جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


«فرهنگ مردم» میراث جاویدان قوم تالش


«فرهنگ مردم» میراث جاویدان قوم تالش
قوم تالش یکی از اقوام اصیل و ریشه دار این مرز و بوم است که در طی تاریخ، با وجود هجوم بیگانگان بر سرزمینشان، همچنان استوار مانده است و هنوز با اعتقادات و آیین ها و شعایر فرهنگی خود، زندگی می کند. می دانیم که قوم تالش چون جزیره ای در میان دیگر اقوام، به خصوص آذری زبان ها محصور است. شهرهای شمالی و غربی تالش از جمله آستارا، اردبیل، خلخال، زنجان و... عموما آذری زبان هستند و طبیعتا با توجه به گسترش زبان آذری (ترکی) در منطقه، تا حد زیادی بر فرهنگ و زبان مردم تالش، به خصوص شهرهای شمالی و روستاهای مجاور، تاثیر فراوانی گذاشته، تا جایی که می توان گفت که در بسیاری جاها، بر زبان و ادب تالش مسلط گشته است.
امروزه تنها نگرانی، تداخل فرهنگ های چندگانه منطقه نیست، زیرا تعامل فرهنگ های مجاور که در طی تاریخ، زندگی مسالمت آمیزی را رقم زده است، مورد بحث این مقاله نیست، بلکه نگرانی عمده و همگانی دلسوزان «فرهنگ مردم»، هجوم فرهنگ های غیر ایرانی است که از طریق تکنولوژی رسانه ای در یک چشم برهم زدنی، جای خود را در میان جوامع باز کرده و چندی نمی گذرد که فرهنگ های بومی مغلوب و مغضوب گشته و به زودی از بین می روند، با این وصف، گردآوری عناصر فرهنگی قومی، اگر نه در جهت احیا که برای ثبت در تاریخ اجتماعی ضروری است. شاید به همین دلیل است که فرهیختگان علوم اجتماعی در دوره های مختلف تاریخی ایران، حداقل از دوره قاجاریه به این سو، ضرورت حفظ و نگهداری فرهنگ مردم را فریاد زده اند.
از حدود چهل سال پیش مرکزی به نام «مرکز فرهنگ مردم» و به مدیریت استاد، مرحوم سید ابوالقاسم انجوی شیرازی تاسیس شد و از همان بدو تاسیس، با ساخت برنامه رادیویی، نظر مردم علاقه مند به فرهنگ بومی را به خود جلب کرد. رسالت این مرکز و به تبع آن برنامه رادیویی فرهنگ مردم، این بود که مردم را به گردآوری مطالب فرهنگ مردم زادگاه خود و ارسال آن به مرکز فرهنگ مردم، تشویق کند. مطالبی که از رادیو پخش می شد.
به خصوص بیان شیوای مرحوم انجوی در اول هر برنامه، چون از دل برمی خواست لاجرم بر دل می نشست و مردم در برابر این خواسته، لبیک می گفتند و هر آن چه که در میان خود به عنوان فرهنگ آبا و اجدادشان سراغ داشتند از دل مادربزرگ ها و پدربزرگ ها برداشت می کردند و بر کاغذ می نگاشتند و برای مرکز فرهنگ مردم می فرستادند.
امروزه بعد از چهل و دو سال، هنوز هم این مرکز فعال است و به تلاش خود ادامه می دهد. و با عنوان «واحد فرهنگ مردم» بخشی از مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه ای سازمان صدا و سیماست، که وظیفه فرهنگی خود را حفظ و نگهداری و گاها ارایه مطالبی به صورت مقاله یا کتاب قرار داده است و توسط تعدادی از پژوهشگران جوان، به سامان بخشی گنجینه فولکوریک مردم ایران همت گماشته است.
در میان تعداد بی شمار اسناد و مطالبی که از سال ۱۳۴۰ تاکنون در مرکز فرهنگ مردم گردآمده و تعداد آن چند صدهزار سند است، تعدادی نیز سهم قوم تالش است که توسط تعدادی از علاقه مندان به فرهنگ مردم ارسال شده و نگهداری می شود.
این اسناد به صورت استانی و با تقسیم بندی کوچک تر (شهرستانی) طبقه بندی شده است، و اسناد تالش نیز در میان اسناد استان گیلان گنجانده شده است، که هم مقوله مادی و هم مقوله معنوی فرهنگ مردم را در برمی گیرد. در میان کلیه اسنادی که از سراسر کشور گردآمده، اسناد استان گیلان در زمینه فرهنگ معنوی، در عناوین زیر خلاصه می شود:
الف) ادبیات شفاهی:
دوبیتی، شعرهای محلی، ضرب المثل، قصه، لالایی، تصنیف، تمثیل، شعر کار، لطیفه، چیستان و واسونک.
ب) دانش عوام:
مداوای عامیانه، نجوم عامیانه، گاهشماری و هواشناسی، علم پیشینیان و گیاهان دارویی.
ج) جشن ها و مراسم ادواری:
رسم پنجه، عرفه و شب آخر سال، چهارشنبه سوری، نوروز، سیزده بدر، جشن تیرماه سیزده، زمستان، شب اسفند و... .
د) پرستش های عامیانه:
اماکن متبرکه، چشمه های نظر کرده، درختان مراد، قدمتگاه ها، زیارتگاه ها.
هـ) مراسم مذهبی:
محرم، تعزیه خوانی، ماه صفر، چهارشنبه آخر صفر، ماه رجب، ماه شعبان، ماه رمضان، عید قربان، عید غدیر و... .
و ) زندگی اجتماعی:
بازی های محلی، تولد و بچگی، خواستگاری و عروسی، پوشاک، خوردنی ها و آشامیدنی ها، مهمان و مهمان داری، مراسم سوگواری، رسم شیرواره، صید و شکار، دامداری و دامپروری، کشاورزی، آب و آبیاری، اماکن خدماتی، مشک و مشک زنی و.. .
ز) زبان و فرهنگ:
لغات و اصطلاحات، زبان های ساختگی، تکرار کلمات، پند و حکمت و... .ح) مراسم گذرنده:
رسم باران خواستن، رسم باران نخواستن.
ط) زندگی اسرار آمیز:
جادو و جنبل، جن و پری، فال، تفال خانوادگی، تعبیر خواب، چشم زخم، نذر و نیاز و معتقدات دیگر.
ی) هنرهای عامیانه:
رقص، موسیقی.
ک) ایلات و عشایر:
کوچ و... .
از میان این عناصر که از استان گیلان در گنجینه اسناد واحد فرهنگ مردم، گردآوری شده، متاسفانه جای بسیاری از آنها در مورد تالش خالی است، اما می توان در مورد اسناد موجود از تالش، به نکات زیر پرداخت.
الف) ادبیات شفاهی:
▪ دوبیتی: از ۹۹ سند گیلان، ۱۰ سند از تالش.
▪ ضرب المثل: از ۱۱۸ سند گیلان، ۱۱ سند از تالش
▪ تمثیل و مثل: از ۲۴ سند گیلان، ۷ سند از تالش
▪ لطیفه: از ۳۶ سند گیلان، ۳ سند از تالش
▪ چیستان: از ۱۳۱ سند گیلان، ۱۰ سند از تالش
▪ قصه: از ۱۲۱ سند گیلان، ۸ سند از تالش
ب) دانش عوام:
▪ مداوای عامیانه: از ۲۹ سند گیلان، ۵ سند از تالش نجوم عامیانه: از ۳۰ سند گیلان، ۱۱ سند از تالش
گیاهان دارویی: از ۸ سند گیلان، ۱ سند از تالش
ج) جشن ها و مراسم ادواری:
▪ چهارشنبه سوری: از ۱۰۱ سند گیلان، ۵ سند از تالش
▪ نوروز: از ۴۴ سند گیلان، ۳ سند از تالش
▪ زمستان: از ۱۵ سند گیلان، ۱ سند از تالش
د) پرستش های عامیانه:
▪ اماکن متبرکه: از ۶ سند گیلان، ۱ سند از تالش
▪ درختان مراد: از ۲۸ سند گیلان، ۲ سند از تالش
▪ زیارتگاه ها: از ۳۰ سند گیلان، ۲ سند از تالش
هـ) مراسم مذهبی:
▪ محرم: از ۳۹ سند گیلان، ۴ سند از تالش
▪ رمضان: از ۴۰ سند گیلان، ۲ سند از تالش
▪ عید قربان: از ۲۶ سند،
و) زندگی اجتماعی:
▪ بازی های محلی: از ۴۵ سند گیلان، ۱ سند از تالش
▪ تولد و بچگی: از ۵۹ سند گیلان، ۳ سند از تالش
▪ خواستگاری و عروسی: از ۶ سند گیلان، ۲ سند از تالش
▪ پوشاک: از ۳ سند گیلان، ۱ سند از تالش
▪ خوردنی ها و آشامیدنی ها: از ۴۰ سند گیلان، ۳ سند از تالش
▪ دامداری و دامپروری: از ۲۶ سند
▪ صید و شکار: از ۱۲ سند گیلان، ۱ سند از تالش
▪ کشاورزی: از ۹۲ سند گیلان، ۶ سند از تالش
▪ مشک و مشک زنی: از ۱ سند گیلان، ۱ سند از تالش
ز) زبان و فرهنگ:
▪ لغات و اصطلاحات: از ۱۲۹ سند گیلان، ۵ سند از تالش
ح) مراسم گذرنده:
▪ باران خواستن: از ۲۷ سند گیلان، ۱ سند از تالش
▪ باران نخواستن: از ۲۳ سند گیلان، ۱ سند از تالش
ط) زندگی اسرارآمیز:
▪ تفال خانوادگی: از ۱۲ سند گیلان، ۱ سند از تالش
▪ تعبیر خواب: از ۱۳ سند گیلان، ۱ سند از تالش
▪ چشم زخم: از ۱۳ سند گیلان، ۲ سند از تالش
ی) هنرهای عامیانه:
▪ رقص و موسیقی: از ۲ سند گیلان، ۱ سند از تالش● تالش شمالی
۱) روایت اول از خوشابر، علی کرم عبدلی:
چراغت خاموش باشد، روشنش می کنم تمام کوه و کتل را برایت دلکش می کنم اگر هفت سال قحطی بشود، هفت سال گرانی من با دیدار تو معاش می کنم
روایت دوم، از ماسوله، رحیم نیک مرام:
چراغ روشن نیست، روشنش می کنم، روشن دلت خوش نیست، من خوش می کنم، خوش اگر هفت سال قحطی باشد هفت سال گرانی من برای دیدارت غش می کنم، غش
۲) روایت اول از خوشابر، علی کرم عبدلی:
چه روشن است ماهتاب امشب برگرد نگاهم کن با آن چشمان مستت با همه حرف می زنی از ژرفای دل با من حرف می زنی، با نوک لبانت
روایت دوم از ماسوله، رحیم نیک مرام:
امشب ماهتاب است و خیلی هم روشن برگرد به من نگاه کن با آن چشمان سیاهت با همه حرف می زنی از ژرفای دل به زور با من حرف می زنی با نوک لبانت
۳) روایت اول از خوشابر، علی کرم عبدلی:
تو که دیروز آمدی، امروز چرا می روی خوشحال آمدی، غمگین چرا می روی تو هم دیروز آمدی، با دل شاد ستاره در نیامده امشب چرا می روی
روایت دوم از ماسوله، رحیم نیک مرام:
تو که دیروز آمدی، امروز چرا می روی سه شب لون در پیش است به گیلان چرا می روی الهی بمیرد (بچه شیرینش) که موجب شده که تو به روی با دل شاد آمدی ناشاد چرا می روی که سه شب لون، شب های ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ مرداد ماه است.
▪ قصه:
در تمامی نقاط تالش چون دیگر نقاط ایران، قصه های حکمت آموز بسیار وجود دارد، که مادران و مادربزرگ ها برای کودکان و نوه های خود نقل می کنند. این قصه ها اگر چه سرشار از تخیل اند، اما به نظر می رسد که مهم تر از آن، واقعیت های زندگی را جار می زنند. قصه ها بر اساس شرایط زندگی هر گروه اجتماعی ساخته شده و بر اساس ذوق و سلیقه و خلاقیت راوی پرداخته و در نتیجه با روایت های گوناگون نقل می شوند.
یکی از این قصه ها که مربوط به جوامع دامدار است، به عنوان نمونه در مناطق مختلف گیلان و از جمه تالش مورد توجه قرار می دهیم تا گوناگونی آن را بیشتر نشان داده باشیم.
«شنگل و منگل» از قصه هایی است که تقریبا در همه جوامع وجود دارد، درست مثل ماه پیشونی، ماه و ستاره نارنج و ترنج و قصه های دیگر.
قصه شنگل و منگل، قصه رویارویی دو موجود همیشه دشمن اند، که بعد از درگیری ها و جنگ و جدال ها به پیروزی طرف مظلوم به پایان می رسد. «بزی به بزغاله هایش نصیحت می کند که چون برای آوردن آذوقه از خانه خارج می شود، در را روی غریبه باز نکنند. گرگ از غیبت بز استفاده می کند و به سراغ بزغاله ها می رود، و با حقه های مختلف، بچه ها را فریب می دهد. بچه ها به گمان این که مادرشان برگشته در را باز می کنند. گرگ وارد خانه می شود و شنگل و منگل را می خورد. حبه انگور که از همه کوچکتر اما عاقل و زرنگ بوده خود را در پشت وسایل پنهان می کند، و وقتی مادرشان برمی گردد، ماجرا را برایش تعریف می کند. بز برای نجات بچه هایش به جنگ گرگ می رود. شاخ هایش را تیز و در یک جنگ نابرابر، شاخ هایش را در شکم گرگ فرو می کند و بزغاله ها را نجات می دهد.
در گیلان غیر از گرگ، شغال نیز شخصیت منفی قصه است. و تقریبا روند قصه به همین صورتی است که در بالا نقل شد. اما در ماسوله قصه های تحت نام بزوگوسن روایت دیگری از قصه شنگل و منگل است. شخصیت منفی قصه بزوگوسن خرس است در این قصه وقتی خرس بزغاله ها را می خورد بز به کدخدا شکایت می برد و کدخدا خرس را احضار می کند.
هم بز و هم خرس هر یک تحفه ای برای کدخدا می برند. بز شیر و ماست می برد و خرس در انبانی بادی رها می کند، درش را می بندد و برای کدخدا می برد. ظرف شیر و ماست بز برای کدخدا پر از معرفت است و انبان خرس بی معرفتی.
کدخدا بین آنها قاضی می شود. به خرس دستور می دهد که مرتب نمک بخورد و پشتش آب بنوشد و به بز دستور می دهد که شاخهایش را مرتب به سنگ ها بمالد. بعد که خرس از آب و نمک چون انبانی باد کرده پر شد و شاخ های بز نیز چون خنجری تیز، کدخدا آنها را به مبارزه دعوت می کند. خرس که نمی تواند تکان بخورد هدف خوبی برای شاخ های تیز بز می شود. بز به او حمله می کند و شکمش را می درد و شنگل و منگل را از شکم خرس خارج می کند و نجات می دهد. این قصه در نقاط مختلف گیلان نام های مختلفی دارد و همچنین سوژه های آن با تفاوت هایی در پرداخت، نقل می شوند.▪ ضرب المثل:
ضرب المثل های موجود در گنجینه واحد فرهنگ مردم، به دو گویش تالشی و آذری است. که از سه نقطه گنجی محله، چوبر و شاندرمن ارسال شده است. ضرب المثل های گنجی محله و چوبر به گویش آذری و ضرب المثل های شاندرمن به گویش تالشی است.
۱) ضرب المثل از گنجی محله:
ـ تر هم به آتش خشک می سوزد.
ـ اگر دستت روغنی است، بمال به سر خودت.
ـ بهترین خربزه، شغال می خورد.
۲) ضرب المثل از چوبر:
ـ آب می گردد و آخر جایش را پیدا می کند.
ـ اگر شتر برقصد، برف می بارد.
ـ مرده پا شده مرده شور را می شوید.
۳) ضرب المثل از شاندرمن:
ـ من می گویم (بز) نر است تو می گویی بدوشش.
ـ کدبانوی پاییز، بهار را بیاد آر.
ـ مرغ گفته نه مرا بکش، نه توی من گردو بریز.
ـ عروس نمی تواند گاو را بدوشد می گوید صحرا پست و بلندی دارد.
▪ رسم قوم تالش:
بعضی از متفکرین اعتقادات مردم را خرافه معرفی می کنند، و اساسا آن را جدای از زندگی اجتماعی می دانند، و معتقدند که نباید آنها را مطرح کرد و شناساند. اما مردم شناسان و به خصوص فرهنگ مردمی ها معتقدند که اعتقاداتی که امروز بدون شناخت از بنیاد آن در بین مردم مرسوم است، روزی دارای مفاهیم اجتماعی بوده و بی دلیل به وجود نیامده و تا امروز ذهن مردم را به خود مشغول نکرده است.
اگر به اسناد تاریخی این مرز و بوم مراجعه محققانه ای صورت گیرد، ریشه بسیاری از این اعتقادات به دست می آید و معلوم می شود که این اعتقادات نه تنها خرافه نیست که علت اجتماعی و تاریخی داشته است. بنابراین هر آنچه که امروز مفاهیم اعتقادی آن بر ما روشن نیست بی دلیل دور نریزیم و بر آن پشت پا نزنیم، که اینها میراث این ملت است و باید آن را محترم شمرد.
الف) رسوم باران خواستن:
چون در اواخر فصل بهار، نقاطی از تالش دچار کم آبی می شود، مردم منطقه، از جمله مردم شفا رود عقیده دارند که در روز معینی در یکی از بقاع محل جمع شوند و مراسم باران خواستن را برگزار کنند.
بدین منظور بزرگان محل در یک سینی بزرگ، یک جلد قرآن مجید، یک لیوان آب، بوته برنج و داس کوچک می گذارند و بر سر یکی از خانم های بلند قد قرار می دهند و دست جمعی راهی امام زاده می شوند. وقتی به امامزاده رسیدند، سه بار دور آن می گردند و جمله زیر را تکرار می کنند.
یعنی «بوته برنج را عروس می کنیم به حق قرآن ایزد متعال». بعد از سه بار گردش، دور هم می نشینند و چای می نوشند. چند نفر نیز درباره قدرت خداوند و پیامبرانش سخنرانی می کنند. این مراسم باید قبل از غروب آفتاب پایان یابد. مردم معتقدند که با اجرای این رسم، رحمت الهی شامل حالشان می شود، و باران می بارد.
ب) رسم باران نخواستن:
در گنجی محله هشتپر، وقتی باد سختی بوزد و باران سیل آسایی ببارد. دست جمعی به در خانه یکی از خانواده هایی که فرزند «ایلکی» (اولین فرزند خانواده که قبل از او فرزند دیگری نمرده باشد) دارند می روند. این فرد باید با تبری که به دست می گیرد، هفت بار بر زمین بکوبد و شعر زیر را بخواند.
هاپ هاپ من فرزند اولین و ثمره نخستین پدر و مادر هستیم.
و روباه سیاه سر و سیاه موی مادرم هستم
ای باد و ای طوفان بال و پر تو را بریدم و شکستم، آرام بگیر
با خواندن این شعر کوبیدن تبر بر زمین از خداوند می خواهد که طوفان را بخواباند و باران قطع شود. مردم معتقدند که با ضربه های تبر پر و بال طوفان شکسته می شود و طوفان قطع می گردد.
ج) رسم خورشید گرفتگی:
وقتی کسوف می شود، مردم منطقه از جمله مردم ماسال می گویند. (چیزی آفتاب را گرفته) برای این که خورشید را رها کند، مردم از زن و مرد و پیر و جوان، بر ظروف مسی می کوبند (ضربه ها نباید منظم باشد، زیرا ایجاد شادی می کند) و به طرف مسجد محل حرکت می کنند. و ضمن کوبیدن بر ظروف مسی «هوآ» می کشند (این صوتی است که هنگام راندن گاو می کشند.) وقتی به مسجد رسیدند، وارد می شوند و بدون وضو نماز می خوانند. این عمل آن قدر ادامه می یابد تا خورشید گرفتگی رفع شود.
پس از آن شادی می کنند و به خانه هایشان می روند.
عبدالنبی سلامی
منبع : خبرگزاری میراث فرهنگی


همچنین مشاهده کنید