شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


برای گذشتن از خودخواهی


برای گذشتن از خودخواهی
مدتی پیش در آشپزخانه، مشغول شستن ظرف ها بودم که دختر شش ساله ام آمد و پرسید: مامان، آدم ها چرا ازدواج می کنند؟چون همیشه سعی کرده ام پاسخ های کامل و ریشه ای به دخترم بدهم، کامل ترین پاسخی را که به ذهنم رسید به دخترم دادم و گفتم: «برای این که به تکامل برسند.» دخترم پرسید: «به تکامل برسند» یعنی چه؟
سعی کردم به تکامل رسیدن را برای او توضیح بدهم، اما از شما چه پنهان، متوجه شدم خودم هم معنای دقیق آن را نمی دانم! برای همین هم گفتم: «خوب برای این که احساس آرامش کنند.»
دخترم کمی فکر کرد و گفت: پس چرا همسایه مان خانم فلانی، اصلاً احساس آرامش نمی کند؟!
دخترم درست می گفت، سروصدای مشاجره این همسایه هر سه چهار روز یک بار، چنان بلند می شود که آرامش را از همه همسایه ها سلب می کند! با خود فکر کردم، بسیاری از مطالبی که در زمینه آرامش در ازدواج مطالعه کرده ام گویای این هستند که وقتی تنش ناشی از نیازهای جسمی، به واسطه ارضای آن ها برطرف می شود، در فرد آرامش ظهور می یابد، اگر چه نمی توانستم این پاسخ را به دختر شش ساله ام بدهم اما خوب که فکر کردم دیدم خودم را هم قانع نمی کند، چون در بسیاری از زندگی های زناشویی، به رغم ارضای نیاز های مادی، حتی آرامش ظاهری هم وجود ندارد! پس بالاخره تنها برای برای آن که پاسخی به دخترم داده باشم، گفتم: «برای آن که بعد از ازدواج، خدا یک دختر خوب و ناز مثل تو به آنها بدهد!»
دخترم لبخندی زد و بعد از کمی تأمل گفت: پس عمه اینا که بچه ندارند چرا ازدواج کرده اند؟
باز هم حق با او بود! کمتر انسان عاقلی پیدا می شود که صرفاً بچه دار شدن را دلیل محکمی برای ازدواج بداند. در تمام دنیا ده ها و صدها زوج از جمله خواهر همسرم، بدون آن که فرزندی داشته باشند به زندگی مشترک ادامه می دهند و همین طور هم باید باشد...
آن شب با خودم فکر کردم یکی از جالب ترین تجربه های زندگی ام این است که بدون غرض و پیش داوری و قضاوت، به چیزهایی نگاه کنم که همیشه در معرض دید بوده اند اما توجهی را که باید، به آنها نداشته ام! درست مثل بچه ها و اینک، دخترم این فرصت را در اختیار من قرار داد تا یک بار دیگر در مفهوم ازدواج (که به گمان خود معنای آن را می دانستم) عمیق شوم و آن را به شکل دیگری مشاهده کنم تا شاید زوایا و ابعاد جدیدی از معنای حقیقی ازدواج برایم معلوم شود.
البته آن شب خیلی دلم می خواست مفهوم محبت بین زن و مرد را برای فرزندم توضیح دهم؛ محبتی اصیل که می تواند دستمایه یک ازدواج اصیل باشد، اما نمی دانستم چگونه این مفهوم را به او انتقال دهم تا در آینده، هر محبتی را با محبت حقیقی اشتباه نگیرد. راستش را بخواهید، آن موقع بود که فهمیدم خودم هم نمی دانم محبت حقیقی بین زن و مرد چه معنایی دارد و چه معیاری وجود دارد برای این که محبت حقیقی، از محبت ظاهری و هوس آلود تفکیک شود؟ شاید اگر ما می توانستیم این مفهوم را به فرزندانمان انتقال دهیم امروز در دنیا شاهد این همه دختر و پسر جوان و نوجوان نبودیم که ارتباط با جنس مخالف را تنها نوعی تجربه هیجان انگیز، برای وقت گذرانی و لذت ظاهری می دانند! در اینجا ناگهان به یاد آمار طلاق افتادم که مدتی پیش در اینترنت دیده بودم. ارقام وحشتناکی بود حاکی از افزایش عجیب میزان طلاق در دنیا! از خودم پرسیدم با وجود این همه طلاق در سرتاسر دنیا، آدم ها چطور جرأت می کنند ازدواج کنند؟ دلیل ازدواج از نظر آنها چیست که این قدر راحت، تن به انتخاب های ظاهری و غلط می دهند؟ و چرا اصل و مایه حقیقی اکثر کارها در دنیای امروز فراموش شده است؟ وقتی این سؤالات به ذهنم رسید ناگهان به یاد یکی از دوستانم افتادم که مدتی پیش به خاطر موضوع پایان نامه اش، یک نظرسنجی درباره علل ازدواج داشت، فکر کردم شاید نتیجه نظر سنجی بتواند پاسخ قانع کننده ای برای من و دخترم فراهم آورد! پس به سرعت با دوستم تماس گرفتم و موضوع را گفتم و او هم خیلی زود نتایح تحقیق اش را در اختیارم گذاشت. نتیجه حیرت آور بود، وقتی فهرست پاسخ های نظر سنجی را دیدم، جداً نمی دانستم چه واکنشی داشته باشم!
سؤالی که در نظر سنجی از افراد پرسیده شده بود این بود: به نظر شما هدف از ازدواج چیست؟ و پاسخ ها بدون قید اولویت و فراوانی، عبارت بودند از:
- همرنگ جماعت شدن
- رسیدن به تنوع و هیجان بیشتر
- استقلال و زندگی مستقل
- داشتن هم صحبت و هم خانه و از تنهایی درآمدن
- رفع نیازهای جنسی و عاطفی
- رهایی از فشارهای خانوادگی و اطرافیان
- داشتن فرزند
- داشتن کسی که دوستم داشته باشد!
- ثبات اجتماعی
- برآوردن آرزوی والدین
- رها شدن از فشارها و برچسب های نامناسب اجتماعی
- رسیدن به وضعیت مالی و اقتصادی بهتر
- داشتن کسی که بتوانم بدون مزاحمت دیگران با او سفر بروم
- رهایی از بلاتکلیفی
- داشتن کسی که لباس هایم را بشوید، غذا درست کند و من هم مخارج او را تأمین کنم
- کسب احساس آرامش و امنیت بیشتر
- افزایش مزایای شغلی و اعتبار اجتماعی
- تضمین دوران پیری و کهولت
- ...
وقتی خوب دقت کردم متوجه شدم اکثر این جواب ها، در واقع پاسخ به «هدف ازدواج» نیست بلکه گویی پاسخ به این سؤال است که «چه می خواهید؟» یا مثلاً «به چه چیزهایی نیاز دارید؟»
با کمی دقت در پاسخ های ذکر شده، شما هم می توانید ببینید تمام آنچه وجود دارد نوعی «خواستن» ، «نیاز» و «تمایل به داشتن» است. هیچ کس ازدواج را برای خود ازدواج نخواسته است. هیچ کس ازدواج را برای زوج شدن نخواسته. انگار ازدواج یک فروشگاه زنجیره ای بزرگ است که با یک سبد بزرگ به آنجا می روی و بعضی وسایلی را که لازم داری می خری و بیرون می آیی! راستش خجالت کشیدم این چیزها را به دخترم بگویم. در حالی که در پی این بودم که محبت حقیقی میان زن و مرد را به نحوی قابل درک و بی شبهه برای او توضیح دهم (که البته از آن عاجز بودم) به فهرستی برخورد کرده بودم که عمدتاً بیانگر این بود که برای خودخواهی بیشتر، به چه لوازمی نیاز داریم؟! با خودم فکر کردم بی جهت نیست که ما به عنوان انسان امروز، تا این اندازه از اصل و خمیرمایه انسانی- الهی خود دور شده ایم و سرگردان و بی هدف، این طرف و آن طرف می رویم و حتی درک درستی از کارهای عادی ای که انجام می دهیم نداریم. نمی دانم عمدی است یا سهوی، اما به هر حال چندان در پی فهم آنچه باید بفهمیم هم نیستیم و بهانه مان این است که وقت نداریم و مشغله مان زیاد است.وقتی در پی آن برآمدم که برای فهم بیشتر معنای حقیقی ازدواج، به سراغ منبع غنی آن، یعنی سخن خداوند بروم تا ببینیم در آیات قرآنی درباره ازدواج چه داریم، باز هم بیشتر شرمند شدم. خصوصاً این که با خواندن این آیه متوجه شدم که خیلی پیش از اینها می بایست در مورد ازدواج، تعمق و فکر می کردم!
آیه ۲۱ از سوره مبارکه روم، در این مورد می فرماید:
«و از نشانه های اوست، این که برای شما از نفستان زوج هایی می آفرید تا با آنها آرام گیرید و بین شما مودت و رحمت قرار داد که همانا در این آیات، نشانه هایی است برای کسانی که اهل فکرند.»
اگر چه این سعادت را ندارم که با نظر کارشناسانه، این آیه را تفسیر کنم اما حداقل می توانم بفهمم که سخن از همرنگ جماعت شدن، وضعیت مالی بهتر، رهایی از بلاتکلیفی و فشارهای خانوادگی و اجتماعی و ... نیست. هر چقدر این آیه را بیشتر مرور می کنم بیشتر می فهمم که سخن از چیزی بسیار فراتر از برداشت های ما درباره ازدواج، وجود دارد. این که از نفس شما زوج هایی آفریده شده تا با آنها آرام گیرید و بین شما دوستی و رحمت قرار داده شده، نه تنها از «نشانه های اوست» بلکه نشانه ای است که برای کسانی که اهل تفکرند. «اینک از خود می پرسم برای کسانی که اهل تفکرند در این آیه چه چیزی باید آشکار شود؟ وقتی معنای کلمه نفس را از فرهنگ عربی در آوردم بیشتر شگفت زده شدم. نفس یعنی: روح، خون، خود چیزی، حقیقت مطلب و ... گویی این آیه کریمه می خواهد بگوید: برای شما از خود یا از روح شما، جفت هایی آفریده شده تا با آنها آرام گیرید و البته این» آرام گیرید «معنایی بسیار عمیق تر از آنچه در دانش موجود، تنها ارضای برخی نیاز ها را در برمی گیرد، داراست.
اینک بیایید با هم تصور کنیم اگر از خود خود شما، جفتی برایتان آفریده باشد، یعنی قرینه ای وجود داشته باشد تا در کنار او و با او آرام بگیرید و خداوند نیز، بین شما و آن جفت، که از خود شماست، دوستی و رحمت وبخشش و شفقت هم قرار دهد، چه حالی پیدا می کنید؟ آیا آن وقت کسی حاضر خواهد شد به خاطر امنیت مالی، خانوادگی یا اجتماعی با شخص دیگری ازدواج کند؟ شاید بتوان گفت اگر چنین ازدواجی امکان وقوع داشته باشد، هر انسانی با عقل سلیم، خود را نه وارد آن، که در آن پرتاب می کند، آن هم نه به خاطر هیچ گونه عایدی یا کسب یا داشتن چیزی، بلکه تنها به خاطر خود ازدواج. به خاطر مفهوم خاص مزدوج شدن و یکی شدن نهایی که در آن نهفته است. تجربه ای که به نظر خیلی ناب و خالص می آید و با برداشت های متداول ما ازدواج، بسیار فاصله دارد...
نمی خواهم بگویم با همه این حرف ها، اینک دلیل ازدواج یا معنای حقیقی آن را یافته ام، اما حداقل فهمیدم که باید به ازدواج به گونه ای دیگر نگاه کنم. به خودم گفتم اگر معنای حقیقی و دلیل اصلی ازدواج را آن گونه که شایسته است درک نمی کنی، حداقل این را بفهم، که از فرصتی که ازدواج در اختیارت قرار می دهد چگونه باید استفاده کنی؟ این مفهوم، کمی کاربردی تر و ملموس تر است. پس به دنبال پاسخ این سؤال گشتم. از آنجا که وقتی سؤالی در ذهن ما پیش می آید، گویی همه کائنات دست به دست هم می دهند تا پاسخ را برایمان فراهم آورند، دیری نگذشت که پاسخ شایسته و در عین حال ساده و قابل فهم پیش رویم قرار داده شد. عبارتی که وضعیت موجود در انتخاب همسر، فرصتی را که ازدواج در اختیار ما قرار می دهد و نگرش نه چندان درست ما را به ازدواج به زبان ساده و ملموس ارائه می کند:
» ازدواج، یکی از فرصت های فراروی از خود و کنار گذاشتن خودخواهی است، اما بیشتر تجربه کنندگان، آن را به عنوان فرصتی برای خودخواهی های بیشتر می بینند و در آن، خودبینانه تر از قبل عمل می کنند. «(ا.م.ر)
اگر چه در ابتدا باورش سخت است اما همه داستان همین است:» گذشتن از منیت! «کسی که بتواند از خود بیرون بیاید و خودبینی و خودخواهی را کنار بگذارد، نه تنها مفهوم ازدواج، بلکه احتمالاً معنای حقیقی همه زندگی دنیایی را فهمیده است؟ برای این که موضوع را دقیق تر توضیح دهم، توجهتان را به این قطعه جلب می کنم:
» همه چیز، همه حقیقت و کل اسرار الهی در وجود انسانی است، قدرت، شعور و حیات بیکران در طبیعت الهی انسان وجود دارد. بنابراین نیاز به ایجاد چیز جدید یا تقویت چیزی نیست بلکه باید این حقیقت را آشکار کرد... انسان به خود می اندیشد و چون در فکر خود است، خداوند را و حقیقت اصلی خویش را از یاد برده، خود را می بیند و با دیدن خود از دیدن اسرار الهی محروم می شود... تنها یک مشکل وجود دارد و بقیه مسائل و گرفتاری های انسان از این مشکل اساسی سرچشمه می گیرد. این مشکل بزرگ و ریشه ای «منیت» است. منیت یعنی خودبینی، خودخواهی، خودپرستی، خودشیفتگی، خودستایی، خودفریبی، خودمحوری، خودباختگی. شیطان در هر فردی نماینده ای دارد. منیت تاریک، نماینده شیطان در انسان است... منیت، فاصله بین انسان تا خداوند است. اگر منیت از میان برود، انسان به خدا رسیدن و وصل به لایتناهی را تجربه می کند. «(۱)
اما منیت چگونه از بین می رود؟ مسلماً از بین بردن آن کاری خیلی خیلی مشکل است و اگر چیزی یا کاری وجود داشته باشد که بتواند این فرصت را در اختیار ما قرار دهد. نباید از آن غافل بمانیم و ازدواج چنین فرصتی را می تواند در اختیار ما قرار دهد.» اگر ازدواج، یکی از فرصت های فراروی از خود و کنار گذاشتن خودخواهی است. «یعنی ازدواج این خاصیت بالقوه و این پتانسیل را دارد که اگر درست انجام شود، منیت تاریک، یعنی فاصله میان انسان و خداوند را بردارد و انسان را به سوی وصل به لایتناهی رهنمون شود. پس ازدواج، یک فرصت است، فرصتی برای فرا رفتن از خود. آیا به همین دلیل نیست که خداوند از خود ما، جفتی برایمان قرار داده و دوستی، مودت و رحمت را هم میان ما نهاده تا به واسطه این جفت و این مودت و رحمت، فرصتی فراهم شود تا از خود به درآییم، آن هم نه با رنج و زحمت که به واسطه محبت و دوستی و عشق به دیگری، از خود به در آییم و در پرتو این فراروی از خویشتن به تجربه بالاتری دست یابیم؟ تجربه باور نکردنی وصل به لایتناهی؟
به این ترتیب تا حدی مشخص می شود که اکثر ما چقدر از درک معنای حقیقی ازدواج دور مانده ایم. اکثر ما در ازدواج به دنبال» به دست آوردن «هستیم. به دست آوردن چیزهایی ک قبلاً نداشته یا آن طور که می خواهیم نداشته ایم:
- به دست آوردن پول و ثروت و منزل مستقل و ماشین و امکانات...
- به دست آوردن کسی که به او دستور دهیم و بدین وسیله احساس ریاست و قدرت کنیم.
- به دست آوردن کسی که نیازهای روانی، عاطفی و جسمی مان را برطرف کند.
- به دست آوردن کسی که به ما خدمت کند.
- به دست آوردن هر چه آنچه قبلاً نداشته ایم و اینک هوس کرده ایم داشته باشیم و ...
کمتر کسی از میان ما، ازدواج را فرصتی برای گذشتن از خود می داند. کمتر کسی در ازدواج به فکر دادن امتیاز به دیگری به هموارتر ساختن راه عبور و تعالی دیگری و مانند اینهاست. ازدواج برای بسیاری از ما تنها در به دست آوردن چیزهایی خلاصه شده که در طول زندگی از کودکی تا به امروز نتوانسته ایم به دست آوریم!
« در ازدواج واقعی، هیچ گونه انتظاری جز تعاون و همکاری از همدیگر نداشته باشید. ازدواج می کنید تا هر آنچه در توان دارید به شریک زندگی تان تقدیم کنید، همین و بس. هدف واقعی ازدواج، ایثار و بخشش است، نه خواستن چیزی برای خود. چنین ازدواجی یک پیوند روحانی و آسمانی است. عشق حقیقی داد و ستد نمی شناسد و نظر به سود ندارد، بلکه ایثار است و ایثار است و ایثار »
پس ازدواج یک راه است، راهی برای از بین بردن یا کم رنگ کردن خودخواهی و منیت و رسیدن به هدف واقعی زندگی. یعنی وصل به خداوند و لایتناهی.
اینک می توانم به دخترم بگویم؛ ازدواج یک تمرین است، تمرین سختی است برای رسیدن به یک هدف متعالی و بسیار باارزش تر و فرصتی را در اختیار قرار می دهد برای فرا رفتن از خود، فرصتی که اگر از آن بهره لازم را نبریم، زندگی خود را باخته ایم و ازدواج ما معنایی نخواهد داشت.
پی نوشت:
۱- جریان هدایت الهی
رکسانا خوشابی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید