جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


نگاهی به فیلم «انتظار»


نگاهی به فیلم «انتظار»
سئوال مهمی که این فیلم فلسطینی مطرح می کند این است که آیا امکان خلق هنر معنادار در جامعه ای نامتمرکز و پر از تنش وجود دارد؟ البته باید گفت که سئوال باارزشی است، اما متاسفانه فیلم «انتظار» به پرسیدن کمتر علاقه دارد تا به گفتن.این فیلم در واقع تحقیقی است کسالت بار درباره موضوعاتی که قبلاً بسیار موشکافانه تر و بهتر در سایر فیلم ها بارها و بارها انجام گرفته. کارگردانی فلسطینی به کشورهای سوریه، لبنان و اردن سفر می کند تا برای شرکتی هنری که تازه تاسیس شده و قصد دارد تئاتر ملی فلسطین را راه اندازی کند عده ای بازیگر بیابد. البته در نهایت مشخص می شود که این بازیگران بالقوه زمانی که خودشان هستند خیلی خوب بازی می کنند اما وقتی نقشی به آنها داده می شود از عهده ایفای آن برنمی آیند.
به گفته کارگردان فیلم «انتظار» رشید مشاراوی این فیلم درباره معنای فلسطینی بودن است.سه شخصیت اصلی این فیلم جاده ای، که موتورش به آرامی گرم می شود، برای پیدا کردن تعدادی بازیگر به منظور راه اندازی تئاتر ملی فلسطین عازم سفر می شوند و از غزه تا اردن و سوریه و لبنان را زیر پا می گذارند. این «فیلم در فیلم» کوچک و عجیب و غریب یکی از قانع کننده ترین ساخته های مشاراوی (کارگردان «حیفا» و «بلیت برای اورشلیم») است که استعاره ای برای زندگی فلسطینی ها است و گویی تمرین بی پایان نمایشی است که کارگردانی ندارد. اگرچه شاید به این دلیل که فیلمبرداری پیش از خروج اسرائیلی ها از غزه انجام شده، فیلم موضوعیتش را از دست داده باشد، اما هنوز ممکن است عده ای برای دیدن و شنیدن نظر افرادی که در دل این درام خاورمیانه ای زندگی می کنند کنجکاو باشند. احمد (محمد مساد) کارگردانی است سرخورده که قصد دارد غزه را ترک کند و برای ادامه زندگی به یکی از کشورهای اروپایی برود. با شروع فیلم او را می بینیم که برای خداحافظی از یکی از دوستانش نزد او می رود. دوستش مشتاقانه به امور مربوط به راه اندازی یک موسسه تازه برای تئاتر ملی فلسطین که اتحادیه اروپا بر روی آن سرمایه گذاری کرده، رسیدگی می کند. احمد با اصرار دوستش می پذیرد که یک کار دیگر انجام بدهد و بعد از غزه به هر کجا که می خواهد برود: قرار می شود احمد به کشورهای همسایه سفر کند و نوار مصاحبه ای با کسانی که بازیگران بالقوه خوبی هستند پر کند و با خود بیاورد تا در نهایت افراد انتخابی به عنوان بازیگران غیرمهاجر به غزه برگردند. خانم بیسان (آرین عماری) گوینده خبر تلویزیون و یک فیلمبردار جوان به نام منیر آکا ملقب به «لومیر» (یوست بارود) او را در این سفر همراهی می کنند. اگرچه اتحادیه اروپا مدارک لازم سفر را در اختیار این گروه سه نفره قرار داده است اما ساعات طولانی آنها را در پاسگاه های مرزی معطل می کنند تا مدارکشان را بازرسی کنند، به همین دلیل سفر گروه در کشورهای خاورمیانه به کندی صورت می گیرد. اولین توقفشان اردوگاه پناهندگانی در اردن است. صف طولانی از مردم ناامیدی که می خواهند پیغامی برای عزیزان خود در فلسطین بفرستند- غزه یا کرانه باختری- برای شرکت در آزمون صدا تشکیل می شود. اما احمد خیلی زود متوجه می شود که هیچ کدام از آنها استعداد بازیگری ندارند. بسیاری از آنها نمی توانند به فلسطین بازگردند،کشوری که به طرزی غیرواقعی از آن به عنوان بهشت خورشید و زیتون یاد می کنند. زندگی آنها متوقف شده است و تنها کاری که از دستشان برمی آید انتظار کشیدن است و فکر کردن به این موضوع که اصلاً انتظار چه چیزی را می کشند. احمد که همیشه از این موضوع رنج می برده که چرا یافتن راه حلی سیاسی برای وضعیت فلسطین همواره به نوعی به تعویق می افتد؛ با دیدن مردمانی که از روی ناچاری برای بازگشت به فلسطین در صف آزمون ایستاده اند، عنان اختیار از کف می دهد و بسیار غیرمودبانه با آنها برخورد می کند.در حالی که همکارش بیسان از مردم طرفداری می کند و منیر با سکوت کردن در برابر این موضوع بی طرف می ماند.
در فیلم مشاراوی که براساس فیلمنامه ای فشرده نوشته اسکار کرونوپ ساخته شده است، به جز چند مصاحبه اتفاق دیگری نمی افتد. احمد معتقد است که (شاید او فیلم های ساخته الیا سلیمان را فراموش کرده باشد) ساختن فیلم های هجوآمیز و کمدی دیگر مرسوم نیست چرا که در فضای سیاسی کنونی خندیدن، خیانت به وطن است. با این وجود مشاراوی در موقعیت های کاملاً ناامید کننده از عنصر هجو و خنده بهره می گیرد. نقطه اوج فیلم در یکی از اردوگاه های بیروت است. بعد از آنکه راننده تاکسی با اصرار قصد می کند گورستانی که برای احترام به یاد و خاطره کسانی که در قتل عام صبرا و شتیلا در سال ۱۹۸۲ شهید شدند را به آنها نشان دهد؛ در نهایت بدبینی احمد با نقشه هایی که با دقت برای آینده خود کشیده است کاملاً از بین می رود. مشاراوی در فلسطین به دنیا آمد اما در یکی از اردوگاه های پناهندگان در کرانه باختری بزرگ شد. او چنان در این اردوگاه ها احساس راحتی می کند که گویی خانه واقعی اش هستند و به همین دلیل کمتر پیش می آید که درباره وضعیت ظاهری اردوگاه ها حرفی بزند. فقدان جهت گیری فضایی در فیلم به امری آزاردهنده تبدیل می شود، همچنین فیلم نمی تواند وضعیت زندگی در این اردوگاه ها را برای تماشاگر به درستی به تصویر بکشد.
فیلم از بسیاری جهات از انتزاع بیش از اندازه رنج می برد و سه شخصیت اصلی فیلم بیشتر نمایندگان یک دیدگاه خاص هستند تا مردم واقعی. مخصوصاً غیرواقعی تر از همه دو شخصیت ناراضی،مساد و بارود هستند.عماری که یکی از بازیگران اصلی سایر فیلم های مشاراوی است و تنها هنرپیشه معروف این فیلم محسوب می شود، نقش گوینده خبری شجاع و اندکی شوخ طبع را ایفا می کند و از افرادی که برای آزمون صدا در صف ایستاده اند امتحان می گیرد و برای منیر که در حال صدابرداری است جمله کلیشه ای یکی از خبرهای تلویزیونی را درباره عرفات، شارون و سازمان ملل با صدای بلند ایراد می کند.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید