پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
ناصرالملک از انفعال تا انفصال
در تاریخنگاری مشروطه، افزون بر آشفتگی، نکات مبهم و ناروشن بسیاری نیز وجود دارد و برخی از وقایع به درستی تبیین نشده و به بسترها و مقدمات آنها اشارهٔ لازم نمیشود. واقعهٔ عزل ناصرالملک از رئیسالوزرایی در ذیقعدهٔ ۱۳۲۵/ آذر ۱۲۸۶، گرفتار همین سرنوشت شده است. مهدی ملکزاده ضمن شرح وقایع میدان توپخانه، بدون هیچ توضیحی تنها مینویسد: «در همان روز (روز واقعه میدان توپخانه) ناصرالملک رئیسالوزراء از طرف محمدعلی شاه دستگیر و زندانی شد، وزراء از کار برکنار شدند.» کسروی نیز ضمن اشاره به بحران روابط میان شاه و مشروطهخواهان مینویسد: «حال بدین سان پیش میرفت، تا روز شنبه بیست و دوم آذر ماه (۸ ذیقعده) کابینهٔ ناصرالملک که آشوب را نزدیک دیده از آن دوری میخواست، از کار کناره گرفت و چگونگی را به شاه آگاهی داد.» ایشان در جای دیگری مینویسد که در روز نخست واقعه میدان توپخانه شاه اعضای هیئت دولت را احضار کرد، «ناصرالملک به بهانهٔ ناخوشی از رفتن باز میایستاد، ولی سرانجام ناگزیر گردید و رفت. محمدعلی میرزا به او دشنامها داده دستور چوب زدن داد. سپس گفت او را در اطاق حاجبالدوله باز دارند.»
یحیی دولتآبادی مینویسد: «چون شاه از رئیسالوزرایی ناصرالملک دلتنگ است و با وجود او اجرای مقاصد خود را مشکل میداند این است که نهایت اصرار را به برهم زدن کابینه و خلع ناصرالملک دارد. ناصرالملک به ملاحظهٔ ملیون با اینکه بی نهایت ترسناک است از استعفا دادن هم میترسد. با وجود این یک روز پیش از واقعه، زبانی استعفا داده به دربار نمیرود. وزرای دیگر هم از رفتن به حضور شاه خودداری میکنند. روز شنبه بعدازظهر شاه آنها را احضار میکند مردد هستند بروند یا نروند بالاخره طرف عصر مصمم میشوند بروند، سببش این است که میشنوند حکم شده اگر نیایند جبراً آنها را ببرند؛ ناچار ناصرالملک و مشیرالدوله و مؤتمنالملک با هم به دربار میروند.... مقابل اطاق حاجبالدوله که میرسند به ناصرالملک میگویند شما در این اطاق بنشینید ناصرالملک میگوید مرا شاه احضار فرمودهاند. میگویند بلی ولی حالا حکم این است که شما در این اطاق بمانید.» بدین ترتیب، ناصرالملک بازداشت شد ولی پس از چند ساعت با مداخله و حمایت سفارت انگلیس آزاد و راهی اروپا شد.
همانگونه که دیدیم، ملکزاده به هیچ کدام از علل بازداشت و عزل رئیسالوزرا اشاره نمیکند و با مطالبی که در پس و پیش این مطلب میآورد میخواهد این اقدام را تنها ناشی از استبداد بی منطق و خشن شاه وانمود سازد. کسروی اندکی به این مطلب اشاره کرده که ناصرالملک چون «آشوب را نزدیک دیده از آن دوری میخواست، از کار کناره گرفت»، و همو نیز اذعان دارد که به رغم احضار رئیسالوزرا از سوی شاه، او «به بهانهٔ ناخوشی از رفتن باز میایستاد». اما ایشان هم میخواهد بازداشت و عزل رئیسالوزرا را ناشی از خوی استبدادی و ضد مشروطگی شاه قلمداد کند. دولتآبادی هم با بیان دیگری در این باره با کسروی هم رأی است.
البته وجود تعارض و ناسازگاریهای میان محمدعلی شاه و مشروطهخواهان واقعیتی است روشن. اما به نظر میرسد مورخان یادشده از توجه به واقعیتی مهم در مورد عزل ناصرالملک غافل مانده یا تغافل ورزیده و به همین علت تحلیل آنها از آن واقعه از واقعنمایی بی بهره است. واقعیت مهم نادیده گرفته شده که بر رفتار سیاسی و مواضع ناصرالملک تأثیر بنیادین داشته این است که ایشان به مشروطه شدن ایران در آن برههٔ تاریخی اعتقادی نداشت. پر روشن است که چنین باوری اگر با محافظهکاری شخصی نیز همراه شود، چنین شخصی هیچ گونه توانایی و کارآمدی برای مدیریت یک برههٔ بحرانی رویارویی میان جناحهای سیاسی کشور و ایجاد توازن و هماهنگی مناسب میان آنها نخواهد داشت. ناصرالملک چون چنین بود، پس همین را باید ریشه و علت اصلی رفتار سیاسی و در نتیجه برکناری او دانست.
همین روحیه و باور در ناصرالملک باعث شد هنگامی که انجمنها نامهای به محمدعلی شاه نوشتند و ایشان از رئیسالوزرایش خواست تا در پاسخ آنان بنویسد که اولاً انجمنها نباید مکاتبهٔ مستقیم با شاه بکنند بلکه باید مطالب خود را برای مجلس بنویسند و ثانیاً عزل و نصب افراد دربار جزو اختیارات شخصی شاه است و دیگران نباید در آن مداخله بکنند، رئیسالوزرا به شاه پاسخ دهد که «من چنین جوابی نمیتوانم بنویسم..... به خانه رفته استعفا» بدهد. این واقعه پیش از واقعهٔ میدان توپخانه رخ داده بود و در روز واقعهٔ میدان توپخانه هم همانگونه که مورخان یادشده اذعان دارند، هر چه محمدعلی شاه رئیسالوزرا را به حضور فرامیخواند، او از رفتن سرباز میزد.
حال بدین ترتیب باید منصفانه این پرسش را مطرح کرد که وقتی رئیسالوزرایی به هر علت، خواه به علت نادرست دانستن موضع شاه و خواه به علت دارا بودن باور و روحیهای که به آن اشاره کردیم و ترس از غوغاسالاری مخالفان سیاسی، نتواند پیام رئیس قوهٔ مجریه، یعنی شاه، را به دیگر بخشهای حکومت و جامعه انتقال دهد، و همچنین هنگامی که از سوی رئیس قوهٔ مجریه احضار شود، از حضور بپرهیزد، به نظر شما خوانندهٔ محترم منطقیترین برخورد رئیس قوهٔ مجریه با چنین رئیسالوزرایی چه باید باشد؟
سیدمصطفی تقوی
منبع : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
همچنین مشاهده کنید