس انسان از آن رو برزخی است كه واجد ضمیر ناخودآگاهی است. غنای آدمی در همین برزخ است، چرا كه او از تمامیت رهانیده وجودش را عرصه اصلی امكانات می سازد. وجود تام واجد هیچ گونه امكانی نیست. كلام با فراموشی عقد و نسبتی ذاتی دارد و بدون ضمیر ناآگاه و فراموشی دسترسی به زبان تكلم نیز ناممكن خواهد بود. برزخ یعنی اهل زبان بودن و اهل زبان بودن به این معنا است كه تنها آدمی واجد آرزومندی است.
گسترش روایت در «خاطرات عاشقانه یك گدا» از سوءاستفاده از موقعیت دال در غلبه و افشانش مدلولی شكل می بندد و روایت همواره بر مرزی از آگاهی و تحریم گام برمی دارد. شمایل نگاری فقدان بهترین تركیب برای به نمایش گذاشتن خواستی است كه از نشانه گذاری قطعی «خواسته» (به كاركرد این- ه- مونث توجه كنید) سر باز می زند و همواره به تركیب عناصر آشنا برای به دست دادن «او» و گم كردن خویش مشغول است.
«من كس دیگری بودم در مواجهه با تو. من آنی نبودم كه موقع سلمانی رفتن هستم یا موقع كار. من در مقابل تو كس دیگری بودم. چطور شد كه توانستم در مقابل تو گدایی باشم كه دستم را بگیری؟» (۳۰)تمركز روی این ضمیر غایب به عنوان موضوعی فراتر از ترسیم (تحریم شده) موجب شده تا نفس این گمانه زنی در آگاهی زبانی مورد كنكاش واقع شده و احتمالات و امكانات طرح ایده جدید در جست وجوی سطوح و تركیبات بازیابی گردد.
پی نوشت :
آنا گرام ها از نظر تودوروف متونی هستند كه در آنها برخی از حروف تشكیل كلمه ای می دهند و این نه فقط از طریق كنار هم قرار گرفتن آنها بلكه همچنین با خارج شدن حروف از جایگاه خود و قرار گرفتن در نظمی دیگر صورت می گیرد: حروف با پیوند یافتن با حروف دیگر و آوا ها با پیوند یافتن با آوا های دیگر فضایی را در سطح دال ترسیم می كنند. كورش صفوی آناگرام را «تحریف» ترجمه كرده است و آناگرام در فرهنگ لغات به معنی قلب یا مقلوب كردن است.
مریم قهرمانی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید