جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

سالروز درگذشت علامه محمدتقی جعفری


سالروز درگذشت علامه محمدتقی جعفری
از دیار آفتاب
بزرگ بود‎/ و از اهالی امروز بود‎/ و با تمام افق های باز نسبت داشت‎/ و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمیددلم را غم غریبی گرفته است، غمی هفت ساله! همچنان چشم به راه زمان ام كه چه كسی به جای بزرگی كه رفته است، می آید اما همچنان جای «او» خالی است. استاد را می گویم كه هفت سال پیش، از این دنیای خاكی رخت بربست و ما را با رفتنش تنها گذاشت. همه بزرگان رفتند و كوچكان و كوته نظران هم می روند ولی آن رفتن كجا و این رفتن كجا.
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفكرات عرفانی و تأملات اشراقی بوده است و طی قرون و اعصار، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است. یكی از این بزرگان نام آور استاد علامه محمدتقی جعفری بود، مردی اهل كشف و ذوق و عالمی كامل كه در همه علوم و فنون زمان خود به مقام استادی رسیده بود. او از حریم خورشید آمده بود، از خانه نور، تا مسیح وار با نبض اندیشه در كالبد مرده دلان روحی از معنویت دمد و از روی تفكر نقاب برگیرد و حدیث عشق را مكرر كند، آدمیان را با پهنه معرفت دوست آشنا سازد و از حوالی نسیم با پیاله ای از آب كوثر جرعه افشان بر خاك حقیقت، سرشار از ترنم دوست، لبریز از عطر و بوی ناطق، تشنگان فلسفه اسلام را سیراب كند و بر داغ عطش مشتاقان و بی صبران در درك مفاهیم عمیق اهل بیت مرهم گذارد. او از روزگار فراق ازلی می نالید و از هجران بی پایان معشوق ابدی حكایتها داشت. در هر جمعیتی جفت خوشحالان و بدحالان بود، زندگی را در نفیر خویشتن معنی می كرد و فریاد می داشت: «در هیچ سری نیست كه سری ز خدا نیست» به موهبت های آسمانی اصرار می ورزید و الهام الهی را سرچشمه انگاره های بزرگ می پنداشت. در هر حركت قلم اش، سحاب رحمت، باران عشق الهی می بارید. در گیرودار بیان عشق بر آدمیان بود كه ناگاه از كنگره عرش او را صدا زدند. او در پاسخ بال گشود و از میز روزگار فرود آمد و خطبه شاهكار هستی را به پایان برد.
سالك باخبر از راه و رسم منزل ها، عمری از روشنایی ها گفت. او كوهی از استعداد بود و شعله سركش نبوغ اش عالمی را روشن می كرد. او هرگز نخواست چون روشنفكران زمانش با تقلید از مراجع رسمی روشنفكری و تكرار هر آنچه آنان می گویند و هرچه آنان می اندیشند و هرچه آنان فتوا می دهند، در جامعه روشنفكری برای خود جایی باز كند. این راه دشوار تنها از آن آن تك سوار بود.
در هر كلام و رفتار علامه جعفری درسی نهفته بود. روزی فردی از او پرسید: استاد چرا شما وارد عرصه های سیاست نمی شوید؟ ایشان در جواب فرمودند: «فعالیت های اجتماعی دو نوع است: یك نوع آن، كارهای اجرایی است و نوع دیگر كارهای علمی و فرهنگی. من از عهده كارهای اجرایی برنمی آیم، از من كارهای فرهنگی و علمی برمی آید كه سالهاست به آن مشغولم.» او با این كلام این درس را آموزش داد كه اگر كسی در كاری تبحر ندارد و به آن آشنا نیست، دخالت های بیجا نكند و كارهایی را كه به شخص مربوط نیست، قبول نكند. از دیدگاه علامه فرق انسان غرب و انسان شرق در این نكته نهفته است كه آدمهای ساده غربی در سیستمی پیچیده زندگی می كنند. آنان هر كدام متخصص یك پیچ و مهره اند و در سیستم نقش ساده ای برایشان پیش بینی شده است. چیزی كه چارلی چاپلین نیز در فیلم عصر جدید با استادی تمام به آن اشاره می كندو آن را به تصویر می كشد. در مقابل این گروه، انسانهای پیچیده شرقی در سیستمی ساده می زیند. آدمهای غربی، علمی و جزیی نگرند و آدمهای شرقی فیلسوف و عارف و شاعر و كلی نگرند. در شرق اگر از یك آدم عامی هم درباره فلسفه و عرفان سؤالی بپرسید نظرهایی می دهد كه شما را به تعجب وامی دارد اما هم او از جزئیات كار به صورت علمی چندان باخبر نیست ولی اگر از یك غربی سؤالی را بپرسید كه اطلاعی از موضوع ندارد، بدون هیچ خجالتی اظهار بی اطلاعی می كند. یكی از رنج های همیشگی «استاد» نیز همین بود كه كسانی با اندك دانش اكتسابی نظرات آنچنانی می دهند و هر چیزی را رد و یا قبول می كنند و به خورد جوانان معصوم می دهند و آنها را در یك بلاتكلیفی و بی هدفی می اندازند.برخی در زمان حیات علامه جعفری به ایشان خرده می گرفتند كه «روشنفكران باید چاره درد را بگویند نه خود درد را. متفكران باید راه نشان بدهند نه بن بست را!» و استاد جعفری در جواب این اشخاص می فرمودند: «درد ما از این همه درمان است، نه از خود درد، مشكل ما از بیچارگی نیست، مشكل از این همه چاره سازی است.» ایشان معتقد بودند: «برای كسی كه یك سؤال دارد و هزار جواب، جوابی دیگر چاره ساز نیست. بهتر آن است كه سنگینی حجم جواب ها را از دوش سؤالات او كم كنیم.»
علامه محمدتقی جعفری همواره در مباحث اش می فرمود: «جهان معاصر بیش از آنكه از جهل رنج ببرد، از دانش اضافی رنجور است. مشكل اصلی این قرن بی دینی نیست، از این همه دین است. مشكل از بی پیامبری نیست از این همه پیامبر است، مشكل از بی پاسخی نیست، مشكل از این همه پاسخ است.» ایشان می گفت: «ما باید به دنبال كسی بگردیم كه ما را از شر این همه جواب و راه و رهنمود خلاص كند و به جای این همه جواب اصل سؤال را دوباره از ما بپرسد.» ایشان برخلاف بسیاری از اهل فن جوان امروز را دچار بحران هویت می دانست. نه بحران بی هویتی: «قصه، قصه ازدحام هویت هاست هیچ كس از ما شبیه خودش نیست. اما هر یك از ما شبیه هزاران كس دیگر است.»
استاد جعفری هر عاملی را كه سد راه آگاهی جوانان بود، به شدت رد می كرد و آن را جایز نمی شمرد. قلب تپنده و وجود سراسر غرق در هیجان و احساس او حتی یك لحظه او را آرام نمی نهاد و رهایش نمی كرد. علامه دردها را كندوكاو می كرد، رنجها را می شناخت، تضادها را تشخیص می داد و آنگاه از متن جامعه و آنچه كه در جامعه به ودیعت گذارده شده است، یعنی قرآن استفاده می كرد و تمام تلاش خود را در بیدار كردن نسل جوان و دادن احساس آگاهی به رنجها و تضادها در میان به كار می گرفت.
ایشان به عكس روشنفكران سطحی، برای رهایی جامعه اش نه به در خانه هگل و كامو و... می رفت، نه به در خانه فلاسفه غربی دیگر بلكه به در خانه قرآن، نهج البلاغه، مثنوی معنوی و... می رفت و سنتهای الهی را كه در خط به خط این كتاب های گرانقدر نهفته است و می تواند جامعه را از بی هویتی نجات دهد، استخراج می كرد. ایشان در اشاعه علوم نوین در حوزه های علمیه اصرار داشتند و در این راه كارهای بزرگی انجام دادند. استاد ثابت كردند، اسلام نه از جامعه بریده و نه جامعه از اسلام و این دین نیز فقط پند و اندرزهای خشك و توخالی نیست. بلكه انتخاب راهی است برای اصالت دادن به نیازهای وجودی انسان و پرواز تا مرز خدای گونگی. ایشان همواره به ما گوشزد می كردند: «اگر ادعای ایمان دارید و خدا را صدا زدیدو جواب نشنیدید یا باید به وجود خدا شك كنید یا به ایمان خودتان.» استاد كاشف عظمت هجرت در تعالی انسان و رشد تمدنها بودند. ایشان اسلام را آنچنان شناساندند كه انبوه شب زدگان و به بن بست رسیدگان مكاتب شرق و غرب و سرگشتگان راههای گوناگون مكاتب زلال صبح حقیقت را دریافتند.
در توصیف این بزرگمرد سفر كرده هیچ وصفی نیكوتر از این نیست كه او دردمند درد دین بود، پیام آوری بود برای انسان از خود بی خود شده قرن بیست و یكم و بازگشت دهنده خودی بود زخود شده، او در تمدنی می زیست كه بیشتر تجدد است تا تمدن. علامه به پا خاست و سعی در بازگشت به خویشتن خویش كرد تا جای خالی تمدن را به جای تجدد پر كند. او زوایای تاریك و منحوس تجددی را كه به پیش می آمد تا تمام بودنمان را از ما بگیرد، بی محابا عیان و علیه اش سینه سپر می كرد. او معلمی بود كه راه راستین را تعلیم می داد، نه راه باطل را. راه او، راه علی(ع) و راه امام حسین(ع) بود. مكتبش فوق دیگر مكاتب بود، تفكرات ایشان از مكتب هایی نشأت می گرفت كه هیچگاه خللی در زیربنای فكری آن یافت نمی شد. این بزرگمرد شیعه چراغی را به دست گرفت كه پرتو نورش جهان فكن است و در راهی گام گذاشت كه بزرگمردان تاریخ در آن راه ازجان خود مایه گذاشتند. علامه جعفری به راهی رفت كه فنا و نیستی و پوچ گرایی در آن محكوم است. زیرا او در فكر باقی ماندن و جاودانه شدن بود، نه باقی ماندن گوشت و استخوانی ناچیز كه باقی ماندنی فراموش نشدنی و انسانی. ایشان همواره جهان وطنی می اندیشید و وسعت افكارش به قد بند انگشتی بیش نبود. تواضع و فروتنی استاد همواره زبانزد عام و خاص بود، همه را دوست داشت و سازنده تحركی نو در روح و قلب انسانی بود كه از خودبیگانگی اش او را تا آستانه نابودی كشانده و بر مزار خودش نشانده بود تا بگرید. علامه در همه آثارش انسان را از پوچی آگاه كرده است و به او می فهماند تا روزی كه خودش را پوچ انگارد، پوچ خواهد شد و زمانی به تعالی می رسد كه خود را بیابد، یافتنی بس عظیم و سترگ كه این بزرگترین خدمت انسان به خود، نفس خود و انسانیت است. علامه جعفری در عمر پربارش بسیاری از روش ها و مسیرها را حتی گاه تا صد و هشتاد درجه تغییر داد.و اكنون اگرچه در آستانه هفتمین سالگرد رجعت علامه استاد محمد تقی جعفری هستیم ولی باورمان آن را نمی پذیرد. چگونه دلی كه «ارتباط انسان با جهان» را روشن ساخت، جانی كه از كمند «جبر و اختیار» رهید، اندیشه ای كه بر سفینه «وجدان» بر بلندای آسمان صداقت جای گرفت اقیانوسی كه از «دریا به دریا» را در مقابل دیدگان ما به تصویر درآورد و عینیت بخشید، عارفی كه دفتر عشق و معرفت «مثنوی معنوی» را از انزوای جهل ما بیرون آورد و بر سر برگ اندیشه جامعه جای داد، عالمی كه علی(ع) و كلام علی(ع) را به تفسیر عشق نشست، حكیمی كه اندیشه دانشمندان جهان را به تكاپو درآورد، عاشقی كه عشق را در «نیایش» بیابان عرفات از سلطان عشق حسین بن علی(ع) بر جان تشنه ما ریخت، دنیایی كه در اوج همه این بزرگی ها كوچك می نمود و خاضع و خاشع رسم انسانی را در «حیات معقول» خود به نمایش درآورد و روح سبزی كه بر بستر عشق جاری بود و جز سرود محبت و دوستی و انسانیت عدالت آزادگی را بر زبان و عمل جاری نساخت، دیگر در میان ما نیست. علامه جعفری نمرده او هزار پاره شده، بذر عشق شده و بر دلهای مشتاقانش نشسته است تا از سرزمین جانها سربرآورد و تا ابدیت جاودانگی استمرار بخشد كه تا خدا هست، عشق هست و تا عشق هست، حیات اندیشه هست وتا اندیشه هست، اندیشمند باقی است.
فرید صلواتی (نوه استاد)
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید