پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


عجیب تر از واقعیت


عجیب تر از واقعیت
کاندیداهای بالقوه ای که شامل حوادث واقعی می شوند تریلرهای سیاسی (مونیخ، سیریانا، اکنون بهشت)، زندگی نامه ها (کاپوته، آقای سیندرلا، روی خط راه برو)، تریلرهای تاریخی (آزادیخواه، دنیای جدید)، درام های اجتماعی (شب بخیر، موفق باشید، سرزمین شمالی)، فیلم جنگی معاصر (jarhead) و اتوبیوگرافی یک کارگردان از زندگی پرفراز و نشیب خود (ماهی مرکب و نهنگ) هستند.
اما چه خصوصیتی در این فیلمها وجود دارد که آنها از هم اکنون برندگان بالقوه اسکار تلقی می شوند؟ برای یافتن پاسخ این سؤال می توان از کتاب همه چیز درباره اسکار نوشته امانوئل لوی منتقد و تاریخ نویس سینما استفاده کرد. لوی اشاره می کند که هیأت داوران آکادمی اسکار رویکردی آشکار به فیلم هایی براساس حوادث یا شخصیت های واقعی داشته اند و حدود ۳۲ درصد از فیلم های برنده اسکار در این ژانرها قرار می گیرند. لوی برای اثبات ادعایش فهرستی از این فیلم ها را نیز تهیه کرده که شامل تایتانیک (ماجرای واقعی سانحه دریایی قرن بیستم)، شکسپیر عاشق (مرور تاریخ دوره الیزابت) و بن هور (داستان یهودیان در دوره امپراتوری رم) می شود اما بررسی دقیق تری در این زمینه مشخص می کند که هیأت داوران آکادمی تا سال ۱۹۸۰ علاقه چندانی به این دسته فیلمها نداشته اند اما پس از آن هر زمان که فیلمی قابلیت پذیرش در اسکار از این ژانر را داشته، به آن رأی داده اند. در طول سالهای اولیه اسکار از ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۲ فقط دو جایزه از ۵۰ جایزه اصلی به فیلمهایی با داستان واقعی اهدا شد که مربوط به فیلم های The Divine lady, Disraeli می شد. هر دو این مربوط به درامهای دوره امپراتوری انگلستان می شد که بزرگان هالیوود قصد به تصویرکشیدن آنها را در آن دوره داشتند. در دوره بعدی که عصر طلایی استودیوها بود، جوایز اسکار به شکل پی درپی به فیلم های ماجراجویانه (شورش در کشتی بونتی) و یا نمایش های فاخر و پرخرج (زیگفریدکبیر) اهدا می شد. در این دوره تنها فیلم شاخص از این ژانر زندگی امیل زولا با بازی پلی مونی و جوزف شیلدکروات بود که الگویی برای نمونه های موفق آینده تلقی می شد.
ولی الگوبرداری از این فیلم تا مدتها به فراموشی سپرده شد. در دهه ۱۹۴۰ و با حضور آمریکا در جنگ دوم جهانی داوران اسکار تلقی می کردند که فقط داستانهای واقعی شایسته دریافت جایزه هستند که به قهرمانان جنگی (گری کوپر در سروان یورک، دین جگر در ساعت ۱۲) و یا اینکه میهن پرستان (جیمز کاگنی در یانکی دودل اندی) بپردازند.
شرایط برای هنرپیشگان زن در این ژانر بسیار مشکل تر بود و به همین خاطر تنها زنی که از این ژانر موفق به دریافت اسکار شد، جنیفر جونز در فیلم آواز برنادت بود، البته کمی واقعیت هم در فیلم های جنگی قابل قبول بود که نمونه آن می تواند بهترین سالهای زندگی ما با جمعی از هنرپیشگان غیرحرفه ای ( از جمله هارولد راسل سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکا) تلقی شود.
پس از دهه ۱۹۴۰ دوره موزیکالهای بزرگ فرامی رسد و از ۱۹۵۱ با فیلم یک آمریکایی در پاریس تا ۱۹۵۶ و فیلم اشکها و لبخندها، شرایط اهدای اسکار به فیلمها، دارا بودن موسیقی متن خوب و طراحی صحنه عالی و یا حضور دیویدلین به عنوان کارگردان بود!
البته در این دوره «در بارانداز» یک استثنا از هر لحاظ محسوب می شد چون به قدری فیلم بزرگی بود که توانست آرای لازم را از داوران آکادمی دریافت کند.
پس تغییر ذائقه آکادمی اسکار چه زمان اتفاق افتاد؟ نگاهی به فیلم های اواخر دهه ،۱۹۶۰ پاسخ این سؤال را مشخص می کند. پس از فیلم موزیکال الیور در سال ۱۹۶۸ ناگهان اسکارهای سال ۱۹۶۹ و ۱۹۷۰ به دو فیلم کابوی نیمه شب و پاتن اهدا می شود که هر دو فیلم هایی جنجالی بودند و جورج سی اسکات هم از قبول جایزه اسکار بهترین هنرپیشه برای فیلم پاتن سرباز می زند. ادامه درگیری های نظامی آمریکا که در ویتنام باعث می شود تا توجه جامعه جهانی به مقولاتی به جز تولیدات صرف استودیویی در عرصه سینما معطوف شود و پس از چند دهه امکان برخورد صادقانه تر با مشکلات و مسائل روزمره به وجود آید. از طرفی شبکه های خبری با نشر اخبار مربوط به خشونت های خیابانی، ترورهای سیاسی و اقدامات نظامی براین فضا دامن زدند و در سال ،۱۹۷۱ داوران آکادمی از پیش مهیای انتخاب فیلمی چون ارتباط فرانسوی بودند.
اما این تحولات فرهنگ سینمای بین المللی را نباید دلیل اصلی رویکرد آکادمی به این ژانر دانست وادامه روند سیاسی در آمریکا در دهه ،۱۹۷۰ تمام شرایط را برای این قضیه آماده کرده. در اواخر دهه ۱۹۷۰ با تضعیف دموکرات ها پس از انقلاب اسلامی ایران، جیمی کارتر جای خود را برای ۸ سال به رونالد ریگان از حزب جمهوریخواه داد و داوران اسکار نیز در این سالها جوایز بهترین هنرپیشه زن را به فیلمهای مورد حمایت جمهوریخواهان از این ژانر اهدا کردند: سالی فیلد برای فیلم نورمارا و سیسی اسپاسک برای دختر معدنچی. از آن پس تغییرات ریتم سریعتر گرفت و بازیگران فیلمهایی از این ژانر بهترین شانس را برای دریافت جوایز داشتند. مردانی که ساز می زدند (جمی فاکس در ری و یا آدریان برودی در پیانیست) و یا زنانی که رنج را تا سرحد مرگ تحمل می کردند (شارلیز ترون در هیولا و یا هیلاری سوانک در پسرها گریه نمی کنند) برخی از برندگان اسکار این ژانر هم با اضافه وزن (شارلیز ترون) و یا دماغ گریم شده (نیکول کیدمن در ساعت ها) به این جایزه رسیدند.
این روند در چند سال اخیر همچنان تداوم داشته هر چند برای فیلمی مثل اقتباس که نامزد دریافت چند جایزه اسکار شد و اسکار بهترین فیلمنامه را دریافت کرد، باید ژانری موازی تحت عنوان «براساس شک واقعی» قائل شد. اقتباس فیلمی مملو از اطلاعات درباره موقعیت ها اصرار بر این مطلب که حوادثی که شاهد هستید واقعاً رخ داده، چارلی کافمن، فیلمنامه نویس فیلم اقتباس توانایی این را داشته که دروغ های متوالی درباره این شخصیت ها به تماشاچی ارائه دهد. این نمونه شاید ما را به این نتیجه برساند که داوران اسکار از تعارض حقیقت و تخیل در فیلم ها حمایت می کنند اما در گذشته نه چندان دور سرنوشت فیلمی مشابه در اسکار امیدوارکننده نبود Nakedlunch ساخته دیوید کرانبزگ گرچه اقتباسی از رمان مشهور ویلیام بارو بود ولی هرگز نتوانست مورد توجه داوران قرار گیرد. شاید به این دلیل که در زمان نامناسبی ساخته شده بود، همانطور که همشهری کین از اورسون ولز در آغاز دهه ۱۹۴۰ اهانتی به ویلیام راندولف هرست - از شخصیت های قدرتمند هالیوود - در آن زمان تلقی شد و اشاره ولز به اینکه برای شخصیت اصلی فیلم از رابرت مک کورمیک ناشر روزنامه شیکاگو تریبون الهام گرفته هم سبب نشد که او برای همیشه در هالیوود مورد بی اعتنایی قرار گیرد.

استوارت کلاوانز نیویورک تایمز ترجمه: امیر نوری زاده
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید