پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


امریکا جولانگاه تبعیض و اسیر پول است


نام کتاب اتوبیوگرافی جدید نورمن جوییسون فیلمساز کانادائی مقیم هالیوود این عبارت جالب و عجیب است: ”این حرفه وحشتناک برای من خوب بوده است.“ و اگر کتاب را بخوانید پی می‌برید که برآورد او چندان اشتباه و غلط نبوده است. جوییسون طی بیش از ۴۰ سال کار فیلمسازی ۲۵ فیلم بلند ساخته و این فیلم‌ها کاندیدای ۴۵ جایزه اسکار شده‌اند و در میان آنها در دو نوبت اسکار به فیلم‌ها و بهتر بگوئیم بازیگران فیلم‌های او اختصاص یافته است. یکی به رداستایگر معروف در فیلم ”در گرمای شب“ و دیگری به ”شر“ بازیگر زن امریکائی برای ”ماه‌زده“ و اگر کتاب جدید جوییسون به‌گونه‌ای نشانگر طبیعت عمدتاً خوب و مثبت است، حتی کارهای او در صحنه سینما و در فیلم‌هائی که نامشان آمد، نیز به نمایش درآورنده همان خوبی‌ها است.
دست‌های ”رو شده“
اما اگر گمان کنید جوییسون حرف‌های خوبی برای گفتن درباره هنر فیلمسازی و صنعت جاری در هالیوود دارد، اشتباه بزرگی کرده‌اید. او به واقع در کتابی که نامش را آوردیم دست‌های خیلی‌ها را رو کرده و حرف‌ها و چیزهای بدی را درباره استودیوهای هالیوود و روش کار آنها زده است و اگر او همان‌قدر خوب باشد که وصف‌اش آمد، لابد کسانی‌که توسط او در مظان اتهام قرار گرفته‌اند، واقعاً ایراد داشته‌اند. جوییسون در ”سرپیری“ حرف‌های زیادی درباره مسائل جاری در هالیوود و تمام رویدادهای چند دهه اخیر دارد.او می‌گوید: ”می‌خواستم فیلمی از روی یک کتاب جان پاتریک شنلی به نام ”شام با دوستان“ (که برنده جایزه پولیتزر شده است) بسازم، اما به هر استودیوئی رفتم دست رد به سینه من زدند. ناچاراً پروژه‌ام را به H.B.O (یک شبکه بزرگ تلویزیونی) بردم و خیالم راحت بود که آنها دیگر نگران درجه‌بندی و ریتینگ و این‌جور مسائل نیستند و به این فکر نمی‌کنند که فیلم در یکی دو هفته اول یک فروش درشت و نجومی خواهد داشت یا خیر.“جوییسون می‌افزاید: ”استودیوها در قیاس با گذشته‌ها فرق کرده‌اند، بسیار هم فرق کرده‌اند. به واقع آنها تبدیل به شرکت‌های تجاری چندمنظوره و چند ملیتی شده‌اند و به هر چیزی فقط از دیدگاه مالی می‌اندیشند و اینکه جواب می‌دهد یا خیر و همواره اسیر پول‌اند. به داخل استودیو می‌رویم تا راجع به فیلمتان صحبت کند. یک بچه ۲۵ ساله روبرویتان سبز می‌شود، با شما درباره سیاست‌ها و الزام‌های فیلمسازی حرف می‌زند و شرط و شروط می‌گذارد اینکه کارتان چه باید باشد و چه نباید باشد. با آنها نمی‌توان کار کرد زیرا دوره فیلمسازی مبتنی بر استعداد و مهارت تمام شده است.“
دوره خوب
بنابراین جوییسون در دل کتابش ما را به دوره‌ای دیگر می‌برد. دوره‌ای که در آن فیلمسازی نه مبتنی بر اصول فوق و باورهای مالی بلکه متکی بر بنیادهای هنری موجود در سناریو و غنا در متن قصه بود. دوره‌ای که استودیوها روسای دیکتاتوری داشتند اما آن روسا تمام فکر و ذکرشان پول و معاملات تجاری عجیب و غریب نبود و قدری فهم و شعور سینمائی نیز بر ماجرا حاکمیت داشت. این‌چنین بود که پروژه‌های مختلف جوییسون تأیید و ساخته شد.از آن جمله بودند داستان زندگی یک قمارباز به ستوه آمده (”بچه سین سیناتی“)، قصه جنگ سرد (”روس‌ها دارند می‌آیند“) یا یک موزیکال جنجالی (Jesus Christ Superstar). او سه فیلم نیز درباره تبعیض نژادی ساخت، یکی همان فیلم ”در گرمای شب“ (۱۹۶۷) بود که سیاه‌آزاری را در یک شهر در ایالات جنوبی امریکا به تصویر می‌کشید، دیگری ”داستان یک سرباز“ (۱۹۸۴) نام داشت که تبعیض نژادی در ارتش را نشان می‌داد و سومی ”توفان“ (۱۹۹۹) بود که زندگی حقیقی یک بوکسور متهم شده به قتل را با بازی عالی دنزل واشینگتن به نمایش می‌نهاد.
سرزمین اجحاف
جوییسون که در یک مزرعه در اونتاروی کانادا رشد کرد، می‌گوید از ۱۹۴۵ وارد امریکا و در آنجا مستقر شد.
او به‌عنوان یک سرباز و کارمند نیروی دریائی کانادائی وارد امریکا شد، اما به‌سرعت دریافت که اجحاف به سیاهان در این کشور همچنان جریان دارد و ایالات جنوبی این کشور معدن و محل این جنایات است.
خودش می‌گوید: ”اولین مرتبه‌ای بود که با آپارتاید از نزدیک روبرو می‌شدم. این بسیار تأسف‌آور بود که یک سرباز سیاه در جنگ به کشورش خدمت می‌کرد اما در کشورش وقتی به یک رستوران می‌رفت و یک فنجان قهوه برای نوشیدن می‌خواست او را می‌کوبیدند.“
اولین پیامد
”در گرمای شب“ که اسکار برترین فیلم سال ۱۹۶۷ را برد (اما اسکار کارگردانی را به‌دست خود جوییسون نرساند) اولین بازتاب هنری است که جوییسون پس از دیدن ظلم‌های مورد بحث در کار خود آشکار ساخت و به واقع نخستین پی‌آمدهای چیزی است که او از ظلم به سیاهپوستان دید و حس کرد. قسمت اعظم فیلم در شهر اسپارتا در ایلی‌نویز امریکا ساخته و فیلمبرداری شد، زیرا سیدنی پواتیه بازیگر اول فیلم به‌دلیل سیاه‌پوست بودن نمی‌توانست در ایالات جنوبی امریکا کار کند و آنجا امنیت نداشت. جوییسون با پواتیه صحبت و او را راضی کرد که قسمتی از صحنه‌ها را در دایزربرگ در ایالت تنرس بگیرند زیرا فضا و عمارات و مزارعی را داشت که جوییسون می‌خواست و در متن قصه به آنها اشاره شده بود. فیلمساز پر حوصله کانادائی می‌گوید: ”مجبور بودیم شب‌ها در یک میهمانخانه معمولی اتراق کنیم. از ساعت ۲ نصف شب به بعد تردد کامیون‌های عظیم شروع می‌شد و بی‌خواب می‌ماندیم. یک شب عده‌ای دائماً بر درها می‌کوبیدند و دشنام می‌دادند. به سراغ سیدنی پواتیه که در اتاق کناری بود، رفتم و به او گفتم نگران نباشد زیرا ترتیب الصاق کلی میله‌های بازدارنده و درهای فلزی را در مقابل اتاقش خواهم داد و او بلافاصله گفت که بهتر است من نگران نباشم زیرا او اسلحه به‌دست پشت در اتاق ایستاده است و هر کس را که وارد شود و بخواهد چشم زخمی به او برساند با یک گلوله خلاصش خواهد کرد.“
او همچنان کانادائی است
جوییسون با موها و ریش‌های نقره‌ای خود و چشم‌هائی روشن و براق نشان چندانی از پیری و سن بالایش در حرکت خود آشکار نمی‌سازد. با اینکه قسمت اعظم دوران کار وی در امریکا و استودیوهای آن گذشته است، اما او خودش را کانادائی می‌داند و این را حتی در لهجه و نگرش او نیز می‌توانید حس کنید. حتی محل و دفتر اصلی کارش نیز در نزدیکی تورنتو است و یک خانه هم در سانتامونیکای امریکا برای خودش جور کرده است تا در سرمای شدید زمستان‌های کانادا جائی بالنسبه گرمتر را در اختیار داشته باشد.جوییسون پس از خارج شدن از نیروی دریائی کانادا در عین باقی ماندن در امریکا شروع به‌کار در سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیونی B.B.C در انگلیس کرد. وقتی به کانادا برگشت به خاطر کار خلاقانه‌اش در شبکه C.B.C مورد شناسائی و تحسین قرار گرفت. شبکه‌های تلویزیونی امریکا متوجه او شدند و یکی از انها (C.B.C) به سراع او آمد و او را به‌عنوان کارگردان مجموعه ”Your hit Parade“ استخدام کرد.از آنجا راه وی به‌سوی ساخت و کارگردانی برنامه‌هائی با شرکت بزرگانی چون جیمی دورانته، دنی کی، جکی گلیسون و جودی گارلند باز شد و او مجموعه ”امشب با بلافونته“ را نیز ساخت. این اولین‌باری بود که یک هنرمند سیاه‌پوست (بلا‌فونته) صاحب برنامه‌ای ویژه خود و با نام خود می‌شد، اما به محض پخش قسمت‌های اول سریال ایالات جنوبی امریکا که همیشه مأمن و محل برده‌داری بوده‌اند، شروع به حذف و قطع برنامه کردند.
اسکار جنبی
در دنیای سینما کسی نه می‌توانست جلوی کارهای دلخواه او را بگیرد نه مانع توفیق آنها شود. با این‌حال به جوییسون تا سال ۱۹۹۹ هیچ اسکاری را نداده بودند. در این تاریخ از آکادمی علوم سینمائی و هنرهای تصویری با او تماس گرفتند و گفتند که برنده جایزه موسوم به اروینگ جی تالبرگ در مراسم اسکار آن سال شده است و آن جایزه‌ای بود (و هست) که به خاطر غنای هنر در طول سالیان طولانی به یک فرد اهدا می‌شود. کارل مالدن بازیگر قدیمی سینما و رئیس سابق آکادمی و کسی که در ”بچه سین‌سیناتی“ زیر نظر جوییسون بازی کرده است، می‌گوید: ”نورمن سزاوار این جایزه بود زیرا سال‌ها فیلم‌های خوب ساخته و یک کارگردان برجسته جلوه کرده بود. هنر ویژه او این بود که با هر جور بازیگری کنار می‌آمد. چه با نسل جدیدی‌ها و چه با قدیمی‌ها. او می‌توانست با جووان بلوندل و ادوارد جی‌رابینسون پیر کار کند و در ضمن استیو مک‌کوئین جوان را به راه بیاورد.او خیلی سریع جای سم پکین‌پا را در مقام کارگردان بچه سین سیناتی گرفت (پکین‌پا با سران استودیو کنار نیامده و اخراج شده بود) و در کمترین وقت سوار بر پروژه شد.این اصلاً یک کار آسان نبود.وقتی جوییسون برای دریافت اسکارش به روی صحنه رفت، ارکستر مستقر در صحنه شروع به نواختن نوا و ترانه ”اگر من یک مرد ثروتمند بودم“ از فیلم مشهور ”ویولن‌زن روی بام“ او کرد و جویستون نیز شروع به ترنم آن نمود. او سپس خطاب به حاضران گفت: فیلم‌تان را بسازید و هر چه استعداد دارید به‌کار گیرید. اگر خوب باشد، خواهد فروخت وگرنه نیازی به نگران بودن و محاسبات شما نخواهد داشت.“
طبق توصیه ویلیام وایلر
جوییسون در ۸۰ سالگی هنوز کار می‌کند و پروژه‌هائی را در دست اقدام دارد. بیان و معرفی آنها سخت است. مهم، حرف و توصیه ویلیام وایلر به اوست که گفت کارت را رها نکن و آن‌قدر ادامه بده که از پای درآئی. جوییسون حتی با کتاب بیوگرافی اخیرش که شرح آن را آوردیم، چنان راهی را طی کرده است.
منبع: تورنتو استار
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید