جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

رویاهای ناتمام روزنامه نگار پرشور


رویاهای ناتمام روزنامه نگار پرشور
• زاده نائین
سیدحسین فاطمی آخرین فرزند یك روحانی متنفذ نائینی در سال ۱۲۹۶ ه. ش. در این شهر متولد شد. خانواده فاطمی از خانواده های معتبر و برجسته نائین و با خاندان معروف «پیرنیا» نیز دارای نسبت نزدیك بودند. پدر فاطمی در سامرا و اصفهان تحصیل و تدریس كرده و از سوی مظفرالدین شاه به «سیف العلما» ملقب گشته بود. سیف العلما در اوان مشروطیت با برخی از رجال و مشروطه خواهان تهران از جمله مشیرالدوله پیرنیا، سیدحسن مدرس و نیز سیدضیا ء الدین طباطبایی دوستی و مراوده داشت. (البته همین سابقه آشنایی با سیدضیاء بعدها در محیط سیاسی تهران برای فاطمی دردسرساز شد و او را هدف اتهامات و شایعات گوناگون قرار داد.) برادر ارشد حسین، مصباح السلطان از صاحب منصبان دولتی و دارای املاك و اموال قابل توجهی در نائین و اصفهان بود. برادر دیگر وی نصرالله سیف پورفاطمی نیز توانست در سال های پایانی حكومت رضاشاه به مناصبی چون عضویت در انجمن شهر اصفهان، فرمانداری شیراز و كفالت استانداری فارس دست یابد. سیف پور در همین سال ها در اصفهان مجله ای ادبی به نام «باختر» منتشر می كرد. حسین نیز كه پس از درگذشت پدرش تحت نظارت و سرپرستی سیف پور سال های پایانی دبیرستان را در اصفهان سپری می كرد، در ضمن تحصیل در اداره مجله به برادر یاری می داد.
• سردبیر جوان
اشتیاق فوق العاده حسین فاطمی به شغل روزنامه نگاری و تجربیاتی كه در دوران نوجوانی كسب كرده بود، وی را بر آن داشت تا در ۲۰سالگی به امید یافتن شغلی در یكی از روزنامه های پایتخت راهی تهران شود. به همین منظور به «احمد ملكی» مدیر روزنامه تازه تاسیس «ستاره» مراجعه و كار روزنامه نگاری خود را در تهران نزد وی آغاز كرد. احمد ملكی درباره فاطمی می نویسد: «انصاف می دهم حسین فاطمی با اینكه به هیچ وجه وارد سیاست نبود، قلم روان و شیوایی داشت و یكی دو مطلب كه سوژه و موضوع آن را خودم انتخاب كرده بودم تحریر كرده و برای كسب اجازه انتشار به اداره راهنمای نامه نگاری آن زمان كه تحت ریاست آقای [علی] دشتی و معاونت آقای عبدالرحمان فرامرزی اداره می شد فرستادم... آقای دشتی به من گفتند كه این جوان با ذوق و باهوش است و اگر او را تشویق كرده و تحت نظر قرار دهید در آینده نزدیكی نویسنده سحاری از آب درخواهد آمد و ضمناً فردای آن روز آقای فرامرزی هم قریب به همین مضمون مطالبی ایراد كردند.»۱به این ترتیب فاطمی جوان استعداد و پشتكار خود را در مدت كوتاهی به اثبات رساند و توانست ضمن تهیه اخبار و مطالب گوناگون برای روزنامه ستاره سمت مدیر داخلی این روزنامه را نیز برعهده گیرد. در این زمان فاطمی هنوز اشراف چندانی به عالم سیاست نداشت و عمده وقت خود را صرف نگارش قطعات ادبی و هنری می كرد. اما در همین دوران حادثه ای عجیب مسیر زندگی روزنامه نگار جوان را تغییر داد.ماجرا از این قرار بود كه فاطمی در ضمن یك مقاله ادبی نوشته بود: «كبوتر بدون اعتنا به مال غیر، آزادانه صبح زود پرواز كرده و در آسمان قهقهه ذوق و نشاط برآورده، هر كجا دانه ای دید فرود آمده و به اندازه كافی سد جوع می كند.»۲ ماموران اداره سانسور مطبوعات شهربانی كه در زمان رضاشاه مسئولیت كنترل و بازبینی مطالب روزنامه ها را برعهده داشتند، این استعاره را بر سوءنیت نویسنده حمل كرده و تصور می كنند كه او قصد داشته است یكی از خصایص شاهانه را _ كه همانا «بی اعتنایی به مال غیر» باشد _ مورد طعنه قرار دهد. همین سوءتفاهم به همراه یك «تشابه اسمی» كافی بود تا حسین فاطمی چند روزی را در بازداشت گذرانده و طعم استنطاق ماموران شهربانی رضا شاهی را بچشد. بعید نیست كه همین تجربه تلخ بر دیدگاه های سیاسی او در سال های بعد و تنفر عمیقش از استبداد پادشاهی اثرگذار بوده باشد.در سال ۱۳۱۸ فاطمی به تقاضای برادرش سیف پور كه برای انجام ماموریت فرمانداری شیراز ناچار بود، اصفهان را ترك گوید به این شهر بازگشت و مسئولیت اداره «باختر» را كه اكنون به صورت روزانه منتشر می شد به تنهایی برعهده گرفت. پس از سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ فاطمی نخستین تمایلات سیاسی خود را با حمله شدید به فروغی و كابینه او آشكار كرد و او را «عامل خارجی» و قرارداد هم پیمانی دولت وی را با متفقین «تحمیلی» خواند. همین تندروی ها موجبات نگرانی كنسولگری های انگلستان و شوروی در اصفهان را فراهم آورده و باعث شد كه متفقین درخواست توقیف، فاطمی و روزنامه او را از شهربانی اصفهان بنمایند. به دنبال این توقیف، فاطمی تصمیم می گیرد مجدداً به تهران مراجعت و روزنامه باختر را به صورت مستقل در پایتخت منتشر كند.
• خدا- ایران- آزادی
انتشار دوره جدید باختر از چهاردهم تیرماه ۱۳۲۱ در تهران آغاز شد و عنوان نخستین سرمقاله آن «خدا- ایران _ آزادی» در واقع نوعی دهن كجی به شعار معروف «خدا- شاه- میهن» و به منزله اعلام پایان استبداد ۲۰ساله بود.در شماره های بعدی «باختر» به تدریج خط مشی سیاسی خود را آشكارتر كرد و علناً صاحب منصبان حكومت ۲۰ساله و محافظه كاران نزدیك به دربار را در مقالات خود به باد انتقاد گرفت. در یكی از این مقالات فاطمی می نویسد: «حكومت رضاشاه رشوه خواری و دزدی را كه پست ترین خصیصه است در ایران رواج داد... ای كاش رضاشاه خود بدین خرابكاری دست زده بود، بدبختی اینجا است كه از مكتب رشوه خواری و اختلاس اموال دولت و ملت، هزارها نفر شاگرد بهتر از استاد بیرون آمد...»۳با روی كارآمدن كابینه علی سهیلی باختر همچنان در صف اول منتقدان دولت، دربار و مجلس (سیزدهم) بود. در این زمان تعدادی دیگر از روزنامه های تهران نیز در كنار باختر قرار داشتند كه نام آشناترین آنها «مرد امروز» به مدیریت «محمد مسعود» دیگر روزنامه نگار برجسته آن روزگار است. علاوه بر سرمقاله های آتشین و تیترهای كوبنده باختر و مرد امروز، افكار رادیكال و انقلابی فاطمی و مسعود نیز این دو را روز به روز به یكدیگر نزدیك می كرد. از همین زمان رفاقت و همكاری صمیمانه ای میان این دو روزنامه نگار جوان به وجود آمد و تا لحظه مرگ مسعود ادامه پیدا كرد.در جریان انتخابات مجلس چهاردهم، نصرالله سیف پور برادر فاطمی موفق شد به عنوان نماینده نجف آباد اصفهان به مجلس راه پیدا كند. اما سیف پور برخلاف برادرش نه تنها افكار انقلابی و تحول خواهانه در سر نمی پروراند، بلكه موقعیت خانوادگی او و روابط حسنه ای كه در طول سال های گذشته با رجال طراز اول تهران برقرار ساخته بود او را در شمار نمایندگان محافظه كار و متمایل به دربار قرار می داد. به گونه ای كه او یكی از معدود وكلایی بود كه در طول دوران نمایندگی خود به طور مرتب با شاه دیدار و درخصوص مسائل جاری كشور با او گفت و گو می كرد. اما «باختر» حسین فاطمی راهی دیگر می پیمود. سیف پور در خاطرات خود در این باره می نویسد: «مشكل من با شاه از اول این بود كه روزنامه باختر كه من صاحب امتیاز آن بودم، ولی مطلقاً در اداره آن دخالتی نداشتم، هر روز به رضاشاه حمله می كرد... به خاطر دارم در یكی از ملاقات های [من] با شاه تمام وقت به مذاكره در اطراف سرمقاله روزنامه باختر و حمله های حسین گذشت. شاه تمام وقت از من می پرسید تكلیف من با حسین چیست؟ من در جواب گفتم با كمال تاسف در قسمت كارهای روزنامه نفوذ من از شخص اعلیحضرت كمتر است و من به كلی از كار روزنامه بی اطلاع هستم...»۴
• جبهه آزادی
پس از شهریور ،۲۰ محیط سیاسی و مطبوعاتی تهران شاهد ظهور نسل تازه ای از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی بود كه خواهان ایجاد تحولی عمیق در فضای سیاسی كشور بودند. جوانانی چون حسین فاطمی، حسین مكی، مظفر بقایی كرمانی، عبدالقدیر آزاد، احمد ملكی _ كه بعدها هریك سرنوشتی متفاوت یافتند- در آن روزگار دارای افكار و آرای كم و بیش مشابهی بودند. اینان از یك سو از فساد هیات حاكمه و الیگارشی رجال عصر رضاشاه (یا به قول فاطمی باند سیاه ۲۰ساله) به تنگ آمده بودند و از سوی دیگر به دلایل گوناگون و از جمله به واسطه تعلقات طبقاتی شان به شعارهای حزب توده كه در آن روزگار خود را پرچمدار آزادیخواهی و اصلاح امور معرفی می كرد به دیده تردید می نگریستند. بنابراین طبیعی به نظر می رسید كه این جوانان به سوی دو شخصیت سیاسی كهنه كار و مستقل كه سابقه رویارویی با دربار پهلوی را نیز داشتند جذب شوند. این دو تن عبارت بودند از: احمد قوام و محمد مصدق.بنابراین تعجبی نداشت كه «باختر» نیز به تدریج همراه دیگر روزنامه های ضددربار، زمینه را برای تشكیل كابینه قوام السلطنه فراهم سازد. سیف پور در این زمینه می نویسد: «... زنده یاد حسین از روز اول روزنامه نگاری در تهران معتقد بود كه در بین رجال آن روز ایران فقط دو نفر می توانستند كشور ایران را در موقع سختی حفظ كنند... در درجه اول دكتر مصدق... و در درجه دوم قوام السلطنه... از این رو روزنامه باختر در كابینه اول [قوام] و همچنین كابینه دوم طرفدار قوام بود.»۵چنان كه خواهیم دید در جریان انتخابات دوره شانزدهم نیز فاطمی و شماری دیگر از همین جوانان به همراه تكنوكرات های حزب ایران، حلقه حواریون دكتر مصدق را تشكیل داده و جبهه ملی را بنیان می نهند.در روزهای پایانی عمر مجلس سیزدهم گروهی از همین روزنامه نگاران مخالف دولت به همراه شماری از روزنامه های هوادار حزب توده، صف متحدی را علیه دربار و نشریات محافظه كار نزدیك به دولت تشكیل داده و نام این ائتلاف را «جبهه آزادی» گذاردند. اما به تدریج روزنامه های توده ای صف خود را جدا كرده و راه دیگری در پیش گرفتند. سیف پور فاطمی ماجرای این جدایی را به این ترتیب شرح می دهد: «شبی در دفتر روزنامه باختر تصمیم گرفته شد كه علیه دخالت های بی رویه انگلیس در جنوب و شوروی ها در شمال اعلامیه ای منتشر كنند. مدیران روزنامه های توده و رفقایشان با قسمت اول اعلامیه موافقت كرده ولی با قسمت دوم كه نام شوروی را ذكر می كرد جداً مخالفت كردند.»۶• جدال با حزب توده
پس از این جدایی، فاطمی نوك تیز قلم خود را متوجه حزب توده و روزنامه های هوادار این حزب كرد. در یكی از سرمقالات باختر تحت عنوان «آزادی به عمل است نه به حرف» خطاب به رهبران حزب توده می خوانیم:«آقایان! كاری نكنید كه مردم را از خود برانید و همفكران و دوستان را مظنون كنید. هر كس با شما در جریان سیاسی موافقت نكرد كافر حربی نیست. فاشیست هم نخواهد شد. به عقاید پاك و مخالف احترام بگذارید. با خبط و خطا باند سیاه ۲۰ساله را تقویت نكنید كه همین طور از وحشت شما با عجله به قهقرا قدم بردارند و به دیوار ارتجاع تكیه دهند...»۷درگیری های قلمی باختر و روزنامه های توده ای در جریان تقاضای امتیاز نفت شمال از سوی شوروی و ورود «كافتارادزه» معاون وزیر خارجه این كشور برای تحصیل این امتیاز به نقطه اوج خود رسید. در این مقطع حزب نهایت تلاشش را می نمود تا از طریق فشار مطبوعات و نمایندگان خود در مجلس دولت ساعد را وادار به اعطای این امتیاز به شوروی كند. در همین زمان فاطمی در سرمقاله ای تحت عنوان «آقای كافتارادزه! لطفاً تشریف ببرید» به سیاست های حزب توده و دولت شوروی شدیداً حمله كرد. از همین مقطع فاطمی به عنوان یك مخالف سرسخت حزب توده شناخته می شود و در طول سال های بعد در جریان بحران آذربایجان و پس از آن در جریان نهضت ملی در صف مقدم ضدیت با سیاست های این حزب قرار می گیرد.تا آنجا كه بنا به اظهار یكی از شاهدان عینی كه در روز ۲۸ مرداد همراه فاطمی بوده است؛ او در این روز در برابر پیشنهاد سران حزب توده مبنی بر مسلح كردن افراد حزب برای مقابله با كودتاچیان می گوید: «به هیچ عنوان نباید حتی یك چوب دست حزب توده داد، برای اینكه اینها دشمنان قسم خورده ملت ایران هستند!»۸بر همین اساس، حسنین هیكل روزنامه نگار مصری درباره فاطمی می نویسد: «فاطمی به همان اندازه كه ضدغربی بود، به همان اندازه هم شدیداً ضدكمونیست بود.»۹
• سال های پاریس
در بحبوحه بحران آذربایجان و كشمكش های سیاسی ناشی از آن، فاطمی ناچار می شود «باختر» را رها كند و برای ادامه تحصیل در رشته «حقوق سیاسی» راهی پاریس شود. در عین حال، اشتیاق او به ژورنالیسم موجب می شود كه به طور همزمان برای اخذ دیپلم روزنامه نگاری نیز در یكی از دانشگاه های پاریس ثبت نام كند. «باختر» كوتاه زمانی پس از عزیمت فاطمی تعطیل می شود. اما نصرالله شیفته سردبیر آن بلافاصله به «مرد امروز» محمود مسعود می پیوندد و فاطمی نیز كه دورادور اوضاع سیاسی ایران را تعقیب می كند همكاری قلمی خود را با مسعود با نوشتن مقالات هفتگی در مرد امروز ادامه می دهد. قلم فاطمی مانند محمد مسعود تند، جسور و بی پروا است و مخالفان را بدون هیچ ملاحظه ای به باد انتقاد می گیرد. اما برخلاف مسعود، فاطمی كمتر از حدود نزاكت حرفه ای خارج می شود و از لحاظ ادبی نیز نثر فاطمی انسجام و پختگی بیشتری دارد. اندكی بعد، این دو تن كه هم از نظر سبك روزنامه نویسی و هم از لحاظ آرا و افكار سیاسی به یكدیگر نزدیك بودند، تصمیم می گیرند كه پس از بازگشت فاطمی از فرانسه، به تاسیس یك روزنامه بزرگ یا به عبارت بهتر یك شركت چاپ و انتشار روزنامه اقدام كنند. فاطمی در نامه ای به نصرالله شیفته طرح خود را این گونه تشریح می كند: «... تشكیلاتی را كه من در نظر دارم به وجود بیاورم در مرحله اول یك چاپخانه وسیع است و در مرحله دوم [یك] شركت با چند روزنامه نویس... زیرا ما محتاج به روزنامه صبح و عصر و هفتگی چند جور و ماهیانه هستیم... من میل دارم یك تحول بزرگ در كار روزنامه نویسی در ایران به وجود بیاید...»۱۰ اما در همین حین خبری از تهران می رسد كه همه نقشه های فاطمی را نقش برآب و امیدهای او را ناامید می كند. خبر این است:«محمد مسعود ترور شد.»
خبر مرگ ناگهانی مسعود كه بهترین دوست و همكار فاطمی محسوب می شد او را دچار یاس و دلسردی عجیبی می كند. فاطمی در نامه ای كه در همان روزها برای شیفته می نویسد، احساسات خود را چنین بیان می كند: «داغی كه مسعود بر دل من گذاشت یكی از آن جراحاتی است كه تا دم مرگ و تا نفس آخر زندگی، چیزی از رنج و عذاب روحی من نخواهد كاست... باید اعتراف كنم كه هیچ چیز نمی توانست این قدر روح مرا ضعیف، فكر مرا مشوش[كرده] و جان مرا در خطر اندازد... بی اختیار گاهی مثل زن های داغ دیده و خواهران برادر مرده در هر گوشه و كنار خیابان زانو در بغل گرفته و به یاد مسعود غریب و بی كس گریه می كنم... به روزهای خوش زندگی، به ساعت هایی كه با مسعود گذرانیده و نقشه ها و ایده آل هایی كه در راه انجام و حصول بدان مبارزه ها كردیم و صدیك آن را نتوانستیم به دست بیاوریم. فكر می كنم... وقتی این خبر به پاریس رسید داشتیم نقشه آمدن مسعود را می كشیدیم. پروگرام خرید ماشین چاپخانه و تشكیل شركت بزرگ برای روزنامه و این طور چیزها را تهیه می كردیم كه یك مرتبه دستی جنایتكار تمامی آرزوها و نقشه های ما را به هم ریخت...»۱۱با این همه اندكی بعد، فاطمی به ایران بازمی گردد و با همان نقشه ها و ایده آل های دور و دراز ژورنالیستی، روزنامه «باختر امروز» را به یاد «مرد امروز» مسعود تاسیس می كند، اما حوادث پرشتاب سال های پایانی دهه ۲۰ او را به تدریج از عالم ژورنالیسم دور كرده و در میان گرداب سیاست می اندازد. تا آنجا كه سال ها بعد وقتی در دادگاه رژیم كودتا از او خواسته می شود شغل خود را اعلام كند؛ پاسخ می دهد: «سیاست»
• باختر امروز و جبهه ملی
فاطمی پس از اخذ مدرك دكترا در شهریور ۱۳۲۷ به ایران بازمی گردد و بلافاصله فكر تاسیس یك روزنامه تازه را با همكاری «نصرالله شیفته» و روزنامه نگاران جوان دیگری چون جلال نائینی، محیط طباطبایی، اسماعیل پوروالی، ذبیح الله منصوری، محمدعلی سفری و... پی می گیرد.اما انتشار این روزنامه به دلیل تشنجات و حوادث سیاسی ناشی از حادثه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ (ترور شاه) تا یك سال بعد میسر نمی شود.
در تاریخ ۸ مرداد ۱۳۲۸ نخستین شماره باختر امروز با سرمقاله ای تحت عنوان «یا مرگ یا آزادی» منتشر شد. در این مقاله فاطمی می نویسد: «در یكی از روزهای گرم تابستان سال۱۳۲۴ _ درست چهار سال پیش _ آخرین سرمقاله باختر را من در میان پریشانی و نگرانی از اوضاع سیاسی آن روز نوشتم ... روزنامه ما آن روزها سخت سرگرم مبارزه بود و برای مدت چند ماه تنها و یكه در زیر چكمه های ارتش بیگانه كه ایران را هنوز زیر اشغال خود داشت، فریاد می زد... باختر امروز با همان تهور دیروز باختر، با همان جسارت و بی پروایی از مصالح علف خوارها، پابرهنه ها، گرسنه ها و بی كفن ها دفاع خواهد كرد. شعار ما این است: «یا مرگ یا آزادی...»۱۲ آغاز انتشار «باختر امروز» مقارن با آخرین روزهای عمر مجلس پانزدهم و فشار دولت برای تصویب قرارداد الحاقی «گس گلشائیان» و مقاومت اقلیت پنج نفره مجلس در برابر این قرارداد، قرار داده بود. فاطمی نیز كه از مخالفان سرسخت قرارداد بود، دولت ساعد را هدف شدیدترین حملات قرار داد و انتشار مقاله ای تحت عنوان «این دزدها باز هم سواری می خواهند!» باختر امروز را در چهارمین شماره آن به توقیف كشاند.اما نهایتاً عمر مجلس پانزدهم با نطق طولانی و آتشین «حسین مكی» به پایان رسید و دولت موفق به تصویب قرارداد نشد.با نزدیك شدن انتخابات دوره شانزدهم و زمزمه قصد دولت مبنی بر تقلب در انتخابات، اقلیت كوچك مجلس پانزدهم به همراه شماری از سران «حزب ایران» و تعدادی از روزنامه نگاران مخالف دولت به مصدق مراجعه كردند و از او خواستند كه نسبت به عملكرد دولت در جریان انتخابات اعتراض نمایند.بر این مبنا در تاریخ ۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ این گروه به رهبری مصدق و به همراه جمعی از مردم پایتخت در دربار متحصن شدند تا اعتراض خود را نسبت به دخالت دولت در انتخابات آشكار سازند. هر چند این تجمع بدون نتیجه پایان یافت، اما شالوده تاسیس «جبهه ملی» در جریان همین تحصن ریخته شد.۱۳ به این ترتیب كه در جلسه ای كه پس از این حوادث در منزل مصدق تشكیل شده بود، حسین فاطمی ضمن نطقی نخستین پیشنهاد مهم و تاثیرگذار حیات سیاسی خود را مطرح كرد. فاطمی گفت: «اكنون كه فواید كار دسته جمعی بر عموم رفقا روشن شد و قدرت نفوذ اتحاد و وحدت بر همه معلوم گردید، چه خوب است كه این عده برای انجام كارهای مهم سیاسی و مملكتی دست به دست هم داده و به نام جبهه ملی تحت نظم و دیسیپلین خاصی شروع به مبارزه برای پیشرفت اهداف مختلف ملی نماییم.»۱۴به این ترتیب «جبهه ملی ایران» به پیشوایی دكتر مصدق تشكیل شد و فاطمی كه سال ها آرزوی تشكیل ائتلافی از نیروهای سیاسی هم مسلك را در سر می پروراند، در نخستین سرمقاله باختر امروز پس از اعلام تشكیل جبهه چنین نوشت: «... من اقرار می كنم كه هیچ وقت به لذت امروز مقاله ننوشته ام. امروز مانند عاشقی كه پس از سال ها مفارقت و هجران به وصل معشوق خود رسیده است، در عین شوق و شعف این سطور را پایان می برم. زیرا می بینم كه با تشكیل جبهه ملی یك صف منظم و قوی كه مظهر اراده جامعه ایرانی است، به وجود آمده است.»۱۵ از این دوران باختر امروز عملاً به عنوان ارگان جبهه ملی وارد كارزار شده و با مخالفان سیاسی این جبهه دست و پنجه نرم می كند.
• پیشنهاد تاریخ ساز
با تشكیل مجلس شانزدهم جبهه ملی كه توانسته بود تعدادی از نمایندگان خود را وارد مجلس كند، رسیدگی به قضیه نفت و مخالفت با قرارداد الحاقی را در رأس برنامه های خود قرار داد.
با سقوط كابینه ساعد و ناكامی كابینه منصور در حل مسئله نفت نوبت به یك نظامی مقتدر رسید تا شانس خود را در این زمینه بیازماید. سپهبد حاج علی رزم آرا مردی بود كه از مدت ها پیش قدرت های جهانی (انگلستان، آمریكا و شوروی) او را برای دستیابی به یك توافق قابل قبول در قضیه نفت گزینه مناسبی می دانستند.اما در همین حال پیشنهادی از سوی جبهه ملی مطرح شد و همه معادلات و محاسبات سیاسی آن روز ایران را برهم زد. این پیشنهاد از این قرار بود: «به نام سعادت ملت ایران و به منظور كمك به تامین صلح جهانی امضاكنندگان ذیل پیشنهاد می نماییم كه صنعت نفت ایران در تمام مناطق كشور بدون استثنا ملی شود...»طرح پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را بسیاری در آن مقطع ابتكار شخص دكتر مصدق می دانستند، اما مصدق سال ها بعد در نامه ای به خط خود می نویسد: «اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است كه به مملكت شده باید از آن كسی كه اول این پیشنهاد را كرده، سپاسگزاری كرد و آن كس شهید راه وطن دكتر حسین فاطمی است كه روزی در خانه جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عمده نمایندگان جبهه حاضر در جلسه آن را به اتفاق آرا تصویب كردند...»۱از این تاریخ ایده «ملی شدن صنعت نفت» در رأس برنامه های تبلیغاتی جبهه ملی و روزنامه باختر امروز قرار گرفت. فرمول ملی شدن در واقع دولت رزم آرا را كه از ماه ها قبل برای رسیدن به یك توافق با انگلستان و شركت نفت در حال مذاكره بود، عملاً خلع سلاح كرد و رزم آرا ناچار شد لایحه قرارداد الحاقی را از مجلس مسترد سازد.با این حال دولت صراحتاً اعلام كرد كه ملی شدن نفت ایران را در شرایط فعلی «غیر عملی» می داند. صبح روز ۱۶ اسفند در حالی كه مصدق به عنوان رئیس كمیسیون مخصوص نفت در مجلس مشغول بررسی پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت بود رزم آرا به دست خلیل طهماسبی عضو فداییان اسلام ترور شد. فردای آن روز كمیسیون پیشنهاد ملی شدن نفت را تصویب كرد و با تصویب مجلسین تا پایان سال ۱۳۲۹ نفت ایران ملی شده بود.كوتاه زمانی بعد (در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۰) مجلس به نخست وزیری مصدق ابراز تمایل نموده و او كابینه خود را معرفی می كند. فاطمی در سرمقاله همان روز می نویسد: «كمتر از نیم قرن است كه ملت ایران دكتر مصدق را به پیشوایی خود برگزیده است... نام او با مشروطیت ایران همیشه همراه بوده و تنها كسی كه در مبارزات اصولی خود سرسختی و مجاهدت ممتد و طولانی نشان داده و با نفوذ اجانب همیشه جنگیده است...»۲ در روز سی ام همین ماه مصدق، فاطمی را به سمت «معاونت پارلمانی» خود برمی گزیند.به این ترتیب حسین فاطمی روزنامه نگاری كه برای سالیان دراز دولت های وقت و «هیات حاكمه» را هدف شدیدترین حملات قرار داده بود، اكنون خود به یك «دولتمرد» تبدیل می شد.طبیعتاً این امر می توانست در عرصه سیاست دشواری هایی را برای فاطمی فراهم كند. محمدعلی سفری خبرنگار باختر امروز در این خصوص چنین می نویسد: «همان شب [انتصاب به معاونت پارلمانی ] در دفتر روزنامه دكتر فاطمی حضور یافت و ضمن تشریح كامل اوضاع سیاسی مملكت خطاب به هیات تحریریه گفت كه روزنامه بدون در نظر گرفتن سمتی كه وی در دولت دارد و یا موقعیت جبهه ملی و دكتر مصدق مانند گذشته راه خود را خواهد رفت. دكتر فاطمی در آن جلسه با صراحت به همه همكاران تذكر داد كه حساب دولت دكتر مصدق و همكاران ایشان در دولت را از حساب روش روزنامه جدا كنند... البته اجرای این دستور العمل مواجه با مشكلات فراوانی شد... دكتر فاطمی بارها به خاطر آنچه علیه وكلا و سناتور ها می نوشتم آماج عكس العمل مستقیم به صورت علنی و ایراد نطق پشت تریبون مجلس و یا گلایه و شكایت قرار می گرفت... در جلسه ۲۵ خرداد ۱۳۳۰ جمال امامی [لیدر مخالفان دولت] در نطق خود خطاب به دكتر فاطمی چنین گفت: آقای دكتر فاطمی! شما امروز معاون نخست وزیر هستید، اگر خواستید تنقید بكنید یا فحش بدهید به تناسب مقام امروزی خود فحش بدهید...»۳• صفیر گلوله
عصر روز ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ در چهارمین سالگرد ترور محمد مسعود شماری از مردم به همراه گروهی از دوستان و همكاران وی در گورستان ظهیرالدوله بر سر مزارش گرد آمده بودند. حسین فاطمی نیز كه در این مراسم شركت كرده بود، پشت تریبون قرار گرفت تا چند كلامی درباره دوست دیرین خود سخن بگوید. فاطمی چنین آغاز كرد: «گلوله ای كه مغز مسعود را پریشان كرد، ایران را تكان داد...»درست در همین لحظه صدای گلوله سخنان فاطمی را قطع كرد و او را نقش بر زمین ساخت. فاطمی بلافاصله به بیمارستان انتقال یافت و برای خروج گلوله كه به شكم وی اصابت كرده بود مورد جراحی قرار گرفت.ضارب فاطمی نوجوان ۱۵ ساله ای به نام «محمدمهدی عبدخدایی» بود كه به تازگی از شهر مشهد به تهران آمده و در بازار تهران به شاگردی مشغول بود. عبدخدایی كه در واقع جوان ترین عضو گروه فداییان اسلام محسوب می شد پس از دستگیری اعتراف كرد كه این گروه قصد ترور مصدق و دیگر رهبران جبهه ملی را نیز داشته است.فاطمی در سرمقاله نخستین شماره سال ۱۳۳۱ در حالی كه هنوز در بیمارستان نجمیه تهران بستری بود، چنین نوشت: «خدای بزرگ نخواست گلوله ای كه از طرف [...] به طرف من رها شد كارگر افتد...گلوله نمی تواند افكاری را كه در دماغ من از دیدن مناظر رقت بار فقر و جهل و ناتوانی، خرافات و امراض و هزاران مفاسد اجتماعی دیگر كه مولود سلطه و قدرت یك سیاست جنایت كارانه و جابرانه دو قرنی استعمار است... تغییر دهد.»۴اما گلوله از آنچه تصور می شد كاری تر بود. به طوری كه فاطمی را ناچار ساخت برای درمان آثار جراحت وارده عازم آلمان شود و تا مهرماه همان سال كه به ایران بازگشت عملاً هشت ماه از صحنه سیاست دور ماند. در طول این هشت ماه دولت مصدق با بحران ها و حوادث متعددی روبه رو شده بود. از یك سو پس از قیام سی تیر ترس دربار و شخص شاه از قدرت مصدق و حزب توده بیشتر شده بود و روابط این دو به تیرگی می گرایید. از سوی دیگر شكاف و انشقاقی كه در میان اعضای جبهه ملی و هواداران مصدق وجود داشت رفته رفته آشكارتر می شد. علاوه بر این اخبار و شایعات حاكی از این بود كه سفارت انگلستان به طور دائمی با اقلیت مخالف در مجلس مرتبط و مشغول توطئه علیه دولت است. اطلاع از همین اخبار مصدق را بر آن داشت تا تصمیم قطعی خود را مبنی بر قطع رابطه با دولت انگلستان به مرحله اجرا گذارد. اما «حسین نواب» وزیر خارجه محافظه كار مصدق از اجرای این تصمیم خودداری و استعفای خود را تقدیم او كرد. مصدق نیز بلافاصله فاطمی را كه به تازگی از اروپا بازگشته بود به «وزارت خارجه» منصوب كرد.حسین فاطمی سال ها پیش در «مرد امروز» نوشته بود: «...اگر حكومت مركزی را مغز كشور بشمارید دستگاه وزارت خارجه قلب او است و این قلب ایران سال ها است ضعیف است، چندین بار ما را تا پرتگاه فنا برده و هیچ كس هنوز توجه نكرده است كه اول به اصلاح و مداوای این عضو اصلی بپردازد.»۵ اكنون در اوج جوانی و در بحرانی ترین روزهای حكومت مصدق سكان سیاست خارجی ایران را در دست داشت. در واقع در این دوران فاطمی یار غار مصدق و تنها مشاور امین او محسوب می شود و در همین زمان است كه او زمینه را برای اجرای افكار انقلابی و تحول جویانه خود مساعد می بیند. فاطمی در دوران كوتاه تصدی وزارت خارجه تلاش كرد به تدریج بافت سنتی و محافظه كار این وزارتخانه را دچار تحول كرده و عناصر نامطلوب را تصفیه كند و از سوی دیگر توانست با تحت فشار گذاردن شاه از دخالت های دربار در روابط خارجی ایران بكاهد.
• سه روز بحرانی
در ساعات پایانی شب ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ یگان ویژه ای از اعضای گارد سلطنتی منزل وزیر خارجه را محاصره و با تهدید او را در برابر همسر و فرزند نوزادش بازداشت كرده و به كاخ سعد آباد می برند. در كاخ، فاطمی به همراه دو تن دیگر از اعضای كابینه مصدق كه آنان نیز با وضعیت مشابهی دستگیر شده بودند، تحت نظر قرار می گیرند. این سه بلافاصله درمی یابند كه «كودتا»یی در كار است و كانون توطئه نیز محلی جز دربار نمی تواند باشد. اما از سوی دیگر سرتیپ تقی ریاحی رئیس ستاد ارتش پیش از شروع به عملیات از طرح كودتا باخبر شده و موفق می شود آن را خنثی و سرهنگ نعمت الله نصیری رئیس گارد شاهنشاهی را دستگیر كند. ساعتی بعد رادیو تهران شكست طرح كودتا را اعلام می كند. شاه و ملكه كه در این زمان در كلاردشت به سر می بردند به سوی بغداد فرار می كنند.فاطمی به محض آزادی، به منزل بازگشت و صبح روز بعد (۲۵ مرداد) مانند بقیه اعضای دولت و جبهه ملی برای تصمیم گیری درباره كودتای نافرجام نزد نخست وزیر رفت. كسانی كه در این جلسه حضور داشته اند از رد و بدل شدن گفت وگوهای تند و آتشین میان مصدق و فاطمی سخن می گویند.۶ فاطمی كه به خوبی می دانست كودتا با اطلاع و همكاری شخص شاه صورت گرفته خواهان شدت عمل دولت و برخورد سریع و قاطع با كودتاچیان بود. اما مصدق با تاكید برتعهد خود به قانون در واقع در جست وجوی راه حلی بود تا در چارچوب قانون اساسی مشروطیت قضیه را فیصله دهد. بعدازظهر همان روز حسین فاطمی در سرمقاله «باختر امروز» برای اولین بار شخص شاه را هدف تندترین حملات قرار داد. عنوان آن سرمقاله این بود: «این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید كرد!» در واقع اشاره فاطمی به «قیام افسران آزاد» مصر بود كه كمتر از یك سال قبل بر علیه ملك فاروق پادشاه این كشور صورت گرفته و منجر به اعلام «جمهوری» شده بود.در ادامه مقاله فاطمی می نویسد: «دربار دشمن همه آزاد مردان، وطن پرستان و خصم مبارزان راه استقلال و آزادی است» و شاه را چنین خطاب قرار می دهد: «ثروت یك مملكت را به غارت بردید، املاك و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده. حالا هم مثل دزد ها و بدهكارها از تاریكی شب برای كودتا استفاده می كنید و برای استراحت به كلاردشت تشریف می برید... پدر شما یك مرتبه به دستیاری آیرون ساید كلنل انگلیسی به روی هموطنان خود شمشیر كشید و عاقبت در منتهای نكبت در گوشه ژوهانسبورگ چشم برهم گذاشت، او از این جنایت چه چیزی دید كه امروز شما از روی نقشه فرستاده های سفارت انگلیس در بغداد و ایادی جیره خوار اجنبی همان راه نكبت بار و ملعنت آمیز را از نو می پیمائید؟» در پایان فاطمی، مصدق را خطاب قرار می دهد و می نویسد: «آقای دكتر مصدق! چقدر باید صبر و تحمل كرد و تا كی باید شاهد این فجایع و رسوایی های پنهانی و آشكار دربار بود؟ دربار با رفتار ننگ آوری كه دیشب مرتكب شد آخرین خط وصلی را كه با ملت داشت، برید. دیگر باید به دوازده سال توطئه، دوازده سال تحریك برادران و خواهران و مادران و دوازده سال اغراض و شهوات اجنبی خاتمه داد...»۷
عصر همان روز به دعوت جبهه ملی میتینگ بزرگی با حضور هزاران نفر در میدان بهارستان برگزار شد. در این میتینگ نیز فاطمی تند ترین سخنان را علیه دربار و شخص شاه بر زبان آورد و جمعیت تظاهر كننده مرتباً علیه شاه شعار داده و در این میان بعضاً شعار «جمهوری» نیز به خصوص از جانب هواداران حزب توده سر داده می شد.فردای آن روز (یعنی دوشنبه ۲۶ مرداد) فاطمی در باختر امروز می نویسد: «مردم در قطعنامه میتینگ باشكوه و بی سابقه دیروز تهران خواستار شده اند كه وظایف فراری بغداد [منظور شاه است] به یك شورای موقتی واگذار شود.»اما در پایان همین مقاله جملاتی وجود دارد كه در واقع می توان آن را پاسخ و هشدار تلویحی به قدرت نمایی های هواداران حزب توده در خیابان های تهران در روز ۲۵ مرداد تلقی كرد: «... وظیفه مردم سنگین تر از همیشه است به هیچ كس، به هیچ دسته سیاسی نباید فرصت سوء استفاده از جهاد خود را بدهند زیرا هرگز نباید فراموش كنند كه همه این مبارزات بر ضد اجنبی است و اجنبی برای ما هركس است كه خارج از مرزهای ایران باشد.»۸عصر روز بعد (سه شنبه ۲۷ مرداد) فاطمی در آخرین مصاحبه مطبوعاتی خود به عنوان «سخنگوی دولت» اعلام می كند كه «موضوع رژیم جمهوری الان مورد بحث دولت نیست.» اما بلافاصله اضافه می كند كه «نظر شخصی» خود را از طریق روزنامه به اطلاع مردم رسانده است. با این عبارات فاطمی در واقع از یك سو تضاد و كشمكش درونی خود و از سوی دیگر اختلاف نظر خود با شخص مصدق درخصوص مسئله تغییر رژیم را آشكار می سازد. ذكر خاطره ای از محمدعلی سفری خبرنگار باختر امروز در این زمینه جالب به نظر می رسد. او می نویسد: «سال ها است كه نویسنده همواره قیافه درهم و روح طغیانگر روانشاد دكتر فاطمی را در برخوردهای آن سه روز به یاد می آورم. در آن سه روز آن مرحوم را هر وقت دیدم عصبانی و پرخاشگر بود. به یاد دارم در آخرین مصاحبه مطبوعاتی در بعدازظهر روز ۲۷ مرداد وقتی مصاحبه تمام شد و من حسب المعمول با آن مرحوم به اتاقش رفتم تا اخبار و مطالبی را كه برای روزنامه داشت بگیرم، سخت ناراحت بود. وقتی من پافشاری كردم تا در مورد مسئله تغییر رژیم مطلبی بنویسم، شاید برای نخستین بار در طول مدتی كه در كنار او در باختر امروز انجام وظیفه می كردم به من پرخاش كرد. وقتی این رفتار غیر منتظره او حال مرا دگرگون كرد و اشك در چشمانم جمع شد آن مرحوم در حالی كه آشكارا صدایش می لرزید خطاب به من گفت: «اینقدر سماجت نكن، حرف آخر را من نمی توانم بزنم، آن كس كه باید بزند هنوز راضی نشده است. او همچنین گفت: سفارش می كنم هم خودت و هم رفقا حواسشان جمع باشد مطلبی در روزنامه ننویسید كه باعث رنجش و احیاناً شك و تردید دكتر مصدق بشود.»۹ با این همه پس از كودتای ۲۸ مرداد حتی بسیاری از هواداران مصدق، فاطمی را به دلیل انتشار مقالات فوق و آنچه كه «تندروی بیش از حد» می خواندند مورد سرزنش قرار دادند. اما سال ها بعد با انتشار مفاد سندی تاریخی حقایق به گونه ای دیگر آشكار می شود. سند مذكور نامه ای است كه فاطمی در دوران بازداشت از درون زندان و به طور مخفیانه به آیت الله سید رضا زنجانی شخصیت روحانی عضو نهضت مقاومت ملی نوشته است. در این نامه می خوانیم: «... می توانم اكنون كه بازپرسی من تمام شده به حضرت عالی عرض كنم كه از جریان میتینگ [۲۵ مرداد] دكتر [مصدق] كاملاً مطلع بود. حتی مقالات روزنامه را هم كه تا آن وقت هرگز من به دكتر نشان نمی دادم، در آن سه روز خودم جمله به جمله مقالات را برای او خواندم. در چند مورد نظریات اصلاحی داشت. در حضور خودشان اصلاح كردم و برای چاپ فرستادم. ولی به طوری كه می دانید یك كلمه در این باب به احدی نگفته و نخواهم گفت و جناب عالی می توانید به وسیله ای صحت این عرایض را از او جویا شوید.»۱۰
• اسیر رژیم كودتا
پس از پیروزی كودتای ۲۸ مرداد، فاطمی نیز همانند جمعی دیگر از سران جبهه ملی برای مدتی زندگی مخفی را تجربه می كند اما نهایتاً در تاریخ ششم اسفند ۱۳۳۲ محل اختفای او لو رفته و دستگیر می شود.۱۱همان روز وی به فرمانداری نظامی تهران نزد تیمور بختیار برده شد. در هنگام خروج از ساختمان فرمانداری نظامی هدف ضربات كارد گروهی از اوباش محلات جنوب تهران به رهبری شعبان جعفری قرار گرفت و خواهر بزرگش (سلطنت خانم فاطمی) نیز كه برای دفاع از برادر به سوی او رفته بود، مجروح شد.
وضعیت جسمی نامساعد فاطمی- كه هنوز اثرات زخم گلوله را به تن داشت- به دنبال این حملات وخیم تر می شود. اما پس از مدتی اقامت در بیمارستان و بهبودی نسبی، رژیم تصمیم می گیرد او را به زندان لشكر ۲ زرهی انتقال دهد. در همین زندان است كه آیت الله سیدرضا زنجانی مخفیانه با فاطمی ارتباط برقرار می كند و بین این دو نامه هایی رد و بدل می شود. با انتشار این نامه ها در سال های پس از انقلاب با روحیات و افكار وزیر امور خارجه مصدق در آخرین روزهای حیاتش بیشتر آشنا می شویم. در یكی از همین نامه ها فاطمی می نویسد: «... این پرده رسوایی آخر برای تكمیل صحنه چاقو زدن جلو نظمیه لازم بود و به نظرم خواست خدا این است كه روز به روز رسواترشان كند. به هرحال وضعیت [را] با هر جان كندنی كه هست (البته از نظر مزاج) می گذرانم ولی به جد بزرگوارمان قسم اگر خیال كنید به قدر سر سوزن این لوطی بازی ها در اراده و روحیه مخلصتان تاثیر داشته باشد. اگر حمل بر خودستایی نشود عرض می كنم شیر را اگر هم در زنجیر نگه دارید ممكن نیست گربه شود... به خواهرم بفرمایید ابداً متاثر نباشد برعكس افتخار كند كه برادرش واسطه و دلال فروش وطن نشد و به احساسات و عقاید جامعه سر تعظیم و تكریم فرود آورد. تمام مردم این كشور كه شرف دارند امروز برادر او محسوب می شوند...»۱۲
پی نوشت ها:
۱- نقل از: نامه های دكتر مصدق، گردآوری محمد تركمان، ج اول، ص ۳۷۶.
۲- باختر امروز، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۰.
۳- سفری محمدعلی، پیشین، ج ،۱ ص ۴۶۴.
۴- باختر امروز، نهم فروردین ۱۳۳۱.
۵- مرد امروز، ۱۴ دی ۱۳۲۵.
۶- در این مورد ر.ك: حكیمی محمود، رودخانه خروشان عشق ص ،۱۳۷ نقل از چشم انداز ایران ش ۸ و ۹ گفت وگو با دكتر سعید فاطمی و نیز پروژه تاریخ شفاهی، دانشگاه هاروارد، گفت وگوی ضیاء صدقی با احمد زیرك زاده، بخش پنجم ص ۱۶.
۷- باختر امروز، ۲۵ مرداد ۱۳۳۲.
۸- باختر امروز، ۲۶ مرداد ۱۳۳۲.
۹- سفری محمدعلی، پیشین ص ۸۵۸.
۱۰- نقل از: افراسیابی بهرام، خاطرات و مبارزات دكتر حسین فاطمی، ص ،۳۳۴ مكتوب شماره ۴.
۱۱- فاطمی در دوران اختفا اقدام به نگارش دست نوشته هایی تحت عنوان «یادداشت های دوران دربه دری» می كند كه در آن ریشه اختلافات درونی جبهه ملی و علل و حوادث منجر به كودتای ۲۸ مرداد مورد بررسی قرار گرفته است. برای مطالعه این یادداشت ها ر.ك: افراسیابی بهرام، پیشین، ص ۲۰.
۱۲- افراسیابی، بهرام، پیشین، ص ۳۲۸ مكتوب شماره ۹.آنچه كه از مضمون این نامه و سایر مكاتبات فاطمی با آیت الله زنجانی بر می آید آن است كه گویا روح مغرور فاطمی همچنان خود را در هیئت وزیر خارجه مصدق و عضو وفادار جبهه ملی می بیند و نه یك زندانی در بند رژیم كودتا. از این رو سعی می كند از همین طریق تماس هایی با سران نهضت مقاومت و شخص دكتر مصدق برقرار كرده و نظر آنان را در خصوص اتخاذ رویه دفاعی خود جویا شده و نظرات خود را در خصوص اوضاع سیاسی به اطلاع آنها برساند. در نامه ای دیگر فاطمی چنین می نویسد: «منظور بنده از اینكه عرض كرده بودم به وسیله پسر دكتر [مصدق] از ایشان سئوال شود كه آیا دستوری برای كار ما دارند یا خیر این بود كه ایشان رویه ای را كه ما باید در دفاع پیش گیریم روشن نمایند. حالا گمان می كنم نه تنها دكتر در این مورد باید اظهارنظر كنند، بلكه دوستان نهضت كه احاطه بیشتری به وضعیت دارند، صالح ترند در تعیین خط مشی دفاع. مخصوصاً این نكته را بنده با كمال صداقت و از روی خلوص عرض می كنم كه به هیچ وجه در تعیین این خط مشی منافع شخصی ما را در نظر نگیرند كه بنده مریضم، چاقو خورده ام، زن و بچه و خواهر و برادرم چه می گویند. بلكه آن چیزی را در نظر بگیرند كه ما به خاطر حفظ و حمایت آن جهاد كرده و به این روز افتاده ایم. مصلحت مملكت و ملت را كه می خواهد حیات نهضت خود را نجات دهد و آرمان ها و آرزوی هزارها و صدها هزار هموطن خود را بیشتر رعایت كنند... به هرحال در دادگاه ما می توانیم بسیاری از حقایق را فاش كنیم. داغ باطله بر كنسرسیوم بزنیم...»۱با وجود آنكه فاطمی هنوز سلامتی و توانایی خود را به طور كامل به دست نیاورده بود، رژیم مایل بود كه هرچه سریع تر محاكمه او را به پایان برساند. بنابراین به رغم اعتراضات فاطمی و وكلای او، كمیسیونی از پزشكان نظامی او را معاینه و اعلام كردند كه حضور متهم در دادگاه «هیچ مانعی ندارد» اما « در صورت اقتضا حمل مشارالیه به دادگاه به وسیله آمبولانس ترجیح خواهد داشت.»۲به هر حال فاطمی توسط برانكارد به دادگاه نظامی آورده شده و به سرعت محاكمه و به جرم «سوءقصد به منظور برهم زدن اساس حكومت و تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد سلطنت» به اعدام محكوم می شود. این حكم در مرحله تجدیدنظر نیز ابرام می شود و شاه به رغم اختیار قانونی با درخواست فرجام خواهی او موافقت نمی نماید و اعلام می كند كه تاریخ اجرای حكم اعدام را متعاقباً تعیین خواهد كرد.در خصوص انگیزه های این اقدام شاه، علاوه بر نفرت و كینه شخصی شدیدی كه به دلایل واضح نسبت به فاطمی احساس می كرد، باید به این واقعیت اشاره كرد كه شاه در واقع وجود شخصیتی مانند فاطمی را با چنان افكار و سوابقی یك خطر بالقوه و همیشگی برای اساس سلطنت خود می دانست. در این زمینه می توان به سند محرمانه ای از گزارش فرمانده عملیاتی منطقه ای وزارت خارجه بریتانیا به این وزارتخانه اشاره كرد. در این گزارش راجع به اوضاع ایران آمده است: «اعدام بی رحمانه، صرف نظر از غیر انسانی بودن، ممكن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد. منتها شاید برای فاطمی بهترین راه حل باشد... تا زمانی كه این افراد زنده و در ایران هستند همیشه خطر یك ضد كودتا هست. شدت عمل ضروری است.»۳
• پرده آخر
شفاعت برخی روحانیون پرنفوذ و آخرین تلاش های علی دشتی (كه فاطمی آخرین نامه خود را به او نوشته است) برای نجات جان فاطمی، شاه را از تصمیم خویش منصرف نمی سازد و حكم اعدام قطعی می شود.صبح روز چهارشنبه ۱۹ آبان ،۱۳۳۳ تیمسار حسین آزموده و سایر مقامات زندان حسین فاطمی را در حالی كه توانایی حركت نداشت در برابر جوخه اعدام قرار دادند. آزموده روحیه فاطمی را در آخرین لحظات حیاتش این گونه توصیف می كند: «ساعت ۴ صبح به اتفاق قاضی عسگر نزد ایشان رفتم. روحیه اش بسیار عالی بود و اگر كسی وارد اتاق می شد تصور نمی كرد این محكومی است كه باید در دقایق بعد اعدام شود...»۴در این لحظه آزموده از فاطمی خواست تا چنانچه تقاضایی دارد مطرح كند. فاطمی خواستار وداع با مصدق و دیدار با خانواده خود شد اما این درخواست او اجابت نشد. در آخرین لحظات حیات، فاطمی رو به افسران و سربازان حاضر در زندان كرد و گفت: «من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر و عوامفریبی نیستم و به مرگ خود یقین دارم و آنچه می گویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دكتر مصدق حمایت كردیم كه هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملكت نداشت. من برای آن كشته می شوم كه اولین اقدامم در وزارت، بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود... من می میرم كه نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع كرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این كشور حكومت نمایند. من درهای سفارت انگلستان را بستم غافل از آنكه تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد.»و به این ترتیب فاطمی در آخرین لحظات حیات نیز ضدیت و آشتی ناپذیری خود را با بنیان «سلطنت» آشكار ساخت.رأس ساعت ۶ صبح، هشت گلوله جوخه آتش ارتش شاهنشاهی، جوان ترین وزیر امور خارجه تاریخ ایران را از پای درآورد. اما در طول سال های بعد نام حسین فاطمی و آرمان او الهام بخش مبارزانی گشت كه دل در گرو اندیشه «جمهوریخواهی» به مثابه نفی نهاد سلطنت و اقتدارات مطلقه سلطانی داشتند.
پی نوشت ها:
۱- پیشین، ص ،۳۳۴ مكتوب شماره ۴.
۲- اعضای این كمیسیون عبارت بودند از: سرلشكر دكتر خوشنویسان، سرلشكر دكتر ایادی، سرتیپ دكتر مقبل و سرهنگ دكتر تدین، ر.ك: پیشین. ص ۳۰۸.
۳- مستخرج از سند الف او ۳۷۱/۱۰۴۵۸۴ وزارت خارجه بریتانیا به تاریخ ۳۰ سپتامبر ،۱۹۵۳ نقل از: وودهاوس سی ام، عملیات چكمه، ترجمه فرحناز شكوری، ص پنجاه و پنج مقدمه.
۴- نقل از: شیفته نصرالله، پیشین، ص ۳۹۹.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید