پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


با ارزیابی ، شیوه کار خود را بهتر کنید


با ارزیابی ، شیوه کار خود را بهتر کنید
افراد تنها با انجام كاری به جایی می رسند كه در آن استاد باشند. كسی با انجام كارهایی كه تا حدی به آنها وارد است به جایی نمی رسد، چه رسد به كارهایی كه سر رشته ای از آنها ندارد. در گذشته، افراد نیاز چندانی به شناخت توانمندی های خود نداشتند. هر كس كاره ای به دنیا می آمد و دنبال همان را می گرفت. فرزند كشاورز به كشاورزی می رفت و دختر پیشه ور همسر پیشه ور می شد. اما امروز افراد، حق انتخاب دارند. پس هر كس برای تعیین جایگاه خویش باید توانمندی های خود را بشناسد. تنها راه شناسایی توانمندی ها، واكاوی در دستاوردهاست. هر گاه تصمیم مهمی می گیرید یا دست به كار مهمی می زنید، انتظارات خود را یادداشت كنید.۹ ماه یا یك سال بعد دستاورد تصمیم یا اقدام خود را با انتظارات نخستین بسنجید. من۲۰ سال است این شیوه را پیش گرفته ام و هر بار از نتایج آن در شگفت شده ام. به طور مثال، دریافته ام به آسانی آدم های فنی را می فهمم، خواه مهندس باشند، خواه حسابدار، خواه بازار پژوه. همچنین فهمیده ام با آدم های همه كاره میانه چندانی ندارم. اگر این شیوه را پیوسته به كار بندید، در مدت به نسبت كوتاهی (شاید دو یا سه سال) نقاط قوت خود را پیدا می كنید و این مهم ترین چیزی است كه باید بدانید. این شیوه به شما نشان می دهد بر اثر انجام دادن (یا انجام ندادن) كدام كار است كه از تكمیل نقاط قوت خود باز می مانید، كجاها ضعف دارید و در كدام زمینه هیچ نمی دانید.
پس از این تحقیق، چند كار باید بكنید:
۱) ( از همه مهمتر): روی نقاط قوت خود باریك شوید. خود را در جایگاهی بگنجانید كه بتوانید بر پایه توانمندی های خود، ارزش پدید آورید.
۲) بكوشید توانمندی های خود را بهتر كنید. واكاوی به شما نشان خواهد داد در كدام زمینه ها نیاز به تقویت دارید و كدام مهارت های تازه را باید بیاموزید.
۳) پیدا كنید در كدام زمینه ها،خودبینی شما را از یادگیری بازداشته است. آن را در هم بكوبید.
چه بسیارند كسانی (به ویژه كارشناسان رشته های خاص) كه دانش رشته های دیگر را دست كم می گیرند یا گمان دارند تیز هوشی جای دانش می نشیند. برای نمونه، مهندسان درجه یك افتخار می كنند كه از مردم شناسی چیزی نمی دانند. به گمان آنان، انسان عنصر پیچیده ای است كه وارد كردنش در فرمول های مهندسی خطاآفرین است. از آن سو، متخصصین حوزه منابع انسانی گاه خود بینانه ادعا می كنند جمع و تفریق بلد نیستند و با شیوه های كمّی بیگانه اند. افتخار به این نادانی ها، خود زنی است. بكوشید دانش و مهارت لازم را برای تكمیل توانایی های خود بیندوزید.در آن روی سكه، واجب است عادت های بد خود را درمان كنید. منظور كارهایی است كه با انجام دادن (یا انجام ندادن) آنها، عملكرد خود را خراب می كنید. واكاوی دستاوردها به سرعت این عادت ها را آشكار می سازد. به طور مثال، كارشناس برنامه ریزی در می یابد برنامه قشنگ او به شكست می انجامند چون پیگیری نمی شوند. برنامه ریز باید بداند با تولید برنامه كار تمام نشده است. باید كسانی برنامه او را اجرا كنند و او باید برنامه خود را برای آنان شرح دهد. همچنین باید برنامه خود را هنگام اجرا اصلاح كند. سرانجام باید بداند چه زمانی برنامه خود را رها كند. پیامد دیگر واكاوی دستاوردها این است كه نشان می دهد كجا چوب عادت بد خود را خورده ایم. عادات كاركنان به منزله روان ساز چرخ های سازمان است.
به حكم طبیعت، هر جا دو جسم در تماس باشند، بین آنها نیروی بازدارنده ای به نام اصطكاك پدید می آید. این حكم در دنیای انسان ها نیز جاری است. آداب معاشرت (همین مسائل ساده ای مانند «لطفا» یا «سپاسگزارم» یا پرسیدن نام دیگری) به افراد كمك می كند (سوای اینكه از یكدیگر خوششان می آید یا نه) با هم كار كنند. تیزهوشان، به ویژه جوانان این را نمی فهمند. اگر واكاری دستاوردها بارها و بارها نشان داد كه برنامه تیزهوشانه كسی به محض نیاز به همكاری دیگران به دردسر می افتد، شاید معنایش این است كه وی بلد نیست با مردم تا كند. قیاس دستاوردها با انتظارات همچنین نشان می دهد كه چه نباید كرد. همه ما در بسیاری زمینه ها هیچ نمی دانیم و فرصت پیشرفتمان در آنها اندك است. افراد نباید در این زمینه ها شغل یا مسئولیتی بپذیرد.
● ارزیابی شیوه كار خویش
شمار كسانی كه با شیوه كار خویش آشنا هستند به نحوی شگفت آور، اندك است. بیشتر ما حتی نمی دانیم افراد به شیوه های گوناگون كار می كنند. بسیاری از ما به روشی كار می كنیم كه مخصوص ما نیست و این روش تقریباً پیامدی جز شكست ندارد. برای دانشوران «ارزیابی شیوه كار» شاید مهمتر از «شناسایی توانمندی ها» باشد. شیوه كار افراد، مانند توانمندی های آنان، خاص خودشان است و چیزی است كه به شخصیت آنان بر می گردد. شخصیت فرد، بی تردید بسی پیش از ورود وی به بازار كار شكل می گیرد. «چگونه كار كردن» فرد نیز شرط است، درست همان طور كه بلد بودن یا بلد نبودن او شرط است. «چگونه كار كردن» را (البته نه آسان) شاید بتوان اندكی بهتر كرد، اما نمی توان از بنیاد دگرگونش ساخت. «چگونه كار كردن» معمولاً تابع ویژگی رفتاری است كه در ادامه به آن اشاره خواهیم كرد.
● شنونده اید یا خواننده؟
نخستین چیزی كه باید بدانید این است كه از كدام گروه هستید. كمتر كسی با این دسته بندی آشناست و كمتر كسی هر دو كیفیت را دارد. همچنین تعداد كسانی كه می دانند اهل كدام دسته اند بسیار اندك است. چند نمونه نشان می دهد این نداستن ها چه زیان هایی دارد. «آیزنهاور» تا زمانی كه فرمانده كل متفقین در اروپا بود نور چشم خبرنگاران بود. همه از حال و هوای كنفرانس های خبری او حرف می زدند. ژنرال كنترل كامل گفت و شنود را در اختیار داشت و در دو سه جمله گوش نواز و پاكیزه، لُبّ مطلب را بیان می كرد.۱۰ سال بعد، همان خبرنگارانی كه آنقدر او را می ستودند، آشكارا خوارش می داشتند. «آیزنهاور» نمی دانست خواننده (خوبی) است نه شنونده. وقتی فرمانده كل قوا بود، دستیارانش نیم ساعت پیش از برگزاری كنفرانس، همه پاسخ های لازم را در یادداشتی دستش می دادند. این بود كه ژنرال را بر حال و هوای كنفرانس چیره می كرد. در هر حال كمتر شنونده ای می تواند خواننده خوبی باشد و برعكس.
● چگونه یاد می گیرید؟
دومین گام شناسایی شیوه كار خویش این است كه پیدا كنید چگونه می آموزید. بسیاری از نویسندگان تراز اول در كودكی دانش آموزان ضعیفی بوده اند (چرچیل نمونه ای از آنان است). دلیلش این است كه نویسندگان، نه با گوش دادن یا خواندن كه با نوشتن یاد می گیرند و چون در مدرسه نمی گذارند آنان به شیوه خود بیاموزند نمره های پایین می آورند. نظام آموزش تمام مدارس بر این فرض استوار است كه تنها یك راه درست برای آموختن وجود دارد و آن نیز برای همه، یكسان است. اما واقعیت این است كه آموختن، چندین راه مختلف دارد. گروهی مانند «چرچیل» با نوشتن می آموزند. برخی با یادداشت برداری یاد می گیرند. از «بتهوون» دفترچه های نت زیادی بر جای مانده، در حالی كه خودش می گفت هنگام ساختن آهنگ هرگز به آنها نگاه نمی كرده است.
او در پاسخ به این پرسش كه پس چرا دفترچه ها را نگاه داشته است، گفته بود: «اگر بی درنگ ننویسم بی درنگ فراموش می كنم. اما وقتی می نویسم دیگر یادم نمی رود و نیازی هم ندارم به آنها نگاه كنم.» گروهی از مردم با انجام دادن یاد می گیرند و برخی با بلند حرف زدن با خودشان.در میان تمام عناصر اصلی خودآموزی، «كشف شیوه آموزش» از همه روشها آسانتر است. وقتی از مردم می پرسم آیا به شیوه آموختن خود آگاه هستید، بیشتر آنها پاسخ مثبت می دهند. اما وقتی می پرسم: «آیا از این آگاهی خود بهره می برید؟» بیشتر پاسخ ها منفی است در حالی كه بهره برداری از این دانسته، كلید كامیابی در كار است. به سخن بهتر، كسی كه از این آگاهی بهره نگیرد، محكوم به عملكرد ضعیف است.
پس نخستین پرسش این است كه آیا من اهل شنیدن هستم یا خواندن؟ دومین پرسش این است كه من چگونه می آموزم؟ اما برای این كه بتوانید مدیریت موثری بر خود داشته باشید، چیزهای دیگری هم هست كه باید از خود بپرسید. مثل این كه آیا من با دیگران كار می كنم یا به تنهایی؟ اگر هم با دیگران كار می كنم در كدام رابطه؟ برخی از مردم در جایگاه فرمانبری، بهترین عملكرد را از خود نشان می دهند. بهترین نمونه، «ژنرال جرج پاتن» قهرمان بزرگ ارتش امریكا در جنگ جهانی دوم است. او فرمانده ارشد یگان های ارتش ایالات متحده بود. با وجود این،‌هنگامی كه پیشنهاد شد فرماندهی مستقلی را بر عهده گیرد، «ژنرال جرج مارشال»، رئیس ستاد ارتش آمریكا گفت: او بهترین فرمانبری است كه ارتش ایالات متحده به خود دیده است، اما بدترین فرمانده خواهد بود.» گام بعدی این است كه از خود بپرسید، آیا در مقام مشاور خوب كار می كنم یا در مقام یك تصمیم گیرنده؟ گروه بزرگی از مردم در حكم مشاور بسیار خوب عمل می كنند، اما نمی توانند فشارهای فرایند تصمیم گیری را بر خود هموار سازند. از آن طرف، افراد زیادی برای این كه خود را به اندیشیدن وادار سازند به مشاور نیاز دارند. آن وقت است كه می توانند تصمیم بگیرند و با سرعت، اعتماد به نفس و شجاعت تصمیم خود را به اجرا درآورند. از قضا به همین دلیل است كه در بسیاری از سازمان ها، هنگامی كه نفر دوم به ریاست می رسد كارها خراب می شود.
زیرا صندلی شماره یك، جای آدم های تصمیم گیر بوده است. از جمله پرسش های دیگری كه باید از خود بپرسید، این است كه آیا من زیر فشار بهتر كار می كنم؟ آیا برای خوب كار كردن به فضایی ساختارمند و قابل پیش بینی نیاز دارم؟ آیا در سازمان های بزرگ موفقترم یا در سازمان های كوچك؟ كمتر كسی در تمام فضاها خوب كار می كند. بارها و بارها كسانی را دیده ام كه در سازمان های بزرگ بسیار موفق بوده اند، اما هنگامی كه به محیط های كوچك تر منتقل شده اند به سختی شكست خورده اند و برعكس. نتیجه گفتار فوق این است: نخواهید خود را عوض كنید چون بعید است موفق شوید.
نویسنده: پیتر دراكر
مترجم: دكتر محمدابراهیم محجوب
منبع : ماهنامه نفت پارس


همچنین مشاهده کنید