شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

شکلات سیاسی


شکلات سیاسی
« مصدق»، نام آشنایی در تاریخ سیاسی معاصر ایران به شمار می‌آید. مردی که در جوانی به ساحت سیاست پای نهاد و مدارج ترقی را از استانداری، نمایندگی مجلس، وزارت و سرانجام نخست‌وزیری، به طور پلکانی طی کرد.
بدون تردید اظهارنظر درباره چنین سیاستمداری که در زمان حیات خود، به ویژه پس از مرگ جلب‌کننده اذهان بسیاری از گرایشها، جریانها و افراد به خود است، کار آسانی نیست؛ آن هم فردی که اندیشه و رفتار سیاسی‌اش در پی پیروزی انقلاب اسلامی بسی فزونتر از پیش در معرض برخوردها و داوریهای گوناگون قرار گرفت.
عده‌ای به گونه‌ای با او برخورد می‌کنند که گویی وی عاملاً عامداً و یا غیرعمد، خطاهای بسیاری داشت و با جریان دین‌مدار که شاخص آن در آن برهه آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی بود سر تعارض، ناسازگاری و حتی ستیز داشت و با لغزشها و کارکردهای خطای خود، کشور را به مخمصه و مخاطره افکند و زحمت‌افزای ملت شد. از این منظر، مصدق بی جهت با استعمار پیر درافتاد و نزاع لجوجانه او با انگلستان به سود منافع و مصالح ملی نبود. در این میان شماری نیز بر این باورند که مصدق برخلاف آنچه نمایش می‌داد پشت صحنه با انگلیسیها مراوده و سرو سری داشت و اینکه این سیاست انگلستان بود که وی را برکشیده بود. هر چند خود به این امر واقف نبود. از سوی دیگر جماعتی به گونه‌ای با مصدق برخورد می‌کنند تو گویی او تک ستاره آسمان ایران و یگانه حماسه‌آفرین تاریخ ملی آن، حداقل در سده اخیر، به شمار می‌آید. مشروطه‌خواه تمام عیاری که « پادشاهی مشروطه» را به معنای واقعی کلمه درمان درد و التیام‌بخش زخم ایرانیان استبدادزده می‌پنداشت.
به هر روی، مصدق در مقطع خطیر تاریخ میهنمان در دو جبهه درگیر نبرد با استعمار خارجی و استبداد داخلی شد و البته به هماوردطلبی در این دو عرصه افتخار می‌کرد. وی از دهن به دهن شدن با قدرتهای خارجی و کل کل کردن هوشمندانه با اربابان قدرت در داخل ابایی نداشت. مصدق خود را آلوده کارهای کوچک نمی‌کرد. برای وی دست و پنجه نرم کردن با حریفی در حد و اندازه و شایسته رقابت کردن که قد و وزن سیاسی قابل قبولی داشته باشد، وظیفه بود.
مصدق اگرچه در میدان سیاست و دیپلماسی تکرو بود لیک یادآوری این نکته ضروری است که سیاست در آن روزگار به زمین شوره‌زاری می‌مانست که قابلیت کشت نداشت و ازا ین رو کار سیاسی در آن برهه جز بیهودگی چیز دیگری نصیب بازیگران سیاست نمی‌کرد. از این رو درباره کارآمدی یا ناکارآمدی سیاست مصدق داوریهای متفاوتی به عمل آمده است. سیاستی که بر مبنای گفتمان کمتر آشنایی برای مردم استوار بود وشاید از این رو جامعه آن را برنتابید.
ملتی که در ابتدای سده بیستم تلاش کرد نوعی از قانونمداری و پارلمانتاریسم و به نوعی توسعه سیاسی و نوسازی اجتماعی، همچنین نوعی از اصلاحات و حتی چالشهای سیاسی را در قالب انجمن‌ها، دسته‌ها و جمعیت‌ها و افزون بر آن رفتار سیاسی قاعده‌مند را در جامعه محقق کند، اکنون با پشت سر نهادن حکومت مطلقه استبدادی رضاشاهی و دوره اشغال توسط متفقین، خواستهای خود را از رئیس حکومت ملی طلب می‌کند و مصدق که در دو جبهه پیشگفته سرگرم منازعه بود نه تنها فرصتی برای دفاع و توجیه رفتار سیاسی خود نیافت بلکه توانش ضعیف و قوایش رو به اضمحلال و فرسایش نهاد. ناهنجاری مشکل‌زایی که مصدق را با پدیده ریزش نیروها و بحران مشارکت مواجه کرد. بحرانی که کنترل و مهار آن به هیچ وجه با ابزارهای شناخته شده ممکن نبود.
با رویکردی گذرا به آنچه در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت گذشت به آسانی درمی‌یابیم که نزدیکی و وحدت استراتژیک نیروهای ملی و مذهبی که دغدغه استقلال، حفظ حاکمیت ملی و قطع ید اجانب از امور داخلی کشور را داشتند باعث به صحنه آمدن انبوه مردم و طبقات اجتماعی و سقوط دولتی فرمایشی شد که در برابر اراده ملت ایستادگی کرده بود. در واقعه ۳۰ تیر، دربار پهلوی و شخص شاه نیز در تقابل با چنین عزم، همبستگی و اراده‌ای به زانو درآمد و جرئت رویارویی با خواست بر حق ملت را نیافت و در نهایت ناگزیر به عقب‌نشینی شد. مجلس هم تسلیم اراده مردمی بپاخاسته شد. وحدت رهبران جنبش، حمایت مردم را ارمغان آورد. در سایه این پشتیبانی، دگرگونیها و اصلاحات چندی در ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی صورت گرفت. به یکباره در کشوری که عزل و نصب وزیران، جا به جایی حکام ولایات و حتی در برهه‌هایی برآمدن نخست وزیرانش با رخصت از بیگانگان محقق می‌شد و شاه برای سفر به شمال و جنوب قلمروش باید نظر مساعد نمایندگان آنان را جلب می‌کرد، دولت ملی منبعث از انباشت مطالبات مردمی ، کنسولگری انگلیس وشعب شورای فرهنگی بریتانیا را به علت تبدیل شدن به مراکز توطئه علیه مصالح ملی منحل کرد. در چنین شرایطی قیام ۳۰ تیر را می‌توان تجلی وحدت ملی و پیروزی مردمسالاری بر استبداد و استعمار محسوب کرد که البته پس از آن باعث شد تا دشمنان خارجی با همدستی عوامل داخلی با هدف قرار دادن و درهم شکستن وحدت سران نهضت دسیسه‌چینی کنند.
بدخواهان برحسب دسیسه شیاطین سیاسی، سران نهضت را احاطه کرده و با استفاده از نقاط ضعف باعث تعمیق شکافهای موجود شدند. دوستی‌ها به کینه مبدل شد و وحدت جای خود را به اختلاف و تفرقه داد. از انشقاق و دودستگی و جدایی نیروهای ملی و مذهبی آتشی به پا خاست که به سقوط دولت ملی انجامید. روباه فراری که از آشیانه خود بیرون خزیده بود و در « رم» سرگرم خوشگذرانی بود فرصتی طلایی به چنگ آورد تا تیر خلاص را بر پیکر نهضت دینی و ملی مردم بزند و استبداد و خودکامگی خود را بیش از پیش بر جامعه مستولی سازد.
در دوره زمامداری دکتر مصدق، رخدادهایی به وقوع پیوست که بررسی، تأمل و تدقیق در آن می‌تواند راهگشا باشد. نقل برخی از واقعات اتفاقیه آن زمانه بسی پندآموزاست و می‌تواند مانع تکرار خطاهای گذشته و نگریستن بهتر به آینده شود. دوران صدارت کوتاه مصدق نه تنها آموزنده که از جهات مختلف هشداردهنده نیز می‌باشد. همان طور که می‌دانیم پس از ملی شدن صنعت نفت در کشور، شرکت نفت انگلیس علیه ایران به دیوان دادگستری بین‌المللی شکایت کرد. دکتر مصدق تصمیم گرفت به منظور رسیدگی به این دعوی در رأس هیئتی رهسپار « لاهه» شود. از این رو روز هفتم خرداد ماه ۱۳۳۲ هیئت نمایندگی ایران با هواپیمای شرکت K.L.M عازم هلند شد. به نوشته دکتر غلامحسین مصدق، فرزند دکتر محمد مصدق:
من نیز همچون سفر امریکا همراه پدرم بودم. اعضای هیئت نمایندگی ایران در دیوان دادگستری بین‌المللی، آقایان حسین نواب، وزیرمختار ایران در هلند، نصرالله انتظام، اللهیار صالح، دکتر علی شایگان، مهندس کاظم حسیبی، دکتر کریم سنجابی، دکتر مظفر بقایی و دکتر محمدحسین علی‌آبادی، بودند.
بی مناسبت نیست این موضوع را یادآور شوم که بیشتر اعضای هیئت نمایندگی ایران « سیاهی لشکر» بودند، به استثنای نواب، صالح و حسیبی، بقیه دنبال گردش و تفریح و کارهای خصوصی می‌رفتند. حتی بعضی اوقات، جمع‌آوری آنها در محل اقامتمان که هتل متوسطی بود، با اشکال مواجه می‌شد.
به خاطر دارم که روزی پدرم به من گفت: غلام، برو مقداری شکلات بخر. من هم رفتم و یک جعبه بزرگ شکلات خریدم. وقتی جعبه را دید، گفت : چرا یک جعبه خریدی؟ گفتم : چقدر باید می‌خریدم؟ گفت : چهار، پنج جعبه دیگر هم بخر، اینها [همراهان] را باید با شکلات جمع و جورشان کرد. *
در نقل قول فرزند دکتر مصدق نکات جالب و مهمی دیده می‌شود. یکی، حضور عناصری سرشناس و شناخته شده در هیئت همراه وی که حداقل آنکه در این سفر سیاهی لشکر بودند و به تفریح و گردش و پرداختن به کارهای شخصی بیش از وظایف نمایندگی اهمیت می‌دادند. رجالی که هر یک از آنان در تاریخ سیاسی معاصر ایران صاحب جایگاهی نسبتاً مهم است: نصرالله انتظام، علی شایگان، کریم سنجابی، مظفر بقایی و محمدحسین علی‌آبادی مخاطبان گفتار غلامحسین مصدق. دیگر، اظهار این واقعیت که چنین همراهانی « را باید با شکلات جمع و جورشان کرد.» شکلاتی تشکیلاتی و سیاسی به کار می‌آید. لازم به ذکر است که دکتر مصدق در دوران حیات سیاسی‌اش حزب، گروه و جمعیتی را تشکیل نداد اما عملاً رهبری یک « جبهه» را برعهده گرفت. هویت و جنم مصدق به گونه‌ای شکل گرفته بود که به سراغ افراد نمی‌رفت. تیپ وی طوری بود که دیگران دور او جمع می‌شدند و خود را با افتخار به مصدق منسوب می‌کردند.
به هر تقدیر برای مردان بزرگ سیاسی این امر بسی حائز اهمیت است که نزدیکان و اطرافیان خود را بر مبنای چه ملاکها و موازینی و از چه جنس و قماشی برمی‌گزینند و در فراز و فرود و چم و خمهای سیاسی و اجتماعی کدامین نیروهای ریشه‌دار و مقاوم را که اهل « رزم» باشند و نه « بزم» به خدمت گیرند.
به هر تقدیر دکتر مصدق با وجود ضعفها، لغزشها و کاستی‌ها، جایگاه منحصر به فردی در تاریخ معاصر ایران به خود اختصاص داده است. مردی که حاکمیت پهلوی آخرین خواسته‌اش را که همانا خاکسپاری در گلزار شهدای ۳۰ تیر بود نیز اجابت نکرد. مصدق واپسین کلامش این بود: « من خاک ِ پای این ملتم.»

* در کنار پدرم، مصدق. خاطرات دکتر غلامحسین مصدق. تهیه و تنظیم: غلامرضا نجاتی، تهران، رسا، چ ۳، ۱۳۶۹، ص ۱۰۳.
منبع : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران


همچنین مشاهده کنید