جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

آئین حکومت داری به سبک قاجاری


آئین حکومت داری به سبک قاجاری
سندی كه پیش رو داریم حكایت جالبی است از یك طایفه حاكم دوره قاجار كه زمانی نزدیك به دویست سال در گوشه‌ای از این ملك و بوم بر جمعیتی نسبتاً زیاد و بر سرزمینی وسیع حكومت می‌كردند. حكایت از تنكابن است. دو منطقه حول و حوش آن یعنی كلارستاق و كجور كه همراه با تنكابن به محال ثلاث معروف بودند. حاكمان بلامنازع این منطقه افرادی از طایفه خلعتبری بود ند كه خود به دلیل شكایت از ظالمی دیگر بر این منطقه به حكومت رسیدند. در زمان حكومت كریمخان زند بزرگان منطقه تنكابن از دست حاكم منطقه كه فردی از ایل قوی اوصلو بود به تنگ آمده بودند به نمایندگی مردم به شكایت به سوی پایتخت آن روز ایران یعنی شیراز رهسپار شدند. كریمخان با پذیرفتن شكایت آنان انتصاب حاكمی جدید را با صلاحدید آنان پذیرفت و این گروه شخصی از طایفه یعنی مهدی‌خان را به حكمرانی منطقه پیشنهاد كردند. لقب‌خان نیز از آن زمان به وسیله شاه زند به مهدی‌خان و خاندانش اعطاء شد. مهدی‌خان بعدها به سبب اراد تی كه به آغا محمدخان داشت قدرتی دو چندان یافت. آقا محمد خان ضمن انتزاع تنكابن از گیلان و ضمیمه كردن آن به مازندان دو ولایت كلارستاق و كجور را نیز به مهدی خان داد و از آن زمان این سه ولایت به محال ثلاث معروف شدند و تا پایان حكومت قاجار این منطقه در ید قدرت خاندان مهدی خان قرار گرفت. مهدی خان سه فرزند داشت : عابدین خان ، اسماعیل خان و هادی خان ، هادی خان در زمان فتحعلی شاه قاجار به جای پدر به حكومت این منطقه رسید و حكومت وی تا سال ۱۲۴۴ ادامه یافت. پس از مرگ وی سه پسرش یعنی جعفرقلی خان ، فتحعلی خان و ولی خان به ترتیب به حكومت این ناحیه منصوب شدند. پسر سومین یعنی ولیخان در سال ۱۳۴۹ حكومتش آغاز و تا سال ۱۲۵۴ كه در ركاب محمد شاه در جنگ هرات كشته شد ادامه یافت. به پاس خدماتش شاه علاوه بر اینكه حكومت این منطقه را به فرزندش حبیب امیرخان ساعدالدوله بخشید طبق رسم و رسوم بی پایه قاجاری منصب سرتیپی پدر نیز به این جوان نورسیده تفویض كرد و حبیب اسدخان لقب سرتیپی گرفت. عموی حبیب اسدخان یعنی فتحعلی خان و فرزندانش به تهران آمدند كه مشهورترین آنان بعدها نصرالله خان خلعتبری مشهور به اعتلاء الملك و آخرین آنان در رژیم پهلوی عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه بود. تیره و خاندان حبیب اسد خان نیز افراد سرشناسی به خود دید كه محمد ولیخان تنكابنی معروف به سپهدار سرشناس‏ترین آنان بود كه در فتح تهران بعد از استبداد صغیر نقش فعالی داشت. در دوره حبیب اسد خان ساعدالدوله تقرب روزافزون این خاندان به دربار قاجار چنان شد كه افراد وابسته به این خاندان شروع به دست اندازی به سرزمینهای دیگر و اراضی طوایف همجوار كردند و وسعت املاك آنان چنان شد كه پس از حبیب اسدخان سرزمینهایی وسیع از اراضی مزروعی و مراتع نور و كجور و كلارستاق تا حدود غربی رانكوه و مضافات ییلاقی آن در ید تصرف آنان قرار گرفت و سپهدار تنكابنی در درون قدرت خود از ملاكینی بزرگ و فئودا لهای نامدار عرصه ملك داری ایران گردید. در حقیقت می توان گفت در زمان حبیب الله خان سراسر نواحی ساحل خزر از ولایت استرآباد (گرگان و رشت) تا صحرای مغان و كناره های ارس یكچندی زیر حكومت حاكم تنكابن و نظارت او بود. چنین حكومت مطلقه ای كه از دولت مركزی نیز چندان فرمانبرداری نداشت، در سال اندكی باج به مركز می پرداخت . دستاورد چنین حكومتی برای مردم منطقه معلوم است كه چیست. سند مورد مطالعه ما نیز به دور حكومت حبیب الله خان و فرزندانش باز می گردد و ظاهراً انچنان ظلم و جور سران این طایفه اوج گرفته بود كه اهالی این منطقه جز پناه بردن به افراد سرشناس و علمای دینی آن دوره چاره ای برای خود نمی‏دیدند. نویسنده این عریضه (متأسفانه نامش برای ما مكشوف نیست) كه نامه‏اش را برای شاه وقت یعنی ناصر الدینشاه ارسال كرده چنان وقایع را با ریزبینی و دقت مطرح كرده كه واقعاً چونان فیلم سینمایی می تواند وقایع فجیع آن زمان را پیش چشمانمان بیاورد. به بیگاری كشیدن مردم ، گرفتن مالیاتهای فوق الطاقه ، به بندگی كشیدن فرزندان رعیت، غارت اموال از اصول چنین نظامی بود. متأسفانه دادخواهی مظلومانه مردم نیز راه به جایی نمی برد. چون این خانها و حاكمان منطقه ای در نظام فاسد اداری آن روز همواره اشخاص قدرتمندی در اختیار داشتند كه از آنان جانبداری می كردند و نظر شاه را به سرعت تغییر می دادند و تیر شاكیان طبق معمول به سنگ می خورد. ولی نیروی مردم چنان فنری بود كه هر لحظه با شدت یافتن ظلم حاكم فشرده تر می شد و در انتظار روزی بود كه آزاد شود و این انتظار چندان طولانی نبود. در جریان مشروطه و ضعیف شدن اقتدار حاكمان محلی و احساس آزادی مردم در این منطقه این فنر فشرده آزاد شد و این نیروی آزاد شده موجب آن گردید.كه این منطقه تا مدتها دستخوش هرج و مرج و چپاول و غارت اموال سپهدار تنكابنی و پسرش امیر مسعود باشد. البته به دلیل صنف حكومت مشروطه مجدداُ این سعد خلعت بر ی موفق به سركوبی این قدرتهای متفرقه مردمی شد. قربان خاكپای جواهر آسای مباركت شوم عارض این عریضه مواجب بگیر و یا مستمری بگیر نیست استدعائی جز فریادرسی خلق سه و لایت به خصوص تنكابنی بیچاره ندارد اولا استدعا دارد كه این عریضه را امنای دیوانخانه عدلیه به عینهما به حضور مبارك بفرستند اگر بخواهند خلاصه كنند و یا آشنائی و دوستی به خرج دهند دشمن سر قبلهٔ عالم خواهند بود و نمك حضرت اقدس را به حرا می خواهند خورد. ثانیا مستدعی است كه قبله عالم روحنافداه من اوله الی آخره به دقت ملاحظه فرمایند و در جمیع عرایض در خفا رسیدگی فرمایند اگر صدق بود به داد هر دم برسند والا آن هم جزو عرایض كاذبه باشد این بندهٔ درگاه را عرض و شكایتی نیست جز آنكه با چند نفر از معارف آنجا سر و كار و آشنائی دارد و اطلاع كامل از حكومت و حالت مردم آنجا به هم رسانیده می خواهد شاید گوسفندی را از چنگ گرگی برهاند و سی هزار نفر دعاگو برای وجود مبارك حاصل نماید و خدمتی هم به دولت كرده باشد.تصدقت شوم قریب چهل سال است حبیب اله خان حاكم ثلاثه است روزی كه حاكم می شد یازده ساله بود تا امروزه كه پنجاه ساله است تحقیق بفرمایند كه این بی‏مروت و پسرهای او به خلق بیچاره آن ولایت چه كردند عصمت مردم را ذكورا و اناثا ضایع كردند ملایك مردم را به انواع حیل وزور تصرف نمودند اشخاصی كه فی الجمله اسم و رسم داشتند بالمره تمام نمودند به خدای لایزال امروز در سه ولایت یك نفر كه خدا را كه قابل آمدن دار الخلافه و یك ماه توقف كردن باشد در میان نیست. محال ثلاثه سالی گویا پانزده هزار تومان جمعی دیوان داشته باشد كه نصف آن به خرج مواجب فوج می رود و نصف دیگر از بابت مواجب او و پسرش و قدری هم دستی بده است، لكن در مقابل از تنكابن به تنهائی سالی بیست هزار تومان به یقین عمل می نماید البته خواهد عرض كرد كه ملك من است اما بر قبله عالم لازم است یك نفر آدم امین با صدق كه غرض خدمت و دولتی او مقدم بر غرض نفسانی او باشد. اگرچه به اعتقاد این بندهٔ دعاگو همچو آدم خیلی قلیل و هر كس را مأمور فرمائید در جزو پانصدو یا هزار تومان گرفته عرض خواهد كرد كه همه دروغ بی اصل است ولی به خداوندی كه جان می دهد و به حول و قوه خود نگاه می دارد اگر عریضه نویس غرضی داشته باشد جز استخلاص مردم آنچه را كه از چند نفر مردمان درست قول شنیده عرض می كند اگر آدم امین به هم رسید صدق عرض بنده معلوم خواهد شد املاكی كه حبیب اله خان دارد وقسم است موروثی و خریداری، اما موروثی مال جمیع ورثه است كه از هادی خان و مهدی خان ارث دارند و حبیب اله خان از برای خود در عوض پانصد تومان مواجب تیول كرده و سالی هفت هزار تومان زیاده عمل می كند چندین دفعه مردم عارض شدند كسی به داد آنها نرسید و اما املاك خریداری یا به زور تصرف كرده كه صاحبش لابد به فروش شد و یا به انواع حیل چند نفر را تحریك كرده كه به صاحبانش جنس فروخته ملك آنها را بیع شرط كنند به محض لزوم بیع به قیمت نازل تصرف نمود و یا به اسم باقی دیوان كه از یك ده صد تومان پیشكش می گرفت و می‏داد بعد كدخدا باقی دار می‏ شد ملكش را تصرف می‏كرد یا به افسام دیگر كه اگر عرض شود جسارت به تفضیل می‏شود بعد از عزل یا مرگ او معلوم خواهد شد.اما طرز رفتارش با رعیت این است كه رعیت هر چه دارد مال اوست پسر و دختر آنها هم بعد از مرگ آنها خانه شاگرد و خدمتكار باید باشد تا وقت معین كه مبلغی گرفته دختر را به شوهر و پسر را زن بدهند و هر دو باز متعلق خواهند بود و معنی متعلق این است كه بدتر از زر خرید است كه تمام سال باید مشغول خدمت ارباب باشد، هیزم و تخم مرغ و مرغ متصل بدهد در ییلاق مكرر باید اسباب ببرد زراعت هم هر چه كرد بدهی معلومی دارد هرگاه عریضه نگار بخواهد تفضیل این حكومت را معروض دارد زیاده از پنجاه هزار بیت كتابت خواهد شد، تعدی و خیانت امساله را مختصراً معروض حضور مبارك می دارد بعد از تحقیق فقرات دیگر هم معلوم می شود اما خیانت این است در مدت یك سال كه سرباز در استرآباد بود به قول آنها مواجب طلبشان بود یك فقره بعد از مرخصی فوج در طهران هزار و هفتصد تومان برات موجب صادر كرد از جناب مشیرالدوله از بابت جمعی خود حواله گرفته سیصد تومان به جناب وكیل معزالدوله تعارف داده كه از نواب را كه معزالدوله سند خرج گرفت، یك فقره دیگر هم هشتصد تومان برات به خرج خود گذراندند كه یك پول به سرباز بیچاره داده نشد،مواجب پارسالهٔ سرباز كه متوقف خانه بود در اول از دیوان اعلی حكم شد سه ماهه بدهند آنها هم با بعضی از سرباز كه پادار و رعیت بودند جزئی حسابی كردند بعد از عزل معزالدوله با پیشكار او ساخت هزار و پانصد تومان دستی گرفته شش ماهه به خرج دیوان محسوب داشتند و سرباز بیچاره هیچ خبر ندارد، خرج راه دولتی كه سالی پانصد و یا ششصد تومان داده می شود خود خورده به ایلچاری مرمتی می ‏كردند اما تعدی كه این بنده اغلبی را اطلاع ندارند یك فقره دو هزار تومان وجه امداد عروسی است كه سرهنگ حواله كرده و به زور گرفته است، ‌فقره دیگر كه آقا میرزامحمد مجتهد تنكابنی در حضور جمعی حكایت كرد در سنه ماضیه یك نفر رعیت فوت شد گفتند كه این صاحب پول بود سرهنگ فرستاد زن میت را به زور آوردند كه هرچه پول داری بده ضعیفه اقرار نكرد بنای شكنجه گذاشتند از چوب و داغ ثمری حاصل نشد، بعد سنبه تفنگ را داغ كرده به فرجش گذاشتند و سه پایه آهنی را سرخ كرده به مغزش نهادند تا لابد شده نهصد تومان پول قدیم فتحعلی شاهی را از او گرفتند بعد كه صاعد الدوله بدرس آمد او هم فرستاد ضعیفه را آورند نی به ناخن او گذاردند تا صد تومان دیگر از او گرفتند همچنین گرفتن پول به اسم خدمه كه به قدر پانصد تومان از مردم گرفتند كه یا دختر خود را برای عروس سرهنگ خدمتكار بده و یا پول بده، مختصراً عرض این است كه بحمداله تعالی پادشاه عادل و رحیم است درجه رحمش به قدری است كه در سالی یك نفر نمی كشد و به قدری عادل است كه در جمیعت ولایات صندوق عدالت گذاشته اما چه فایده كه مجری كنندهٔ حكم پادشاه نیست والا به حق خداوند كه هیچ ظلمی در ایران نمی‏شد بعد از اینكه در چهار منزلی پایتخت در سه ولایت كه هیچ قابل نیست به این درجه ظلم واقع شود و كسی حقیقت را به پادشاه عرض نكند در ولایات بعیده چه خواهد بود چندین مرتبه خلق سه ولایت به عرض آمدند و به مرحوم امیر نظام یك كرور تعدی و بی حسابی او را ثابت كردند كه او را معزول نمود بعد میزان آقاخان محض توسط خانباباخان باز این آتش را به جان خلق افروخت دیگر هر وقت آمدند رشوه داده مردم را دست بسته برگردانید و بالمره تمام كرد، در هذه السنه هم مجتهد آنجا به عرض و تظلم آمد و خواست این تفاصیل را به عرض حضور مبارك رساند جناب عضد الملك به بهانهٔ اینكه هرگاه عرض كنم خواهند گفت مدعی است به عرض نرسانید او هم واسطهٔ دیگرنداشت لابد شده صلح كرده و مراجعت نمود، هرگاه قبله عالم روحنا فداه در جزو آدم امین با صدقی داشته باشند تحقیق این فقرات در همان طهران ممكن است كه در جزؤ از صاحب منصبان فوج و خلق آن ولایت از قبیل آقابزرگ آقای كلارستاقی و علیرضاخان نایب آجودان پسر مرحوم هادی خان سرهنگ و میرزاخان كه الان آنجا است و دوازده هزار تومان ملك او را به سه چهار هزار تومان قبول طلب از میان برده و الان كاغذ افلاس نامه از ملاهای آنجا گرفته به نان شب محتاج است حتی مهدی خان پسر او و میرزا آقای یاور كه هر دو در تنكابن می باشند اگر چه با آنها خویش و دور است اما دور نیست كه به مقتضای صدق خود خلاف عرض نكند و فرجه الله بیك تفنگندار و كسان دیگر از طلاب كه در مدرسهٔهاهستند در خفا تحقیق شود اقلاُ چیزی معلوم خواهد شد، پس از آنكه صدق عرایض دعاگو معلوم شد بقای چنین وجود خبیثی در دنیا حكم بقای اژدها و مار و یا سگ هار خواهد داشت وانگهی مثل او آدمی كه خود قبله عالم می‏دانند با آن همه رعایتها كه از عهد شاهنشاه مغفور تا حال در حق او شد وچندین هزار نفر محض خاطر او تمام شدند امروز چه امتیار دارد اقلاً یك كرور مال دولت و رعیت به مصرف او رسید حاصلش جز یك وجود معطله كه قابل هیچ منصبی و ماموریتی نیست چیست در این چهل سال كدام جمع در عمل خود افزود كدام نوكر علاوه كرده جز خیانت چه خدمت كرد كشته شدن یك ولی خان این همه رعایت لازم ندارد و الان سالی سی هزار تومان مداخل و منافع حكومتی دارد كه سی دینار به كار خدمت دیوان نمی‏آید، یك فوج سرباز دارد كه به نظر مبارك رسید بعد از پانزده سال ترتیب این است اینها هم اغلبی را غربا و چلیك گرفته چون امسال به طهران می‏آورد از ترس عضدالملك زیاده از صد نفر غایب ندارد و الا به جیقه مبارك قسم است از قول كار گذار خارجهٔ استرآباد كه غرضی با آنها نداشت نقل كردند كه مكرر این فوج در استرآباد شمرده شد زیاده از چهار صد نفر نبودند این بنده ه هم در استرآباد دید اما مباشرین به جهت مداخل خود ابزار نمی‏كردند آن هم حالت یك فوجی كه دارد پس از تحقیق این فقرات و فقرات دیگر البیته قبله عالم به مقتضای عدالت شاهانه راضی به بقای حكومت از برای اینها نخواهد شد،‌و در عرض خیانت چهل ساله و اذیتهای مردم این املاك را كه اقلاًُ دویست هزار تومان قیمت دارد متعلق به قبله عالم خواهد گردید و جزو خالصه خواهد شد و سی هزار نفس در كمال شوق و آزادی و با شعف تمام دعاگوی وجود مبارك خواهند بود، آن وقت هرگاه در حق عریضه نویس كه مظلوم و فقیر و محتاج است عنایتی شود بجا خواهد بود ولی عجالتاً مقصودی جز رفع ظلم و ظهور عدالت حضرت اقدس شهریاری نیست و این بنده دعاگو به تكلیف خود عمل كرده تفصیل را به شاهنشاه خود عرض كردم دیگر اگر اعتنائی نشود مورد مواخذه خداوند خود نخواهم بود،‌عدل كن زانكه در اقامت دل در پیغمبری زند عادل هرگاه این عریضه دعاگو در قلب مبارك قبلهٔ عالم روحنافداه كه محل نزول انوار خداوند است تاثیری بكند و رای مبارك به عدالت قرار گیرد به طوری كه آنها و دوستان آنها كه من جمله سركار معتمدالملك است باید نفهمند و در جزو رسیدگی این تفصیل به عهده شخص امینی محول شود هرگاه صدق عرض دعاگو معلوم شد كه به مقتضای عدل عمل خواهند فرمود و الا همین كه از مضمون عریضه مطلع شود نسبت به جمعی بیچارگان بدگمان شده در مقام تمامی آنها هم خواهد برآمد آن وقت این بنده مظلوم را ارباب غرض قلمداده و عرض صدق بنده را به واسطه اغراض خارجه مشوب نموده به این واسطه همه كس جرئت نمی نمایند كه عرض خود را معروض حضور دارد آن وقت عارض عریضه نگار مورد مواخذه خواهد شد انوشیروان عادل همیشه در همه ولایات روزنامه نویس مخفی داشت كه بی غرضانه اعمال حكام را عرض می‏كردند به طوری كه در یك روز صد نفر حاكم را سر برید و در حقیقت مقصود قبله عالم از صندوق عدالت همین است كه مقرر فرموده اند ولی چه فایده كه خاین ها به انواع مختلف به جهت جلب منفعت خود كارها دارند. امر الاشرف الاقدس الاعلی مطاع.

منابع
تاریخ تنكابن ، علی اصغر یوسفی نیا ، نشر قطره ، ۱۳۷۰
بزرگان تنكابن ، محمد سمای حائری ، كتابخانه عمومی آیت الله مرعشی
تاریخ جامع تنكابن صمصام الدین علامه ، انتشارات تنكابن ، ۱۳۷۷
شرح رجال ایران ، مهدی بامداد، ج اول، انتشارات زوار ، ۱۳۵۷

جلال فرهمند
منبع : ماهنامه بهارستان


همچنین مشاهده کنید