شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

چند وقت است صدای آب را نشنیده ای؟!


چند وقت است صدای آب را نشنیده ای؟!
«هی! یك دقیقه صبر كن. كجا با این همه عجله؟»
مدتهاست چنین جمله ای را از زبان هیچ مربی و معلمی نشنیده ایم. عجله كردن و شتاب داشتن، انگار جزو فضیلت های زندگی معاصر شده است. به قول لئوبوسكالیا، «همه پایشان را روی گاز گذاشته اند تا هر چه سریع تر سر چهارراه برسند و پشت چراغ قرمز بمانند!»
مسابقه عجیب گردآوری اطلاعات در زمینه های گوناگون، بدون توجه به تعمق درباره آنها و تبدیل اطلاعات به معلومات به معرفت و آگاهی، تحفه نظام های آموزشی مبتنی بر آزمون های چند جوابی است كه در آنها، منحصراً سرعت پاسخگویی اهمیت دارد و از اندیشه، تعمق و تحلیل، در آنها كمتر نشانی می توان یافت.
«چند وقت است صدای آب را نشنیده ای؟»
این سؤال عجیب پیرمردی بود كه به علامت زدن اضطراب آلود دفترچه آزمون ها توسط جوانی كه روی نیمكت پارك كنار او نشسته بود، نگاه می كرد و با لبخند مهربانی سرش را تكان می داد. جوان ابتدا نگاه گذرایی به پیرمرد انداخت و انگار متوجه نشده باشد، دوباره با سرعت هرچه تمامتر مشغول علامت زدن شد. بعد ناگهان دستش بی حركت روی صفحه كتاب ماند، سرش را بلند كرد، نگاهی به پیرمرد و نگاهی به جویبار كوچك پشت سرش انداخت. كتاب را بست و با دقت گوش داد. پیرمرد نگاهش می كرد، جوان بعد از یكی دو دقیقه، نفس بلندی كشید و گفت:
«خیلی وقت بود... شاید از بچگی!»
پس از جایش بلند شد، با پیرمرد خداحافظی كرد و راه افتاد.
علت این همه تنش و فشار روحی چیست؟ چرا در یك لحظه به پنج شش موضوع مختلف فكر می كنیم؟ این همه فشار برای آموزش برای چیست؟ چرا هیچ كس صبر، تعمق، راحتی و شادمانی را درس نمی دهد؟ انسان برای ایجاد ارتباط با طبیعت و دیگران خلق شده است. در میان این غوغای اطلاعاتی، جای ارتباط حقیقی كجاست؟
فرزندان ما یكسره تبدیل به انبان افكار گوناگون شده اند. شلوغی ذهن و درگیری مغز، كار به جایی رسیده كه آدم ها از سكوت می ترسند و اگر كسی هم نباشد كه با آنها حرف بزنند، حتماً صدای ضبط یا رادیو و تلویزیونشان بلند است. در میان این هیاهوی بسیار برای هیچ، سكوت كردن و صبرداشتن را كه اساسی ترین ابزارها برای رسیدن به اندیشه ژرف است، از یاد برده ایم. ما دیگر قادر نیستیم ذهن خود را حتی برای چند دقیقه از هیاهویی كه در زندگی روزمره گرفتار آن می شویم، خالی كنیم. ما وسیله را به جای هدف گرفته ایم و در نظام آموزشی خود، جای اطلاعات را با معرفت و اندیشه ورزی عوض كرده ایم.
برای رهایی از این وضعیت، ناچاریم برای مدت كوتاهی هم كه شده بایستیم و نگاهی به خود، فرزندانمان و زندگی مان بیندازیم. به راستی هدف از یادگیری چیست؟ مصرف زدگی، طاعون هولناكی است كه تمامی ابعاد زندگی ما را بلعیده است، اما این بلای خانمانسوز هنگامی كه قدم به حیطه اندیشه می گذارد، بسیار مصیبت بارتر می شود. ما متأسفانه با اتخاذ شیوه های انفعالی در قبال نظریه های آموزشی سایر كشورها، نظریه هایی كه بی تردید متناسب با نظام های اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی خود آنها ساخته و پرداخته می شوند، به كلی خط بطلان بر شیوه های مألوف و مفید فرهنگی خود كشیده و خود و فرزندان را دچار هراس از «همرنگ جماعت نشدن» كرده ایم. ظاهراً نخستین و اساسی ترین وظیفه نظام های تعلیم و تربیتی جهان، پرورش انسانی متفكر و توانایی است كه پیوسته شهامت و جرأت نقد اندیشه های پیشین و ارایه آرای متین و مستدل و نوینی را داشته باشند. نظام آموزشی مبتنی بر حجم اطلاعات و عاری از صبر و تعمق و خردورزی، بدیهی است كه قادر به پرورش فرهیختگان جسور و شجاع نیست و اكثریت قریب به اتفاق كسانی كه بار سنگین تمدن و فرهنگ این كشور را به دوش می كشند، كسانی هستند كه به انواع ترفندها، گریبان اندیشه خود را از آموزش فله ای و شتاب آلود، رها كرده و به مدد همت و پشتكار فردی و مدد گرفتن از صبر و شكیبایی بزرگان پیشین، به عمق دانسته های خویش دست یافته اند.
آموزش حجمی و عجولانه، تكیه بر محفوظات، اجتناب از بحث ها و تجربه های منتقدانه، تقید به متون و موضوعات از پیش ساخته كه گاهی هم صحت و سقم آنها مورد تردید قرار می گیرد، جداسازی دانش آموز از طبیعت، واقعیت های اجتماعی و آموزش در محیط های كسالت بار و دروبوم بسته، هرچند ممكن است به قبولی در دانشگاه های مبتنی بر همان شیوه چند جوابی بینجامد، ولی بی تردید، از چنین نظامی، افرادی كه بتوانند در جامعه خویش تحولات بنیادین به وجود آورند، كمتر بیرون می آیند و ما باز برای نظریه پردازی و خردورزی های كارگشا، باید چشم به فراسوی خود داشته باشیم.

پروین قائمی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید