چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


خوانندگان! نوازندگان!


خوانندگان! نوازندگان!
«عشق و مستی» كاستی است از «حسام الدین سراج» در مقام خواننده و «رامین كاكاوند» در مقام آهنگساز و گروه ارغنون كه حتماً عبارتند از: شهریار فریوسفی، شهرام میرجلالی، محمود فرهمند، مسعود حبیبی، بهرام خانی و مسعود حمیدی. معلوم نیست كه سرپرست گروه كیست و مسئولیت انتخاب قطعات نواخته شده و خوانده شده اشعار به عهده كیست ؟
نوازندگان می نوازند و «سراج» می خواند و گه گاه همه نوازندگان با خواننده همراه می شوند. اینان در این كاست می نوازند تا «سراج» اشعاری از حافظ، سعدی، وحشی بافقی و مولانا را بخواند. من ، قبل از آن كه درباره تصنیف «یار خراباتی» كه منتشركنندگان كاست اعتقاد دارند از «حافظ» است بگویم، یكراست به سراغ مركز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می روم و به كسانی كه به این كاست مجوز انتشار داده اند، یادآور می شوم كه: حضرات! كار شما فقط تغییر دادن كلمه هایی در تصنیف ها و ترانه های خوانده شده در قبل از انقلاب نیست، تا با شرایط امروز جامعه بخواند. (همان طور كه كلمه هایی را در تصنیف هایی كه بانوی خواننده ای قبل از انقلاب خوانده بود، عوض كردید تا علیرضا افتخاری، همان تصنیف ها را دوباره بخواند)، كار شما نظارت بر زبان و ادبیات فارسی هم هست كه به ناچار با موسیقی همراه است. آیا اصلاً در آن دستگاه كسانی هستند كه دلشان به حال زبان فارسی و اشعار به جا مانده از شاعران بزرگ ایران بسوزد؟
آیا همین كه در فرم مخصوص صدور مجوز نوشته شد بااشعاری از حافظ، سعدی، وحشی بافقی و مولانا، خیال شما راحت می شود؟ آیا برای شما مهم نیست كه خواننده ای شعر حافظ را غلط بخواند، همان گونه كه «حسام الدین سراج» در كاست «عشق و مستی»غلط می خواند.آیا برای شما مهم نیست كه شعری كه به عنوان شعر «حافظ» به شما ارائه می شود، چقدر در آن دستكاری می شود. همان گونه كه در غزل «یار خراباتی» در كاست «عشق و مستی» شده است و پیش از این هم در كاستی دیگر كه «صدیق تعریف» خوانده بود. آیا برای شما اصلاً اهمیت دارد كه بدانید این غزلی كه به نام «حافظ» خوانده شده تا چه حد انتساب آن به حافظ درست است؟ آیا برای شما مهم نیست كه اشعاری، با صدای خواننده ای در اجتماع پخش شود، كه كم كم درخت تناور ادبیات فارسی را خشك كند؟ و بالاخره آیا شما به عنوان بخشی از وزارتخانه ای كه متولی فرهنگ و هنر این كشور است، نسبت به زبان فارسی و ادبیات آن مسئول نیستید؟ اگر پاسخ همه این پرسسش ها «آری» است، پس چرا به كاست های موسیقی به صورت «بزن دررویی» مجوز می دهید؟
اولین تصنیف كاست «عشق و مستی»، «یار خراباتی» نام دارد ، كه با این بیت شروع می شود:
«من خرابم زغم یار خراباتی خویش
می زند غمزه او ناوك غم بر دل ریش»
می شود از آقای «سراج» پرسید كه چرا «ناوَ ك» را «ناوُ ك» تلفظ می كند و از همه اعضای گروه كه پس از هر بیت به طور دسته جمعی این بیت را می خوانند باید پرسید، در بین شما، هیچ كسی نبود كه بداند «ناوك» [ناو+ك، پسوند تصغیر و نسبت و شباهت] ، به معنای: نوعی تیر كوچك كه آن را در غلاف آهنین یا چوبین- كه مانند ناوی باریك بود - گذارند و از كمان سر دهند تا دورتر رود و در هیچ فرهنگ لغتی (چه دهخدا، چه معین) با «ضمه» روی «واو» ثبت نشده است؟ این غلط خوانی كلمه ای از شعر حافظ (كه اصلاً نسبتش هم به حافظ رد شده است) چه توجیهی دارد؟ چرا اصلاً بین این همه دیوان غزلیات حافظ، به سراغ نسخه ای به تصحیح حضرات جرجیس رفته اید؟ از یك غزل كه خانلری آن را جزء غزل های مردود دانسته، آقای «سراج» یا هر كس كه مثلاً سرپرست گروه بوده است، چهار بیت را به دلخواه انتخاب كرده است و تازه در همین چهار بیت هم دستكاری كرده است. از این حضرات می شود پرسید كه مأخذ شما در این چهار بیت چیست؟ چرا «ببرید دلم» را «دل بگسستم» كرده اید؟ چرا كلمه «لطف» در مصرع «نرود بی مدد لطف تو كاری از پیش» را به «زلف» تغییر داده اید؟ چرا مصرع «كه لب لعل تو ریزد نمكی بر دل ریش» شده است: «كه بریزد زلبت نمكی بر دل ریش»؟ و از همین مصرع و مصرع های دیگر، متوجه نشدید این «زبان»، زبان حافظ نیست؟
داستان از این قرار است كه غزلی را به حافظ نسبت داده اند كه فقط در نسخه كتابخانه ی ایاصوفیه به شماره ۹۹۴۵ ضبط است ، این نسخه به خطی میان نسخ و نستعلیق نوشته شده كه یكی از قدیمی ترین نسخه نسبتاً كامل دیوان حافظ است كه كتابت آن در نیمه رجب سال ۸۱۳ به پایان رسیده است. البته جز نسخه ایاصوفیه، دو نسخه قدیمی تر هم به تاریخ ۸۰۷ (با ۴۷ غزل) و ۸۱۱ (با ۳۶ غزل) موجود است، كه هر دو نسخه مزبور، جزو منابع خانلری بوده است. گرچه در سطور بالا به طعنه به دست اندركاران كاست «عشق و مستی» گفتم كه چرا سراغ نسخه ای به تصحیح حضرات رفته اید، اما تنها دیوان معتبر حافظ كه این غزل را آورده است، دیوان غزل حافظ، به تصحیح و اهتمام سیدمحمدرضا جلالی نائینی و دكتر نذیر احمد است، كه آنان نیز گفته اند این غزل را در نسخه ایاصوفیه دیده اند. اما در چهارده نسخه معتبر كه مورد استفاده ی خانلری بوده است، همان طور كه گفته شد فقط نسخه ایاصوفیه این غزل را آورده كه خانلری نه تنها آن را به عنوان غزل های مشكوك ثبت نكرده است، بلكه آن را مردود دانسته است و حق هم همین است، آن زبان بی همتای حافظ كجا و این زبان پرت كجا؟ جالب است كه بدانیم كه این غزل در نسخه «خلخالی» هم كه تا زمان دیوان خانلری قدیمی ترین نسخه بوده است و مورد استفاده قزوینی - غنی قرار گرفته است، نیامده است.
غزل و ترتیب ابیات آن چنین است :
من خرابم ز غم یار خراباتی خویش
می زند غمزه او ناوك غم بر دل ریش
گرچلیپای سرزلف زهم بگشایند
بس مسلمان كه شود فتنه آن كافركیش
با تو پیوستم و از غیر تو ببرید دلم
آشنای تو ندارد سر بیگانه خویش
به عنایت نظری كن كه من دلشده را
نرود بی مدد لطف تو كاری از پیش
آخر ای پادشه ملك و ملاحت چه شود
كه لب لعل تو ریزد نمكی بر دل ریش
خرمن صبر من سوخته دل داد به باد
چشم مست تو كه بگشاد كمین از پس و پیش
این غزل در نسخه «ستایشگر» و «مسعودی» هفت بیت است. بیت دیگر در نسخه ستایشگر چنین است :
حافظ از نوش لب لعل تو كامی كی یافت
كه نزد بر دل ریشش دو هزاران سرنیش
و بالاخره آن كه در «جامع نسخ» این بیت این گونه آمده است:
پرسش حافظ دل سوخته كن بهر خدا
نیست از شاه عجب گر بنوازد درویش
باری ، گویا غلط خوانی خوانندگان كاست ها در مسئولیت مركز موسیقی نیست. چندی پیش هم، در یك تاكسی ترانه ای از یك خواننده «پاپ» شنیدم (موسیقی پاپ و غزل حافظ ، چیزی شبیه خوردن سوپ ورمیشل و چلوكباب!) كه خواننده كلمه «چگل» را در مصرع «صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم»، «چوگل» می خواند .
درباره تغییر كلمه ها در غزل های حافظ ، پیش از این دكتر محمدجعفر محجوب ، به صدیق تعریف تاخته بود كه چرا بیت « تا درخت دوستی كی بردهد/ حالیا رفتیم و تخمی كاشتیم» را خوانده است: «تا درخت دوستی كی بر دهد/ حالیا رفتیم و بذری كاشتیم!» و نیز چرا بیت «شیوه چشمت فریب جنگ داشت/ ما غلط كردیم و صلح انگاشتیم» را خوانده است: «شیوه چشمت فریب جنگ داشت/ ما خطا پنداشتیم و صلح انگاشتیم»و من البته آن را در بوق كردم و تعریف رنجیده ، تا در یادداشتی بر كاست «كردانه»اش سعی كردم از دلش درآورم ، اما نشد كه نشد و این بار چنان به تریج قبایشان برخورد كه به همسرم پیغام داده بود كه به فلانی بگو صدیق هم مثل بسطامی مرد، بگو درباره من هیچ چیز ننویسد.
ظاهراً بی طاقت ترین هنرمندان، هنرمندان موسیقی اند. من كه از موسیقی چیزی سرم نمی شود، درباره ی فالش خواندن ، پرت خواندن ، غلط خواندن و جویده خواندن آنان حق ندارم چیزی بگویم، اما طبیعی است كه درباره ی «حافظ» حساس باشم و بخواهم: خوانندگان! نوازندگان! چرا دست از سر حافظ برنمی دارید؟ و به عبارتی دیگر باید مشكل را در مركز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جست كه آنان همین كه خیالشان راحت شد كه در شعر شاعران سنتی ما كلمه ای خلاف مصالح جامعه و عفت عمومی نیست ، كار مجوز تمام است!

منصور ملکی
منبع : مرکز موسیقی بتهوون


همچنین مشاهده کنید