شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


مردی که همه چیز را فراموش کرده بود


مردی که همه چیز را فراموش کرده بود
یك: در سینمای این سال ها گاهی فیلم هایی بوده اند كه لحظه ای غفلت از آنها، مساوی بوده است با نفهمیدن یا بدفهمیدن شان. فیلم هایی كه برای فهمیدن شان باید یكسره در فیلم غرق شد و حتی لحظه ای سر برنگرداند. و «یادآوری»، دومین فیلم «كریستوفر نولان» (فیلم اولش، تعقیب بود و بعدتر، بی خوابی و بت من شروع می كند را ساخت) چنین فیلمی است. نمونه ای بی بدیل و تكرارنشدنی از سینمایی دقیق و پیچیده كه درست فهمیدنش آسان نیست و هر بار تماشای آن می تواند گوشه هایی از فیلم را برای ما روشن كند. فیلم هایی مثل این لابد قانونی نانوشته هم دارند؛ در مقابل آن وقتی كه كارگردان صرف كرده، تماشاگر باید چنان وقتی صرف كند، تا فیلم را آن گونه كه باید، بفهمد.
دو: این یادداشتی است درباره فیلمی كه به لحاظ روایت و ساختار تازه است و این تازگی از آن جا ناشی می شود كه با ادبیات رابطه ای درست داشته و شیوه های روایتی خاص ادبیات را به كار گرفته است. آنچه معمولاً منزلت ادبیات را بالا می برد و به قدر دیدنش كمك می كند، این است كه ذهنیات را به دقیق ترین شكل ممكن روی كاغذ منتقل می كند. كریستوفر نولان داستان كوتاه (تقریباً دوازده صفحه) برادرش جاناتان را به فیلمی تبدیل كرده درباره خاطره و مردی كه همه چیز، همه چیز، همه چیز را فراموش كرده است و فقط به مدد عكس های دوربین پولارویدش است كه آنها را به یاد می آورد.
سه: عكس جنازه ای در دست های كسی است. عكس كم كم رنگ می بازد و دستی كه نمی دانیم متعلق به كیست آن را تكان می دهد. رنگ قرمز كم كم عكس را پر می كند. تصویر كمرنگ می شود، محو می شود. حالا مردی با صورتی خونی و آشفته آن را در دوربین پولاروید می گذارد. تصویر پوكه ای روی زمین، عینكی خرد شده و خونی كنار جنازه مردی است كه صورتش رو به زمین است و ناگهان هفت تیر در دست های مرد جای می گیرد و مرد می نشیند. پوكه فشنگ در هفت تیر جا می افتد، عینك تكان می خورد و روی چشم های جنازه می نشیند. جنازه زنده می شود و گلوله او را از پا درمی آورد. این ابتدای فیلم یادآوری است.
چهار: آن چه یادآوری به تماشاگرش می بخشد، نوعی اضطراب و هراس است و این اضطراب چند دلیل عمده دارد. یكی این كه با مردی روبه رو هستیم، بی حافظه كه نمی تواند چیزی را به خاطر بسپارد، چه رسد به این كه به یاد بیاورد. دوم این كه فیلم از انتها به ابتدا حركت می كند. سوم این كه مرد بی حافظه، كارآگاه سابق بیمه است و هفت تیر دارد و رفتارش را نمی شود، پیش بینی كرد. چهارم این كه هرچه را او به خاطر نمی آورد، ما می بینیم و از كارهایی كه كرده خبر داریم. پریشانی لئونارد هیجان قصه را بیش تر می كند و فیلم به مدد ندانسته های او هر بار به گونه ای رقم می خورد.
پنج: همه آثار و علامت هایی كه همراه با احساس شیئی در حافظه ثبت می شوند و بعد تكرار می گردند، خاطره یا تصویر شیئی هستند. خاطره ها هرچند از واقعیت گرفته شده اند، به لحاظ انعكاس متفاوتند: ذهن مخصوصاً اگر خالی باشد، یا خاطره ها را آن طور كه بوده اند به یاد نیاورد، در واقعیت دخل و تصرف می كند و تا می تواند آن را تغییر می دهد. گاهی هم چیزی را منعكس می كند كه صاحب ذهن گمان می كند، واقعیت است. اما چیزهایی از آن دست، از عاطفه صاحب ذهن ناشی شده اند. خاطره ضد موزه است (این تعبیری است از احمد اخوت) ایستا نیست و نمی توان آن را فقط یك جا حبس كرد. بازمانده های خاطره، همه جا هستند و مثل كهن الگوها می توان تكه هایی از آنها را همه جا دید. یادآوری، مهم ترین مسئله یك آدم امروزی را تصویر می كند؛ فراموشی همان اضطراب است.
شش: این كه كارآگاه سابق بیمه چرا حافظه اش را از دست داده، برمی گردد به قتل همسرش. مردی كه زن را كشته، با لئونارد درگیر می شود و در این درگیری سر كارآگاه به آینه می خورد و حافظه كوتاه مدتش از دست می رود. از این جا به بعد، او خاطره جدیدی ندارد، پس محتاج دوربینی است تا آدم ها و اشیا را به او یادآوری كند. عكس می گیرد و آنها را پشت نویسی می كند. با این همه مشكل باقی است. اگر پشت نویس عكس ها نباشد، او چیزی را باور نمی كند.
هفت: در جایی از فیلم لئونارد می گوید چون چیزهایی هست كه یادم نمی آید، دلیلی ندارد كه كارهایم بی معنا باشند. حافظه او هیچ خاطره ای را نگه نمی دارد، اما روایت دقیق و سنجیده فیلم به ما نشان می دهد كه او چگونه با ناتالی یا تدی آشنا شده و چگونه دست به بعضی كارها زده است.
هشت: یادآوری جدا از اینها یك نونوآر است؛ فیلمی كه خواسته از راه های رفته شده نگذرد و راهش منحصربه فرد باشد. گفتیم كه فیلم از انتها به ابتدا روایت می شود. اما بی حافظه بودن لئونارد باعث می شود گاهی شك كنیم كه كدام اتفاق ها واقعاً افتاده اند و كدام زاییده ذهن كارآگاه سابق بیمه هستند. اطلاعاتی كه ما می بینیم و لئونارد از آنها خبر ندارد، هر بار ما را یك قدم به عقب برمی گردانند. او می خواهد زمان را حس كند و بفهمد كجا است و پیش از آن سرگرم چه كاری بوده است.
نه: یادآوری هرچه به پایان نزدیك تر می شود، اضطراب تماشاگر هم بیش تر می شود. تعلیقی كه از ابتدا بر فیلم سایه افكنده، در اواخر فیلم (یا به عكس، اوایل آن؟) هیجان را بیش تر می كند. زندگی لئونارد از ابتدا تا انتها عملاً تغییر می كند و كم كم درمی یابد، حس نكردن زمان و ندانستن این كه كیست و كجاست و چه می كند، او را برای همیشه بیمار نگه می دارد. مردی كه همه چیز، همه چیز، همه چیز را فراموش می كند، نیازی به دیگران ندارد.
فیلمنامه نویس و كارگردان: كریستوفر نولان، بازیگران: گای پی یرس، كری آن ماس، جو پانتو لیانو، محصول: ،۲۰۰۰ آمریكا
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید