جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
رنج های نوابغ دنیا
۱. مهندس مهدی بازرگان(۱۳۷۳ـ۱۲۸۶) یکی از نخستین مروجان دین در میان تحصیلکردههای ایرانی بلکه پیشگام دینداری در دانشگاههای ایران بوده است. او از جمله پیشکسوتان نواندیش دینی محسوب میشود. سالگرد وفات او، فرصتی نیکو برای بزرگداشت یاد و راه آن بزرگ است. بازرگان مسلمانی بااخلاص، دانشمندی روشنبین، مهندسی خدوم، مبارزی با استقامت، ایرانییی آزادیخواه، و سیاستمداری واقعبین بود؛ او با دوراندیشی بصیرانه خود، راهی نو در میان دینباوران جوان و نخبگان وطندوست ایرانی درانداخت، تا آنجا که همه اندیشهورزان موحد ایرانی خود را وامدار او میدانند.
بازرگان را از دو زاویه اندیشه و خطمشی میتوان مورد مطالعه قرار داد. آنچه درباره بازرگان منتشر شده بیشتر زاویه دوم خط مشی را مدنظر قرار داده است، اما میراث نظری و فکری بازرگان نیز شایسته مداقه و تامل است. آنچه وجهه نظر این مقاله است تنها یکی از ابعاد اندیشه بازرگان را دربر میگیرد: علم و دین؛ این موضوع مهمترین دغدغه ذهنی بازرگان از آغاز تا انجام بوده است.
یکی از پیامدهای مواجهه مسلمانان با پیشرفت مغربزمین، پرسش از راز عقبماندگی شرق اسلامی است. سادهترین جواب به این پرسش تقصیر را به گردن دین انداختن است؛ جو غالب در دوران جوانی بازرگان چنین بود. او در سال ۱۳۰۷ در زمره نخستین دانشجویان ایرانی بود که برای تحصیلات عالیه به اروپا رفت و مدت هفت سال در فرانسه در رشته مهندسی ترمودینامیک تحصیل کرد و پس از خدمت سربازی به عضویت هیات علمی دانشکده فنی دانشگاه تهران درآمد و به زودی به ریاست دانشکده فنی منصوب شد. بازرگان در خانوادهیی مذهبی تربیت شده بود، اما سفر و تحصیل در اروپا نه تنها در ارکان زندگی مذهبیاش خللی ایجاد نکرد، بلکه با آشنایی عمیق با علوم جدید ابزار تازهیی برای دفاع از حقانیت اعتقاد به خدا و آخرت کشف کرد. او قواعد و اصول ترمودینامیک را برای دفاع از خداباوری به خدمت گرفت و در فضایی که دینداری و مسلمانی نوعی سرشکستگی و فرودستی محسوب میشد با افتخار در کسوت یک استاد دانشگاه از حقانیت اعتقادات دینی و ایمان اسلامی دفاع کرد و نشان داد که علوم جدید نه تنها در تعارض با ایمان دینی نیست بلکه در تایید مدعیات دینی به کار میآیند.
۲. مهندس بازرگان در میان معتقدان به سازگاری علم و دین نخستین ایرانی است که با آشنایی عمیق با علوم نوین، دم از سازگاری علم و اسلام میزند. اواز اولین متخصصان ایرانی فارغالتحصیل از دانشگاههای معتبر اروپایی است که قلم به دست گرفت و با نگارش چندین کتاب با زبان مورد قبول دانشگاهیان و تحصیلکردگان از حقانیت راه انبیاء دفاع علمی کرد. نخستین کتاب مهندس بازرگان که در ادبیات دینی و روشنفکری یک نقطه عطف محسوب میشود راه طی شده است. این کتاب از سال ۱۳۲۶ بیست بار تجدید چاپ شده است. زمینهیی که این کتاب در پی اثبات آن است، در آن زمان بسیار جسورانه بود: «حقیقت ادیان که در زمان انبیا مهجور بود، با انسان امروزی بسیار مانوس است. بشر از روز اول در راهی جز راه انبیا پیش نرفته است و اتفاقا دسته افراطی دوم که پیشرو آنها مادیون علمی هستند، در جادهیی افتادهاند که سرمنزل آنها خدا و آخرت و دین است. شاید اینها به درک حقیقت مبدا و معاد نزدیکتر باشند تا بسیاری از مقدسین خرافی مسلک! آری بشر در سیر تکاملی خود راهی جز راه انبیا نپیموده است و روز به روز به مقصد آنها نزدیک میشود. اما خواهید دید فاصله به قدری زیاد است و انبیا آنقدر جل
وتر از مردم و بزرگترین نوابغ دنیا رفتهاند که بشریت سالهای حال باید رنج ببیند و پیش برود تا رشد کافی برای درک صحیح معانی و اجرای درست مقاصد آنها احراز نمایدا خداپرستان باید از کشاکش روزگار خرسند باشند و تحول افکار و تدارک دلها را به خود تبریک بگویند. زیرا هر قدر بشر پیش برود، جریان روزگار یا تقدیر و خواست خدا او را محتاجتر، آمادهتر و نزدیکتر به سیر در طریق حق مینماید» بازرگان، ۱۳۷۷.
ده سال بعد و در ۱۳۳۶ بازرگان کتاب عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان را در زندان به رشته تحریر درآورد. او متواضعانه «اصول ترمودینامیک که از مدتها قبل در بسیاری از علوم و موضوعات فنی و نظری به کار برده شده و نتایج قابل توجهی از آن گرفتهاند» را در زیستشناسی و فعالیتهای انسانی به کار میگیرد: «در اینجا ترمودینامیک در زمینه حیات انسان به عنوان پل ربط و معراجی از صحرای پر از گل عشق به آسمان پرستاره پرستش انتخاب شده است. نظر به اینکه فعالیتهای انسان و اجتماع مابین این دو سرحد یا بر حول این محور در حرکت و گردش است، ناگزیر در سفر از دیار عشق به دیار پرستش از بسیاری منازل بشریت و مناظر انسانیت عبور خواهد شد که وقتی از دریچه جدیدی دیده میشود ممکن است خالی از تازگی و تماشا نباشد».
هشت سال بعد و در ۱۳۴۴ بازرگان کتاب «ذره بیانتها» را در زندان قصر مینویسد. او با یاری گرفتن از دو مفهوم ریاضی بینهایت و اپسیلن، در ادامه قطعه معروف پاسکال «دو بینهایت» انسان را بینهایت کوچک و خداوند را بینهایت بزرگ مینامد اللهاکبر و این گونه ادامه میدهد: «نقش انبیا پل زدن بین این دو بینهایت بزرگ و کوچک است. ولی قرآن و پیغمبران فقط برای ارتباط و اتصال پل نمیزنند و مانند پاسکال، انسان را در وسط دو جهان بینهایت قرار نمیدهند و تحسین خالی نمیکنند. بلکه برای عبور دادن انسان بینهایت کوچک و سیر دادن او به مراتب بینهایت بزرگ الهی از یک طرف و سرریز کردن بینهایت بزرگ به جانب بینهایت کوچک پل میسازند. دینی که به ما دستور میدهد، خود را در برابر جهان خلقت و خالق، موجود ناچیز بینهایت کوچک بدانیم، برای آن است که میخواهد ما را بینهایت بزرگ کند. مظاهر و مناظر مختلف این پل را در قرآن و احکام فراوان میبینیم».
در این زمینه، اشاره به سه کتاب دیگر بازرگان ضروری است؛ یکی، مطهرات در اسلام که وی آن را در سال ۱۳۲۲ نگاشته است. وی در این کتاب با استفاده از قوانین فیزیک و بیوشیمی نشان داده است که: «میخواهیم بیطرفانه و با طریقه علمی، مطهرات اسلامی را مطالعه نماییم و قبلا مژده میدهیم که موضوع با وجود کهنگی قدیم، تازگیهایی دربر دارد. احکام مطهرات اسلامی از حدود سفارشات اخلاقی که به اقتضای عقل سلیم و طبع لطیف ممکن است در میان ملتی رایج شده باشد، بالاتر بوده و مبنی بر یک سلسله قوانین طبیعی صحیح و نکات علمی دقیق است که حکایت از بینایی کامل واضع آن به رموز طبیعت و اسرار خلقت مینماید. ضمنا در این کتاب که نه داعیه اکتشاف داریم و نه دم از الهام میزنیم، میخواهیم خوشهیی از ثمره علوم جدید را با گوشهیی از احکام قدیم تطبیق نماییم، و به فقها و علمای محترم خود بنماییم که تحقیقات جدید نیز دریچههای وسیعی به اطوار صنع خلقت و انوار خاندان نبوت باز میکند و گاهی بیشتر از ابواب حادی عشر و ذکرها و وردها انسان مجاهد را به مصداق آیات محکمی که در قرآن کریم امر صریح به تفکر در عوامل طبیعت مینماید به مقام یقین میرساند»بازرگان، ۱۳۷۹.دیگر کتاب وی، اسلام جوان نگارش یافته در سال ۱۳۴۱ است. فرضیه اصلی او در کتاب یاد شده، این است: «اسلام، اسلام واقعی، همیشه جوان است و پیر نمیشود.» او با تکیه بر مساله آنتروپی یا کهولت و دیگر اصول ترمودینامیک مقصود خود را این گونه تشریح میکند: «اسلام و قرآن چگونه و چه عواملی را برانگیخته یا در بر دارد که موجب زنده ماندن امت مسلمان و جوان کردن و بالا بردن آن میشود باید بهفرمول T.S-U=W که انرژی موثر یا فعال و به عبارت دیگر، فرمول جوانی و حیات است برگردیم. احیای انسان و جوان کردن او ناچار از طریق بالا بردن و زیاد کردن U و کم کردن T و S میتواند انجام شود. یعنی محو بینیازی و بیمیلی و حفظ و تقویت و ایجاد احتیاج و عشق از یک طرف و تضعیف و تخفیف کمیت و کیفیت داراییها و ذخایر موجود از طرف دیگر» .
بازرگان، انفاق، زهد و بیعلاقگی به دنیا، روزه و تقوی، محرومیت و مصیبت و شهادت، محبت و خدمت به خلق، منع شدید از عجب و غرور و دعا را از اسباب حیات و ترقی امت اسلام برمیشمارد.
بازرگان باد و باران در قرآن را در ۱۳۴۳ در زندان قصر به رشته تحریر درآورده است. او مقصود خود را از نگارش این اثر علمی قرآنی چنین توضیح میدهد: «میخواهیم نشان دهیم که ضمن آیاتی که از نام باد و باران و کیفیات مربوطه به میان میآید، تعبیرها و تراوشها انطباق عجیب و دقیق با اکتشافات هواشناسی و با معلومات و نظریات علمی دارد و دلالت بر این معنی میکند که فرستنده قرآن و نازلکننده آن، همان فرستنده باد و نازل کننده باران است»!
از دیگر آثار بازرگان که در همین مسیر نوشته شدهاند این عناوین یادکردنی است: توحید، طبیعت، تکامل؛ اختیار؛ پراگماتیسم در اسلام و ضریب تبادل مادیات و معنویات.
۳. تنها کسی که تا حدود سه دهه بعد با بازرگان قابل مقایسه است همفکر و همرزم دیرین وی، دکتر یدالله سحابی است و تکنگاری خلقت انسان وی در ۱۳۴۶ که در مقام تطبیق آیات قرآنی در زمینه خلقت انسان با نتایج علمی تکاملی در زیستشناسی و زمینشناسی است.
به هر حال مهندس بازرگان در نیمه اول قرن چهاردهم در بحث علم و دین در ایران بیبدیل و پیشکسوت است از چند زاویه:
اول؛ او در یکی از علوم تجربی ترمودینامیک متخصصترین استاد ایرانی است.
دوم؛ از تعالیم اسلامی مطلع و بر قرآن در حد یک مفسر مسلط است.
سوم؛ نخستین تالیف فارسی در سازگاری علم و دین با زبان تخصصی علم جدید ترمودینامیک یعنی راه طی شده به قلم اوست.
چهارم؛ بیشترین تالیفات در حوزه سازگاری علم و دین به او تعلق دارد.
پنجم؛ بیشترین نفوذ را در میان نخبگان و تحصیلکردگان در سه دهه سوم تا پنجم قرن چهاردهم داشته است؛ به عنوان نمونه تاثیر جدی آن بر تفسیر پرتوی از قرآن آیتالله سید محمود طالقانی قابل ذکر است.
۴. در اهمیت و تاثیر کار بازرگان بحثی نیست. آنچه محل بحث است مبانی نظری و مقام علمی نظریه وی است. پیرامون رابطه علوم طبیعی یا تجربی با دین بطور کلی سه تلقی متمایز ارایه شده است:
تلقی اول، تعارض کامل علم و دین (coflict)؛اگر موضوعات یا نمایات یا روشهای علم و دین یکسان باشند، در آن صورت میان علم و دین رقابت منجر به تعارض پیش میآید.
تلقی دوم، تمایز کامل قلمرو علم و دین(compartmentalization)؛ تفاوت علم و دین چندان زیاد است که تصادم میان آن دو محال است؛ این تلقی ناشی از تمایز موضوعات، نمایات و روشهای علم با دین است.
تلقی سوم، رابطه دو امر مکمل(complementary)؛ براین اساس علم و دین مواضع تماس دارند، اما مواضع درگیری ندارند پترسون، ۱۳۷۶.
واضح است که دیدگاه بازرگان به تلقی سوم نزدیک است. یعنی نه تعارض علم و دین را باور دارد، نه به تمایز قلمرو آن دو اعتقاد دارد، بلکه علم و دین را دو امر مکمل میداند.
اما بنا بر تلقی سوم نیز رویکردهای مختلفی درباره نحوه ارتباط این دو امر مکمل مطرح است.
رویکرد اول؛ دیدگاه جرج شلزینگر متولد ۱۹۴۶؛ وی مدعیات کلامی را فرضیههای علمی تلقی میکند و میکوشد علم و دین را در ضمن یک فرضیه کلانتر مندرج کند. او اگرچه میپذیرد موضوعات، روشها و نمایات علم و دین در نفسالامر کاملا متفاوتاند، اما در پی آن است که نتایج حاصل از بررسی مدعیات کلامی را مطابق روش علمی معنی کند(schlesesinger، ۱۹۷۷).
رویکرد دوم؛ دیدگاه فلسفه پویشی است که قایل به ربط وثیق علم و دین است و برخلاف رویکرد قبلی که دین را فرضیهیی علمی میدانست، بر وحدت ارگانیک علم و دین تاکید میورزد، رابطهیی تنگاتنگ و هماهنگ. متفکران پویشی به تبع آلفرد نورث وایتهد ۱۹۴۷ـ۱۸۶۱ بر مبنای دادههای تجربه دینی و علمی کوشیدهاند جهانبینی جامعی مبتنی بر مفاهیم علمی نوین در باب طبیعت نظیر تقدم تحول و وابستگی درونی و متقابل تمام وقایع ارایه کنند (Whithead ۱۹۲۶).
رویکرد سوم؛ دونالد مککی ۱۹۸۷ـ۱۹۲۲ بر این باور است که علم و دین بر مبنای روشها و نمایات متفاوت برای موضوعات واحد تبیینهای مختلف عرضه میکنند. تبیینهایی که هر دو میتوانند در ساحت مربوطه به خود، صادق و کامل باشند و در واقع بین این دو رابطه، دو امر مکمل برقرار است. هرچند هیچ یک محتاج و متوقف بردیگری نیست، اما ما برای آنکه کاملترین فهم ممکن را تحصیل کنیم هم به تفاسیر علمی احتیاج داریم هم به تفاسیر دینی. به نظر مککی، مکمل بودن، رابطه میان توصیفات یا تبیینهایی است که در نتیجه تفاوت در دیدگاه حاصل شدهاند. این دو تبیین متفاوت، منطقا سازگارند Mackey ۱۹۷۴.۵. در اینجا دو سوال قابل طرح است؛ یکی اینکه آیا بازرگان از رویکردهای مختلف تلقی مکملیت دین و علم آگاه بوده است؟ از یک سو، دلیلی یا قرینهیی دال بر آگاهی بازرگان از این امور در دست نداریم؛ از سوی دیگر، بدبینی بازرگان به فلسفه که در اکثر آثار او موج میزند خود قرینهیی است بر اینکه وی مطالعه این گونه امور را مفید نمیدانسته و اگر سخنی در این زمینهها گفته بدون مراجعه به تبیینهای فلسفی دیگران بوده است.
سوال دوم فارغ از اطلاع یا عدم اطلاع وی از تبیینهای مختلف تلقی مکملیت علم و دین آنکه: دیدگاه او به کدام رویکرد نزدیکتر است؟ به نظر میرسد بازرگان در مواضع مختلف آثارش به هر سه رویکرد پیشگفته، ندانسته اقتداء کرده است. یعنی گاهی همانند شلزینگر کوشیده مدعیات دینی را مطابق روش علمی تعیین کند؛ زمانی نیز همانند وایتهد و دیگر متفکران پویشی، جهانبینی جامعی مبتنی بر مفاهیم علم نوین در باب طبیعت ارایه کند. و زمانی نیز همچون مککی با اذعان بر تفاوت روشهای علم و دین بر مکملیت این دو تبیین تاکید کند. به عنوان نمونه، بازرگان در مطهرات در اسلام به رویکرد شلزینگر نزدیک است؛ در باد و باران در قرآن به دیدگاه وایتهد و الهیات پویشی نزدیک میشود؛ و راه طی شده وی را میتوان با رویکرد مککی مقایسه کرد. اما انصاف مطلب آن است که رسوخ رشته تخصصی بازرگان در وی یعنی ترمودینامیک چنان شدید است که وی ناخودآگاه جز از زاویه اصول ترمودینامیک یعنی اصل بقای انرژی و اصل آنتروپی به تعالیم دینی ننگریسته است؛ یعنی سیطره این اصول و مفاهیم چنان بر ذهن و زبان او سنگینی میکند که اگر آنتروپی و انرژی و ترمودینامیک را از واژگان وی حذف کنیم، اکثر تبیینهای دینی وی رنگ میبازند و محو میشوند. او، اسلام و خدا و آخرت و حتی احکام فقهی را ترمودینامیکی تبیین کرده است؛ به این نمونهها دقت کنید:
در کتاب مطهرات در اسلام، نجاسات و مراتب آن با خطر فسادپذیری و پرورش میکروبهای موذی؛ استحاله با تحولات شیمیایی؛ شان طاهرکنندگی آب با وجود حیوانات ذرهبینی که مواد آلی را تجزیه و تحلیل میکنند؛ اصل کر بودن با اصل رقیق کردن؛ احکام آب چاه با تعابیر بیوشیمیک؛ تطهیر با زمین و خاک با پدیده جذب ذرهیی؛تطهیر با آفتاب با اشعه فوقبنفش؛ تطهیر با حرارت با ضدعفونی کردن در اتو و اتوکلاوهای امروزی تبیین شدهاند.
در ذرهبیانتها متذکر شده است: «مذاهب به مرور زمان و در دست مردم همیشه سیر نزولی داشته، دچار فرسودگی و فرتوتی گشته، راه فنا را پیش میگرفته است، مانند هر سیستم طبیعی که وقتی به حال خود واگذاشته شود لاینقطع بر کهولت آنتروپی آن افزوده شده بالاخره به خاموش و رکود منتهی میگردد، تصفیه و احیای مذاهب نیز روی جریان عادی میسر نبوده است و اگر دورههایی بطور انفصالی و غیرطبیعی جست و خیزهایی دیده شده است جز با القای یک نیروی خارجی و نفوذ و دمیده شدن روح الهامی که میبایستی از سرچشمه قبلی باشد قابل تصور نمیتواند باشد.» وی کارکرد پیامبران را به بازگشت به حالت اولیه سیستم با افزودن انرژی تعبیر میکند.
در عشق و پرستش، عشق را به میل ترکیبی میان عناصر شیمیایی، انرژی اتصال و انرژی موثر تعبیر میکند و رسیدن به معشوق را نتیجه حذف این انرژیها میداند. در راه طی شده تصریح میکند که قیامت پرده دیگری از پردههای تبدیل و تحول طبیعت است که ظاهر میشود. یا بهشت و جهنم امر خارقالعادهی استثنایی نبوده بلکه ادامه همان زنجیر تکاملی است که در دنیا نیز حس میکنید. او ثبت اعمال بشر را با اینکه ماده یادگار حالات گذشته خود را حفظ مینماید توجیه میکند. او همچنین شخصیت فیزیولوژیک و پسیکولوژیک انسان را از یک جنس میگیرد که قابلیت رجوع به یکدیگر را دارند. او در آثار مختلفاش از جمله: عشق و پرستش؛ دعا، توحید، طبیعت، تکامل، آیات قرآن را براساس اصول ترمودینامیک تفسیر و تبیین مینماید.
۶. بازرگان، خود در پاسخ به یک اشکال مقدر در کتاب بازیابی ارزشها مقاله چهار ایسم ناسیونالیسم، لیبرالیسم، سیانتیسم و اومانیسم متذکر شده است که «هر یک از این ایسمها و ارزشها و در جایی و در صورت و کیفیتی میتواند غلط و خطا یا صحیح و صواب باشد.»
به نظر وی: «سیانتیسم یا مکتب اصالت علم و علمگرایی در حد افراطی خود علمپرستی را میرساند و در حد معقول و اعتدال به معنای علمطلبی و دانشپژوهی است که در قضاوتها و تشخیصها و اتخاذ هدفها اعتبار و ارزش به فکر و منطق عقلی به مستندات علمی و به شواهد حسی و تجربی داده شود» بازرگان، ۱۳۶۲.
او جمعبندی خود را از سیانتیسم این گونه ارایه میکند: «سیانتیسم یا دانشپروری تا آنجا که ارزش و فضیلت شناختن برای علم متکی به عقل و عمل و بینش و معرفت، در گستردگی کلی آن است و دخالت دادن و استمداد از علم در کار دنیا و دین باشد، نه تنها امر معقول مسلم است و مورد تایید قرآن میباشد، بلکه اسلام را که برای علم، اصالت و استقلال قایل شده است بیشتر و پیشتر از هر مکتب و آیین دیگر باید سیانتیست بدانیم. اما دانشپرستی و اینکه اولا علم، یعنی علمی را که بشر به آن دسترسی داشته و دارد، جوابگوی تمام مسائل و معضلات و اسرار و ابتلاها دانسته حقیقت و واقعیت هر امر و وحی را متوقف و موکول به دلالت و شهادت علم خودمان بدانیم، و ثانیا علم را هدف نهایی و یگانه عنصر هستی شناخته منکر هر چیز دیگر شویم، چنین عقیده و عملی که دانشمندان جدی معتبر هم مدافع آن نبودهاند نه با منطق و عقل و یا خود علم، که در حال تصحیح و تکامل و توسعه دایم است، جور در میآید و نه اسلام و ادیان خداپرستی آن را صحه میگذارد» .بازرگان در کتاب گمراهان از زاویه دیگری مینویسد: «علم مانند خود جهان و طبیعت، بینهایتی است که هر قدر در وادی آن پیش رویم خود را با جاهلتر و حیرانتر میبینیم. علم در حد اعلی، چراغی بیش نبوده و به هر سمت آن را بگردانیم و هر جا که بخواهیم برویم راهنمای ما خواهد بود ولی نه هدف میتواند باشد مانند خدا، و نه هدفدهنده یا هدف تعیینکننده است» بازرگان، مهر ۱۳۶۲.
بیشک بازرگان خود را سیانتیست و دانشپژوهی معتدل میداند و از علمپرستی و سیانتیسم افراطی مبراست.
۷. اما به هر حال رویکرد او به دین و قرآن رویکردی Scientific و مبتنی بر علوم تجربی بویژه ترمودینامیک است. او با اتخاذ این رویکرد توانست در زمان خود ادله و توجیهات تازهیی بر مدعیات کهن دینی ارایه نماید و بیپایگی برخی از توجیهات و ادله علمای گذشته را برملا نماید. این رویکرد علمی دینی در زمان خود موفق بوده است.
اگرچه ابتنای توجیه تعالیم اسلام و بطور کلی دین با اصول و مفاهیم ترمودینامیک حداقل در زبانهای شرقی بویژه فارسی و عربی بیسابقه است، حتی اینکه در زبانهای غربی متفکری قبل از بازرگان این اصول و مفاهیم را در خدمت توجیه مدعیات دینی و الهیات درآورده باشد جای تحقیق و تفحا دارد. به نظر میرسد ترجمه گزیده آثار مهندس بازرگان به یکی دو زبان غربی بویژه انگلیسی، فرانسوی و آلمانی و نیز عربی بشدت لازم باشد. رواج سنت نقد در مغربزمین در کشف مقام علمی آرای بازرگان در میان متالهان مطرح، جهان ما را یاری خواهد کرد.
اما از زاویه ابتنای دیدگاه دینی و تفسیری او بر یکی از علوم تجربی، کار بازرگان شبیه تفسیرالجواهر طنطاوی ۱۳۵۸ـ۱۲۸۷ق مصری است که شرح مباحث علمی قابل استنباط از آیات علاوه بر مباحث لغوی، وجهه نظر اصلی مفسر است طنطاوی، بیروت، ۱۳۹۵. طنطاوی اگرچه بنیانگذار و نظریهپرداز تفسیر علمی قرآن کریم در عصر علوم نوین است وگرنه تطبیق بر علوم قدیم در کارهای فخر رازی، مبسوطی و دیگران قابل رویت است اما بیشک تفسیر طنطاوی در حوزه علوم تجربی به علت عدم تخصا وی در علوم تجربی، عمق و ژرفای کارهای بازرگان را ندارد.
۸. به هر حال فارغ از نقاط قوت، رویکرد بازرگان در سازگاری علم و دین در زمان ما در موارد زیر قابل نقد است:
یک؛ ضعف مبانی فلسفی و چارچوب نظری و اصول تئوریک. بازرگان نه دغدغه بیان چارچوب نظری و مبانی تئوریک تلقی خود از سازگاری علم و دین داشت و نه عملا از خود فلسفه منقحی در این باب به ارث گذاشت. این، سرنوشت محتوم همه کسانی است که به مخالفت با فلسفه پرداختهاند و به واسطه این سوءظن ناآگاهانه فلسفهیی پالایشی نشده، نسفته و ضعیف مرتکب شدهاند. تبیین نسبت علم و دین، تبیین فیحد ذاته فلسفی است، مبانی نظری و چارچوب تئوریک میطلبد، ادعای سازگاری نیازمند ارایه مدل است. علوم تجربی نمیتوانند این مهم را برآورده سازند. اینکه هر بخش از آرای بازرگان بر یکی از مدلهای موجود قابل انطباق است در عین اینکه با ابعادی از همان مدل همزمان ناسازگار است از نشانههای این ضعف فلسفی است.
دو؛ تبیین علمی تعالیم دینی در مورد گزارههای جهانشناسی طبیعی موجه است، شبیه آنچه بازرگان در باد و باران در قرآن انجام داده است. اما تبیین علمی جهان ماورای طبیعی، از جمله آخرت و نیز مناسک و عبادات چنین قابل توجیه است؟ آنچه بازرگان در راه طی شده، یا عشق و پرستش، ذره بیانتها یا مطهرات در اسلام مرتکب شده است از این زاویه به شدت قابل انتقاد است. اعتبار ضوابط و اصول علوم تجربی تنها در حوزهی عالم محسوس مادی است؛ تسری این ضوابط و اصول به جهان مجرد یا عالم اعتباریات تشریعی نشان دیگری از ضعف مفرط فلسفی پیش گفته است.
سه؛ تبیینهای علمی گزارههای دینی تبیینهایی زمانمند، موقت و مقید به بقای اعتبار فرضیههای علمی هستند. حال آنکه گزارههای دینی بویژه در حوزه اعتقادات و امور ایمانی ثابت، فرازمانی و غیرمتغیرند. عمر اینگونه تبیینها طولانی نیست. هیئت بطلمیوسی که متکای بسیاری تبیینهای مفسران گذشته بوده، امروز منسوخ است. روزی نیز عمر فیزیک نیوتنی و اصول ترمودینامیک به سر خواهد رسید.
چهار؛ دین زبان خاص خود را دارد؛ این زبان، نه فلسفی است نه عرفانی است و نه علمی. این زبان را به زبان علمی تقلیل دادن، فروکاهش بسیاری از معارف متعالی دین است. معاد روحانی و ذات ربوبی کجا و انتروپی ترمودینامیک و بینهایت ریاضی کجا؟ تبیین علمی آنجا به کار میآید که گوینده در مقام بیان علمی باشد، اما آنچه به لسان عرف و در حد فهم عمومی سخن میگوید تاویلهای علوم تجربی چندان پذیرفته نیست. اینگونه توجیهات علمی اگرچه متخصصان و آشنایان به آن علم را مقبول میافتد، اما برای اکثر مومنان که با این الفبای علمی ناآشنایند مفید نیست.
پنج؛ با توجه به نکات پیشگفته، رویکرد بازرگان در بحث سازگاری علم و دین پس از وی چندان قابل تداوم نیست. این رویکرد اگرچه در برخی از آیات جهانشناسی قرآن کریم یا گزارههای مرتبط با علوم تجربی تعالیم دینی بطور موقت تا عدم ابطال فرضیههای تجربی قابل پذیرش است، اما در حوزههای ماورای طبیعت و متافیزیک، تاریخ، اخلاق، عبادات و مناسک و بالاخره حقوق و تشریعات، این رویکرد پاسخگو و حلال مشکل نیست. سازگاری علم و دین منشوری چندپهلو است و هر پهلوی آن مدل خاص خود را میطلبد.
این انتقادات از ارزش کار بازرگان در عصر خود نمیکاهد. از یک سو او همواره برداشتهای خود را متواضعانه، احتمالاتی غیرجازم معرفی میکندأ از سوی دیگر، همواره با رویی گشاده پذیرای انتقاد و نقدهای وارده بر آراء خود بوده است. درس ماندنی بازرگان «تامل عالمانه در متن دین» است و این درس همواره از اعتبار و درستی برخوردار است. همان که در لسان قرآن «تدبر» نامیده میشود و بازرگان، قهرمان تدبر بصیرانه در دین عصر خود بود. راهش پررهرو باد.
محسن کدیور
منبع : روزنامه اعتماد
همچنین مشاهده کنید