جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


زندگی می تواند شیرین تر شود


زندگی می تواند شیرین تر شود
اندک لحظات تنهایی ای را که به دست می آورد، او می ماند و دفترش. روی یک برگ آن می نویسد: «زندگی پدر هر روز با یک کار تکراری سپری می شود. صبح های زود او را می بینم که از خانه بیرون می زند. نامه ها را تحویل می گیرد و تا شب در تک تک خانه های مردم را به صدا در می آورد. هر روز مادر دلواپس پشت پنجره می ایستد و رفتن پدر را نظاره می کند و دعای وان یکاد...» می خواند. پدر مرد ساده ای است. مهربان اماخمیده و من می دانم که هر روز بیشتر از روز قبل نگران می شود و سایه سنگین زندگی چقدر زود پیرش می کند.» روی برگ دوم می نویسد: «زندگی مادر خلاصه می شود در نگرانی های ریز و درشتی که هیچ وقت دست از سرش برنمی دارند و وقتی به من و زهرا و مجید و مصطفی نگاه می کند می توانم قطره اشکی را که در گوشه چشمش جمع می شود ببینم. مادر هر روز پشت چرخ خیاطی می نشیند و من مجبورم در را به روی مشتریانش باز کنم که همه زنانی مثل خود او هستند. با دستهایی استخوانی که رگهای برآمده دارند و مدام از سختی زندگی گلایه می کنند.» روی برگ سوم می نویسد: «شاید زندگی مادر ، زندگی من و زهرا باشد چند سال دیگر و زندگی پدر آینده مجید و مصطفی که بی اعتنا به داد و فریادهای مادر با بچه های توی کوچه دعوا راه می اندازند و به جای درس خواندن فکر و ذکرشان این است تا با پولی که از مادر می گیرند ، ترقه بخرند و از تماشای ترسیدن مردم، بخندند و لذت ببرند.» دفتر خاطراتش را می بندد و با خودش فکر می کند: «کاش می شد از اینجا بروم. چیزی نمی فهمیدم و یا روی پای خودم می ایستادم .» سالها در این خانه زندگی کرده است. شب و روز با داشته ها و نداشته ها خو گرفته و با غم ها و شادی های آن اشک ریخته یا خندیده است. اما در همین خانه پر از رفت و آمد و هیاهو، شده لحظاتی که پناه بردن به یک گوشه دنج و خلوت و یک اتاق خالی بزرگترین آرزویش باشد.
تحقیقات سازمان بهداشت جهانی می گوید زندگی فرزندان با خانواده مدت زمانی دارد که وقتی سپری شد ، آنها باید قدم به مرحله استقلال و جداشدن از خانواده پدر و مادری خود بگذارند. این استقلال و روی پای خود ایستادن البته در کشورهای غربی و فرهنگ کشور ما تفاوت عمده ای دارند. در اینجا اغلب این استقلال با ازدواج و تشکیل زندگی مشترک به دست می آید، اما در کشورهای غربی فرزندان حتی از سنین خیلی جوانی این امکان را دارندکه از خانواده هایشان جدا شده و به طور مستقل زندگی کنند.
در نبود نهادهایی که نیاز جوانان را بشناسند و براساس آن به طرح و تدوین برنامه های مناسب و مفید خاص این سنین بپردازند و با وجود والدینی که اغلب دوران جوانی خود را فراموش کرده اند و به احتیاجات فرزندانشان بی توجهند، گرایش به تنهایی، انزوا و دوری از دیگران در میان جوانان به یک خواسته و نیاز ضروری تبدیل می شود. این احساس بویژه وقتی قوت می گیرد که به نیاز جوان به استقلال و روی پای خود ایستادن پاسخ داده نشود. آمار نشان می دهد بیش از نیمی از جمعیت کشور کمتر از ۲۵ سال سن دارند اما نه فقط در نبود نهادهای حمایتی دولتی، فکری برای سامان دادن به انرژی و تواناییها و نیازهای جوانان شده بلکه در خانواده ها نیز والدین آموزش لازم را برای روبرویی با عادتهای خلقی و ویژگی های شخصیتی سنین نوجوانی و جوانی ندیده اند.
همه پنج خواهر و برادر بزرگتر شروین ۲۳ ساله ازدواج کرده اند و زندگی مستقلی دارند. او باید با پدر و مادرش که بیشتر از سی سال با آنها فاصله سنی دارد، زندگی کند. پدر همیشه گلایه دارد که چرا او کمتر در خانه می ماند. در مهمانیهای خانوادگی شرکت نمی کند و جمع دوستانش را به بودن با آنها ترجیح می دهد. اما شروین این نوع رفتار را از جانب خودش کاملاً طبیعی می داند:«جمع های خانوادگی برایم جذابیت ندارد. به شنیدن حرفهایی که دراین جمع های خانوادگی می شود، علاقه ای ندارم. با پدر و مادرم نمی توانم ارتباط فکری برقرار کنم. من استقلالی را می خواهم که در آن به کارها و علایق خودم برسم، موسیقی گوش کنم، کتاب بخوانم، با دوستانم باشم تا دیروقت با کامپیوتر کار کنم، اما پدر و مادرم می خواهند همه کارها و برنامه هایم را زیر نظر بگیرند.» اینها همه دلایلی می شوند که از نظر شروین او را برای جداشدن از خانواده و داشتن زندگی مجردی ترغیب می کنند.
محمدعلی موسوی مدرس دانشگاه و آسیب شناس اجتماعی می گوید: «الگوی زندگی مستقل جوانان که در غرب رایج است ، کاملاً با ویژگی های فرهنگی ، اجتماعی و شرایط اقتصادی این جوامع مطابقت می کند. آنجا جوان تکلیفش با زندگی مشخص است. چه بخواهد درس بخواند یا نه و چه بخواهد کار کند و درآمد به دست بیاورد، امکانات را برای این که بخواهد روی پای خودش بایستد و از خانواده مستقل شود، دارد. برایش فرقی نمی کند که ابتدای شروع به کارش چه پست و مقامی بگیرد. حاضر است با کارگری در یک رستوران یا کاری معمولی در هر اداره و کارخانه ای شروع کند. در واقع کار عیب نیست. اینها بتدریج او را برای زندگی آینده اش پخته تر می کند. در پدر و مادرها هم این پذیرش به وجود آمده که به راحتی خود را برای جداشدن جوان از خانواده آماده می کنند. البته نهادهای اجتماعی هم هستند که درجامعه جایگزین خانواده، برخی نیازهای جوان را پاسخ می دهند. اما در کشور ما نه خانواده ها این شناخت را از علایق و خواسته های جوانان دارند و نه جامعه می تواند خدمات لازم را به جوانی که می خواهد زندگی مستقل را قبل از ازدواج و تشکیل زندگی مشترک تجربه کند ، بدهد. در نتیجه پذیرش این خواسته جوانان که همان داشتن استقلال و جدا و منفک شدن از خانواده پدر و مادری است برای اغلب والدین به موضوعی سخت دردناک و تحمل ناپذیر تبدیل می شود.»
عکس چند خواننده خارجی را به دیوار اتاقش زده است. ضبط صوت بزرگی با دو باند بزرگتر روی میز کنار تختش است و نوارها و سی دی های فیلم و موسیقی اطراف آن پراکنده اند. صبح ها که از خواب بلند می شود، اغلب کسل و بی حوصله است. این وقت روز کسی جرأت حرف زدن با او را ندارد. سر کوچکترین مسأله ای بر سر خواهر و برادرش فریاد می زند. داخل اتاقش صدای ضبط صوت را آنقدر بلند می کند که مادر عصبانی از این کار او به در اتاقش می کوبد: «چه خبر است صدای این لعنتی را آنقدر بلند کرده ای؟» اما فایده ای ندارد. مادر دلخور از این رفتارهای او می گوید: :کوچکتر که بود برنامه زندگی اش دست خودمان بود. مشکلی نداشتیم. اما حالا بزرگ که شده می خواهد هرطور دوست دارد زندگی کند. می گوید شما کاری به کارم نداشته باشید. نه توی فامیل با کسی رفت و آمد می کند و نه می گذارد از زندگی دوستانش سر دربیاوریم.» یک متخصص جامعه شناس معتقد است:
«یک جوان مثل هر انسان دیگری نیاز به ساعتهای تنهایی و با خود بودن دارد. معمولاً در این ساعتهای تنهایی فرد امکان فکر کردن به آینده ، آرزوها و برنامه هایش را پیدا می کند. این برای جوان سازنده است. حتی گاه ضرورت تحصیل و یا کار در شهر دیگری سبب می شود عده ای از جوانان در خانه های مجردی ، خوابگاهها و دور از خانواده خود سر کنند. این نوع زندگی با وجود مشکلاتی که دارد ، موقعیت خوبی برای آزمودن استعداد و توانایی های جوان است. این که برای استقلالش کار کند، زحمت بکشد و تجربه کسب کند. حالا اگر این نیاز به کسب هویت فردی در خانواده پاسخ داده نشود و زمینه تفاهم میان والدین و جوان تیره و مبهم باشد و علاوه براین، مشکل استقلال مالی هم جوان را تحت فشار بگذارد، نیازهای جوان برآورده نمی شود و همه این احساسهای فروخورده و مجال بروز نیافته، خشمی را از خانواده و جامعه در جوان به وجود می آورد و در نتیجه نیاز به استقلال در جوان گاهی ناشی از خشم و میل شدید به بریدن از خانواده است.
مادر فهیمه وقتی هر روز خبرهای مربوط به روابط اعضای خانواده در کشورهای غربی را از تلویزیون می شنود و یا در روزنامه ها می خواند که دراین کشورها فرزندان معمولاً تا ۱۸ - ۱۷ سالگی درخانه با والدین خود زندگی کرده و سپس از آنها جدا می شوند و زندگی مستقلی را شروع می کنند، خوشحال می شود از این که در آن کشورها زندگی نمی کند و وجودش سرشار از احساسی است که حتی تا آخر هم طاقت دوری و قطع رابطه با فرزندانش را ندارد. او می گوید:«من حتی تحمل یک ساعت دوری از بچه ها را ندارم. فقط کافی است یک ساعت دیرتر از حد معمول به خانه بیایند تا دلم به هزار راه برود. چطور می توانم آنها را بسپارم به امان خدا و بگویم بروید پی زندگی تان!»
این احساس وابستگی میان والدین و فرزندان شاید یکی از مشخصه های روابط خانوادگی در کشور ما است. هرچند دکتر محمدعلی موسوی مدرس دانشگاه آن را یک ویژگی شرقی توصیف می کند که والدین و فرزندان را در یک موقعیت بسیار وابسته و متکی به هم قرار می دهد: « در خانواده های ایرانی بویژه طوری برای فرزندشان برنامه ریزی می کنند که گویا گمان ندارند بالاخره او روزی باید روی پای خودش بایستد و مستقل از آنها زندگی کند. از طرفی شدت این وابستگی به قدری است که وقتی والدین پیر شدند هم متقابلاً از فرزندانشان انتظار دارند همان خدماتی که از دوران کودکی ،نوجوانی و جوانی والدین به آنها داده اند، حالا فرزندان برای پدر و مادرشان انجام بدهند. ما متأسفانه مفهوم واژه دلبستگی را با وابستگی در روابط خانوادگی به اشتباه گرفته ایم. در حالی که پایه های وابستگی فرزندان به خانواده از سنین بسیار کم از دوران کودکی باید سست و لرزان شود، تا فرد در بزرگسالی به اندازه کافی توانسته باشد تجربه های لازم برای روبرویی با زندگی و مسائل و مشکلات مختلف آن را کسب کند.»
مریم ۲۶ ساله هم دوست داشت امکانی را می یافت تا جدا و مستقل از خانواده اش زندگی می کرد: «پدر و مادرم مدام از کارهایم ایراد می گیرند. محدودم می کنند. حتی به مکالمه های تلفنی من هم حساسند. جلو استقلال و برنامه هایی را که دارم می گیرند. مجبورم خودم را با برنامه ها، تفریحات و سلیقه آنها تطبیق بدهم.»
صرف نظر از پذیرش یا مقاومت والدین در برابر موضوع دادن استقلال به فرزندانشان در سنین جوانی ، جوانان با مشکل بزرگتر دیگری هم روبرویند و آن مسأله اشتغال است. چرا که استقلال از خانواده، وقتی میسر است که استقلال مالی هم وجود داشته باشد و از آنجا که فرصت اشتغال در جامعه ما محدود است به اعتقاد دکتر موسوی آسیب شناس اجتماعی همچنان باید همان الگوی سنتی خانوادگی که زندگی جوانان تا زمان ازدواج با والدین است به دیده تأیید نگاه کنیم:«اما بدیهی است که باید بهبودی ای نیز دراین روابط به وجود بیاوریم. به عنوان مثال گذاشتن یک اتاق یا بخشی از خانه در اختیار نوجوان یا جوان تا هر گونه که می خواهد وسایل آن را بچیند، در خلوت و سکوت آن کتاب بخواند ، موسیقی گوش کند با دوستانش باشد و به علایقش بپردازد. حتی ممکن است در برخی خانواده ها این امکان نباشد که اتاق یا واحد جداگانه ای در اختیار فرزندان قرار بدهند. اما به هرحال می توان حتی یک اتاق کوچک را هم با پرده ای از سایر قسمت ها جدا کرد و امکان تجربه زندگی مستقل را در همان فضای خانواده برای فرزندان به وجود آورد. اگر این امکان با اشتغال و کسب درآمد هم توأم شود به مراتب برای دوام و قوام یافتن شخصیت جوان و آماده شدن او برای مسؤولیت های مهم تر و بزرگتر آینده مفیدتر است.»
برخورد مؤثر و آگاهانه با مشکلات زندگی ، مهارتی نیست که آسان به دست بیاید. یا یک شبه اتفاق بیفتد. هرچه امکان رودررویی با مشکلات، پیداکردن راه حل برای مسائل مختلف و کسب تجربه در برقراری ارتباط مؤثر با دیگران بیشتر باشد، زندگی شاید ساده تر و آسوده تر به پیش برود.
فاطمه امیری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید