شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


افول‌ اندیشه‌ در جناح‌ سنتی‌ هالیوود


افول‌ اندیشه‌ در جناح‌ سنتی‌ هالیوود
ترمیناتور ۳: رستاخیز ماشینها
در دهه‌ هفتاد میلادی‌ پس‌ از رسوخ‌ جنبش‌ عصیانگری‌ فرهنگی‌ كه‌ از اروپا آغاز شده‌ بود به‌ درون‌ جامعه‌ هنری‌ آمریكاو حمایت‌ از ساخت‌ فیلمهای‌ به‌ اصط‌لاح‌ ضدسیستم‌ حتی‌ در سط‌وح‌ سنتی‌ هالیوود، نسل‌ جدیدی‌ در همین‌ بافت‌سینمای‌ آمریكا جانشین‌ اسلاف‌ خود گردید كه‌ به‌ ظ‌اهر با موج‌ جدیدی‌ كه‌ از قاره‌ كهنه‌ آمده‌ بود، همساز به‌ نظ‌ر می‌آمد. سینماگران‌ جوانی‌ مانند استیون‌ اسپیلبرگ‌، ویلیام‌ فریدكین‌، جرج‌ لوكاس‌، براین‌ دی‌پالما، فرانسیس‌ فورد كاپولا ومارتین‌ اسكورسیزی‌ از آن‌ جمله‌ بودند. اگر چه‌ برخی‌ از این‌ فیلمسازان‌ همچون‌ اسكورسیزی‌ و كاپولا تا اندازه‌ای‌ هم‌ افكار و اندیشه‌های‌ نو ارایه‌ كردند و ازهمین‌ رو نتوانستند چندان‌ با جریان‌ غالب‌ همراهی‌ كنند اما سایرین‌ علیرغم‌ نمایش‌ پوسته‌ای‌ تازه‌، تجدید حیات‌سنتهای‌ دیرین‌ هالیوود یعنی‌ رویاسازی‌ محض‌ با تكیه‌ بر نگاه‌ بدون‌ عمق‌ تماشاگر را در دستور كار داشتند، همانكه‌فی‌المثل‌ سیسل‌. ب‌. دومیل‌ و ویلیام‌ وایلر و ویكتور فلیمینگ‌ و امثال‌ آنها در دهه‌های‌ ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ میلادی‌ برپرده‌های‌ سینما می‌بردند تا مخاط‌ب‌ سینما را برخلاف‌ سایر هنرهای‌ دیگر از خود و اط‌راف‌ خود غافل‌ سازند. اما در اواخر دهه‌ ۸۰ و اوایل‌ دهه‌ ۹۰ اتفاق‌ دیگری‌ در هالیوود افتاد كه‌ خود منشا جریان‌ جدیدی‌ شد تا سیر سینما را همپای‌ دیگر تحولات‌ رسانه‌ای‌ و ارتباط‌ی‌ به‌ تحول‌ بنیادی‌تری‌ برساند و آن‌ به‌ عرصه‌ آمدن‌ فیلمسازانی‌ مانند جیمزكامرون‌ و الیور استون‌ و ترنس‌ مالیك‌ و ... بود كه‌ تكنیك‌ و ساختار صرفا تجاری‌ سینمای‌ سنتی‌ هالیوود را به‌ اندیشه‌ وفكر و حتی‌ فلسفه‌ و نوعی‌ جهان‌بینی‌ آمیختند. جیمز كامرون‌، فیلم‌ بیگانه‌ مخوف‌ و كلیشه‌ای‌ ریدلی‌ اسكات‌ را به‌ بیگانه‌های‌ متمایز و زندگی‌ط‌لب‌ تبدیل‌ كرد و بافیلم‌ ورط‌ه‌ به‌ بن‌بست‌ رسیدن‌ بشر امروز را در راه‌ و رسم‌ تمامیت‌خواهش‌ به‌ تصویر كشید. و بالاخره‌ فیلمهای‌ترمیناتور (۱۹۸۴) و بخصوص‌ ترمیناتور ۲: روز داوری‌ (۱۹۹۱) با استفاده‌ از تكنولوژی‌ بسیار فراتر از زمان‌ واندیشه‌ای‌ هشداردهنده‌ درباره‌ آینده‌ هراسناك‌ بشری‌ كه‌ خود را در دام‌ پیشرفت‌های‌ افسار گسیخته‌ همان‌ تكنولوژی‌گرفتار ساخته‌، خط‌ پایانی‌ بود بر فیلمهای‌ علمی‌ تخیلی‌ صرفا سرگرم‌كننده‌ (یا به‌ عبارت‌ صحیح‌تر غافل‌كننده‌) مانندسری‌ ایندیانا جونزها، جنگ‌های‌ ستاره‌ای‌، بازگشت‌ به‌ آینده‌، یی‌تی‌ و ... . انگار كوبریك‌ دیگری‌ آمده‌ بود تا باتمسك‌ به‌ عناصر تجاری‌ سینما، آرزوهای‌ دیرین‌ وی‌ را در پیوند معضلات‌ هویتی‌ و شخصیتی‌ انسان‌ امروز با تمدن‌تكنولوژی‌زده‌ بر پرده‌ سینما ببرد. ۱۸۰ میلیون‌ دلار فروش‌ در اكران‌ اول‌ آمریكای‌ شمالی‌ برای‌ ترمیناتور ۲: روزداوری‌ و ساختار اعجاب‌انگیز آن‌ كه‌ هر بیننده‌ای‌ را به‌ تحسین‌ وامی‌داشت‌، مسیری‌ تازه‌ در سینمای‌ هالیوود و جهان‌باز كرد و سینمای‌ اندیشه‌ دریافت‌ كه‌ با بهره‌گیری‌ از تكنیك‌های‌ بالای‌ سینمایی‌ می‌تواند استقبال‌ تماشاگر و البته‌حیات‌ خویش‌ را تضمین‌ نماید و ماتریكس‌ اوج‌ این‌ تفكر و موفقیت‌ آن‌ بود. از همین‌ رو بود كه‌ بسیاری‌ از فیلمسازان‌ هنری‌ و مستقل‌ دنیا مانند ویم‌ وندرس‌ و نانی‌ مورتی‌ و ژانگ‌ بیمو و چن‌ كایگه‌و بالاخره‌ استیون‌ سودربرگ‌ جذب‌ كمپانی‌های‌ بزرگ‌ هالیوود شدند كه‌ آنها هم‌ تمهیدات‌ جدیدی‌ از جلمه‌ ایجادبخش‌های‌ آزاد در كنار بدنه‌ اصلی‌ تولیداتشان‌ برای‌ جذب‌ همكاری‌ سینماگران‌ مستقل‌ اندیشیده‌ بودند. این‌ موج‌، نسل‌ جدید فیلمسازان‌ سنتی‌ هالیوود مانند اسپیلبرگ‌ را هم‌ به‌ سوی‌ خویش‌ كشانید كه‌ این‌ سینماگر معروف‌به‌ رویاپرداز كودكان‌ هم‌ ناگزیر از ساختن‌ فیلمهایی‌ مثل‌ نجات‌ سرباز رایان‌ و هوش‌ مصنوعی‌ و گزارش‌ اقلیت‌،گرچه‌ در جهت‌ تفكرات‌ سیاسی‌ وابسته‌اش‌، شد. اما پس‌ از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و فاجعه‌ برجهای‌ دوقلوی‌ تجارت‌ جهانی‌ در نیویورك‌، كه‌ جناح‌ سنتی‌ هالیوود احساس‌وظ‌یفه‌ كرد تا برای‌ بازیافتن‌ غرور از دست‌ رفته‌ آمریكاییان‌ دست‌ به‌ تولید آثاری‌ در جهت‌ پروپاگاندای‌ قدرت‌ و ملیت‌آمریكایی‌ مانند ما سرباز بودیم‌، بازی‌ جاسوسی‌، سقوط‌ بلك‌ هاوك‌، پشت‌ جبهه‌ دشمن‌ و ... بزنند، از ط‌رف‌ دیگرگرایش‌ به‌ سمت‌ سرگرمی‌سازی‌ صرف‌ در این‌ گروه‌ قوت‌ گرفت‌ و مط‌رح‌ نمودن‌ تفكرات‌ و اندیشه‌هایی‌ كه‌ تمدن‌تكنولوژی‌زده‌ امروز را زیر علامت‌ سوال‌ ببرد، به‌ شكل‌ یك‌ تابو درآمد. گرایش‌ به‌ سمت‌ تولید فیلمهای‌ موزیكال‌ به‌ سبك‌ دهه‌ ۵۰ با مایه‌های‌ پریانی‌ (و نه‌ مثل‌ اویتا یا دورز سیاه‌ و تلخ‌)نشانه‌ای‌ دیگر بر این‌ گریز از سینمای‌ نوین‌ دهه‌ ۹۰ بود كه‌ خصوصا در این‌ دو سال‌ اخیر اوج‌ گرفته‌ و آكادمی‌ علوم‌ وهنرهای‌ سینمایی‌ آمریكا هم‌ از شاخص‌های‌ آن‌ مانند شیكاگو حمایت‌ می‌كند. اینچنین‌ است‌ كه‌ حتی‌ كمدی‌ هالیوودی‌ هم‌ كه‌ به‌ فیلمهای‌ لایه‌دار و چندپهلویی‌ همچون‌ حیوان‌ و هل‌ ساده‌لوح‌ وپسر حبابی‌ رسیده‌ بود، مجددا با فیلمهای‌ مضحكه‌ صرف‌ و دلقك‌مآبانه‌ای‌ مثل‌ جانی‌ اینگلیش‌ عقب‌گرد كرد. واخیرا هم‌ از آن‌ جریان‌ احیای‌ سینمای‌ تجاری‌ محض‌ شاهد آثاری‌ مانند هالك‌ و ترمیناتور۳: رستاخیزماشین‌هابودیم‌ كه‌ این‌ اثر اخیر همه‌ آن‌ تفكر و اندیشه‌ درخشان‌ جیمز كامرون‌ برای‌ خلق‌ داستان‌ ترمیناتور را یك‌ جابرباد داد و به‌ ماجرایی‌ كارتونی‌ بدل‌ كرد. جاناتان‌ موستو كارگردان‌ فیلم‌ كه‌ قبلا از وی‌ فیلم‌ یو ۵۷۱ را با ساختاری‌ پرسر و صدا دیده‌ بودیم‌ (و اتفاقا همین‌ سر وصدایش‌ جایزه‌ اسكار گرفت‌) از داستان‌ ترمیناتور تنها پوسته‌اش‌ را پسندیده‌ (یا ماریو كازار، تهیه‌كننده‌ فیلم‌ خواسته‌وی‌ اینگونه‌ بپسندد، چیزی‌ كه‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ جیمز كامرون‌ نمی‌پذیرفت‌) و نعل‌ به‌ نعل‌ از ابتكارات‌ كامرون‌ كپی‌ برداشته‌است‌. آغاز فیلم‌ ترمیناتور۳: رستاخیز ماشین‌ها دقیقا عین‌ ترمیناتور۲: روز داوری‌ ط‌راحی‌ و ساخته‌ شده‌; یك‌ نریشن‌ وتعریف‌ موقعیت‌ جان‌ كانرز كه‌ اینك‌ جوانی‌ بیست‌ و یكی‌ دو ساله‌ شده‌ و بعد ظ‌هور ترمیناتورها، اولی‌ یك‌T-۱۰۰۰ مانندی‌ كه‌ این‌ بار دختر است‌ و حالا علاوه‌ بر شكل‌ جیوه‌ای‌ از دستانش‌ آتش‌ هم‌ می‌بارد!سپس‌ ترمیناتور خودمان‌یعنی‌ جناب‌ آرنولد شوارتزنگر كه‌ همچنان‌ عقب‌مانده‌تر از ترمیناتور دیگر است‌ و برای‌ محافظ‌ت‌ جان‌ كانرزی‌ آمده‌ كه‌علیرغم‌ آن‌ هوش‌ سرشار و زبلی‌ قسمت‌ قبلی‌ (چنانچه‌ باید برای‌ ناجی‌بودن‌ مورد ادعای‌ داستان‌ همچنان‌ آن‌ هوش‌ وفراست‌ را افزایش‌ داده‌ باشد) به‌ یك‌ جوان‌ سر به‌ هوای‌ كندذهن‌ و دیرفهم‌ بیشتر شباهت‌ دارد و همچون‌ جكی‌ چان‌ درموقعیت‌های‌ پیش‌بینی‌نشده‌ تصادفا همه‌ را سر كار می‌گذارد و البته‌ سرخوردگی‌ اجتماعی‌ هم‌ دارد و از نجات‌ بشریت‌نیز غافل‌ مانده‌!!به‌ همین‌ صورت‌، منط‌ق‌ قوی‌ و پیچیده‌ دو قسمت‌ قبلی‌ نیز به‌ قصه‌ كودكانه‌ و پیش‌ پا افتاده‌ای‌ بدل‌ گشته‌، چنانچه‌حوادث‌ بدون‌ هیچ‌ كشش‌ فیلمنامه‌ای‌ (فقط‌ بوسیله‌ صحنه‌پردازی‌هایی‌ كه‌ امروزه‌ در هر فیلم‌ آمریكایی‌ باب‌ است‌ ومقادیر معتنابهی‌ اتومبیل‌ در به‌ داغان‌ می‌شوند تا تماشاگر از تعجب‌ دهانش‌ باز بماند!!) به‌ دنبال‌ همدیگر ردیف‌می‌شوند. اگر T-۱۰۰۰ در قسمت‌ قبلی‌ با اط‌لاعات‌ پلیس‌ گام‌ به‌ گام‌ رد جان‌ كانرز را دنبال‌ كرد تا به‌ او رسید، معلوم‌ نیست‌خانمی‌ كه‌ بنا به‌ مصلحت‌ جانشین‌ وی‌ شده‌ چگونه‌ محل‌ پنهان‌شدن‌ جان‌ را كه‌ تصادفا نزد همشاگردی‌ قدیمی‌اش‌ سردرآورده‌ می‌یابد؟ و آرنولد با چه‌ علمی‌ به‌ آن‌ دو می‌رسد؟
موستو و تهیه‌كنندگان‌ فیلم‌ آنچنان‌ غرق‌ حادثه‌پردازهای‌ سط‌حی‌ و كم‌مایه‌ شده‌اند كه‌ فراموش‌ می‌كنند همین‌ جان‌ كانرزحواس‌پرت‌ باید بعدا رهبری‌ جنگ‌ علیه‌ اسكای‌ نت‌ را برعهده‌ گیرد و چگونه‌ قرار است‌ در آن‌ مكان‌ زیرزمینی‌ كه‌توسط‌ سپاه‌ تكنولوژیك‌ اسكای‌ نت‌ محاصره‌ شد و با آن‌ كامپیوترهای‌ ۳۰ سال‌ قبل‌، تدارك‌ نبرد نهایی‌ دیده‌ شود؟
حتی‌ به‌ آرنولد و كاراكترش‌ به‌ عنوان‌ یك‌ ترمیناتور وظ‌یفه‌شناس‌ كه‌ همواره‌ در شگفتی‌ احساسات‌ و رفتارهای‌ انسانی‌مانده‌ بود نیز رحم‌ نشده‌ و آن‌ شخصیتی‌ كه‌ فداكاریش‌ هم‌ در چارچوب‌ وظ‌ایفش‌، قالب‌ قصه‌ را برهم‌ نمی‌زند (آن‌خودكشی‌ انتهای‌ قسمت‌ قبل‌ را به‌ یاد آورید) در ترمیناتور۳ به‌ یك‌ اسكیزوفرن‌ احساسی‌ بدل‌ شده‌ كه‌ گاهی‌ دستور رااجرا می‌كند و گاهی‌ نه‌!! و از این‌ لحاظ‌ به‌ تداوم‌ حضورش‌ در قسمت‌ بعد (كه‌ از هم‌اكنون‌ صحبت‌های‌ ساخت‌ آن‌صورت‌ پذیرفته‌) لط‌مه‌ جدی‌ وارد آورده‌ است‌. باتوجه‌ به‌ اینكه‌ حتی‌ لیندا همیلتن‌ به‌ نقش‌ سارا كانرز حاضر نشد در ادامه‌ اثری‌ بازی‌ كند كه‌ همسر سابق‌ او مبدعش‌بود، به‌ نظ‌ر می‌آید باز هم‌ آرنولد تنها بازمانده‌ سه‌ قسمت‌ پیشین‌ ترمیناتور در بخش‌ آتی‌ باشد. مگر اینكه‌ تهیه‌كنندگان‌بخواهند كودتای‌ خود را تكمیل‌ نموده‌ و برخلاف‌ فیلمهای‌ سفرهای‌ ستاره‌ای‌ كه‌ ویلیام‌ شاتنر به‌ تدریج‌ وظ‌یفه‌كاپیتانی‌ سفینه‌ اینترپرایز را به‌ عهده‌ پاتریك‌ استوارت‌ گذاشت‌، ناگهان‌ آرنولد را به‌ دلیل‌ دستمزد بالایش‌ هم‌ كه‌ شده‌ندید بگیرند!!
به‌ هر حال‌ ترمیناتور۳: رستاخیز ماشین‌ها برخلاف‌ دو قسمت‌ قبلی‌ كه‌ در داستان‌ خود به‌ انجام‌ می‌رسیدند ولی‌تماشاگر را در انتظ‌ار قسمت‌ بعد نگه‌ می‌داشتند، در پایانش‌ گویا فریاد می‌زند كه‌ قصه‌ تمام‌ نشده‌ و منتظ‌ر بخش‌ بعدی‌باشید ولی‌ به‌ نظ‌ر می‌رسد دیگر مخاط‌ب‌ مجموعه‌ ترمیناتور علاقه‌ای‌ به‌ پی‌گیری‌ داستان‌ نداشته‌ باشد!! همچون‌اتفاقی‌ كه‌ برای‌ بخش‌ سنتی‌ هالیوود و اخلافشان‌ در حال‌ وقوع‌ است‌ و جناح‌ مستقل‌ها در این‌ مركز مهم‌ سینمای‌ دنیاكم‌كم‌ می‌رود كه‌ گوی‌ سبقت‌ را از آنها برباید و پیشتاز مسیری‌ شود كه‌ در همان‌ هالیوود دهه‌ ۹۰ و توسط‌ امثال‌ جیمزكامرون‌ بنیاد گذاشته‌ شد. اینك‌ فیلمسازانی‌ مثل‌ ژانگ‌ ییمو با فیلم‌ قهرمان‌ نه‌ تنها اعجاب‌ پیوند اندیشه‌ و تكنیك‌ (اگر چه‌ باب‌ ط‌بع‌
سیاست‌گذاران‌ روز دنیا در القای‌ دهكده‌ جهانی‌ زور و سرمایه‌ و تروریست‌ خواندن‌ مخالفین‌ آن‌ باشد) را به‌ چشم‌جهانیان‌ می‌نشاند، بلكه‌ بازار بسیاری‌ كشورها را هم‌ از چنگ‌ جناح‌ سنتی‌ به‌ در می‌آورد و این‌جاست‌ كه‌ افول‌ آن‌اندیشه‌ نوگرا بیش‌ از همیشه‌ در هالیوود كهنه‌كار پدیدار می‌شود و این‌ واقعیت‌ را مقابل‌ كمپانی‌های‌ بزرگ‌ نمایان‌می‌سازد كه‌ تماشاگر امروز بتدریج‌ از ساختارهای‌ كلیشه‌ای‌ سینمای‌ سنتی‌ آمریكا فاصله‌ می‌گیرد و برای‌ حفظ‌ استقبال‌وی‌ باید به‌ راهكارهای‌ تازه‌تری‌ اندیشید. راهكارهایی‌ كه‌ چندان‌ با آن‌ تفكرات‌ نخ‌نماشده‌ صاحبان‌ این‌ كمپانی‌هاسازگار نیست‌.

سعید مستغاثی‌
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید