جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


تنهایی دم مرگ


تنهایی دم مرگ
نوربرت الیاس (۱۹۹۰ - ۱۸۹۷)، جامعه شناس بزرگ آلمانی در کتاب«تنهایی دم مرگ» از دیدگاهی جامعه شناسانه به موضوع مرگ می پردازد. محتوای اصلی کتاب با عنوان تنهایی دم مرگ، نگاشته شده است و پی گفتار «پیرشدن و مردن: برخی مسائل جامعه شناختی» بعد از متن اصلی آمده است. همچنین متنی در مورد نوربرت الیاس به قلم رابرت کریکن در ابتدای کتاب، و پیوست «سیاست مرگ» که نشان دهنده ایده ها، الزامات و دلایل سیاسی قضیه است، به قلم امید مهرگان به انتهای کتاب ضمیمه شده است.خلاصه کتاب: راه های مختلفی وجود دارد برای مواجهه با این واقعیت که زندگی همگان، از جمله کسانی که دوستشان داریم، روزی پایان خواهد یافت. می توانیم بکوشیم از اندیشه مرگ دوری کنیم آن هم از طریق راندن آن از خویش - با پنهان یا سرکوب کردن این تصور ناخوشایند و شوم - یا از طریق توسل به باوری تزلزل ناپذیر به نامیرایی شخص خودمان - «دیگران می میرند، ولی من نه». واقعه پایان زندگی، صرفاً گواهی فوت و نگهداری از خاکستر مردگان نیست. بسیاری از افراد رفته رفته قوایشان تحلیل می رود، پیر می شوند و تدریجاً می میرند. افرادی که پا به سن می گذارند، اغلب آنچنان ضعیف و ناتوان می شوند که خواهی ناخواهی از افراد سالم و سرحال جدا می افتند. این سخت ترین چیز است - گویی قانونی نانوشته آنانی را که در آستانه مرگ یا در بحبوحه پیری اند از جماعت زندگان دور می کند. این انزوای زودهنگام فرد دم مرگ، بیش از هرجا، در جوامع پیشرفته تر رخ می دهد. حل معضل اجتماعی مرگ، دشواری خاصی دارد، زیرا برای زندگان، همدردی و هم ذات پنداری با محتضران بسیار سخت است. به واقع نه خود مرگ، بلکه آگاهی از مرگ است که برای آمیان مسئله ساز است. بنابراین برای مواجهه با این واقعه، تدبیرهای فردی یا گروهی می اندیشند. البته بعضی گروه های بشری با این هدف که می خواهند از نابودی خود محافظت کنند، بارها و بارها گروه های دیگر را تهدید به نابودی می کنند. ماهیت مرگ چیست؟ این پرسشی است که پاسخ به آن در روند تحول اجتماعی تغییر می کند. در جوامع توسعه یافته تر، دیگر در رویارویی با خطر و تهدید مرگ، با شور سابق از نظام های عقاید فراطبیعی یاری نمی طلبند. این یاری جویی تا اندازه ای رو سوی نظام های عقاید غیرمذهبی یا سکولار کرده است. ظاهراً دلبستگی به باورهای آن جهانی که وعده مصونیت متافیزیکی در برابر ضربات مهلک تقدیر را می دهد، در طبقات و گروه هایی که زندگی شان بسیار نامطمئن است، پرحرارت تر و شورانگیزتر است.با افزایش ایمنی و پیش بینی پذیری نسبی زندگی، مرگ بیشتر به تاخیر می افتد. و در این صورت منظره مردن و افراد مرده دیگر امری عادی و پیش پا افتاده نیست. به عبارت دیگر مرگ در روند عادی زندگی به فراموشی سپرده شده است. گاهی گفته می شود «مرگ، سرکوب (واپس رانده) شده است.» ناتوانی ما در یاری افراد دم مرگ، چیزی نیست جز اینکه مرگ دیگری یادآور مرگ خود ماست. تماس بیش از حد نزدیک با فرد دم مرگ تهدیدی است برای رویاپردازی در زمینه نامیرایی خودمان. درهم آمیختگی ترس از مرگ و احساس گناه را در اساطیر باستان می توان یافت. در بهشت، آدم و حوا، نامیرا بودند. خداوند به خاطر سرپیچی شان از فرمان الهی آنان را به مردن محکوم کرد. این احساس که مرگ مجازاتی است تحمیل شده بر مرد و زن، از این باور سرچشمه می گیرد.در اعصار پیشین، مردم عادی، پیوسته در کنار یکدیگر زندگی می کردند. تولد و مرگ بیشتر در فضاهای عمومی رخ می دادند و بنابراین اجتماعی تر از امروز بودند. اکراه بزرگسالان از آشنا کردن کودکان با حقایق مرگ، در حکم شاخص ترین ویژگی نگرش امروزی به مرگ است. مسئله این نیست که به کودکان در مورد مرگ چه می گوییم، مسئله این است که آنچه را می گوییم، چگونه بگوییم. آشنا کردن کودکان با واقعیت بدیهی و صریح مرگ، به سود آنهاست. در روزگار ما، پریشانی غریبی که زندگان در حضور محتضران دچارش می شوند، عمیقاً با حد اعلای حذف مرگ و مردن از حیات اجتماعی و محو افراد محتضر از پیش چشم دیگران، گره خورده است. این تجربه تلخی برای محتضران است. آنها در عین حال که هنوز زنده اند، پیشاپیش مطرود گشته اند. توداری و فقدان خودانگیختگی در بیان احساس همدلی با کسانی که در موقعیت های بحرانی به سر می برند، در مواقع متعددی سر بر می آورد. مواقعی که مستلزم ابراز مشارکت عاطفی اند. در حال حاضر نزدیکان افراد محتضر عاجزند از اینکه با اثبات محبت و علاقه خویش، آنان را پشت گرمی و تسلی بخشند. برای آنها فشردن دستان انسان های دم مرگ بسیار سخت شده است. احتمالاً احساس می کنند که مرگ چیز مسری و تهدیدآمیزی است. تشریفات عبوس و جدیتی که مراسم خاکسپاری و گورها را در بر گرفته است، عقیده به رعایت سکوت در اطراف قبرها و صحبت نجواگونه برای حفظ آرامش مردگان، همگی به واقع شکل هایی از فاصله گیری زندگان از مردگان اند. اینها ابزاری هستند برای رهایی از تهدیدی که از نزدیکی با مردگان احساس می شود.نوشته های روی سنگ قبر، پیامی است از سوی فرد مرده به هر آن که زنده است. نمادی از نوعی احساس که می گوید:
برای مردگان، یگانه راه بقای زندگی حضور در خاطره زندگان است.در آگاهی بشری پنهان کردن و سرکوب مرگ - یعنی همان سرکوب تناهی تکرارناپذیر هر موجود بشری- امری بسیار کهن است، اما در گذر زمان، نحوه پنهان کردن به شیوه ای خاص تغییر کرده است: «بابا بزرگت الان توی بهشت است»- «مامانی ات از بهشت نگاهت می کند» - «خواهر کوچولوت حالا شده یک فرشته». این نمونه ها نشان می دهد که در جامعه ما، گرایش به پنهان ساختن تناهی بی چون و چرای وجود بشری، خاصه از چشم کودکان، به مدد نوعی سانسور اجتماعی سخت گیر، تثبیت شده است.چهار ویژگی، غرابت تصویر مرگ و درجه سرکوب اجتماعی آن را در جوامع توسعه یافته تر رقم زده اند.
۱- افزایش طول عمر افراد، ۲- تجربه مرگ به عنوان مرحله پایانی فرایند طبیعی، ۳- درجه نسبتاً زیاد آرامش درونی، ۴- الگوی افراطی و خاص غالب بر روند گسترش فردیت.
«تنها» مردن، این تصور که آدم می تواند با دیگران به عیش بنشیند و خوش باشد اما باید تنها بمیرد، می تواند حاکی از این باشد که آدم هرگز قادر نیست در فرایند احتضار با کسی سهیم گردد. هنگام جان دادن، همه آنانی که بدیشان احسان تعلق می کنیم، ما را تنها خواهند گذاشت.آنانی که احساس می کنند در زندگی، بارشان را به مقصد رسانده اند از آنانی که احساس می کنند هدف زندگی شان را گم کرده اند به مراتب آسان تر جان می دهند. جان سپردن و مردن خاصه برای کسانی دشوار است که، گرچه ممکن است حیاتی پربار را پشت سر گذاشته باشند، اما احساس می کنند شیوه مردنشان خود از معنا تهی است. اگر فردی در آستانه مرگ، احساس کند که دیگر ارزش و اهمیت چندانی برای دیگران ندارد، او به راستی تنها است. مرگ چیز هولناکی نیست، آنچه می تواند هولناک باشد، رنجی است که محتضران می برند.وظیفه ما شاید این باشد که بی پرده تر و سرراست تر درباره مرگ سخن بگوییم. مرگ هیچ راز و رمزی ندارد، هیچ دری را به ساحتی دیگر نمی گشاید. مرگ پایان کار آدمی است. آنچه بر جای می ماند، همان چیزی است که فرد به دیگران داده است. همان چیزی است که در خاطره دیگران باقی خواهد ماند. آدم ها به هنگام پیری جور دیگری می شوند. بی گمان آنانی که پیر نیستند، برای تسکین آلام پیران باید علاوه بر علاج پزشکی، درک درست تر و نزدیک تری از ابعاد تجربی فرایند پیر شدن و مردن داشته باشند. اما موانع و مشکلات فراوانی در راه همدلی و همدردی با پیران و محتضران در کار است. آدمیان، تا سرحد توان از تصور پیر شدن و جان دادن خویش می گریزند. انگار در هیچ کس این احساس که «شاید روزی من هم پیر شوم» در کار نیست. آنچه هست لذت برتری و نیروی جوانی در مقایسه با پیران است. برخی کارها و رفتارهای عجیب و غریبی که از افراد پیر سر می زند، ناشی از این واقعیت تلخ است که آنها مدام نگران هستند با از دست دادن قوای جسمانی و وابسته شدن به دیگران، چه بلایی بر سرشان می آید.منزلت اجتماعی آدمیان در سنین ۶۰ ، ۷۰ و ۸۰ یا ،۹۰ دیر یا زود با شتاب یا به آهستگی تغییر می کند. همین حکم درباره ابعاد عاطفی روابط پیران و به ویژه محتضران با دیگران صادق است. مردن در جوامع صنعتی همراه با انزوای عاطفی است.ما هنوز به تمام و کمال درنیافته ایم که «مردن» در جوامع بسیار پیشرفته با مسائل و مشکلات خاصی همراه است. مسائلی که به حوزه جامعه شناسی پزشکی مربوط می شوند. تباهی جسم کسانی که سالمند یا محتضر می نامیم، بر دوش هم نوعان و از جمله پزشکان، وظایفی می نهد که امروزه کمتر کسی درست آنها را به جا می آورد و یا درک می کند. مراقبت از خود بیماران گاهی در روند مراقبت از اندام های ایشان رنگ می بازد و از یاد می رود.

سمیه صیادی فر
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید