جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


نبرد با دیو یخبندان‌


نبرد با دیو یخبندان‌
در میان‌ عناصر چهارگانه‌ آتش‌ و آب‌ و خاک‌ و باد از دیر باز آتش‌ در میان‌ آریاییان‌ اعتبار دیگری‌ داشته‌ است‌. در اوستا آتش‌ فرزند اهورامزدا و سپندار مذ =زمین نامیده‌ می‌شود. از این‌ رو ایرانیان‌ باستان‌ آن‌ را همیشه‌ فروزان‌ می‌داشتند و نشانه‌ اهورایی‌ اش‌ می‌دانستند و شعله‌ اش‌ را نماد فروغ‌ ازلی‌ می‌شمردند و آتشکده‌های‌ همیشه‌ روشن‌ برای‌ آنان‌ به‌ منزله‌ ی‌ محراب‌ پیروان‌ مزدیسنا بود. آنان‌ بر این‌ باور بودند که‌ هستی‌ با وجود آتش‌ است‌ که‌ می‌تواند ادامه‌ یابد.
ایرانیان‌ باستان‌ عقیده‌ داشتند که‌ شادی‌ از بخشش‌های‌ اهورایی‌ و اندوه‌ از پدیده‌های‌ اهریمنی‌ است‌. آنان‌ غم‌ را نمی‌شناختند و حتی‌ در سوگ‌ کسی‌ نیز به‌ اندوه‌ نمی‌نشستند و شیون‌ و زاری‌ را گناهی‌ بس‌ برزگ‌ می‌شمردند ، از این‌ رو می‌کوشیدند تا همیشه‌ شاد باشند و در هر فرصتی‌ جشنی‌ سزاوار می‌آراستند و با گرد هم‌ آیی‌ به‌ شادمانی‌ و سرور می‌پرداختند. در میان‌ این‌ جشن‌ها سه‌ جشن‌ زمستانی‌ است‌ که‌ آتش‌ در آنها نقشی‌ اساسی‌ دارد و آتش‌ افروزی‌ از مراسم‌ بنیانی‌ انهاست‌. این‌ سه‌ جشن‌ به‌ ترتیب‌ عبارتند از جشن‌ یلدا ، جشن‌ سده‌ و جشن‌ چهارشنبه‌ سوری‌.
در میان‌ این‌ سه‌ جشن‌ آتش‌ افروزی‌ جشن‌ سده‌ از ارزش‌ دیگری‌ برخوردار است‌ چرا که‌ ریشه‌ این‌ جشن‌ پیوندی‌ تنگاتنگ‌ با پیدایش‌ آتش‌ دارد. از دیدگاه‌ اسطوره‌ شناسی‌ پیدایش‌ آتش‌ به‌ هوشنگ‌ شاه‌ که‌ یکی‌ از شاهان‌ پیشدادی‌ است‌ منسوب‌ می‌شود. به‌ روایت‌ فردوسی‌ روزی‌ هوشنگ‌ شاه‌ به‌ شکار می‌رود و بر سر راه‌ خود ماری‌ سیاه‌ رنگ‌ و تیره‌ تن‌ می‌بیند. وی‌ که‌ نخستین‌ بار است‌ که‌ این‌ موجود عجیب‌ را رویت‌ می‌کند ، می‌هراسد و برای‌ کشتن‌ او سنگی‌ به‌ سویش‌ پرتاب‌ می‌نماید ، مار می‌گریزد ، اما سنگ‌ به‌ سنگی‌ دیگر می‌خورد و از برخورد دو سنگ‌ با یکدیگر جرقه‌یی‌ می‌جهد و آتش‌ زاده‌ می‌شود:
یکی‌ روز شاه‌ جهان‌ سوی‌ کوه‌
گذر کرد با چند کس‌ هم‌ گروه‌
پدید آمد از دور چیزی‌ دراز
سیه‌ رنگ‌ و تیره‌ تن‌ و تیز تاز
دو چشم‌ از بر سر چو دو چشمه‌ خون‌
ز دود دهانش‌ جهان‌ تیره‌ گون‌
نگه‌ کرد هوشنگ‌ باهوش‌ و سنگ‌
گرفتش‌ یکی‌ سنگ‌ و شد تیز چنگ‌
به‌ زور کیانی‌ رهانید دست‌
جهانسوز مار از جهانجو ی‌ جست‌
بر آمد به‌ سنگ‌ گران‌ ، سنگ‌ خرد
همان‌ و همین‌ سنگ‌ بشکست‌ گرد
فروغی‌ پدید آمد از هر دو سنگ‌
دل‌ سنگ‌ گشت‌ از فروغ‌ آذرنگ‌
نشد مار کشته‌ ، ولیکن‌ ز راز
ازین‌ طبع‌ سنگ‌ آتش‌ آمد فراز
هوشنگ‌ به‌ شکرانه‌ پیدایش‌ آتش‌، به‌ نیایش‌ اهورا مزدا می‌نشیند و از آن‌ پس‌ آن‌ را جاویدان‌ و فروزان‌ می‌دارد و فروغ‌ اهورایی‌ اش‌ می‌نامد و مردم‌ را به‌ پرستش‌ آن‌ فرا می‌خواند و به‌ جشن‌ و شادمانی‌ می‌پردازد و نام‌ آن‌ جشن‌ را سده‌ می‌گذارد.
جهاندار پیش‌ جهان‌ آفرین‌
نیایش‌ همی‌ کرد و خواند آفرین‌
که‌ او را فروغی‌ چنین‌ هدیه‌ داد
همین‌ آتش‌ آنگاه‌ قبله‌ نهاد
بگفتا فروغی‌ است‌ این‌ ایزدی‌
پرستید باید اگر بخردی‌
شب‌ آمد ، برافروخت‌ آتش‌ چو کوه‌
همان‌ شاه‌ در گرد او با گروه‌
یکی‌ جشن‌ کرد آن‌ شب‌ و باده‌ خورد
سده‌ نام‌ آن‌ جشن‌ فرخنده‌ کرد
ز هوشنگ‌ ماند این‌ سده‌ یادگار
بسی‌ باد چون‌ او دگر شهریار!
در این‌ اسطوره‌ ، دو عامل‌ متضاد روبروی‌ هم‌ قرار می‌گیرند؛ اهریمن‌ ، مار را که‌ مظهر و هم‌ ریشه‌ مرگ‌ و نماد تاریکی‌ و آشفتگی‌ است‌ ، پدید می‌آورد و اهورا مزدا در برابر آن‌ آتش‌ را که‌ نماد روشنایی‌ و گرمای‌ هستی‌ است‌ می‌آفریند، اما زنده‌ یاد دکتر مهرداد بهار در مورد سده‌ بر این‌ باور است‌ که‌ بنا بر باور ایرانیان‌ باستان‌ خورشید در شب‌ یلدا تولد دوباره‌یی‌ را می‌آغازد و به‌ همین‌ مناسبت‌ ایرانیان‌ روز دهم‌ بهمن‌ ماه‌= ده‌ را که‌ این‌ نوزاد چهل‌ روزه‌ می‌شود ، جشن‌ می‌گیرند ، چنان‌که‌ آنان‌ در دهم‌ دی‌ماه‌ هم‌ یعنی‌ دهمین‌ روز تولد خورشید جشنی‌ کم‌ و بیش‌ مشابه‌ با سده‌ داشته‌ اند که‌ اکنون‌ منسوخ‌ شده‌ است‌. و اصلا در میان‌ ایرانیان‌ رسم‌ بوده‌ که‌ برای‌ نوزاد ده‌ روزه‌ و نوزاد چهل‌ روزه‌ جشن‌ بگیرند و هنوز هم‌ در بسیاری‌ از شهرهای‌ ایران‌ این‌ رسم‌ را ادامه‌ می‌دهند. دکتر بهار ادامه‌ می‌دهد که‌ البته‌ تا آنجا که‌ از اساطیر و متون‌ ایران‌ باستان‌ بر می‌آید ، سده‌ از جمله‌ آیین‌ هایی‌ نبوده‌ که‌ در ایران‌ باستان‌ رسمیتی‌ داشته‌ باشد ، در اوستا و نوشته‌های‌ پهلوی‌ نیز ذکری‌ از آن‌ نرفته‌ ، ولی‌ می‌توان‌ باور کرد که‌ خود آیینی‌ بس‌ کهن‌ است‌. جستاری‌ چند در فرهنگ‌ ایران.
اما در مورد افروختن‌ آتش‌ در این‌ شب؛ کتاب‌های‌ التفهیم‌ و آثار الباقیه‌ نظر مشترکی‌ دارند و آن‌ بدین‌ روایت‌ است‌ که‌: ... و اما سبب‌ آتش‌ کردن‌ و برداشتن‌ آن‌ است‌ که‌ بیوراسب‌ =ضحاک توزیع‌ کرده‌ بود بر مملکت‌ خویش‌ دو مرد هر روزی‌ تا مغز شان‌ بر آن‌ دو ریش‌ نهادندی‌ که‌ بر کتف‌های‌ او برآمده‌ بود و او را وزیری‌ بود نامش‌ ارماییل‌ ، نیکدل‌ و نیک‌ کردار ، از آن‌ دو تن‌ یکی‌ را زنده‌ یله‌ کردی‌ و پنهان‌ او را به‌ دماوند فرستادی‌. چون‌ افریدون‌ او را بگرفت‌ سرزنش‌ کرد و این‌ ارماییل‌ گفت‌ توانایی‌ من‌ آن‌ بود که‌ از دو کشته‌ یکی‌ را برهاندمی‌. و جمله‌ ایشان‌ از پس‌ کوه‌ اند. پس‌ با وی‌ استواران‌ فرستاد تا بدعوی‌ او نگرند و او ارماییل کسی‌ را پیش‌ فرستاد و بفرمود تا هر کسی‌ بر بام‌ خانه‌ خویش‌ آتش‌ افروزد ، زیرا که‌ شب‌ بود و خواست‌ تا بسیاری‌ ایشان‌ پدید آید... .
مری‌ بویس‌ (MARY BOYCE) شرق‌ شناس؛ که‌ مطالعات‌ گسترده‌یی‌ در ادبیات‌ و فرهنگ‌ کهن‌ کیش‌ زردشتی‌ دارد ، در مورد آتش‌ افروختن‌ در جشن‌ سده‌ می‌گوید:
جشن‌ سده‌ که‌ با کیش‌ زردشتی‌ همخوانی‌ دارد ، ظاهرا در آغاز جشن‌ آتش‌ بوده‌ در میان‌ ملت‌های‌ دیگر نیز وجود دارد که‌ در میانه‌ زمستان‌ به‌ این‌ نیت‌ برگزار می‌شود تا نیروهای‌ سرما و تاریکی‌ را عقب‌ زده‌، خورشید را مدد دهد تا دوباره‌ نیرومند شود. یکی‌ از هدف‌های‌ این‌ جشن‌ گرم‌ کردن‌ آب‌ها بوده‌ تا دیو یخبندان‌ نتواند آب‌ها را منجمد کرده‌ و دنیا را در چنگال‌ مرگ‌ آور خود بفشارد .(تاریخ‌ کیش‌ زردشت‌)

پیرایه‌ یغمایی‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید