پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


طوایف ترکمن


طوایف ترکمن
ترکمن ها به قبایل و تیره های متعددی تقسیم می شوند:
«عالی ایلی»، «چاودار»،« یمرلی»، «ارساری»، «سالور»،« ساریق»، «تکه»،« یموت»، «گوکلان».
اکنون به بررسی محل زندگی و خصوصیات آنها می پردازیم و با توجه به این که بیشترین اطلاعات در کتاب های مختلف ، درباره ی سه طایفه ی تکه، یموت و گوکلان آمده است ، درباره ی سایر طوایف ترکمن فقط به معرفی و توضیحی مختصر اکتفا می کنیم.
ـ ترکمن های عالی ایل (آل ایلی یا علی ایلی ها): عمدتاً در ناحیهٔی «اندخوی» در مرز شمالی افغانستان ساکن بودند، هرچند که بخش کوچکی از این قبیله در مرز شمالی و ایالات قوچان و دره گز ایران زندگی می کردند و تابع امیر افغانستان بودند.
ـ ترکمن های چاودار (چاودریا، چودیرها): در منطقه ی بین «مانقشلاق»و «خیوه» زندگی می کردند. تیره‌های عمدهٔ ی آنها از بحر خزر تا «کهنه اورگنچ» و« بولدومساز» و«پرسو» و«گوگجق مرو» متفرق هستند.
ـ ترکمن های یمرلی: یمرلی ها در سمت شرقی آمودریا ساکن بودند.
ـ ترکمن های ارساری: این قوم ترکمن در ساحل چپ آمودریا از بخارا گرفته تا بلخ و سرزمین داخل افغانستان سکونت داشتند. ارساری ها یکی از قبایل پر جمعیت ترکمن در آسیای میانه بودند. بعد از غلبه ی روس ها بر ترکمنستان، بیشتر ارساری ها به دولت روسیه توسط بخارا خراج می پرداختند و تعداد کمی از آنها تبعه ی افغانستان بودند. بیشتر آنها اسکان یافته بودندودر روابط بین خانات بخارا و افغانستان نقش عمده ای داشتند .آنها منشعب به چند تیره می شدند: « قارا»،«باکول» ،« آلاچا»، «اوکا».
ـ ترکمن های سالور: سالورها یکی از قدیمی ترین قبایل ترکمن بودند. احتمالاً تعداد آنها قبل از جنگ ها و تهاجماتی که موقع انتقال قسمت عمده ی ترکمن ها توسط سلجوقیان از آسیای مرکزی به غرب روی داد، بیشتر بود. سالورها در شرق سرزمین تکه، بین سرخس و رود مرغاب می‌زیستند.
در اواخر دوران صفوی ، ترکمن های سالور در ناحیه ی«اتک» و «آخال» مسکن گرفتندو بعد از مرگ نادرشاه حرکت تدریجی خود را به سوی خراسان آغاز کردند. سالورها در دوران پادشاهی فتحعلی شاه خود را به رود تجن رساندند. عباس میرزا نایب السلطنه درگیری های زیادی با این اقوام داشت و سرانجام برای ریشه کن کردن این قوم در ۱۲جمادی الثانی ۱۲۴۸هـ. ق. راهی سرخس شد و عدهٔ ی زیادی از سالورها را اسیر کرده، به مشهد آورد.
تقسیم بندی آنها به قرار ذیل است:
الف- یلواج (یالاواچ)
ب- قره‌مان
ج- آنابوگلی
که هرکدام ازاین طوایف نیز خود به شعبات مختلفی تقسیم می شوند.
ـ ترکمن های ساریق: یک قبیله ی قدیمی دیگرند که در ناحیهٔ ی «پنجده»، کنار رود مرغاب در شرق سالورها ساکن هستند. اینها هم مانند سالورها به شجاعت مشهورند و مانند آنها تعدادشان بسرعت روبه کاهش است. این طایفه به قبایل متعددی با نام های «خراسانلی»،«بیراج»،«سوخته»،«آلاشا»و«هرزقی» تقسیم می شوند که هرکدام دارای شعبات مختلفی هستند. ساریق ها در کنار رودخانه ی مرغاب اشتغال دارند و به این واسطه به زراعت و باغبانی می پردازند. گله‌های زیاد گوسفند و شتر فراوان دارند که در نزدیکی رودخانه ی « قاراتپه» در دامنه ی شمال «پاروپامسیوس» خوراک فراوان برای آنها موجود است.
ترکمن های تکه: تکه از بزرگ ترین و نیرومندترین قبیله های ترکمن است که نفوذ آنها درکشورهای مجاور بلکه در میان کل مردم ترکمن محسوس است. قدرت فزاینده ی تکه، رهبریت ترکمن ها را به آنها داد. همان طوری که در واقع اسم آنها هم تلویحاً بیان گر آن بود.
آنها در آخال و واحه های مرو، و در سرتاسر کویر و «اوزبوی»، از نزدیک چاه های «ایگدی» گرفته تا مرزهای واحه ی خیوه می زیستند. زمانی بیش تر جمعیت تکه در سرزمین آخال ساکن شده بودند، اما بعد از این که سدی روی مرغاب ساخته شد، عده ای به واحه ی مرو انتقال یافتند، که بدین ترتیب مرو از واحهٔ ی آخال پرجمعیت ‌تر گردید. و به واسطه ی اسم محل سکنای خود، به «آخال تکه» و «تکه مرو» موسوم شدند.
علت انتقال تکه های مرو از واحهٔ ی آخال، فشار جمعیت و نداشتن زمین های زراعی کافی و نبودن آذوقه در آخال بوده است که یکی از رهبران تکه به نام« قوشیدخان» با زدن سدی بر روی رودخانه ی مرغاب آن واحه را آباد می کند. و تکه های مرو در سال ۱۸۳۵ از آخال تکه جدا می‌شوند و در مرو در کنار رودخانه ی مرغاب سکنی می گزینند. بر اساس اخباری که از آنها در دست است ،در آن اوقات عدهٔ ی زیادی از ترکمن های تکه به راهنمایی «اورازخان» از زمین آخال حرکت کرده به مسافت هشتاد ورست به مغرب روستای «جیار» که در انتهای هری رود واقع است رسیدند. سی سال بعد تکه ها، با ایرانی هایی که از طرف قاجاریه برای تنبیه و غارت آنها فرستاده شده بودند جنگ و خون ریزی داشتند. در این جنگ که به جنگ مرو معروف است، تکه ها شکست سختی را بر قشون ایران وارد ساختند. بعد از شکست ایرانی ها، ترکمن های تکه، تراکمه ی ساریق وسالور را مطیع خود نمودند و تمام خاک مرو را تصرف کرده و خودرا نه تنها از تبعیت ایرانی ها خلاص کردند، بلکه از تبعیت اهل خیوق نیز بیرون آمدند.
تکه ها که از نیرومندترین و شجاع ترین طایفه ی ترکمن هستند در مقابل هجوم قشون ایرانی و روسی، مقاومت های زیادی نمودند و شکست سختی را به این دو مهاجم قدرتمند و نیز حاکم خیوه وارد آوردند. درباره ی شجاعت تکه ها در« گرگان نامه» ی «مسیح ذبیحی» این گونه آمده است که : «تنها، تراکمه ی تکه سبب هستند که روس ها با هزار زحمت وضع حالیه ی خود را در آسیای وسطی تحصیل نموده اند و نتوانند روابط خود را در این ممالک وسعت دهند. کار آسانی نخواهد بود که روس ها تراکمه ی تکه را به اطاعت درآورند. آنچه بیشتر اسباب صعوبت انقیاد تراکمه ی تکه است نه تنها شجاعت آنها که چندین بار علایم آنها به ظهور رسیده است ، بلکه میل زیاد آنها به آزادی است.»
مسکن دایمی تکه ها نوار باریکی بود که در طول« کوپت داغ»، از «قزل آروات» تا« گاوارز»، و دشت حاصل خیز مرغاب قرار داشت. به گفته ی «گرودکوف»، بیشتر دهات تکه، بویژه در آخال، به وسیله ی دیوارهای گلی بلندی احاطه شده و به صورت استحکاماتی در مسیر رودخانه ها، گاهی تک و گاهی به صورت جفت و حتی گروه های بزرگ تر قرار داشتند.مهم ترین آنها عبارتند از:در «کانال گوزباشی»، «باگیر»، «قاری قالا»،« میراوا»، «گوکجه»، «سالیک قالا»، «قبچاق» و «عشق آباد»، در رودخانه ی «کوزلوخ»، «یمیشان»، «شوقالا»، «کیالیجار»،« باب آراب»، «گومبت لی» و«ایزگنت» ،در رودخانه ی «فیروزی ینی سو» و «رولمتای بوزمین» و سرانجام در «سکیزیاب»،« یانگی قالا»، «گوک تپه» ، «کهنهٔ گوگ تپه» و «آخال» .
تکه ها به دو تیره ی عمده تقسیم می شوند: « توختامیش» و «اوتامیش». تکه های توختامیش خود به دو تیره ی« بک» و «وکیل» منشعب می شوند که از هرکدام تیره های متعدد دیگری انشعاب پیدا می‌کند. تکه های اوتامیش نیز به دو تیره ی «سیچمازشامل» و «باخشی شامل» تقسیم می شوند که هرکدام از آنها نیز به تیره های کوچک تری تقسیم می شوند.
ـ ترکمن های یموت: یموت ها از قبایل قدیمی و پرجمعیت ترکمن هستند. آنها نیز به مانند تکه ها از طوایف نیرومند و شجاع ترکمن محسوب می شوند که در جنگ با ایرانیان و تزارهای وحشی، شجاعت و نیرومندی خود را بارها به اثبات رسانیدند.یموت ها پر جمعیتند و بسیار پراکنده شده‌اند و در مناطق استرآباد تا« کراسنوودسک» (قزل سو) سواحل شرقی دریای خزر و اطراف خیوه ساکن بوده اند.
در گرگان نامه ی مسیح ذبیحی در معرفی ترکمن ها مطالب ارزنده ای نوشته شده است ،در بخشی ازآن آمده است : «در معرفی ترکمن ها ‌ ابتدا به آنهایی اشاره خواهیم نمود که بیشتر در اطراف مشرق سکنی داشته و با روس ها بیشتر مربوط بوده و معروف تر از دیگران هستند. نزدیک دریای خزر مابین رودخانه های اترک و گرگان تراکمه ی« قره چوقا» که اصلاً یموت هستند سکنی دارند و نیز تراکمه ی «بایرام شالی» که بیشتر آنها در خیوق هستند. همچنین به قدر هزار خانواده از تراکمهٔ ی قراچوقا در خیوق زندگهٔ می کنند.
تراکمه ی قراچوقا که در نزدیکی دریای خزر به سر می برند به دو گروه تقسیم می شوند: یک گروه آن« شریف جعفربای» هستند که به قدر هشت هزار خانواده در ساحل دریای خزر زندگی می کنند. گروه دیگر که موسوم به « آق آتابای» یا « چونی» است به قدر هفت هزار خانواده است که بیشتر در طرف مشرق، مسکن دارند. در میان عامهٔ ی یموت این دو اسم، مشهورو مقبول است و نژاد شرف و از شرف و چونی از چونی سخت عار می‌کشند و حمایت دارند واتفاق و اتحاد ایشان در واقع سخت و موجب بسی حیرت است که در حقیقت جزو اخلاق آنهاست.
هر خصومت و رنجشی که درمیان آنها حاصل می شود، رنجش و خصومت ایلیاتی است ؛ همین که پای غیر به میان بیاید، تمام با هم متفق می شوند.
در بین یموت ها نجبارا «ایگ» و نانجیبان را «قول» می‌نامند. ایگ آنهایی هستند که پدرو مادرشان یموتی است وقول آنهایی هستند که پدرشان یموت و مادرشان از ولایت است.
سرزمین یموت محدود است از شمال به اترک، از مغرب به دریای خزر از جنوب به دهات «اتک» استرآباد یعنی بلوکات «سدن رستاق»، «استراباد رستاق، «کتول»،« فندرسک» و« سنگر». همه جا کنار جنگل علامت مرزی است و دشت پهناور ماورای آن زیر تسلط ترکمن ها است. و از طرف مشرق به «هرهر» و « یاس تپه» و یک باریکه ی خاک بی طرف که بین اقامتگاه های یموت و گوکلان واقع است.
نام ایل یموت ماخوذ از اسم یموت پسر «اغوزجک» است. یموت صاحب دو پسر به نام های «اوتلی تمور» و «قوتلی تمور» بوده است، اوتلی تمور جد عشایر یموت خیوه و قوتلی تمور، جد مردم یموت ساکن در ایران هستند.
یموت ها در ایام چنگیزخان و تیمورلنگ اراضی فعلی را که در دست دارند به دست آورده، سکنی گرفتند. ... زمانی که خاندان اتابکان حکمرانی می کردند یموت ها در منطقه ی شمال وشمال شرق ایران فعالیت های زیادی در ترکمن کردن منطقه داشتند.
محل استقرار اولیهٔ ی یموت ها عبارتند از: «خوجه نفس»، «کمش تپه»، «خلیج حسنقلی»،« چله کن » (چهارکن)، « چکیشلر»و«اترک». در این باره «رابینو» می نویسد: «محلات ذیل بعضی از اقامتگاه های دایمی یموت است که ذکری از آنها نشده است:
الف- پست مرز مراوه تپه در ساحل جنوبی اترک در ۷۲ میلی شمال غربی بجنورد و بنابر اطلاع اهل محل ۲۸میل در مغرب «بیرام الم».
ب- پست مرزی «یاغی الم» هشت میل در شمال غربی بیرام الم.
ج- «چاتلی» در هشت فرسخی «چکشلر» و ۳۲ میلی (هشت فرسخی شمال غربی گنبدقابوس).
د- «سنگرتپه» در نزدیکی مصب اترک در ده میلی شمال شرقی« تازه آباد».
هـ- « تازه آباد» در ده میلی شمال گمش تپه که هشت یا نه خانه متعلق به ماهیگران ترکمن دارد.
و- «آلتین تخماق»، تقریباًدر نیم فرسخی دریا و دو فرسخی«انچلی».
ز- «گورک سفید» در دومیلی گمش تپه و دو میلی دریا.
«کلنل چارلزادوارد ییت» می‌نویسد: «یموت ها ظاهراً مردمی با ایمان و نسبت به معتقدات خود پای بند بودند، حتی خان های همراه ما نیز چندمرتبه در روز نماز خود را به جای می آوردند.»
اعتقاد کاملی به کلام ا.. مجید دارند. و در ماه صیام هرگاه مسافرت کنند تا آن مسافرت از ضروریات اسلامی نباشد روزه نمی‌خورند. به مشایخ و قضات و خوجه و صوفی خیلی احترام می‌کنند و نذورات برای آنها می برند.»
بعد از قتل عام یموت های خیوه توسط روس ها در سال ۱۸۷۳، مقاومت آنها در برابر فشار مداوم روس و ایران در هم شکست. قسمتی از یموت ها تسلیم روس و قسمتی دیگر تسلیم ایران شدند. در آن تاریخ آنها تقریباً ۴۰۰۰۰ خانوار (جمعاً ۲۰۰۰۰۰نفر) بودند. در حدود ۱۵۰۰۰ خانوار اطراف خیوه و ۲۵۰۰۰ خانوار در شمال خراسان ایران وساحل شرقی دریای خزر زندگی می کردند.
در گرگان نامه آمده است «بزرگ ترین ،متمول ‌ترین و متمدن ترین طوایف یموت ،اول طایفهٔ ی جعفربای وپس از آن طایفهٔ ی آتابای است. ولی هیچ طایفه به تمول و تمدن جعفربای نمی‌رسد».عدهٔ ی یموت‌ها تقریباً هفت هزار خانوار است، که یک سوم، صحرانشینند و بقیه اقامتگاه ثابت دارند. جعفربای ها ملاح و ماهی گیر و تجار قبیله اند و وضع کارشان از همه بهتر است. بعد از آنها آتابای، «داز» ، «دوجی» و «یلقی» قرار دارند. پست ‌تر از همه چارواهای بیابانی و سرکش و فقیر تیره های« قان یوخمز» و«ایگدر» هستند، که فقط معاش روزانه را در چادرهای خود موجود دارند. تیره ی داز به افسانه‌هایی اعتقاد دارند که به موجب آن ایشان از بازماندگان خاندان پادشاهی هستند. همسایگان آنها نیز ایشان را ارجمندترین تیرهٔ ی قبیلهٔ ی یموت می‌شمارند. قبیله های یموت از حدود مغرب به مشرق به این ترتیب مقیم هستند: جعفربای، آتابای، یلقی، داز، دوجی، بکه، بهلکه، بدراق، ایمیر، کوچک، سلاخ، قجق، قان یوخمز و ایگدیر.
تراکمه ی جعفربای چون در سواحل،سکنی دارند سابقاً اسباب واهمهٔ ی ایرانیانی بوده اند که در سواحل دریای خزرزندگی می کرده اند، ایرانی ها آنها را سارقین دریا و اشرار می پنداشتند.
ترکمن های گوکلان: گوکلان اسمی است با مسمی، مشتق از دو کلمهٔ ی گوک ولان؛ گوک به ترکی به معنای سبزولان به معنی جایگاه است. قبیلهٔ ی گوکلان، سرزمین محدودی را در مصب گرگان رود در اشغال دارند. منطقه ی آنها از یاس‌ تپه در ساحل جنوبی رودخانه در مغرب تا سرچشمهٔ ی گرگان رود در «یلی چشمه» و دهنهٔ ی گرگان رود در تنگراه و یا تخمیناً از طول جغرافیایی ۵۵ تا ۵۶ درجهٔ ی‌ شرقی است.
شهرهایی که اراضی گوکلان را در جلگهٔ ی گرگان مشروب می سازند، عبارتند از: آب« حاجی لر»، «کچه قره شور» که از قلعه ی «کافه» و «دوزین» جاری می شوند و آب «بانیل» از وامنان وآب«چقربیگدلی» از دهنهٔ ی فارسیان و فیرنگ و آب «اوبه خالّی خان» از دهنهٔ ی تنگراه. مردم گوکلان افرادی کشاورزند و در عادات خود مانند بادیه نشین ها نیستند. اینان در همان چادرهای نمدی ترکمن زندگی می کنند، اما دیر و بندرت اوبه یا محل سکونت خود را عوض می نمایند و در نتیجه محلی که آنها در آن به سر می برند بسیار کثیف و نامناسب می نماید.آنها با روسیه تجارت گاو و گوسفند و پارچه ی ابریشمی دارند و درخت توت و کرم ابریشم پرورش می دهند و قدری نیز تریاک می کارند و به استعمال آن نیز سخت معتادند. مصنوعات ایشان فقط نمد و فرش های زبر و مقداری پارچهٔ ی ابریشمی است. مردمش مطیع‌تر از یموت و در خط رعیتی و زراعت طرف نسبت با یموت نیستند. «آرمینیوس وامبری» دربارهٔ ی گوکلان ها می نویسد: «اگر بخواهم از روی وضعیتی که داشتند ومناسباتی که بین آنها و همسایگانشان برقرار بود قضاوت نمایم، باید آنها را به دیدهٔ ی صلح‌جوترین و متمدن‌ترین ترکمن ها نگاه کنم و به همین عنوان معرفی نمایم. غالب آنها از روی میل به امر زراعت مشغول هستند و خود را تابع ایران می دانند.
به هرحال اراضی گوکلان ،حاصل خیز و قابل، هوایش سالم و نسبت به هوای یموت ،ییلاقی تر و دارای چشمه سارهای زیادی است. و یکی از زیباترین مناطق شمال خراسان به شمار می رود. ولی به واسطه ی کمی جمعیت ، فرسخ ها از اراضی ایشان عاطل و بی حاصل مانده است.
کلنل ییت که سفری به میان گوکلان ها داشته و آنها را از نزدیک مشاهده کرده است می نویسد: « به نظر می‌رسید که آنها تیره‌های بسیار متفاوتی از تکه ها، ارساری ها و سایر ترکمن هایی که تا آن موقع دیده بودم باشند؛ بعضی از آنها بور و تعدادی نیز زرد پریده رنگ بودند و در مقایسه با تکه‌ها و ساریک‌ها ریش‌های پرتری داشتند، آنها اسب های بهتری را سوار بودند و کلاه هایی از پوست بره، تقریباً بزرگ تر و پهن تر از کلاه های عادی بر سرداشتند.درون آلاچیق‌های آنها وضع خوبی نداشت، از قالی های زیبایی که تکه‌ها و ساریک‌ها بر کف چادر فرش می کنند و یا کیف هایی که بر دیوار می آویزند، خبری نبود، علت این امر، فقر یا نداری آنها نبود، چون وضع خوبی داشتند. بعضی از سران آنها ثروت زیادی داشتند، از جمله «سبحان قلی‌خان» رئیس ابه‌های «شغال تپه»؛ بلکه علتش این بود که گوکلان ها مانند طایفه های دیگر هنر قالیبافی و کیف بافی و ... را نداشتند و تنها هنر آنها در زمینه ی صنایع دستی نمدبافی بود ونیز آنها همواره ساده زندگی می کردند وبه به کار بردن اشیای قیمتی در منازل خود اشتیاق نداشتند.
گوکلان ها پیش از طوایف دیگر ترکمن مطیع ایرانیان شدند زیرا «آنان در سرزمینی که به سر می بردند به علت حملات پی در پی ایرانیان زندگی آرامی نداشتند و پیش از آن که ایران آنها را تسلیم خود کند، مورد تهاجم آقامحمدخان (پادشاه ایران) و محمد امین خان (حاکم خیوه) قرار گرفتند و تاحدود زیادی نابود شدند. بدین طریق آنها چاره ای جز تسلیم شدن به شاه ایران در اوایل دههٔ ی ۱۸۴۰ نداشتند.»
●طوایف و قبایل مقدس ترکمن ها
غیر از طوایف و تیره های مختلف ترکمن،ترکمن هادارای چهار طایفه ی دیگری موسوم به «اولاد» هستند. این طوایف چهارگانه ی اولاد از طوایف مقدس ترکمن به شمار می آیند. زیرا آنها خود را از نسل خلفای راشدین « رضی الله تعالی عنهم اجمعین» می دانند.
این طوایف عبارتند از:
الف- «شیخ» ؛از نسل حضرت ابوبکر صدیق (رض)
ب- «مخدم» ؛(مختوم)ازنسل حضرت عمرفاروق (رض)
ج-«آتا» ؛از نسل حضرت عثمان ذی النورین (رض)
د-«خوجه» ؛از نسل حضرت علی مرتضی (رض).
این طوایف چهارگانه که از چهاریار پیامبر(ص) انشعاب یافته اند به خاطراین که از یاران و خویشاوندان نزدیک رسول اکرم (ص) هستند ،اولاد آنها در نزد ترکمن ها مقدس شمرده می‌شوند ؛ زیرا حضرت ابوبکر پدرزن پیامبر اکرم(ص) است ، حضرت عمر(ع) نیز پدرزن پیامبراکرم(ص) و از طرف دیگر داماد حضرت علی(ع) است. حضرت عثمان (ع) و حضرت علی(ع) هر دو داماد پیامبراکرم (ص) هستند و روایت است که می گویند آنها (اولاد) برای تبلیغ دین مبین اسلام و از طرف دیگر به علت فرار از ظلم و جور خلفای اموی به میان ترکمن ها آمده اند. و ترکمن ها به آنها اولاد گفته و احترام بسیار زیادی نسبت به آنها قایل بودند و هستند. از میان این طوایف،آتا و خوجه پرنفوذترین آنها هستند. به دلیل این که فرزندان این دو طایفه از نوادگان و اهل بیت رسول اکرم(ص) محسوب می شوند.
در کتاب ایرانیان ترکمن آمده است: «گروهی از ترکمن ها نیز به اولاد مشهورند». « ویلیام آیرونز» آنها را قبایل مقدس می‌نامد. این گروه به چهار شاخه تقسیم می شود که هرکدام از آنها خود را فرزندان یکی از خلفای راشدین (رض) می دانند. این تنها گروهی است که در عین ترکمن بودن در شجرهٔی اصلی ترکمن ها جای ندارد».
آنها در هنگام جنگ های قبیله ای بین ترکمن ها و حتی در سخت ترین شرایط می توانستند آزادانه در میان تمام طوایف متخاصم رفت و آمد نمایند و در دعوای آنهامیانجی گری می کردندو بارها همین اولاد، جدال‌ها و ستیزهای بزرگی را در میان طوایف ترکمن خنثی نموده و بین گروه های متخاصم آشتی برقرار نمودند. آیرونز در باره ی طوایف مقدس و محل آنها می نویسد: «همواره یک کانال ارتباط میان طوایف متخاصم حفظ می گردید که می‌شداز آن برای برقراری صلح و نیز انجام سایر مقاصد استفاده کرد. این کانال ارتباطی عبارت از قبایل کوچکی بود که ادعا می کردند از اعقاب خلفای راشدین هستند. تمام قبایل معمولی ترکمن،همواره با این قبایل دارای تبار مقدس، مناسبات صلح آمیز داشتند، زیرا به اعتقاد ترکمن های معمولی، یاغی شدن نسبت به آنها موجب عقوبت شدید الهی بود. اعتقاد به این عقوبت می توانست نه فقط از یاغی شدن بلکه از عمل خصومت آمیز غیرموجه علیه هریک از اعضای قبایل مقدس جلوگیری کند. هنوز هم حکایت های متعددی دربارهٔ ی دیوانه شدن کسانی که به اشتباه به جای ترکمن های معمولی به قبایل مقدس حمله کرده و اموال آنها را سرقت کرده بودند نقل می شود».
بنابراین اعضای قبایل مقدس که اولاد خوانده می شوند،می‌توانستند به منظور تجارت یا به عنوان پیک های سیاسی آزادانه در بین گروه های متخاصم رفت‌وآمد کنند. منزلت خاص اولادها مستلزم آن بود که آنان در راستای برقراری صلح میان قبایل متخاصم اقدام نمایند. این نقشی بود که تا اندازه‌ای از همه ی گروه های بی طرف انتظار می‌رفت، لیکن الزام اولادها به ایفای این نقش از دیگران بیشتر بود. افراد مطلع می‌گفتند، پس از آن که حمله ای به گروه های خصم صورت می‌گرفت، اولادها گه گاه به دفاع از قربانیان حمله برمی خاستند و با مطرح کردن فقر و تنگدستی آنان خواستار پس دادن بخشی از احشامشان می شدند.
گفته می‌شود گاه بخشی از اموال غارتی واقعاً مسترد می گردید، اما هیچ گاه تمام آن را پس نمی دادند. وقتی میان دو طایفه خصومت هایی با ابعاد بزرگ تر از دزدیدن گوسفند درمی‌گرفت اولادها میان گروه‌های متخاصم رفت و آمد می‌کردند و خواهان برقراری صلح و آرامش می شدند. البته آنان همیشه در کوشش های خود موفق نبودند. مع ذلک، نقش اولادها، به عنوان یک کانال سیاسی، برای تمام یموت ها ارزشمند بود و بخش مهمی از ساختار سیاسی سنتی آنان را تشکیل می داد.»
ییت می نویسد: «می‌گفتند که یموت ها به انتقام اسبی که گوکلان ها از آنها دزدیده بودند، سعی داشتند تا به آنها ضربه ای بزنند، اما تنها چیزی که آنها به آن برمی‌خورند دختربچه‌ای بوده است که دست مادر کور خود را گرفته و او را راه می برده است. آنها دختر را برداشته و با خود به غنیمت بردند به امید این که شاید گوکلان ها برای باز پس گرفتن وی راضی شوند تا مبلغی را به آنها بپردازند، از بدشانسی آنها این دختر متعلق به خواجه یا سید بود و زمانی که پدر وی برای باز پس گرفتن او نزد یموت ها رفت آنها بدون طلب چیزی دختر را به وی پس دادند، بسیار جالب بود که ترکمن ها این قدر به خواجه یا سید خود احترام می گذاشتند و اموال متعلق به وی را مقدس می‌دانستند و زمانی که چیزی را به سرقت می بردند ومعلوم می‌شد که از آن سید است خیلی زود نسبت به بازپس دادن آن اقدام می کردند. ترکمن های سید، مختارند تا آزادانه بین قبایل مختلف رفت‌وآمد کنند. ... اینان بسیار مورد احترام یموت ها هستند و هرگز از طرف آنها مورد هجوم و چپاول قرار نمی گیرند.»
کلنل ییت داستانی را بیان می کند که در آن گروهی از یموت های قان یوخمز و ایگدر برای غارت به طرف گوکلان رفته و مقادیر زیادی از گوسفندان آنها را غارت کردند و با پیروزی و خوشحالی به دهکده برگشتند، او ادامه می دهد:
«بلافاصله بعد از رسیدن به دهکده، هریک از افراد سهم خود را از غنیمت به دست آمده صاحب شدند، اما چیزی نگذشت که نگرانی ها شروع شده و شک و تردید بر دل ها مستولی گردید، روی گوسفندان علامتی مشاهده شد که براساس آن گمان می رفت آنها به خواجه یا سیدی تعلق داشته باشند، به هرحال این موضوع صحت پیدا کرد و اولین چیزی که در این خصوص شنیدم این بود که خواجه یا سیدها برای بازپس گرفتن اموال خود به ده مرادخان آمده بودند. مرادخان فوراً نسبت به مسترد داشتن سهم خود اقدام کرده و توبه نمود و بسیار اظهار ندامت کرد از این که چرا بعداز مدتی که غارت گری را کنار گذاشته بود بار دیگر خود را آلودهٔ ی این کار کرده است.بقیه ی افراد گروه نیز به نوبهٔ ی خود آنچه را که به دست آورده بودند بازپس دادند. یکی از آنها که از فرط خوشحالی با کشتن یکی از گوسفندان در شب قبل دلی از عزا درآورده بود، ناچار گردید تا یکی از گوسفندان خود را مایه بگذارد واین تمام چیزی بود که از این غارت نصیب وی گردید. ترسی که یموت ها از سیدها دارند بسیار تعجب آور است، به محض آن که بفهمند آنچه را که به غارت گرفته اند از اموال سید است نسبت به پس دادن آن اقدام می کنند، تا مورد لعن و نفرین قرار نگیرند.»
این احترام و قداست سیدها نه تنها در میان یموت بلکه در میان تمامی طوایف ترکمن همواره وجود داشته است و هم اکنون در میان ترکمن ها قبایل مقدس ترکمن از احترام و عزت نسبتاً زیادی برخوردار هستند. به طوری که در میان ترکمن ها ضرب المثلی است که می گویند:«اولادینگ ایتینی کشکی گورمه» یعنی حتی سگ سید را کشکی نبین. و این ضرب المثل به خاطر ترس آنها از لعن و نفرین سیدها است.
منبع : فصلنامه یاپراق


همچنین مشاهده کنید