جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


هیولائی در کمد


هیولائی در کمد
● تاریخچهٔ خشونت A History of Violence
کارگردان: دیوید کراننبرگ. فیلم‌نامه: جاش اولسن براساس رمان مصوری از جان واگنر و وینس لاک. مدیر فیلم‌برداری: پیتر سوشیتزگی. موسیقی: هاوارد شور. تدوین: رانلد سندرز. بازیگران: ویگو مورتنسن (تام استال)، ماریا بلو (ادی استال)، اد هریس (کارل فوگارتی)، ویلیام هرت (ریچی کیوزاک)، اشتن هولمز (جک استال). محصول ۲۰۰۵ آمریکا، ۹۶ دقیقه.
تام استال یک مرد محبوب خانواده، پدری نمونه و شوهری دوست‌داشتنی و یک شهروند محترم شهری کوچک در ایندیاناست. دو فرزندش جک و سارا به او اعتماد دارند و همسرش سارا او را می‌پرستد. زندگی زناشوئی تام و سارا هم‌چنان لذت‌بخش و شاد مانده و هیچ‌گاه به کسالت و ملال نینجامیده است. یک شب که تام در پشت پیشخوان غذاخوری کوچک خودش مشغول کار است، دو آدم بی‌سروپا به قصد چپاول و تجاوز وارد می‌شوند. تام ناچار به درگیری با آنها می‌شود و موفق می‌شود تا با خلع سلاح یکی از آن‌دو، شر آنها را کم کند. ناگهان رسانه‌ها به سراغ تام می‌آیند و او تبدیل می‌شود به قهرمانی که یک‌تنه در برابر جرم و جنایت ایستادگی کرده است. تصویر او در تلویزیون برای کارل فوگارتی تبهکار آشکار می‌نماید و اطمینان پیدا می‌کند که مردی که خود را تام استال می‌نامد در واقع کسی نیست مگر جوئی کیوزاک، کسی‌که قبلاً در فیلادلفیا آدم‌کش بوده است! کارل مصصم به سراغ تام می‌آید زیرا سال‌ها به‌دنبال جوئی می‌گشته است. تام ادعای او را انکار می‌کند. آیا کارل اشتباه می‌کند و یا تام گذشتهٔ تاریک و مرموزی دارد که خانواده و همشهریانش چیزی از آن نمی‌دانند؟
● دیوید کراننبرگ، کارگردان فیلم‌هائی مثل Dead Ringers و مگس، به غرابت شهرت دارد. بنابراین شاید مایهٔ تعجب باشد که بدانیم تازه‌ترین فیلمش تاریخچهٔ خشونت از این لحاظ که داستانی خطی دارد و تصویرهای عجیب و غریب کمتری در آن دیده می‌شود، کمابیش در جریان اصلی سینما است. فیلم که در اصل تأملی‌ست بر مفهوم هویت، فیلم بی‌عیب و نقصی نیست. تاریخچهٔ خشونت گرچه دوسوم اولش مشکل چندانی ندارد، در پردهٔ آخر به مسیری انحرافی می‌لغزد، و این قدم اشتباه از کارآمدی کلی فیلم می‌کاهد. با این‌حال فیلم خیلی چیزها برای ستایش دارد. آنچه در کامیابی فیلم نقش محوری دارد، فقدان قطعیت در مورد گذشتهٔ تام است. او در رویاروئی با کارل نه تنها انکار می‌کند که خود جوئی است، بلکه ادعا می‌کند که هیچ‌وقت در فیلادلفیا هم نبوده است. نه فیلم‌نامه و نه ویگو مورتنسن هیچ‌کدام به ما سرنخی دربارهٔ این‌که آیا تام و جوئی یک‌نفرند یا این‌که تام قربانی یک تصادف ناخوشایند است، نمی‌دهند. خانوادهٔ استال نه تنها مجبور به کلنجار رفتن با این موجود خطرناک و نوظهور در زندگی‌شان هستند، بلکه باید با پرسش‌هائی در زمینهٔ هویت نیز دست و پنجه نرم کنند. چه چیزی از هر یک از ما آنچه را که هستیم می‌سازد؟ چهرهٔ ما یا چیزی در اعماق درون‌مان؟
کرانبرگ به مدتی بیش از یک‌ساعت ما را جادو می‌کند، اما موفق نمی‌شود در تمام مدت فیلم این جادو را حفظ کند. ضرورت یک گره‌گشائی متعارف باعث لغزش او در یک‌سوم نهائی اثر می‌شود. برخی از جالب‌ترین شخصیت‌ها و روابط از روی پرده محو می‌شوند تا تاریخچهٔ خشونت این مجال را بیابد که در سمت و سوی متفاوتی حرکت کند. از آن‌جا که فیلم‌نامه براساس یک رمان مصور نوشته شده، این ظن را دارم که شاید سازندگان فیلم اختیار چندانی در انتخاب این مسیر نداشته‌اند.
بچه‌ها هم داستان‌های فرعی خودشان را دارند. سارا از وجود هیولاهائی توی کمدش می‌ترسد و پدرش (که به او می‌گوید هیولا وجود ندارد) و برادرش (که به او می‌گوید هیولاها از روشنائی می‌ترسند) او را تسکین می‌دهند. در این میان جک هم با قلدر مدرسه‌شان مشکل دارد. در آغاز جک در برابر او عقب می‌نشیند، ولی با وقوع اعمال ”قهرمانانه“ پدرش در غذاخوری، جک هم به این نتیجه می‌رسد که شاید رویاروئی با این قلدر کار بهتری باشد. آیا شخصیت بزدل دست به انتقام‌جوئی می‌زند؟ بار دیگر قضیه برمی‌گردد به پرسشی در باب هویت.
مورتنسن قلق لازم برای ایفای نقش تام را به‌نحوی بی‌عیب و نقص پیدا کرده است. در نقش‌آفرینی او مردی خوب و ساده را می‌بینیم که نگران خانواده و جامعه‌اش است. اما در عین‌حال بارقه‌هائی از چیزی دیگر، شخصیتی تاریک‌تر و قاطع‌تر، را نیز شاهدیم. در یک‌ساعت اول فیلم بارها در مورد این‌که آیا تام همان جوئی است تغییر عقیده دادم، و بخش زیادی از آن‌هم برمی‌گشت به شیوهٔ مورتنسن در ایفای نقش. برخلاف او ماریا بلو به ترقه می‌ماند؛ از آن دست بازیگران زنی که توجه دوربین را به‌خود جلب می‌کنند. از The Cooler به بعد نقشی چنین دلچسب و پرزحمت را به او نداده بودند. و اد هریس، در نقش شخصیت خبیث فیلم، به مفهوم واقعی کلمه نفرت تماشاگران را برمی‌انگیزد.
تاریخچهٔ خشونت را می‌توان تریلر به حساب آورد. ولی از خیلی جنبه‌ها فیلم در لحظه‌های آرام‌تر، کارآمدتر از هروقت دیگری است. هم‌چنان‌که عنوان فیلم هم اشاره می‌کند این فیلم یک اثر هنری آرام و متین نیست. فیلم دربردارندهٔ لحظه‌هائی از ویرانگری بی‌رحمانه و صریح است و جنازه هم در آن فراوان است. اما قوت فیلم در پیچیدگی و عمق روان‌شناسانه‌اش است. و گرچه لحظه‌های آخر فیلم که تاریخچهٔ خشونت در آن افت می‌کند، مرا به شوق نیاورد، با این‌حال دست‌کم حسی از نتیجه‌گیری و به سرانجام رسیدن و، در صحنهٔ آخرش، امید را در خود دارد. هر چند که آنچه حل نشده باقی می‌ماند، این پرسش احتمالاً بی‌جواب است که آیا سرشت و هویت یک فرد ثابت و قطعی است یا روان و تغییرپذیرد.

جیمز براردینلی
منبع : ماهنامه فیلم


همچنین مشاهده کنید