جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
خردهفرهنگها هنجارهای شهری را خرد میکنند
پایتخت بزرگ میشود. كلانشهرها توسعه مییابند و سایه سنگین خود را بر شهرهای كوچك، شهرهای دور از مركز و روستاها فارغبال و بیخیال میگسترانند آنچنان كه ساكنان آنجا را در جستجوی جایگاهی بهتر و مناسبتر ناگزیر هجرت میكنند. تداوم مشكلاتی چون افزایش فقر، ارتقا نیافتن كیفیت فضای زندگی و محیط زیست از یك سو و فشار ناشی از نارساییها برای كاهش حد كیفی موجود، مصرفگرایی و عدم توجه به مراكز تولیدی به خصوص مراكز كشاورزی نابرابرهای اجتماعی و اقتصادی و عملكرد ناكارآمد دولت برای پیشگیری از پدیده مهاجرت از سوی دیگر، شهرهای بزرگ را به مكانهایی بدل كرده است كه مالامال از جمیعتند و با مشكلات بزرگی دست و پنجه نرم میكنند و عامل تاثیرگذار و جهتدهنده نیز بر رفتارها و كنشهای ساكنان خود میشوند. این میان تاثیر عوامل اقتصادی و فرهنگی بسیار چشمگیر است. تاثیر فرهنگ غالب شهری بر خردهفرهنگهای رجوع كرده و جای گرفته در آن و همچنین تاثیر متقابل خردهفرهنگها با یكدیگر، تنشهای ایجاد شده ناشی از ناملموس بودن فضاهای شهری برای مهاجران و ایجاد ناهنجارهای اجتماعی از سری معضلاتی است كه باید مسئولان را وادارد تا راه حلی اجرا شدنی برای سامان بخشیدن به این مقوله را در برنامههای آتی خود قرار دهد. از این رو پدیده مهاجرت را با حضور دكتر «غلامعباس توسلی»، جامعهشناس و مدرس دانشگاه مورد بررسی قرار دادهایم.
* مهاجرت و فرهنگ دو مقوله گسترده و متاثر از یكدیگرند. با بررسی این دو به گونهای جداگانه و ارایه تعریف و تاریخچهای از شكلگیری آنها، راهی برای یافتن اثرات مطلوب و نامطلوبشان بر هم گشوده میشود. با احتساب این امر از چگونگی به وجود آمدن پدیده مهاجرت در شهرهای ایران بگویید؟
_ در بررسی كلی در شهرهای بزرگ متوجه میشویم كه نسبت بسیار كمی از افراد ساكن در این شهرها بومی هستند و نسبت بسیار بیشتری از جمعیت را مهاجران تشكیل میدهند كه از نقاط مختلف به آن شهرها آمدهاند. گاهی اوقات این جریان تشدید شده تا جایی كه نسبت افراد بومی به مهاجران، خصوصا در مناطق حاشیهای و در نواحی قابل گسترش و در حال توسعه شهر، بسیار اندك و ناپیدا میشود. مهاجرت پدیدهای است كه یكباره انجام نمیگیرد. مهاجرت به شهرهای بزرگ در ایران عمری ۵۰ ساله دارد كه در برخی از برهههای تاریخی این موج تشدید شده است. چنانچه در دهه ۴۰ هنگامی كه اصلاحات ارضی صورت گرفت و همچنین دهه پنجاه و در سالهای بعد از انقلاب این جریان شدت بسیار بیشتری گرفت. به عبارتی مهاجرت از سالهای ۳۵، ۴۵ تا ۵۵ كه جمعیت رشد فزایندهای داشت و شهرهای كوچك ظرفیت كار و پذیرش افراد را نداشتند شروع شده است و روستاها نیز به تدریج از سكنه خالی شدند. مهاجرتها انواع گوناگونی داشتند كه مهاجرتهای مستقیم، تكدرجهای، دو درجهای و گاه چند درجهای از انواع آن بودهاند. به این شكل كه برخی از مهاجران ابتدا از روستاها به شهرهای مركزی خود میكوچیدند. برخی از افراد در آنجا میماندند و برخی دیگر در بخش دوم مهاجرتشان به پایتخت و یا شهرهای بزرگتر دیگر عزیمت میكردند ولی گروه دیگری از مهاجران به یكباره و مستقیما به كلانشهرها یا پایتختها میآمدند. به هر حال اكثر اوقات مقصد نهایی پایتخت بوده است به همین دلیل هم بوده كه جمعیت تهران در دهههای اخیر رشد فوقالعادهای داشته است كه مقدار كمی از آن ناشی از رشد طبیعی جمعیت و بخش بسیار گستردهای به واسطه پدیده مهاجرت بوده است. در دوران فتحعلیشاه جمعیت تهران شاید به ۳۰ هزار نفر هم نمیرسید و در سالهای انقلاب مشروطه رفته رفته به مرز صد هزار نفر نزدیك شد. پس از آن با وجود ادامه روند رشد جمعیت در سالهای دهه ۳۰ این میزان به دویست هزار نفر هم نمیرسید ولی به تدریج در مدتی كمتر از نیم قرن جمعیت پایتخت چند میلیونی شد. در تهران و شهرهای بزرگ میتوان اقشار مختلفی از طوایف و ایلات و شهرهای مختلف دیگر را دید. چرا كه این پیشفرض وجود داشت كه در این مراكز تنوع كاری وجود دارد. این افراد در نقاط مختلف گرد هم میآیند و گروههای فرهنگی خاصی را ایجاد میكنند. بنابراین منشاء گروههای فرهنگی در شهرهای بزرگ به تنوع قومی در ایران باز میگردد.
در واقع این افراد بیآنكه در رسوم، روش، زبان و آدابشان تغییر زیادی دهند متمركز شده و همدیگر را جذب میكنند و مجموعه فرهنگی جدیدی را در شهر میزبان به وجود میآورند و گاه اتفاق میافتد كه در درازمدت این جمعیت در شهر پراكنده شوند اما اغلب خود را بازسازی میكنند و تشكل یا انجمنهای قومی را ایجاد میكنند و در فعالیتهای اجتماعی در عرصههای مختلف و حتی در انتخابات كشوری نیز شركت میكنند و اكثریت آنها با هم در ارتباطند حتی دیده شده كه مهاجران در مشاغل خاصی متمركز میشوند.تمامی این افراد مسایلی چون مشكلات كاری، تحصیلی، جمعیتی و اموری از این دست را به وجود میآورند. مساله دیگر ویژگیهای فرهنگی آنهاست. زیرا كه این افراد فرهنگ خاص خود را دارند و با آمدن به محیطهای بزرگتر كمتر در درون فرهنگ شهری عظیم پذیرفته میشوند و به همان نسبت نیز كمتر آن را میپذیرند و حتی امكان دارد عمل پذیرش چند نسل زمان ببرد.مهاجران میخواهند مستقل باشند. فرهنگ و ارتباط قومی و قبیلهای خودشان را حفظ كنند. در نتیجه گروههای فرهنگی اغلب گروههای قومی منفك شده هستند و افرادی كه از این دسته و گروهها جدا و پراكنده میشوند خودبهخود تحت تاثیر محیطهای خاص شهری قرار میگیرند. این تاثیر همانی است كه در جامعهشناسی امروز آن را احساس بیگانگی و خارجی بودن و یا غریبه بودن میخوانند. این افراد با احساس تعلق و دلبستگی به تمام آداب و رسومشان قسمتی از شهر جدید را برای زیست انتخاب میكنند و در نهایت نمیتوانند جایگاه و كاركرد خود را در كل شهر پیدا كنند. اگر نگاهمان متوجه آن دسته از گروههای مهاجر شود كه از توان اقتصادی بالایی برخوردار نیستند، میتوان نتیجه گرفت كه بنا به وجود فشارهای اقتصادی و همچنین كمبود و حتی نبود مسكن، اینگونه افراد در درون شهرهای بزرگ نیز به كرات جابهجا میشوند و نهایتا در محلهای حاشیهای و نقاط دورافتاده شهر سكنی میگزینند. تحقیقات نشان داده حالت بیگانگی در چنین مكانی بسیار شایع است. افرادی كه تیپهای مختلفی از زندگی شهری از جمله حاشیهنشینی و كپرنشینی را تجربه میكنند در ارتباطات شهری دچار مشكلات فراوان میشوند در اینگونه افراد اغلب رفتارهای شهری اصولی و پایهای نیست چنانچه در رفت و آمدها نظم و قانون رعایت نمیشود. افراد مختلف عادات مختلفی نیز دارند و این خود باعث ایجاد گونهای بینظمی در ارتباطات شهری میشود خصوصا در كلانشهرها كه احتیاج به نظمی قوی و زیربنایی دارند. مهاجرت باعث شده است كه در شهرهای بزرگ، با گروههای فرهنگی جداجدا و جزیرهای برخورد به وجود آید كه در سطوح فردی حالت از خود بیگانگی، خارجی بودن، احساس غربت و عدم انطباق با شرایط محیط و زندگی اجتماعی در آنها به فراوانی دیده میشود.* موارد گفته شده بیان كننده تاثیرات نامطلوب قرار گرفتن فرد مهاجر در محیط شهری جدید و متفاوت با آداب و رسوم و عرف آن فرد بودند. اما آیا مهاجرت پدیدهای است كه صرفا دارای اثرات نامطلوب اجتماعی است و آیا مواردی كه نشاندهنده تاثیری مثبت و ایجاد جریانی مفید در كنار كنشهای اجتماعی باشد نیز وجود دارند.
_ افراد مهاجر از بسیاری جهات كارآیی دارند. عدهای از مهاجران شغل ثابت ندارند و از لحاظ اقتصادی نیز دچار مشكلات فراوانی هستند در نتیجه بسیاری از مشاغل سخت و خشن را اشغال میكنند كه كارگرهای ساختمانی به عنوان نمونهای از آن است. حتی بسیاری از مشاغل كه با سرمایه اندك راهاندازی میشوند و بومیان رغبت كمتری به انجام آن نشان میدهند نیز به دست مهاجران انجام میشود.
* با توجه به توضیحات شما قشری در جوامع شهری به وجود میآید كه نه از نظر اقتصادی و نه از لحاظ اجتماعی و فرهنگی جایگاه مناسبی دارند و از سطح پایینی برخوردارند.
_ دقیقا. اما وجود این قشر لازم است. چون بسیاری از افراد این كارها را نمیپذیرند و انجام نمیدهند. ولی مجموعه افراد موجود در این دسته به دلیل نداشتن تخصص و كار كردن با حداقل حقوق و مزایا پذیرای این امور میشوند. ضمن اینكه كارفرمایان در صدد هستند تا با كار بیشتر سود بیشتری داشته باشند و در عین حال حقوق كمتری بدهند. به همین دلیل برای اینكه با مشكل جذب كارگر روبهرو نشوند خود به خود به سوی این قشر از جامعه كه واجد چنین شرایطی هستند میآیند، قشری كه نیازمندیهای آنها زیاد است و هنوز در فضای شهری جا نیفتاده و جایگاه خود را پیدا نكردهاند. اما اینكه كار انجام شده از كیفیت بالایی برخوردار است یا خیر. مسلما پاسخ منفی است. چراكه تا زمانی كه نیروها برای این مشاغل مهارت و كارآیی پیدا كنند زمان زیادی از دست رفته و هزینههای قابل ملاحظهای نیز پرداخت میشود. بنابراین باید به معایب و مزایای این كار توجه شود. به عبارتی باید به این پدیده هم به عنوان جریانی كه به روند زندگی در شهر كمك میكند و هم به مشكلاتی كه در یك فضای شهری وجود دارد دامن میزند، با نگاهی دقیق نگریست.
* سابقه اینكه مردم در ایران در جایگاه تصمیمگیری قرار گیرند بسیار اندك است و همیشه این امر بر دوش دولت مركزی بوده است. سامان دادن به این جریان نیز از این قاعده مستثنی نبوده و از این روند تبعیت میكند. نگاه شما به عنوان یك جامعهشناس در مورد عملكرد دولت به چه شكل است.
_ در كشورهای جهان سوم نیروهایی وجود دارند كه جمعیت را جابجا میكنند و تعادل بین جمعیت را برقرار میسازند و همچنین در كنار آنها عواملی تك رونده نیز وجود دارند. در اكثر كشورهای جهان سوم مانند كشورهای آمریكای لاتین و آسیا همین وضعیت حتی به شكلی نامناسبتر حاكم است. این پدیده مسالهای جهانی است كه مربوط به قرن جدید است و ناشی از رشد سریع جمعیت، به هم خوردن تعادل اقتصادی و وضعیت تعادلی در روستاها و امر كشاورزی است. اما افزون بر تمامی این مسایل در كشور دلایل دیگری بود، كه فشار را برای مهاجرت بر مردم بیشتر كرد؛ از آن جمله آنها تمركز زیاد و اقتصاد متكی بر نفت و ثروتمند شده از فروش این كالا بودند كه از بالا تزریق میشد و دولت محوری را توسعه داد در نتیجه سبب گشته تا امروز همه نگاهها به سمت مركز دوخته شود به عبارتی این گمان پیش آمده كه هر جا كمبودی وجود دارد در مركز مرتفع شده و آن مساله از بین رفته است و حقیقتا هم نشانههایی وجود دارد كه توسعه شهری، امكانات و خدماتدهی و سرمایهگذاریهای كلان در شهرهای بزرگ بیشتر است و همین عامل باعث شده است كه این شهرها به صورت قطب درآیند و هیچ مكان دیگری نتواند جایگاه این قطبها را بگیرد. از آن سو هم نیروهایی كه فشار میآورند حالتی چون ظروف به هم مرتبط را ایجاد میكنند. به عبارتی وقتی در جایی كار، امكانات و حقوق و مزایای فراوانتری وجود دارد جمعیت زاید در آن فراوانتر از نقاطی است كه سرمایهگذاری متمركز و كافی ندارند. بیكاری هم به عنوان یك معضل مهاجرت را تشدید میكند پس به طور طبیعی پدیده مهاجرت پیش میآید و مركزگرایی و مركز محوری دولتها از یكسو و مركزیت اداری در شهرهای بزرگ از سوی دیگر این جریان را قوت میبخشد. همچنانكه درآمدهای سرشار نفت باعث ایجاد جمعیتهای متمركز و همچنین به حداقل رسیدن تولیدات میشود و یا اینكه تولیدات را در حد دست دوم و مونتاژی نگاه میدارد و مصرفگرایی را در افراد یك جامعه گسترش میدهد و ضعیف شدن تولیدات را نیز باعث میشود وقتی اتكا به درآمدهای نفتی بیشتر شود این درآمدها ناچار باید جای خالی تولید را پر كرده و جبران كنند. در این ارتباط دولت نه تنها به عنوان عاملی بازدارنده عمل نمیكند بلكه خود مشوق چنین شیوهای برای زندگی كردن است. به همین دلیل دولت از اینكه برنامهای مدون در این خصوص ارایه دهد عاجز است. آنچه كه باید در راس كار دولت قرار گیرد توجه به امر محرومیتزدایی و توسعه واقعی در مناطق محروم است همچنین باید در امور مختلفی چون اشتغال، آموزش، بهداشت و نیز در جهت رفع كمبودهایی كه در مناطق پیرامونی وجود دارد سرمایهگذاری صحیحی شود. در این صورت است كه وضعیت برعكس شده و مهاجرپذیری در شهرهای بزرگ و پایتخت به سطح پایینی میرسد. این مساله مستلزم برنامهریزیهای درازمدت و سرمایهگذاریهای كلان است. البته دولت در مناطق مختلف عملیاتها و پروژههای عمرانی فراوانی انجام داده است ولی چنین عملكردی كافی نیست. وقتی تفاوت در صنف وجود دارد وقتی كه پایتختنشین بودنشان بیشتری را برای افراد به همراه بیاورد خودبهخود عواملی كه بنمایههای فرهنگی دارند باعث جذب افراد و خانوادهها از روستاها، ایلات و شهرستانها و مناطق دوردست به كلانشهرها و پایتخت میشوند. اما آنجایی كه جریان زندگی تعادل داشته و امكانات اقتصادی كافی وجود دارد احتیاج كمتری به گذاشتن توان مدیریتی بالاست. پدیده مهاجرت حكم شمشیری دو لبه را دارد. از یك سو به تعادل اقتصادی كمك میكند و از سوی دیگر احتمال به هم خوردن تعادل اجتماعی و فرهنگی را بالا میبرد.
* روند جهانی شدن بیوقفه رشد میكند در این راستا نمیتوان از تاثیر فرهنگ غالب و گسترده و قدرتمند بر تمامی فرهنگها حرفی نزد و آن را نادیده انگاشت. در اینجا چیزی كه باعث بقای جوامع میشود شاید همان حس اعتماد و سرمایه اجتماعی است كه بین افراد وجود دارد آیا مهاجرتهای پیدرپی به گفته شما تشكیل اجتماعات جزیرهای در استحكام و یا تضعیف این سرمایه اثرگذار است. در شهرهای مهاجرپذیر اگر سرمایه اجتماعی را در مفهوم عام آن بگیریم سرمایههای انسانیای را شامل میشود كه میتوانند نقش مولد داشته باشند ولی به منظور ارایه تعریفی خاص از سرمایه اجتماعی میتوان همبستگیها و اعتماد و آرامشی كه در ارتباطات مختلف در جامعه وجود دارد را نام برد.
_ افراد بیگانه جدا از هم هستند و این عامل باعث میشود كه سرمایه اجتماعی به راحتی شكل نگیرد. از سوی دیگر اگر همان تشكلهای محلی بتوانند حیات خود را حفظ كنند و در كنار هم باقی بمانند حداقل كاری كه انجام میدهند بقای خودشان است ولی اگر در تضاد با سایر گروهها قرار بگیرند، میتوانند ایجاد مشكل كرده و ناهنجاریهای اجتماعی را در سطح جامعه به وجود آورند. تكثر و انوع افكار و محیطهای بیگانه زمینه را برای رشد و شكلگیری سرمایههای اجتماعی تنگتر میكند. در حقیقت هر كس دیگری را غریبه حس میكند و دقیقا به همین دلیل است كه در سطحی كوچكتر دو همسایه با هم ارتباط ندارند و آپارتماننشینی پدیدهای بغرنج شده است و افراد حاضرند هزینههای گزافی بپردازند تا از مصاحبت با همسایگاه همگونتر و بهتری برخوردار باشند.
همچنین مشاهده کنید