پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مناسبات درونی نیهیلیسم و پست مدرنیسم


مناسبات درونی نیهیلیسم و پست مدرنیسم
●پست مدرن ها از کجا آمده اند؟
هایدگر شرح می دهد که چگونه تبدیل «هستی» به یک ارزش از افلاطون آغاز گشته و در نیچه به اوج خود می رسد. به عبارت دیگر در نیهیلیسم، متعالی ترین پدیده ها از اعتبار و ارزش تهی می شود. پیدایش و گسترش هرمنوتیک نشانی از نیهیلیسم است. براین اساس همه چیز قابل تعبیر و تفسیر است. به عبارت دیگر چیزی درونی وجودندارد که انسان را موظف به احترام گذاردن آن نماید. جهان درواقع همان بی نهایت تفسیر از جهان است و هیچکدام از این تفاسیر بر دیگری برتری ندارد. ما درواقع در اینها با تعابیر منکرها مواجه هستیم. انقلاب علمی و تکنولوژیکی نیز درایجاد این تعابیر مؤثر بوده است. در چنین وضعیتی «اومانیسم» که به معنای محورقراردادن انسان است اعتبار خود را ازدست می دهد و انسان همانند پدیده های دیگر قابلیت تفسیرهای متعدد پیدامی کند. درواقع شاید بتوان گفت که دانش «هرمنوتیک» آن نوع از دانش است که مختص عصر نیهیلیسم است. لذا بی جهت نیست که هرمنوتیک در قرن بیستم رشد فوق العاده می کند و به صورت یکی از جریانات فلسفی معاصر درمی آید.
مارکس شاید اولین کسی است که خبر از پیروزی نیهیلیسم می دهد. رشد و گسترش «اقتصاد مبادله ای» در درون خود این بعد را نیز به همراه دارد که تمامی پدیده های مبتنی بر ارزش معرفی، تبدیل به یک نوع از ارزش مبادله ای گردد. لذا اقتصاد پولی نقطه آغازین نیهیلیسم است و کاپیتالیسم در راه گسترش نیهیلیسم نقشی اساسی را به عهده داشته است. از نظر مارکس کاپیتالیسم درواقع جهان را تبدیل به مجموعه پولی _ مبادله ای می کند و حتی پدیده هایی که با اقتصاد پولی رابطه چندانی نداشته اند در سیطره نیهیلیسم قرارمی گیرند. مارکس اشاره می کند که این دگرگونی می تواند از یک سو سبب نجات انسان شود و انسان را از جهانی «مرکزیت یافته» نجات دهد.
جهان دارای مرکزیت، همگام با از مرکزیت افتادن زمین، بی مرکز (De-central) می شود. دوران «رفرماسیون» و «روشنگری» در راه این جریان بی مرکزشدن بسیار مؤثر بوده اند. براین اساس درجهان که تعابیر از آن بسیار متعدد و متکثر است. نقطه محکمی وجودندارد که انسان بتواند به آن تکیه کند. ازسوی دیگر علم نیز خود جریانی اصیل بوده است که «بی مرکز بودن» را اشاعه داده است. برای هایدگر زمین، آشیانه انسان است ولی این علم است که زمین را از نقطه مرکزی بودن به دور می کند. لذا در کنار این «مرکز زدایی» (De- centralization) نوعی «بی خانمانی استعلایی» (Transcendental Homelessness) [آنطور که لوکاچ به آن اشاره می کند] نیز دیده می شود. ادبیات و هنر در این وضعیت دارای بعدی مسأله گونه (Problematic) می شوند و بدین ترتیب عصر مرگ تراژدی نیز فرامی رسد. قهرمان در رمان دیگر دارای سرنوشتی تراژیک نیست. بلکه جهان او یک جهان خصوصی شده است که از ابعاد جهانی به دور است.
در دوران پیش از تثبیت نیهیلیسم، «سرنوشت» نشان دهنده موقعیت انسان تراژیک است. حال آنکه با پیدایش بی خانمانی استعلایی، «تاریخ» اهمیت پیدامی کند. قهرمان در اینجا دارای نوعی «خود» است که تحقق آن فقط در تاریخ ممکن است. لذا تاریخ و تاریخی بودن در کنار نیهیلیسم رشد می کند. توسل به تاریخ و تاریخی گرایی (Histuricism) جای سرنوشت را می گیرد و انسان دارای این آزادی است که خود را در متن تاریخ مطرح کند. اومانیسم ازدست رفته نیز به تاریخ متوسل می شود و تاریخ در این جا دارای این وظیفه است که یوتو پیای انسانی را محقق سازد.
به عبارت دیگر در کنار نیهیلیسم است که یوتو پیانیسم نیز گسترش می یابد. یوتو پیانیسم همان حوالت تاریخی به غایت است که ریشه آن را می توان در مسیحیت پیدانمود.
درواقع عصرجدید همان عصر یوتوپیاهای گوناگون است که جای سرنوشت را گرفته است. جهان نیهیلیستی باعث پیدایش آگاهی یوتوپیایی می شود. هرقدر ما از تراژدی دورتر می شویم ابعاد یوتو پیایی درآگاهی نیز توسعه بیشتری می یابد. درجهان تراژیک جایی برای یوتوپیا وجودندارد. چرا که در اینجا همه چیز از پیش «مقدر» است. نیهیلیسم با نوعی «خودگردانی» (Self- Determination) همراه است.
در جهان خودگردانی، تاریخ برای انسان گشوده است و جنبه ای از سرنوشت در اینجا به چشم نمی خورد. لذا نیهیلیسم مختص جامعه ای است که در آن فرد و فردیت، اعتباری نوین پیداکرده و کمتر می توان وقوع اتفاقات را بر مبنای سرنوشت توجیه کرد. ارزش مبادله ای درپی آن است که ارزش معرفی را پشت سرگذارد و جهان مبادله ای را درجامعه تثبیت کند. لذا برای هایدگر گذر از نیهیلیسم به معنای «گشادگی» نوین در قبال «هستی» است. دراین گشادگی است که هستی خود را بازمی گشاید و لذا بازی جهان و انسان شکل جدیدی به خود می گیرد. درواقع بنیان نیهیلیسم بر بازی انسان و جهان استوار است. در این جهان بازی گونه است که تعابیر متفاوت از هستی معنی می یابد و لذا در اینجا بازی می تواند به اشکال مختلف درآید. اما دنیای تراژدی نیز بر مبنای نوعی بازی میان انسان و جهان است. در اینها پیروزی معمولاً با جهان است و انسان در مقابل، بازی منفعلی را ازخود نشان می دهد. تاریخ و تاریخی گرایی نیز بر مبنای نوعی بازی با انسان دورمی زند. اما در اینجا اومانیسم معتقداست که پیروزی نهایی با انسان خواهدبود. لذا تاریخ در خدمت انسان است و حتی تاریخی گرایی نیز به معنای انسانی کردن تاریخ است. لذا در نیهیلیسم است که پست مدرنیسم معنای خود را پیدامی کند. پست مدرنیسم نیز بر مبنای نوعی بازی قراردارد. اما در اینها رابطه انسان و جهان دستخوش تحول شده است. دنیا و آدمی هردو دو سوی این بازی هستند. این امر درعرصه هنر به خوبی دیده می شود. انسان و متن جای خود را عوض می کنند. این بدین معنی است که فرد جزئی از متن می شود و متن نیز جزئی از زندگی انسانی می گردد. لذا میان متن و انسان بی نهایت اشکال بازی وجوددارد. درکنار وجود انواع بازی است که تفسیر معنا می یابد. لذا انواع تفسیر درحقیقت همان انواع بازی است که به وسیله آن متن، معانی مختلف می یابد.
در اینجا می توان به این نکته اشاره کرد که زمانی بازی معنی می یابد که فرد «با گشادگی» (Openness) با آن مواجه شود. لذا متن جدید «گشاده» است و این درخواست نیهیلیسم است. گذار از مدرنیسم به پست مدرنیسم، معنای وجود و بازیهای متکثر و پیچیده است که خواندن را میسرمی سازد. به عبارت دیگر هرنوع از خواندن، یک بازی از طرف متن و فرد است. پست مدرنیسم درواقع همین تکثربازیها است که فرد و متن را درخود جای می دهد. لذا تجلی نیهیلیسم در پست مدرنیسم باعث استغنای فرد شده و نوعی جدید از فردیت را مطرح می سازد. خواندن نیز به همین روال متکثر می گردد. در تنوع خواندن است که فرد و فردیت رشد می کند. درواقع در پست مدرنیسم چیزی جز متن وجودندارد لذا آنچه که باقی می ماند فقط تعبیر است.
تعبیر نیز خود بر مبنای «بازی» استوار است. در اینجا دوباره سازی متن اتفاق نمی افتد. بلکه خلأها، کناره ها و حاشیه ها درمتن، سازنده و تصویرگر آن می گردند. پست مدرنیسم جهان خطی «خواندن» را پشت سرمی گذارد و خواندن «برشی» را جایگزین دنیای خطی در خواندن می کند. این امر به معنای پایان عصر «پیشرفت» (Progress) نیز هست. در عمل پیشرفت فقط پاره ای از تعابیر می توانند خود را برتر بدانند. اما درعصر نیهیلیسم و پست مدرنیسم تمامی تعابیر از یک میزان اعتبار برخوردار هستند. در اینجا می توان گفت که جنبه سازنده نیهیلیسم خود را در «واسازی» (Deconstruction) نشان می دهد. دراینجا نیز وجود «نمود» و «جوهر» کنار می رود. خواندن متن و تفسیر آن به معنای پی بردن به جوهر آن نیست. چرا که بی نهایت جوهر وجوددارد که در عمل خواندن بازسازی می شود. لذا یک جوهر یک دست و تمام شده برای متن به چشم نمی خورد و به همین ترتیب، یک خواندن بر خواندن دیگری ترجیح ندارد.
لذا نمی توان فرض کرد که تعبیر، از «نمود» به «جوهر» رفتن است. تعبیر نیز مانند متن دارای بی نهایت جنبه است.
از سوی دیگر می توان گفت که نیهیلیسم و «پست مدرنیسم» نتیجه منطقی تجربه گرایی (Empirism) است. در دنیای تجربه گرایی نیز نقطه نهایی در متن وجودندارد. متن جدید تماماً بر اساس فقدان نقطه نهایی نوشته می شود. لذا در اینجا از جهان سلسله مراتبی خبری نیست. مدرنیسم نقطه شروع سرنگونی جهان سلسله مراتبی درمتن است و در پست مدرنیسم نیز تعبیر، عین متن می شود و متن نیز نسبت به خواننده با ابعاد گوناگون تعبیر مواجه می گردد و دنیای بازی درواقع جهان سلسله مراتبی را در متن برهم می زند. به همین ترتیب هستی نیز خود نوعی بازی است که به اشکال گوناگون در می آید. برای هایدگر وجود (Ge-stell) (چارچوب) درعصرجدید، خود نشانه ای از یک بازی جدید میان انسان و جهان است. میل به «تسلط» و در «قالب آوردن» فقط شکل جدیدی از بازی جهان و انسان است. آنچه که برجای می ماند قراردادن متن در درون منطق بازیهاست. لذا می توان بدین نتیجه رسید که همراه با از مرکزیت افتادن زمین، جهان بازیها بی نهایت گسترش یافته است و امکان وجود بازیهای گوناگون امروزه بیشتر از گذشته است. بدین سبب است که هم برای هایدگر و هم برای نیچه این دنیای بازی است که تعیین کننده است. جهان دارای بی نهایت امکان بازی با فرداست و بدین ترتیب می توان بدین حرف کافکا رسید که می گوید: بین خود و جهان، جهان را انتخاب کن. لذا در جریان پست مدرنیسم عملاً ا ین جهان است که انتخاب شده است. لازمه انتخاب شدن جهان نوعی فردگرایی بوده است. تنها در دنیای فردگرایی است که پست مدرنیسم معنای واقعی خود را می یابد. آگاهی نیز در اینجا لزوماً در بعد استعلایی خود مطرح نمی شود. بلکه آگاهی نیز بخشی از این بازی جهان با فرد است که به اشکال گوناگون و متفاوت در می آید. این بدین معنی است که موقعیت ممتازه انسانی به کنار رفته است و آگاهی نیز چونان بخش دیگر ازاین گفت و گوی انسان و جهان است. بدین ترتیب پست مدرنیسم روح جدید نیهیلیسم است.
مسعود یزدی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید