جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ناصرخسرو در دژ شمیران


ناصرخسرو در دژ شمیران
طی مسیر ناصرخسرو در سفر حج از مسیر خرزویل- خندان _ شمیران به ترتیبی كه ناصرخسرو می گوید امروزه از راه خشكی ممكن نیست چون فاصله بین خندان و شمیران را آب های پشت سد سفیدرود فرا گرفته است و آب دو رودخانه شاهرود و قزل اوزن جای گام های ناصرخسرو را پوشانده است و از خندان به شمیران جز با قایق نمی توان رفت.
ناصرخسرو حكیم فرزانه پارسی هنگام سفر خود از مرو به مكه در چهاردهم مردادماه سال ۴۱۵ شمسی برابر با نهم محرم سال ۴۳۸ هجری قمری به قزوین می رسد و پس از سه روز اقامت در آن شهر روز هفدهم مردادماه برابر با دوازدهم محرم همان سال به سوی خرزویل (هرزویل) می رود. او درباره این ده می نویسد: «من و برادرم و غلامكی هندو كه با ما بود وارد شدیم. زادی اندك داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یكی گفت: «چه می خواهی؟ بقال منم.» گفت: «هر چه باشد ما را شاید كه غریبیم و بر گذر» و چندان كه از ماكولات برشمرد، گفت: «ندارم.» «بعد از آنجا هركجا كسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال هرزویل است.»۱ و با این جملات طنزآمیز نام این دیه را برای همیشه تاریخ و جغرافیای ایران جاودان می سازد. ناصرخسرو سپس به برزالخیر و از آنجا به خندان می رود و آن را چنین توصیف می كند: «از آنجا برفتم، رودی پر آب بود آن را شاهرود می گفتند. بركنار رود دیهی بود كه خندان می گفتند و باج می ستاندند از جهت امیر امیران _ و او از ملوك دیلمان بود و چون آن رود از این دیه بگذرد، به رودی دیگر پیوندند كه آن را سپیدرود گویند و چون هر دو رود به هم پیوندند به دره ای فرو رود كه سوی مشرق است از كوه گیلان و آن آب به گیلان می گذرد و به دریای آبسكون می رود.»۲
این بخش از مسیر ناصرخسرو پژوهشگران سفرنامه را دچار سردرگمی زیادی كرده است و سبب شده است كه به علت پیدا نكردن محل جغرافیایی بعضی از این روستاها تئوری های مختلفی بسازند و ناصرخسرو را متهم به بی دقتی و فراموشكاری كنند. مثلاً آقای منوچهر ستوده چنین نوشته اند: «اگر ناصرخسرو از دهكده خرزویل (هرزویل) به طرف رودخانه شاهرود سرازیر شده باشد باید به دهكده خندان رسیده باشد كه بی شك قابل تطبیق با منجیل امروزی است، زیرا شاهرود از كنار منجیل به آب سفیدرود می پیوندد و در آن وقت از كنار خندان به سفیدرود می ریخته است. پس رسیدن او به دهكده برزالخیر، پس از طی سه فرسنگ راه، مسیری زاید است كه با هیچ یك از نقاط جغرافیایی امروز سازش ندارد و ظاهراً این قسمت از سفر، مربوط به قبل از رسیدن به خرزویل است. یعنی از بیل و قپان كه حركت كرده است به راه خزران كه راه قدیمی این منطقه است قدم نهاده و نشیب قوی كه او یاد می كند، نشیب گردنه خزران است كه پس از طی سه فرسنگ به دهكده برزالخیر از مضافات طارم رسیده و از اینجا به طرف خرزویل (هرزویل) رفته است.»۳
اینكه مسیر ناصرخسرو می باید با مسیرها و نقاط جغرافیایی امروز سازش داشته باشد، فرضی نادرست است (گو اینكه همان طور كه نشان خواهیم داد، در این بخش از سفر مسیر او كاملاً با نقاط جغرافیایی امروز سازش دارد.) بعضی نیز مانند پژوهشگر دانشمند محمد دبیر سیاقی معتقد هستند كه جای خرزویل و خندان در یادداشت های ناصرخسرو عوض شده و منظور ناصرخسرو از خندان همان خزران است كه هم اكنون در كنار جاده قزوین و لوشان قرار دارد. ایشان در بخش تعلیقات سفرنامه چنین می نویسد: «وصفی كه ناصرخسرو از خندان دارد با محل فعلی «خزرویل» یا «هرزویل» واقع در نزدیك منجیل قابلیت انطباق دارد. پس نام خندان به جای نام خرزویل در سفرنامه مذكور شده است، خاصه كه نام خندان در هیچ یك از كتب جغرافیایی قدیم نیامده است و خرزویل را نیز جز در موقع فعلی آن یعنی در نزدیك منجیل ننوشته اند. بدیهی است در صورت صحت این فرض یعنی اینكه فقط جای دو كلمه خرزویل و خندان در یادداشت های ناصرخسرو عوض شده باشد، اما شرح و وصف هر كدام در محل خود واقع باشد می توان تصور كرد كه كلمه «خندان» هم دگرگون شده كلمه «خزران» است و ناصرخسرو از قزوین به خزران رسیده است و آنجا را وصف كرده اما نام این محل هنگام تنظیم و تدوین سفرنامه به اشتباه خزرویل تحریر یافته و سپس به شاهرود و ده خزرویل رفته منتهی باز نام این محل یعنی خزرویل هنگام تالیف كتاب سهواً خندان (دگرگون شده خزران) ثبت شده است. تصور اینكه محل ده خزران فعلی را در قدیم خرزویل می نامیدند و محل خرزویل امروزی را در سابق خندان می گفته اند، هر چند دور نیست، اما محتاج به تایید از منابع متقن جغرافیایی است و كتب جغرافیایی موجود و موقع فعلی این محل خلاف این تصور را مدلل می دارند و حكم به جابه جا شدن دو نام مورد بحث در متن سفرنامه می دهند.»۴ و درباره برزالخیر می نویسد: «گمان دارم كه جزء دوم كلمه انجیر باشد، نه «الخیر» و نام «ده برز انجیر» بوده است یا «برزانجیر» و یا «بردانجیر» و بودن درخت انجیر در آن موضع موید این حدس است.»۵
این بازی با واژه ها و حدس و گمان ها كوشش های ادیبانه و شیوه ای بسیار غیرعلمی برای حل یك مسئله ساده جغرافیایی است. هر دو پژوهشگر ارجمند چون نام و مكان این روستاها را در كتاب ها و نقشه های خود نمی یابند مرد هوشمندی را كه حدود هزار سال پیش از این به سفری پرخطر دست زد و گزارش آن را نوشت به فراموشكاری و بی دقتی متهم می كنند. ناصرخسرو در سفرنامه نشان داده است كه دقتی بسیار بیشتر از نویسندگان امروزی دارد و بسیار دقیق تر از آن است كه چنین اشتباه هایی بكند و شرح دقیقی كه ناصرخسرو از مسیر خود داده است كاملاً منطبق با موقعیت جغرافیایی این مكان ها است. چنین ناهماهنگی ها و اشتباه ها حتی از توان ناسخان بی شمار این كتاب نیز بیرون است. این پژوهشگران نیز این موضوع را به خوبی می دانند و آن را به ناسخان این كتاب هزار ساله نسبت نمی دهند، بلكه آن را ناشی از خود ناصرخسرو می دانند. این نوع تفسیرها و توجیهات مرا به فكر آن فقیهانی می اندازد كه برای حلال و حرام كردن چیزی ابتدا به ریشه و مشتقات نام آن می پردازند و پس از یك بحث طولانی در مورد آن، نتیجه ای درست مخالف فقیه رقیب دیگر گرفته و اثبات می كنند كه آن چیز حلال و یا حرام است. درست مانند آن فردی كه با تحقیق و تفحص درباره ریشه واژه آبجو ثابت كرده بود كه چون این كلمه از دو واژه آب و جو تهیه شده (همانند آب سیب و آب پرتقال) و چون عصاره هر میوه و گیاهی حلال است پس فتوای عدم تحریم آب جو را داده بود.
مشكل بسیاری از پژوهشگران این نوع زمینه ها این است كه روش و شیوه مناسب تحقیق برای آن موضوع را به كار نمی گیرند. به جای روش های زبان شناسی، ادبی، ریشه یابی لغات، توسل به قدرت تخیل و یا روش تاریخی می باید از روش هایی استفاده كرد كه در بررسی مسائل جغرافیایی به كار می رود: یعنی از كنج آرام كتابخانه بلند شده و به محل مورد نظر رفت، جست وجو كرد، مشاهده كرد، اندازه گرفت، پرسید و یادداشت برداشت. یعنی به پژوهش میدانی (Field Research) پرداخت. دقیقاً همان كاری كه این ابرمرد تیزبین در هزار سال پیش از این كرد. او به شهرها و مكان هایی كه می رفت به دقت مشاهده می كرد، می پرسید، اندازه می گرفت، می نوشت و شرح می داد و بدین سان است كه وصف شهرهایی مانند دیاربكر، بیت المقدس، مكه و قاهره در هزار سال پیش از این به دست ما رسیده است. این شیوه درست برخلاف روش بسیاری از پژوهشگران همزمان و پس از زمان خویش است كه در خانه می نشستند و كتاب جغرافیا می نوشتند و حدود عالم را تعریف می كردند.
نویسندگانی كه وصف شهرهای جابلقا و جابلسا و تعداد دروازه های آن را می نوشتند و عجایب مخلوقات و غرایب موجودات سرزمین هایی را توصیف می كردند كه هرگز آنها را ندیده بودند.
با رجوع به نقشه های امروزی به آسانی می توان دید كه خزران هم اكنون در ۴۳ كیلومتری جنوب شرقی منجیل و در شرق جاده قزوین به لوشان قرار دارد و به كلی با خندان متفاوت است و با آن فاصله دارد. هرزویل نیز در شرق منجیل و خندان (سیاه پوش) در جنوب غربی منجیل و شمیران در شمال غربی خندان قرار دارد (نقشه شماره یك) اگر این پژوهشگران ارجمند كتاب هایشان را زمین گذاشته و به منطقه می رفتند هیچ نیازی به این گونه توجیهات ادیبانه نبود. از آن آسان تر نگاهی دقیق به نقشه این منطقه بود. اگر طبق تئوری آقای ستوده، خندان زمان ناصرخسرو همان منجیل كنونی است و اگر طبق تئوری آقای دبیر سیاقی خندان هرزویل امروزی است فاصله هرزویل و منجیل تا شمیران در حدود سی كیلومتر است درحالی كه ناصرخسرو فاصله خندان تا شمیران را سه فرسنگ (حدود ۱۸ كیلومتر) تعیین می كند.اینجانب در آبان ماه سال ۱۳۸۲ به دنبال طی مسیر ناصرخسرو در سفر حج از سرخس به لوشان رسیدم. رفتن مسیر خرزویل- خندان _ شمیران به ترتیبی كه ناصرخسرو می گوید امروزه از راه خشكی ممكن نیست چون فاصله بین خندان و شمیران را آب های پشت سد سفیدرود فراگرفته است و آب دو رودخانه شاهرود و قزل اوزن جای گام های ناصرخسرو را پوشانده است و از خندان به شمیران جز با قایق نمی توان رفت. بنابراین برای رفتن به خندان پیش از رسیدن به لوشان از جاده فرعی باید به سمت چپ پیچید و به سوی سیاه پوش كه اسم جدید خندان است رفت. جاده اصلی قزوین _ رشت، كه از لوشان می گذرد، تا خندان حدود ۲۰ كیلومتر فاصله دارد. خندان در طارم سفلی قرار دارد و در زلزله سال ۱۳۶۹ نابود شد و خرابه های آن هنوز در كنار شهر جدیدی كه ساخته اند باقی است. مردم محلی نیز از نام پیشین سیاه پوش (خندان) آگاه بودند. بر تابلوی اداره راهداری سیاه پوش نیز نوشته بود «استانداری قزوین، بخشداری طارم سفلی، راهداری خندان» خندان محل تلاقی شاهرود و قزل اوزن و تشكیل دریاچه سفیدرود است و در جنوب این دریاچه واقع است قلعه شمیران در شمال غربی خندان و آن سوی دریاچه سد سفیدرود واقع است. بنابراین چون مستقیم نمی توانستم به شمیران بروم، پس از بازدید خندان به لوشان برگشته و به سمت منجیل در شمال رفتم. در منجیل همیشه باد شدیدی می وزد و هم اكنون محل بزرگترین نیروگاه بادی ایران است. روابط عمومی شهرستان منجیل تابلویی برپا كرده بود و در زیر تصویر یك سرو نوشته بود «۹۸۵ سال پیش حكیم ناصرخسرو قدمت این پدیده ارزشمند را ۵۰۰ سال ذكر كرده» هیچ تاریخی هم در پای این تابلو نبود. اگر ۱۰سال و یا ۱۰۰سال دیگر كسی این تابلو را بخواند مانند این است كه هنوز از توضیح ناصرخسرو همان ۹۸۵ سال گذشته است. این است كار یك روابط عمومی كه مثل همه كارهای این مملكت غیرحرفه ای و آماتوری است. علاوه بر آن در سفرنامه تنها جایی كه از سرو ذكری شده است آن هم بدون ذكر قدمت آن هنگامی كه ناصرخسرو از بتلیس خارج می شود و می نویسد: «در آن حدود مردم را دیدم كه در كوه می گردیدند و چوبی چون درخت سرو می بریدند. پرسیدم كه: «از این چه می كنید؟» گفتند: «این چوب را یك سر در آتش می گذاریم و از دیگر سر آن قطران بیرون می آید، همه را در چاه جمع می كنیم و از آنجا در ظروف می كنیم و به اطراف می بریم.»۶
پس از بازدید از خندان به سوی منجیل بازگشتم و سپس از آنجا به سوی خرزویل و یا هرزویل كه در شرق منجیل است رفتم. در میان این ده درخت سرو بسیار بلند و تنومندی بود كه اداره میراث فرهنگی تابلویی در نزدیكی آن برپا كرده بود و عمر آن را بیش از هزار سال برآورد كرده بود. شنیدم كه محلی ها به آن «درخت شیخ» می گویند و عقیده دارند كه در زمان ناصرخسرو این درخت آنجا بوده است.
هرزویل دهكده خواب آلودی بود و جز چند گردشگر كه آمده بودند سرو را ببینند و چند تابلوی میراث فرهنگی كه آسیب دیده و به كلی از ریخت افتاده و رنگ و رو رفته بودند چیز دیگری ندیدم. این است نتیجه فرهنگی كه به اموال عمومی و به طور كلی چیزی كه متعلق به شخص خودش نباشد ارج نمی گذارد و نگهداری نمی كند بر تنه درخت ریسمان های بی شماری به نشانه نذر و نیاز بسته بودند.
مثلث خندان، هرزویل و شمیران یك رأسش در جنوب یعنی خندان و دو گوشه اش هرزویل در شمال شرق و شمیران در شمال غرب منجیل است و هر یك با دیگری حدود ۳۰ كیلومتر فاصله دارد: ناصرخسرو پس از هرزویل به خندان و سپس به شمیران می رود كه در شمال غربی خندان است و می گوید: «از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابانكی است كه همه سنگلاخ و آن قصبه طارم است.۷ این بیابانك را اكنون آب های پشت سد سفیدرود پر كرده است و از خندان به شمیران هیچ راهی نیست مگر آن كه به سوی لوشان برگشته و از جاده لوشان- رودبار به سوی شمال رفته و پس از عبور از منجیل از پل نزدیك سد عبور كرده و به جاده قدیم رودبار وارد شده و پس از عبور از علی آباد به سوی شرق یعنی گیلوان برویم تا به خرابی های قلعه شمیران برسیم. این مسیر خاكی را باید آنقدر ادامه داد تا به تابلوی میراث فرهنگی رسید كه من و دوست همراهم پس از چند بار گم شدن در بیابان ها به آن رسیدیم. بر این تابلو نوشته بود: «مجموعه فرهنگی سمیران.»
قلعه شمیران در جنوب بهرام آباد امروزی بر تپه های بلندی قرار دارد. ناصرخسرو درباره این قلعه می نویسد: «به كنار شهر قلعه ای بلند بنیادش بر سنگ خاره نهاده است، سه دیوار بر گرد او كشیده و كاریزی به میان قلعه فرو برده تا كنار رودخانه كه از آنجا آب برآورند و به قلعه برند. هزار مرد از مهتر زادگان ولایت در آن قلعه هستند تا كسی بیراهی و سركشی نتواند كرد و گفتند آن امیر را قلعه های بسیار در ولایت دیلم باشد و عدل و ایمنی تمام باشد چنان كه در ولایت او كسی نتواند كه از كسی چیزی ستاند و مردمان كه در ولایت وی به مسجد آدینه روند همگی كفش ها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ كس كفش آن كسان را نبرد.»۸
كسان دیگری هم به این دژ كه سمیران و سمیروم هم نامیده شده است پیش و یا پس از ناصرخسرو پاگذاشته و آن را توصیف كرده اند. یكی از آنها ابودلف ینبوعی جهانگرد عرب است كه در سال ۳۳۱ هجری قمری از آن دیدار كرده و در این باره می نویسد: «به دژی از سرزمین دیلمان موسوم به سمیران رسیدم. ابنیه و عماراتی را كه در این دژ دیدم تاكنون در هیچ یك از مراكز حكومت و سلطنت ملوك ندیدم. در این قلعه دو هزار و هشتصد و پنجاه و اند خانه كوچك و بزرگ بود. صاحب دژ محمدبن مسافر بود و هر وقت اثری ظریف و یا كار هنری دقیقی می دید، از سازنده آن خبر می گرفت و نشان او را می جست تا می یافت. مال فراوانی برای او می فرستاد و او را به محل خود دعوت می كرد و متعهد می شد در صورت آمدن چندین برابر آن مال را بدو بدهد. هنگامی كه هنرمند به خدمت او را می رفت، او را در دژ می نشاند و نمی گذاشت باقی عمر از آنجا بیرون رود. روستازادگان را نیز در دژ می نشاند و به آموختن هنر و صنعت وامی داشت.»۹
فخرالدوله دیلمی از شاهان آل بویه در سال ۳۷۳ هجری قمری صاحب بن عباد را برای تسخیر مازندران تعیین می كند. صاحب بن عباد نیز ابوعلی حسن بن احمد را برای محاصره و تسخیر این دژ می فرستد. اما كار محاصره به درازا می كشد و صاحب بن عباد نامه ای به ابوعلی می نویسد و از او می خواهد كه هرچه زودتر كار تسخیر این دژ را به پایان برساند.
ابوعلی در نامه ای به او می نویسد: «نامه تو درباره شمیران رسید. به گمان من تو كار این دژ را سبك گرفته ای بدین سبب من شرحی مفصل می نویسم تا میل تو را برانگیزم و به كوشش ات وادارم، بیناترت كنم و عزمت را استوارتر گردانم. بدان ای سرور من شمیران دژ نیست، كشور است، كشور نیست، بلكه كشورها است... هركس به شمیران دست یابد قسمتی از خاك گیلان را از كنار سپیدرود می تواند بر خاك دیلمان بیفزاید. این مزیت و شهرت كم نخواهد بود... هرگاه كه این دژ را به دست آری هر آینه شكوهی به دست آورده ای كه هرگز نابود نشود.»۱۰ سرانجام فخرالدوله پسرركن الدوله دیلمی پنجاه و نه سال پیش از ورود ناصرخسرو به این دژ آن را در سال ۳۷۵ هجری قمری تسخیر می كند.مقدسی جهانگرد و جغرافیادان عرب در سال ۳۷۵ هجری قمری در كتاب خود به نام احسن التقاسیم می نویسد: «در سلاروند قلعه ای است كه آن را سمیرم خوانند. بر دیوارهایش شیرهای زرین و آفتاب و ماه نقش كرده اند ولی خانه های آن از خشت بنا شده است.»۱۱یاقوت حموی نویسنده و جهانگرد عرب در سال ۶۲۱ كه از ویرانه های این دژ بازدید كرده است در فرهنگنامه جغرافیایی خود به نام معجم البلدان می نویسد: «سمیران دژ پایداری است كه بر كنار رودی عظیم در میان كوه های ولایت طارم كه صاحب الموت آن را خراب كرد. من آن را دیده ام. آثار باقی مانده نشان می دهد كه از امهات قلاع بوده است.» ۱۲
فدایان الموت در زمان حمدالله مستوفی شاعر، مورخ و جغرافیانویس ایرانی در سال ۷۴۰ هجری كنترل این دژ را در دست می گیرند و همچنان كه او در كتاب خود به نام «تاریخ گزیده» می نویسد: «در مدت یك ماه قریب پنجاه قلعه حصین چون الموت، میمون، سروش، سرخه، دزك، نیره، بهرام دز، آهن كوه، ضوران، تاج، شمیران، فردوس، منصوریه و غیر آن مسخر شد.» ۱۳
امیر تیمور در سال ۷۸۸ هنگام حركت برای فتح عراق پس از تسخیر ری و قزوین بدون جنگ دژ شمیران را تصرف كرد. در سال ۸۴۷ شاهرخ میرزا پسر امیر تیمور نیز این دژ را به محاصره درآورد. پس از آن گزارشی دیگر از این دژ در تاریخ دیده نمی شود.
در شمیران ناصرخسرو رفیق و هم صحبتی مهمان نواز می یابد و چنین می نویسد: «در شمیران مردی نیك دیدم، از دربند بود، نامش ابوالفضل خلیفه بن علی الفیلسوف. مردی اهل بود و با ما كرامت ها كرد و كرم ها نمود و با هم بحث ها كردیم و دوستی افتاد میان ما. مرا گفت: «چه عزم داری؟» گفتم: «سفر قبله را نیت كرده ام.» گفت حاجت من آن است كه به وقت مراجعت گذر بر اینجا كنی تا تو را بازبینم.»۱۴ اما ناصرخسرو هیچ گاه از این مسیر بازنگشت، چون پس از سفر حج و اقامت در دربار فاطمیان مصر، دیگر یك داعی و مبلغ مذهب اسماعیلی شده بود و خطر آن می رفت كه به جرم قرمطی بودن جان خود را از دست بدهد، بنابراین از راه های غیرمعمول به بلخ بازگشت.
اكنون از شمیران و آن امیر دیلمی و قلعه و شوكت او كه ناصرخسرو از آن سخن می گوید فقط برج ها و دیوارهایی بر جای است. ویرانه برج های استوانه ای شكل، بنای چهارگوش با یك گنبد مربوط به امامزاده قاسم هنوز برجا است. در نزدیكی امامزاده گورستانی را دیدم كه تاریخ سنگ گورهایش مربوط به دهه پنجاه شمسی بود و بر روی آنها شكل های مختلفی مانند شانه، ششلول و قمقمه حك كرده بودند كه نشان می داد تا همین اواخر هم در اینجا مردمانی زندگی می كرده اند.
در ولایت طارم انار و انجیری كه ناصر می گوید فراوان بود، اما زیتون هم به آن افزوده شده بود و مناطق وسیعی در مسیر راه خندان- هرزویل- شمیران و رودبار زیتون كاری شده بود. پس از بازدید از شمیران به سوی منجیل برگشتم و از آنجا به سوی رودبار رفتم كه سرآغاز تپه ماهورهای سرسبز و جنگل های انبوه شمال است. در بین راه همه در اندیشه راه درازی بودم كه در پی پای این بزرگ مرد در پیش داشتم و دقت و تیزبینی و هوشمندی اش را می ستودم.
محمدرضا توكلی صابری
پی نوشت ها:
۱- سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی مروزی، به كوشش دكتر محمد دبیر سیاقی، چاپ هفتم، تابستان ،۱۳۸۱ كتابفروشی زوار، صفحه ۶.
۲- منبع فوق صفحه ۷.
۳- شمیران دژی كه ناصرخسرو ده شبانه روز در آن مانده است، منوچهر ستوده، یادنامه ناصرخسرو، دانشگاه فردوسی، دانشكده ادبیات و علوم انسانی، مشهد ۲۵۳۵ شاهنشاهی.
۴- منبع شماره ۱ صفحه ۱۸۰.
۵- منبع شماره ۱ صفحه ۱۸۱.
۶- منبع شماره ۱ صفحه ۱۰.
۷- منبع شماره ۱ صفحه ۷.
۸- منبع شماره ۱ صفحه ۷.
۹- سفرنامه ابودلف در ایران، ترجمه ابوالفضل گلپایگانی، صفحه ۴۵- ،۴۴ تهران ۱۳۴۲.
۱۰- شهریاران گمنام، احمد كسروی صفحه ۱۳۵- ۱۳۲ به نقل از منبع شماره ،۳ صفحه ۲۵۷.
۱۱- منبع شماره ،۳ صفحه ۲۵۸.
۱۲- منبع شماره ۱۰.
۱۳- منبع شماره ۳ صفحه ۲۵۹.
۱۴- منبع شماره ۱ صفحه ۸.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید